تجریهطلبی و نظامی گنجوی
بهرام حسینزاده
•
این پژوهش صرفاً سر آن دارد که "نظامی" را آنگونه که در آثارش متبلور شده نشان بدهد و نه آنگونه که اغراض سیاسی مایلند. تاریخ و ادبیات را از دعواهای سیاسی بیرون بگذارید. بدون "نظامی" هم آموزش به زبان مادری ترکی در آذربایجانِ ما حقوق حقهی مردمان این خطه است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۴ بهمن ۱٣٨۵ -
۲۴ ژانويه ۲۰۰۷
از زمانی که اردوگاه سوسیالیستی فرو ریخت، افراد فراوانی که سابقاً هوادار آن تئوری و اردوگاه بودند، از آن راهِ پیشین دست شسته و راه ناسیونالیسم* افراطی را در پیش گرفتند. به یکباره موضوعی بنام "ستم ملی فارس" آفریده شد و جاعلین و دروغگویان فراوانی برای مقاصد خویش به دست بردن و تقلب در ادبیات و تاریخ ایران پرداختند.
موضوع این سخن افرادیاند که اهل آذربایجان هستند که برای اغراض سیاسی خود به دستکاری در وقایع تاریخی گذشته میپردازند. در صورتی که هیچ لزومی ندارد، حتی برای جدا شدن از پیکرهی ایران کنونی و تجزیهطلبی، به دروغ و جعل متوسل شد. در نهایت این مردمان یک واحد جغرافیایی هستند که طی یک رفراندوم، حق انتخاب خویش را بمنصهی ظهور میرسانند و خواست خود را بیان میکنند؛ و اگر مردمانِ سرزمینی بخواهند از پیکرهی یک کشور جدا بشوند آیا دستزدن به خشونت و سرکوب خونین آن مردمان با توجیه "تمامیت ارضی" عقلانی و ممکن است؟ بر اساس مادهی ۲۱ اعلامیهی حقوق بشر: «ارادهی مردم اساس قدرت حکومت است.» ارادهی مردمانی که طی یک انتخابات آزاد، بیان شود بالاترین اراده است و هیچ ارگان و نیرویی حق ندارد خویش را برتر از آن اراده بداند. اما از سویی دیگر بر اساس همان مفاد اعلامیهی حقوق بشر برافروختن آتش اختلافات قومی و ملی نیز ممنوع اعلام شده است. و مرز "حق برخورداری از حقوق" تا "ایجاد اختلافات قومی و ملی"، آنجاییست که موضوع از حیطهی بحث و گفتگوی روشن به تاریکی نفرتِ قومی سوق داده میشود و بجای "حق انتخاب آزاد مردم"، "تدارک جنگهای قومی" مینشیند. مفاهیمی مانند کشور، میهن، وطن و امثالهم بدون مردمانِ "معاصر" آن چیزی نیستند بجز خاک و خاشاک و خاطرههای کهنه؛ و این "مردم" حق دارند سرنوشت خویش را رقم بزنند اگر چه حتی این انتخابشان راهی به جهنم بگشاید.
اعلامیهی حقوق بشر در تعارض جدی با هر دو طرفِ "سرکوبگرانِ مللِ خواهان جدایی"؛ و "آتشافروزان نفاقهای قومی و ملی"ست. البته آنچه که در سیاست و بخصوص در جامعهی ما جایی ندارد، "حقوق بشر" است.
به مانند هر کنش سیاسی دیگری لازم است که تئوری مورد نیاز این امر نیز بوجود آید، در راستای همین تمایل به جدایی آذربایجان، باید تاریخ و ادبیاتی همسو نیز خلق گردد و سابقهای بر این تمایل در طی تاریخ علم گردد. باید آذربایجان در طول تاریخ "ترک" باشد تا امروز بتوان بر این تمایل جدایی از پیکرهی ایرانِ آریایی و پیوند با بقیهی ترکان صحه گذاشت، که: "ما برادرانی بودیم که در طول تاریخ از هم جدا افتادهایم و حالا میخواهیم به یگانگی در کنار هم ترکستان بزرگ را بنیاد نهیم."
