غنی سازی تفکر شیعی!!!


الف. ع. خ


• به دلیل آنکه «غنی سازی تفکر شیعی» در ایران، دیگر نمی تواند همچون گذشته منافع آمریکا و غرب را در خاورمیانه تامین نماید، لذا نماد این تفکر غنی شده، یعنی جمهوری اسلامی، کارآمدی مناسبی برای حکومت بر مردم و جنجال در منطقه ندارد و به همین دلیل برای آمریکا و غرب ضرورت دارد، اگر قرار باشد این سیستم مبتنی بر"شیعه غنی شده" جایش را به سیستمی دیگر بدهد این کار با دستان مبارک آمریکا و غرب انجام شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲۴ ژانويه ۲۰۰۷


این یادداشت قصد توهین به هیچ مرجع و روحانی دینی را ندارد،بلکه احترام خاصی برای جایگاه آنان قائل است، در این یادداشت فقط مرجعیت و روحانیت سیاسی مد نظر است.

آقای داریوش سجادی مطلبی را تحت عنوان "بلوف" در خبرنامه وزین گویا منتشر نموده که در آن با انتقاد از آقای ابراهیم یزدی*، به ارزیابی قدرت مرجعیت شیعه پرداخته است. نامبرده در یادداشت خود از "غنی سازی تفکر شیعه" سخن به میان آورده و نقش مرجعیت شیعه را با داشتن قدرتی توده وار! آنهم با ویژه گیهای جانثارانه! در مقابل نفوذ انگلیس و روس، نقشی مفید، برجسته و تاریخی دانسته است.
ایشان بحث محوری مطلب خود را با عبارت به ظاهر عالمانه و جالب انگیزی! آغاز نموده و چنین افاضه معرفت می نمایند:
«جدای مباحث ارزش داورانه، از آنجا که در سیاست قدرت بسیج توده ای و تبعیت جان نثارانه حامیان یک سیاستمدار حرف اول را تحولات سیاسی می زند، لذا نمی توان و نباید منکر وجود چنین مولفه قدرتمندی نزد روحانیت شیعه شد»
ایشان احتمالا می خواهند بگویند:
جدای از داوری های ارزش مدارانه، در علم سیاست "قدرت بسیج توده ها" و "تبعیت جان نثارانه حامیان یک سیاستمدار" حرف اول را در تحولات سیاسی می زند، در نتیجه نمی توان وجود این مولفه ها را، نزد روحانیت شیعه نادیده گرفت.
جالب انگیزی! این عبارت در نوع نگارش آن نیست، بلکه اگر فهم من از عبارت آقای سجادی منطبق با واقع باشد، جالب انگیزی! در آن است که چطور می توان بر اساس یک مفهوم درست و منطقی نتایج چنان بی پایه ای گرفت!
چه نسبتی بین "علم سیاست" و "سیاستمدار" با "مرجعیت دینی" متکی بر تبعیت جانثارانه توده ها می تواند وجود داشته باشد؟ علم سیاست و سیاستمداری که متکی به خرد جمعی و تاریخی بشر است، به راستی چه نسبتی با مرجع متکی به ذهن مجرد و حجمی از توده های جان نثار خواهد داشت؟
کالبد شکافی نسبت های فوق، ارزیابی کاملا متفاوتی را با آنچه که آقای سجادی پیرامون نقش مرجعیت شیعه ارائه نموده اند، بدست خواهد داد.
من بر اساس آنچه که در نوشته های قبلی ام اشاره کرده ام با این گزاره ایشان کاملا موافق هستم، آنجا که می نویسد:
«نباید و نمی توان در بحران موجود میان ایران و آمریکا اصالتی ذاتی برای ابراز دلنگرانی های واشنگتن نسبت به اصرار ایران برای غنی سازی اورانیوم قائل شد.»
اما با دلیل ایشان برای مدعای فوق، کاملا مخالفم، ایشان دلیل خود را اینچنین می نویسند:
«مشکل واشنگتن قبل از «غنی سازی اورانیوم» در ایران، توان اثبات شده «غنی سازی تفکر شیعی» در بسیج و مدیریت توده ها و صف آرائی و مبارزه جوئی ظفرمندانه با سیاست های هژمونیک دوّل خارجی است.»
من، برخلاف ایشان، معتقدم: به دلیل آنکه «غنی سازی تفکر شیعی» در ایران، دیگر نمی تواند همچون گذشته منافع آمریکا و غرب را در خاورمیانه تامین نماید، لذا نماد این تفکر غنی شده، یعنی جمهوری اسلامی، کارآمدی مناسبی برای حکومت بر مردم و جنجال در منطقه ندارد و به همین دلیل برای آمریکا و غرب ضرورت دارد، اگر قرار باشد این سیستم مبتنی بر"شیعه غنی شده" جایش را به سیستمی دیگر بدهد این کار با دستان مبارک آمریکا و غرب انجام شود، تمام!
