جمهوری اسلامی به کجا میرود؟
یونس شاملی
•
تئوری پردازان رژیم جمهوری اسلامی با استفاده از دو فاکتور؛ الف: به گل نشستن نیروی نظامی امریکا در افغانستان وعراق و ب: عدم وجود آمادگی در افکار عمومی داخل آمریکا و حتی در سطح بین المللی برای اشغال نظامی ایران، به این باور نزدیک شده اند که اگر جمهوری اسلامی بتواند به هر وسیله ایی از این فرصت طلائی!! استفاده کرده میتواند به راحتی امکان مداخلات قدرتهای خارجی در ایران را منتفی کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۶ بهمن ۱٣٨۵ -
۲۶ ژانويه ۲۰۰۷
ایران از درون و بیشتر از برون آبستن دگرگونیهاست. رژیم جمهوری اسلامی هم در داخل و هم در خارج اعتبار خود را از دست داده است. برای همگان روشن است که پایه های ماندگاری این رژیم نه حمایت مردم از آن، بلکه استبداد مهارگسیخته سیاسی- مذهبی از یکسو و نبود یک اپوزیسیون قابل ذکر و قابل اعتماد برای مردم از سوی دیگر است. رژیم جمهوری اسلامی اما به این واقعیت نیز بسنده نکرده و به دلیل عدم وجود خطر جدی از داخل که از عدم وجود یک اپوزیسیونی قوی و قابل اعتبار حکایت میکند، و همچنین ارزیابی رژیم از قدرتهای جهانی در شرایط کنونی و از آن جمله آمریکا که از نظر نظامی در افغانستان و بویژه عراق زمین گیر شده است، در صدد تقویت بنیه نظامی خویش در منطقه از طریق ارتقاء تکنولوژی هسته ایی و در شرایط لازم مسلح شدن به نیروی نظامی اتمی است.
ارتقاء تکنولوژی هسته ایی، غنی سازی اورانیوم و به دنبال آن فراهم ساختن امکانات بیشتر برای ساخت سلاحهای اتمی ریسک بالایی از خطر را برای جمهوری اسلامی با خود به یدک میکشد. چرا که یک خطای تحلیلی از امکانات قدرتهای جهانی برای واکنش در قبال دیپلماسی ارتقاء تکنولوژی هسته ایی در ایران میتواند حتی خطر اشغال ایران و براندازی رژیم جمهوری اسلامی را با خود به همراه داشته باشد. اما با این وجود و تاکنون رژیم به استمرار سیاست ارتقاء تکنولوژی اتمی خویش (البته فعلاً در عرصه های غیرنظامی) ادامه میدهد. دقیقاً در همین رابطه است که میتوان علت العلل واکنش قدرتهای بزرگ جهانی را در قبال سیاستها و سوداهای قدرتمدارانهء رژیم در منطقه به سادگی دریافت.
از فعل و انفعالات رژیم در سالی که گذشت میتوان چنین استنباط کرد که تئوری پردازان رژیم جمهوری اسلامی با استفاده از دو فاکتور؛ الف: به گل نشستن نیروی نظامی امریکا در افغانستان وعراق و ب: عدم وجود آمادگی در افکار عمومی داخل آمریکا و حتی در سطح بین المللی برای اشغال نظامی ایران، به این باور نزدیک شده اند که اگر جمهوری اسلامی بتواند به هر وسیله ایی از این فرصت طلائی!! استفاده کرده در مرحله اول به تکنولوژی هسته ایی و در مرحله بعدی به نیروی نظامی اتمی مسلح شود، میتواند به راحتی امکان مداخلات قدرتهای خارجی در ایران را برای همیشه منتفی کرده و از این طریق استمرار عمر جمهوری اسلامی را، بر اساس این تحلیل، البته اگر به هدف مطلوب برسد، تا مدت زمان نامعلومی تضمین کند.
البته استراتژهای جمهوری اسلامی کاملا واقفند که احتمال برخورد تاکتیکی نظامی از طریق هوا با ایران، و بمباران مراکز نظامی و تاسیسات اتمی، بسیار بالاست. اما روشن است که باور استراتژهای جمهوری اسلامی بر این اساس استوار است که حملات نظامی تاکتیکی از طریق هوا اگر چه میتواند موقعیت جمهوری اسلامی را در خارج تضعیف کند، اما بعلت ضعف و فتور اپوزیسیون در ایران، رژیم موفق خواهد شد افکار عمومی داخلی را به دلیل مداخله نظامی خارجی در سمت و سوی منافع خویش سازمان داده و حیات نظام خویش را اگر چه در موقعیتی ضعیف در داخل حفظ کند. البته اگر استراتژهای جمهوری اسلامی به این باور نزدیک شوند که حملات نظامی از بیرون همه جانبه و برای براندازی جمهوری اسلامی باشد، زمینه های عقب نشینی های لازم را تا آنجا که در امکانشان وجود داشته باشد به عمل خواهند آورد.