در آغاز از دو آذربایجانِ جدا افتاده در طول تاریخ صحبت میکنند و گویی به هیچوجه نمیخواهند باور کنند که "آذربایجان" در طول تاریخ همیشه به زیر رود ارس گفته میشده است و آذربایجان بالایی، از سال ۱۹۱۷ و طی کنگرهی حزب مساوات بود که به این نام مزین شد و نام پیشین آن "خانات قفقاز" بوده است و بطور مثال در دو قراداد گلستان و ترکمنچای یعنی قرارداد واگذاری این اراضی به دولت روس بهیچوجه نامی از آذربایجان برده نمیشود، زیرا این مناطق که بالای رودِ ارس بودهاند جزو آذربایجان به حساب نمیآمدهاند.
مشکل دیگر این جاعلین، ترکزبان کردنِ این مناطق است. اینان مدعیهستند که در همیشهی تاریخ، زبان این نواحی ترکی بوده و زبان "آذری" بعنوان زبانی از خانوادهی زبانهای ایرانی، دروغی بیش نیست. و دروغی دیگر برای تهییج خودشان نیز مبنی بر آریایی نژاد بودن ایران میسازند و خلاصه تا آنجا پیش میروند که شاعرانی مانند "نظامی گنجوی" را ترک اعلام میکنند** بطور مثال در مقدمهی "دیوان لفات الترک" به ترجمهی "حسین محمدزاده صدیق" مترجم از قول نظامی بیتی را نقل میکند:
پدر بر پدر مر مرا ترک بود
به فرزانگی هر یکی گرگ بود.
که آدرس و نام اثری که این بیت از آن برداشته شده را نمیدهد. پس از جستجوی فراوان در آثار نظامی و نیافتن این بیت در میان آثار منتشر شدهی او؛ دوستی که تماسی با مترجم مزبور داشت از وی در بارهی آدرس این بیت سوال کرد که ایشان در پاسخ فرمودند: «این بیت را خانمی در یکی از نسخ خطی کتابخانهای از کتابخانههای ترکیه دیده است.» و بهمین دلیل در آثار چاپشده نمیتوان آن را یافت.
به این میگویند سنگقلاب کردنِ ادبی.
چه راهِ دیگری برای دریافتِ صحت و سقمِ انتساب این بیت به نظامی باقی میماند بجز رجوع به خود این بیت:
۱-که مثلا باید جستجو کرد و دید آیا در جای دیگری از آثار نظامی نیز به این موضوع ترک بودن پدرش اشاره کرده است؟
نتیجهی جستجو منفیست. در هیج جای دیگری از آثار نظامی به این موضوع که پدر و پدرانش ترک بودهاند اشارهای نشده است.
۲- آیا مثلاً از ترکیبات "پدر بر پدر" یا "مر مرا" در آثار نطامی استفاده شده است؟
باز هم پاسخ کاملاً منفیست. هیچکدام ازین دو ترکیب را در آثار نظامی نمیتوان یافت. اما ترکیب "مر مرا" در آثار فرخی سیستانی، فردوسی، عطار، انوری، سنایی، امیرخسرو دهلوی، ناصر خسرو و مولوی به کرات بکار برده شده است اما دریغ از یکبار کار برد آن در آثار نظامی. حتی واژهی "مر" که در ادبیات کلاسیک ما کاربرد فراوانی دارد در آثار نظامی تنها در یک مورد بکار رفته است در کتاب خسرو و شیرین؛ بخشِ "طلب کردن طغرل شاه، حکیم نظامی را":
فرو خواندم مر آن فرمان به فرهنگ
کلیدم ز آهن آمد، آهن از سنگ.
و ترکیب "پدر بر پدر" نیز اگر چه در اثری مانند شاهنامه پر کاربرد است:
پدر بر پدر شاه ایران تویی
گزین سواران و شیران تویی.
اما در نزد نظامی کاربردی نداشته است.
٣- تحسینِ پدران، با اطلاق عنوان "فرزانگی" امری کاملاً بجاست. اما تشبیه فرزانه و گرگ به هم؟ یعنی گرگ را فرزانه دانستن، عمل بیهودهایست. حکیم نطامی در تمام مواردی که از کلمهی "گرگ" استفاده کرده است ازین حیوان به بدی نام برده است. مثلا او را نه تنها فرزانه نمیداند بلکه کودن فرض میکند:
از آن بر گرگ روبه راست شاهی
که روبه دام بیند گرگ ماهی.
یا:
روباه ز گرگ بهره زان برد
کین رای بزرگ دارد آن خرد.
یا:
مردمانی بدند و بد گهرند
یوسفانی ز گرگ و سگ بترند.
یا:
پیامت بزرگست و نامت بزرگ
نهفته مکن شیر در چرم گرگ.