قبل از آنکه به ارزیابی موضوع بپردازم از به کار گیری اصطلاح «غنی سازی تفکر شیعی» توسط ایشان نهایت سپاس را دارم، چرا که "قدرت" و "نقش توده ها" در "مرجعیت شیعی" شباهت زیادی به شکافت هسته ای و غنی سازی اورانیوم دارد. در این داستان "مذهب شیعه" نقش اورانیوم و "مرجعیت شیعه" نقش اورانیوم غنی شده و توده های "مقلد" نیز نقش نوترون های خنثی، اما به شدت مخربی هستند که در مواقع لزوم انرژی فراوانی را آزاد می کنند، منتهی بر خلاف نظر آقای سجادی، این انرژی آزاد شده را مرجعیت غنی شده (از حمایت جانثارانه توده ها) هدایت و سازماندهی نمی کند، بلکه این انرژی در جای خود و بنابه به خواست آنان که سالها پیش به غنی سازی شیعه پرداخته بودند، آزاد می شود و نتایج مخرب خود را ببار می آورد.
اولین بمبی که از "شیعه غنی شده" حاصل شده بود در انفجار سال ۵۷ آزمایش شد، تبعات آن انفجار هنوز ایران و منطقه را تحت تشعشعات روانشناختی فراوانی قرار داده است.
خرابی های این انفجار را بر روح و روان هر ایرانی، مسلمان و شیعه می توان مشاهده نمود. میراث یکی از مرجعیت شیعه، یعنی میراث آقای خمینی را می توان در پراکندگی و اختلاف میان آدمیان، میان ایرانیان، میان مسلمانان، میان شیعیان، میان آخوندها و حتی میان خاندان (بیت) آقای خمینی دید. به راستی این انرژی از هم پاشنده، ارزش چه پاسداشتی دارد؟
"قدرت"، آنهم قدرتی که برآمده از تبعیت جانثارانه توده ها باشد، چه مدیریتی عقلانی را می تواند سبب ساز باشد، چنین قدرتی هر انسانی را از خود بیخود می کند، انسان از خود بیخود شده، تنها ابزار تخریب و نابودی قرار می گیرد، تمام!
به دلیل استفاده تکراری و فراوان از انرژی نوترون های (مقلدین) ایرانی، خصلت نوترونی آنان بشدت زایل شده و به قطب های (الکترون و پروتون) تاثیرگذار تبدیل شده اند! بدین ترتیب آمریکا و انگلیس نگران آن هستند که "مرجعیت غنی شده" دیگر در ایران جواب نمی دهد، به همین خاطر امروز در عراق به دنبال مرجعیت غنی شده هستند، این مرجعیت غنی شده هر چه باشد فرقی نمی کند چه مرجعیت شیعی! چه مرجعیت سنی! حتی برای آنان مرجعیت قومی غنی شده نیز به کار خواهد آمد.
اما در میان مراجع قدیمی عراق، مرجعیت غنی شده ای"که بتواند در سیستم طراحی شده توسط آمریکا و غرب، کارکرد مناسبی از خود نشان دهد، دیده نشد، به همین خاطر جوانکی به نام مقتدا صدر این مهم را به عهده گرفت. باید دید تا چه حد او برای آن سیستم کارآمد خواهد بود!!!
"قدرت مقدس" خشونت و جنایتش نیز مقدس می شود، "قدرت مقدس" به دلیل آنکه خود را ازلی و ابدی می داند، مانند هر چیز مانده ای گند می زند و فاسد می شود. "قدرت مقدس" به خاطر آنکه تنها در یک فرد و یا در یک گروه منحصر می ماند، بر اثر مرور زمان کهنه و عقب افتاده می شود، چنین قدرتی حتی توان اداره مطلوب و روزآمد "نماد" خود یعنی "مرجع" را ندارد تا چه رسد به مجموعه ای که این قدرت بر آنها اعمال می شود. "قدرت مقدس" توان آن را ندارد که به مثابه یک "سیستم" عمل کند.
در یک "سیستم" انجام امور مختلف به عضوهای متفاوتی سپرده شده است، همه این عضوها فعال مایشاء بوده و هر یک عهده دار انجام امر مشخصی هستند. در یک سیستم، "هماهنگی" اعضا حرف اول را در کارآمدی آن سیستم می زند.
در"قدرت مقدس" یا به عبارتی در مرجعیت غنی شده، دو عضو بیشتر وجود ندارد، یکی "مرجع" و دیگری "مقلد"، یکی فعال و دیگری خنثی!، خنثی بودن "مقلد" خصلت نوترونی دارد، مقلد خود بخود فعال نمی شود، اگر فعالش کنند، انرژی زیادی را آزاد می کند.