اندکی نگاه تیزبینانه به آخرین دورهء به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری و بالاخره انتخاب غیرمحتمل ترین کاندیدای ریاست جمهوری، یعنی احمدی نژاد، نیز دقیقا در چارچوب استراتژی مرحله کنونی جمهوری اسلامی قابل فهم است. به نظر من حتی محمد خاتمی در اولین دوره انتخاب وی به عنوان رئیس جمهوری رژیم نیز در واقع غیرمحتملترین کاندیدای ریاست جمهوری به حساب می آمد. چرا که خاتمی در دوره ایی به مقام ریاست جمهوری در ایران رسید که رژیم به دلیل مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی، و سرکوبهای شدید آن دوره در حال از دست دادن ثبات خود در داخل و خارج بود. انتخاب خاتمی و باز کردن اندک فضا برای تنفس سیاسی و گشودن دیالوگ با مجامع بین المللی، اعتبار و ثبات لازم را به جمهوری اسلامی بازگرداند. نقشی که در دوره قبل از آن، حضور خمینی و اتوریته وی در داخل این خلاء را پٌر میکرد. و اما در شرایط کنونی حذف گرایش رفرم در درون حاکمیت که با پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی به اتمام میرسد، چیزی جز نیاز جمهوری اسلامی برای تامین منافع درازمدت سیاسی خود نیست. به عبارت دیگر چه انتخاب شدن خاتمی که برای تثبیت هرچه بیشتر رژیم صورت گرفت و چه انتخاب بازیگر تازه این دوره، یعنی احمدی نژاد که با واکنشهای عجیب و غریب و به اصطلاح تندروانه وی علیه غرب و آمریکا خود را می نمایاند، هرکدام مهره هایی هستند در استخدام استراتژی استمرار حیات جمهوری اسلامی. و این هیچ ارتباطی با انتخاب مردم ندارد.
اما با تمامی این اوضاع و احوال جمهوری اسلامی چون هر نظام استبدادی دیگر همواره مرتکب خطاهای تحلیلی از امکانات و شرایط خود (هست و) خواهد بود. چرا که سطح آگاهی مردم و چگونگی و انگیزه های واکنشی آنان ابداً برای کسی قابل پیش بینی نیست. بویژه اینکه اگر سازمانها و احزاب به اصطلاح سراسری در ضعف و پراکندگی و سردرگمی به سر می برند، جنبشهای دمکراتیک ملی متعلق به ملل تحت ستم برای اعاده برابر حقوقی هر روز صفهای خود را بیش از آنچه که در تصور بگنجد، فشرده تر می کنند و مجموعه احزاب و تشکلهای متعلق به ملل غیر فارس، ترک، کرد، عرب و بلوچ در ایران با انگیزه معنوی و جنبشهای مستقل خویش به مثابه یک مولفهء سیاسی در ایران مراحل آمادگی خود را می گذرانند. و بدین سان صف آرایی سیاسی در داخل با چهرهء جدیدی خود را می نمایاند و در واقع و بتدریج سیر تحولات سیاسی را با جایگاه احزاب سیاسی به اصطلاح سراسری و ضعیف را در کنار احزاب متعلق به ملل غیرفارس اما قوی (به نسبت احزاب سراسری)، دگرگون می کند.