آری اینهاست شمهای از صفات گرگ از نظر حکیم نظامی. حالا آیا منطقی به نظر میرسد که کسی پدرانش را به چنین موجود بد و زشت و کودنی تشبیه کند؟
نظامی و ترکان:
نظامی در سرزمینی میزید که در زیر سیطرهی ترکان است، ترکانی مانند شیروانشاه که فردی فرزانه و ادبدوست است و از قضای روزگار دلبستهی زبان فارسی. نظامی در ابتدای "لیلی و مجنون" در توضیح چگونگی سرایش این اثر میگوید که این کار بنا به تقاضای "شیروانشاه" صورت گرفته است:
خاصه ملکی چو شاهشروان
شروان که چه شهریار ایران.
که در مورد خودش به نظامی میگوید:
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم.
یعنی سواد ادبی جناب شروانشاه خوب بوده است.
نظامی که شدیداً تحت تأثیر فردوسیست، خود را وارث او میشمارد در شرفنامه میآورد:
سخنگوی پیشینه دانای طوس
که آراست روی سخن چون عروس
در آن نامه کان گوهر سفته راند
بسی گفتنیهای ناگفته ماند.
ناگفتههایی را فردوسی نگفت تا نطامی که وارث اوست آن ناگفتهها را بر زبان بیاورد.
خطاب به شاه میگوید که مبادا آنچنان که سلطان محمودِ ترک در حق فردوسی ناسزاوار رفتار کرد تو هم با من چنین کنی (اقبال نامه):
ز کاس نظامی یکی طاس می
خوری هم به آیین کاووس کی
ستامی بدان طاس طوسی نواز
حق شاهنامه ز محمود باز
دو وارث شمار از دو کان کهن
تو را در سخا و مرا در سخن.
و این داستان سلطان محمود و فردوسی آنچنان در نظر شروانشاه زننده میآمد که در هنگام سفارش به سرودن "لیلی و مجنون" به نظامی اطمینان میدهد که او کسی از قبیل سلطان محمود با وفای ترکانهاش نیست و رفتاری همانند او نخواهد داشت:
ترکی صفت وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست.
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید.
نظامی سرزمینهای ترکان را در آثار خویش به روشنی بیان میکند. هنگامیکه خاقان چین به جنگ بهرام گور میآید و سپس شکست خورده و تا مرزهای دو کشور عقب مینشیند:
لشگر ترک را ز دشنهی تیز
تا به جیحون رسید گرد گریز.
و از جانب شمال نیز:
ز کوه خزر تا به دریای چین
همه ترک بر ترک بینم زمین.
و اسکندر (که قهرمان بزرگ مورد ستایش نظامیست) هنگامی که به نبرد با روسها میپردازد از نیروی ترکهای شکست داده استفاده میکند (شرفنامه):
اگر چه نشد ترک با روم خویش
هم از رومشان کینه با روس بیش
به پیکان ترکان این مرحله
توان ریخت بر پای روس آبله
بسا زهر کو در تن آرد شکست
به زهری دگر بایدش باز بست
سگالندهی کاردان وقت کار
ز دشمن به دشمن شود رستگار.
یعنی که ترکان را زهری میداند که با آن باید به مقابله با زهر روس پرداخت و ترکان را به روشنی جزو دشمنان میشمارد. دشمنی که به وسیلهی او میتوان از شر دشمن دیگری یعنی روس ها خلاص شد.
نظامی و ایران و زبان فارسی:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد.
او به سرودههای خود به زبان فارسی مغرور است و آنها را چون نوری میداند که تنگچشمی را از ترکانِ غالب برگرفته است و ایشان را به رفتاری بزرگمنشانه کشانده است (خسرو و شیرین):
ز بس کاوردهام در چشمها نور
ز ترکان تنگچشمی کردهام دور.
او زبان فارسی را "دّر دری" مینامد (خسرو و شیرین):
سخنپیمای فرهنگی چنین گفت
به وقت آنکه دّرهای دری سفت.
یا در شرفنامه:
چو در من گرفت آن نصیحتگری
زبان برگشادم به دّر دری.
یا در شرفنامه:
نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست.
ولی در بارهی زبان ترکی حتی یک سخن مهرآمیز بکار نمیبرد. او نهتنها شیفتهی زبان فارسی و ایران معاصرش است که حتی به ایران باستان و زبان پهلوی نیز دلبستگی دارد، عموم داستانهایش در فضای ایران پیش از اسلام رقم میخورد. اسکندر با تمام بزرگیاش، ادامه دهندهی شاهان کیانیست (شرفنامه):
سکندر که شاه جهانگرد بود
به کار سفر توشهپرورد بود
به هر تختگاهی که بنهاد پی
نگهداشت آیین شاهان کی
خردنامهها را ز لفظ دری
به یونان زبان کرد کسوتگری.