"مرجع" نیز عنصری غنی شده است، او به عنوان یک موجود طبیعی به حساب نمی آید، تعادلش در دست خودش نیست. این عنصر غنی شده، فقط در حکم ابزاری است که در او انرژی زیادی ذخیره شده است. انرژی آن نیز زمانی آزاد می شود که ضامن آن را بکشند، کسانی از این ابزارها (حتی از قدرت تخریبی آنها) سود می برند، که توانسته باشند در داخل برنامه و سیستم خود جایگاهی برای استفاده از انرژی آنها فراهم آورده باشند، و گرنه یک تنه و بدون سیستم، با هر مقدار قدرت غنی شده ای که انسان داشته باشد، امروزه نمی تواند امر مطلوبی را به پیش ببرد، نقش مرجعیت غنی شده ممکن است در دوران میرزای شیرازی مقرون به صلاح بوده باشد، اما اکنون که قدرت "سیستمی" بر زندگی انسان مدرن سایه افکنده، هرگز نمی توان به "قدرت مقدس" اعتماد کرد.
آنچه که گفته شد، تاکنون به شیوه های مختلفی از زبان متفکران برجسته جهان مطرح گردیده و تجربه عینی زندگی بشر نیز جز این را نشان نمی دهد، اما در تعجبم که چرا و چگونه شخصی امروز در آمریکا نشسته و از "مرجعیت غنی شده"، از "خروج غول شیعه از بطری"، از "کانون انقلاب اسلامی"، از "کانون بیداری تشیع" و از "قلمه زدن نهال انقلاب" سخن می گوید.
تعجب بیشتر آنکه، افکار این شخصِ "مرجعیت" طلب و "تشیع" خواه، به دلیل تناقضی که در خود دارد با هیچ مرجعیت و مقلد زنده ای خوانایی ندارد.
به نظر می رسد، آمریکا برای دور نگه داشتن جامعه آمریکایی از افراط گرایی تلاش زیادی می کند و تا حد ممکن تنش ها را به سایر نقاط جهان می کشاند، حتی بدش نمی آید افراط گرایان مذهبی خود را در جنگ های مقدس خاورمیانه به هلاکت برساند. با این حال انسان به شک می افتد که چگونه مبلغان افراط گرایی با راه اندازی تلویزیون دو زبانه و تبلیغ از حزب الله و عناصر افراطی دیگر، به آتش تنش در خاورمیانه دامن می زنند، آدم به این فکر می افتد که نکند امثال آقای سجادی در آمریکا، بلیت ورود بهشت را، به شهادت طلبان و افراط گرایان آمریکایی می فروشند.
مطالب ایشان یکی از یکی شگفت انگیزتر است.
آنجا که پیرامون موضع هسته ای ایران به طعنه از "خوش رقصی از نوع قذافی و بدمستی از نوع صدام" اشاره می کند، بی تردید دولتمردان ایران را به اتخاذ سیاستِ ناز و کرشمه و عشوه رهنمون می کند، اما این عشوه و کرشمه چه نسبتی با تحدید "هژمونی واشنگتن ـ تل آویو" دارد.
شاخ بر سر انسان می روید، وقتی پذیرش قطعنامه توسط ایران را منوط به "شلیک موشکی ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایران" می داند و این پذیرش را نمونه ای از "تمشیت ملکداری" به حساب       می آورد!!!
نمونه ای از زبان دیپلماسی انگلیسی را به نمایش می گذارد، وقتی می نویسد:
«لذا همه مشکل واشنگتن آن است که با فشار بیش از حد بر ایران، دولتمردان تهران را مصلحت اندیشانه مجاب به تن دادن به تعلیق غنی سازی اورانیوم کنند.
و این چیزی نیست که مشکل واشنگتن را مرتفع کند.»
از یک طرف مدام بر بادکنک حزب الله، "تشیع غنی شده" و "کانون انقلاب اسلامی" می دمد، از ضعف آمریکا سخن می گوید و از بن بست و التماس آنان سخن به میان می آورد، تو گویی که ستاره بخت آمریکا روبه افول است اما از طرف دیگر به یکباره(ییهو) می نویسد:
«قهراً واشنگتن با توجه به برتری نظامی و اقتصادی و سیاسی بین المللی خود همواره این فرصت را دارد تا هرآینه اراده کند بدون لحاظ کمترین آداب و اصول و قواعد و قوانین بین المللی قاعده بازی را به نفع خود بر هم بزند.»
و سر انجام انسان به خدا پناه می برد و دست به دعا بر می دارد که خدایا:
جامعه جهانی و از جمله جامعه ایرانیان را از نظر اقتصادی و سیاسی آنچنان پاک و شفاف گردان که انسان شک به چیزهایی نبرد تا به ناچار آبروی آدمیان را در تحدید قرار دهد، و بدین ترتیب، گناه و معصیت، بیشتر و بیشتر شود. آمین

-------------------------------
*آقای ابراهیم یزدی در مصاحبه با خبرگزاری فارس، تلویحا نقش شیعه را بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی، و هنگام شکل گیری عراق، کم رنگ دانسته بود.