در کنار جنبشهای دمکراتیک ملی متعلق به ملل غیرفارس، جنبش عمومی دمکراسی خواهی در میان تمامی مردم ایران و همچنین ملت فارس بیش از پیش در حال تقویت شدن است. نارضایتی های وسیع جنبش های صنفی، زحمتکشان را به چالش سیاسی می کشاند و در کنار آنان جنبش زنان خود را برای یک مبارزه استراتژیک مهیا می سازند. یکی ازعمده ترین انرژیهایی که حیات جمهوری اسلامی را تهدید میکند جوانانی هستند که بی آیندگی و پوچی بیش از پیش را در زندگی روزمرهء خویش تجربه میکنند، و آمادگی و استعداد واکنشهای تند و وسیعتر این جوانان علیه رژیم در شرایط مقتضی می تواند به یک نیروی بشدت جدی بدل شود. این همه نیرو لزوماً زیر یک چتر عمل نمی کند، اما فعل و انفعالات کنونی اولاً یک صف آرائی سیاسی تازه ایی را به میدان سیاست در ایران می کشاند که علی رغم انقلاب جمهوریت که با فرار شاه از تهران و فرود خمینی به آن خاتمه یافته تلقی شد، میدان عمل سیاسی مردم، این بار اقصا نقاط ایران را در هم خواهد نوردید و جنبشهای دمکراتیک ملی تمامی ملل ساکن ایران شور یک تحول اساسی را در سراسر ایران فریاد خواهند کرد. فریادی که نتیجهء منطقی آن برچیدن بساط جمهوری اسلامی، رد یک حاکمیت متمرکز دیگر بعد از جمهوری اسلامی و برقراری یک نظم غیرمتمرکز، دمکراتیک و فدرالیستی در ایران را به پلاتفرم روز بدل خواهد ساخت.
صف آرائی قدرتهای جهانی برای مقابله با تروریسم که مهر آن به پیشانی جمهوری اسلامی حک شده است، و مخالفت اغلب دول جهان با مسلح شدن رژیم به سلاحهای اتمی دو زمینه ایست که جدا از فشارهای بسیار زیاد سیاسی و به تدریج اقتصادی، متاسفانه زمینه های یک تهاجم نظامی از سوی قدرتهای جهانی به ایران را فراهم میسازد. این شاید حساسترین بخش بحرانی است که جمهوری اسلامی در شرایط کنونی با آن دست به گریبان است. چگونگی حل این معضل و امکان برون رفت جمهوری اسلامی از این بحران مهلک کاملاً تیره و تار است و مقاومتهای سیاسی مقامات جمهوری اسلامی در مقابل درخواست قدرتهای جهانی، فرایند تاریکی را پیش روی ایران قرار میدهد.
از سوی دیگر انزوای جمهوری اسلامی در افکار بین المللی و فشار ارگانهای بین المللی برای اعاده دمکراسی و برابر حقوقی در تمامی عرصه ها در ایران، نیز در این مجموعه به فضای رعب انگیز مداخله خارجی می افزاید. البته روشن است که دیالوگ دمکراسی برای قدرتهای جهانی تنها از زاویه نگاه و منافع آنا قابل فهم است و دمکراسی برخاسته از متن مبارزه مردم چیز کاملا متفاوتر از آنی است که نیروهای خارجی بتوانند از بیرون آن را به جامعه ایران تزریق کنند.
در این میان چشم امید ایران به چین و روسیه بسته شده است. احمدی نژاد در یکی از مصاحبه های خود عنوان کرده است که؛ " تعدادی از کشورهای جهان به ما گفتهاند که حتی اگر ایران تحریم هم بشود، با ما رابطه اقتصادی خود را حفظ خواهند کرد". اما این تمامی آن ماجرایی نیست که میتوان در یک تحلیل دقیق از وضعیت منطقه به آن بسنده کرد. چرا که وحشت اسرائیل از مسلح شدن جمهوری اسلامی به تکنولوژی هسته ایی و واکنش نظامی این کشور در قبال ایران میتواند قدرتهای بزرگ جهانی را حتی در صورت عدم تمایل آنان به صحنه جنگ علیه ایران بکشاند.
روند تحولات سیاسی و تصویب قطعنامه ۱۷٣۷ زمینه های فشارهای اقتصادی به ایران را فراهم ساخته و واکنش مردم در قبال این قطعنامه و گرانی کالا در کوتاه مدت حکایت از آن دارد که تقابل قدرتهای جهانی با ایران وارد فاز جدیدتری شده است. ظهور فاز جدید در مناسبات رژیم ایران با قدرتهای جهانی از زاویه دیگر نیز خود را نمایانده و بروز اختلاف نظرها در میان سران رژیم در خصوص جدی بودن و یا نبودن مداخله خارجی نشانه بارز شرایط تازه و حساسی است که سران رژیم را در مقابل این مسئله به چالش کشانده است.
بدین ترتیب جمهوری اسلامی در شرایط کنونی رویا روی یک خطر جدی قرار گرفته است.
Yones_Shameli@hotmail.com
|