در حال و هوای ایران باستان و "دهقانان" آن دوران است. (لیلی و مجنون):
دهقان فصیحِ پارسیزاد
از حال عرب چنین کند یاد.
در ستایش از همین ایران کهن (خسرو و شیرین):
چنین گفت آن سخنگوی کهنزاد
که بودش داستانهای کهن یاد
کهنکاران سخن پاکیزه گفتند
سخن بگذار مروارید سفتند
سخنهای کهن زالی مطراست
وگر زال زر است انگار عنقاست.
یا در شرفنامه:
درین فصل فرخ ز نو تا کهن
ز تاریخ دهقان سرایم سخن.
نظامی در ستایش آیین کهن چنان تند میرفت که حتی مورد اعتراض دوستان نزدیکش واقع میشد که تو که مسلمانی چرا چیزی در بارهی توحید نمیسرایی و اینهمه به آیین مغها چسبیدهای (خسرو و شیرین) :
یگانه دوستی بودم خدایی
به صد دل کرده با جان آشنایی
درآمد سر گرفته سر گرفته
عتابی سخت با من درگرفته:
پس از پنجاه چله در چهل سال
مزن پنجه درین حرف ورق مال
چرا چون گنج قارون خاک بهری
نه استاد سخنگویانِ دهری؟
درِ توحید زن کاوازه داری
چرا رسم مغان را تازه داری.
* * *
این پژوهش صرفاً سر آن دارد که "نظامی" را آنگونه که در آثارش متبلور شده نشان بدهد و نه آنگونه که اغراض سیاسی مایلند. تاریخ و ادبیات را از دعواهای سیاسی بیرون بگذارید. بدون "نظامی" هم آموزش به زبان مادری ترکی در آذربایجانِ ما حقوق حقهی مردمان این خطه است. مهم نیست که این مردمان از چه نژاد و تباری هستند و این زبانِ ترکی از چه زمانی به این سرزمین آمده است. آنچه که مهم است این است که در حال حاضر مردمانی با این زبان در سرزمینی زندگی میکنند و حق دارند به این زبان بگویند و بنویسند و آموزش ببینند. برای این حق و سایر حقوق انسانی، نیز نیازی به دستکاری تاریخ نیست.
۲۴.۰۱.۲۰۰۷
-------------------------------------------------------------------------------------
*- ناسیونالیسم را در هر شکلی که ببینیم در معنای برتری ملی بکار میرود و بر همین اساس در جهان غرب، بیشترین کاربردش را در میان فاشیست ها دارد و نیروهای مترقی و دموکرات، ازین صفت برای معرفی خویش استفاده نمیکنند. اما در شرقِ کهنهی ما، فراوانند نیروهایی که تلاش میکنند با تعبیری دیگر و مثبت از آن استفاده کنند. اگر شعار "ایران برای همهی ایرانیان" حزب مشارکت را در آلمان و برای آلمان بکار ببریم که: "آلمان برای همه آلمانیها"، قطعاً سر و کارمان با پلیس و دادگاه خواهد بود.
**- هفت هشت سال پیش، طی بحثی با یکی از همین انترناسیونالیستهای سابق و شوینیستهای فعلی، او مدعی شد که نظامی نه تنها ترک است که حتی دیوان غزلیاتی به ترکی نیز دارد. من که چنین چیزی را ندیده بودم و باور نداشتم، اما در مقام پرسوجو، به استاد زندهیاد، ذبیحالله صفا که در آنموقع ساکن شهر کیل در شمال آلمان بود تلفن کردم و در اینباره از او پرسیدم، وی به محکمی جواب داد که نظامی حتی یک بیت ترکی ندارد، چه برسد به غزل و دیوان. آن مدعی پس از چند روز کتابی آورد که بر رویش نوشته شده بود:"نظامینین تورکی غزللری" چاپ باکو بود. پس از یکه خوردنِ اولیه، هنگامی که به فهرست پایان کتاب مراجعه کردیم در مقابل هر غزل مترجم ترکزبان آن اثر نیز معرفی شده بود، سراپای کتاب ترجمهی غزلیاتی بود از نظامی به زبان ترکی.
|