هفتم می ِ ۲۰۱۷؛ شمار فاشیستهای فرانسه به چند هزارتن می رسد


بهمن پارسا


• این درست است که مَکرُن به هیچ روی دارای آن مشخصات ِ مورد علاقه و نظر ِ نیروی های مترقی و پیشرو اجتماعی فرانسه نیست، و در نهایت ترامپی است که جوان و باسواد است، امّا حضور رقیب او در الیزه کفّه ی ترازو را شدیدا علیه آنچه انسانی تر است سنگین خواهد کرد. خوب است ژان لوک ملانشُن پیش از آنکه دیرتر شود دست به حرکتی تاکتیکی بزند و از "مکرُن" حمایت کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٨ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۲٨ آوريل ۲۰۱۷


در سال ۱۹٨۴ شمار ِ فاشیستهای فرانسه بر دومیلیون فزونی داشت. برای اینکه چنین مدعایی بی پایه واساس نباشد با نگاهی به تاریخ انتخابات آن سال و شعارها و تبلیغاتِ انتخاباتی کاندیداها و فقط با مراجعه به سخنان ژان ماری لُپِن در همان سال میتوان دریافت که چنین سخنی بی پایه و اساس نیست. با نقل ِ به مضمون وتا آنجا که در حافظه مانده، ژان ماری لُپِن -این ناسیونالیست افراطی و راستگرای ضدِ خارجی- در مبارزات ِ انتخاباتی ۱۹٨۴ میخواست "کلّ نیروهای وطنپرست رابه گرد یک سمبل -که نماد فاشیسم است- جمع و متحد نماید." به احتمال قریب به یقین وی از کلمه ی FASCES نیز حتّی استفاده کرد، که همان سمبل معروف باشد.
آرا ریخته شده به صندوق به نفع او بیش از دو میلیون بود. یعنی دومیلیون نفری که با شیندن ِ کلمه ی FASCES و اتحّاد به دور آن به او رای دادند. پس در نتیجه رقم حضور و موجودیت دو میلیون فاشیست فرانسوی در سال ۱۹٨۴ نه اغراق است و نه نا درست. و امروز آن پرچم و آن عقاید و باورها را دخترش مارین لُپِن، نمایندگی میکند، با جملاتی از نوعی دیگر.
این بدترین وضعیت است که انسانها همواره در شرایطی قرار بگیرند که میان بد و بدتر ناچار باشند یکی را برگزینند و موافق بدیهیات عمومی و عقلایی نیز این انتخاب ختم ِ به گزینش بد میگردد علیه بدتر. چنین وضعی همان چیزی است که از آن به "دمکراسی" یاد می شود و ظاهرا فعلا راه دیگری نیز در عمل موجود نیست. زمانی در اوایل قرن گذشته کاپیتالیسم که فقط هوادار تامین منافع سیاسی و اقتصادی مشتی سرمایه دار زالو گونه بود باعث شد تا چپ اروپایی برای احیای عدالت و توزیع عادلانه ی ثروت های عمومی و ملّی متحد شده و در مقابل دولتهای خود به مبارزات ِ مداوم دست بزنند و تاریخ نیز شاهد است که آن دوران دست آوردهای بسیار مفید در زمینه های مختلف ِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت و رهبران ِ مقتدری را نیز در این عرصه به وجود آورد. در حال حاضر امّا هرچند که شرایط سیاسی و اقتصادی عمومی جهان به نفع مردم فردوست هیچ التفاتی نشان نمیدهد و از هرسو قشر فقیر و متوسط جوامع بشری در تلاشی و سقوط به ورطه های هولناک نابودی هستند، شعاری که در هر دو طرف چپ و راست مشغول بکار گیری اذهان ِ عمومی است و تا حدودِ بسیاری توانسته عوامفریبی را توجیه و تاویل نماید، مبارزه علیه "گلوبالیزاسیون" است. در فرانسه مارین لُپن مبارزه علیه این پدیده را همانقدر عینی و اصلی کرده است که ترامپ در آمریکا کرده و هنوز ته مانده های آن را به خورد مردم آمریکا میدهد و نکته ی جالب این است که در این زمینه ژان لوک ملانشُن نیز از همان ادبیات استفاده میکرد، در چنین اوضاع و احوالی معمولا در فرانسه تاکنون بد برنده ی بازی بوده، که ظاهرا این بار این بد شخصی است به نام "امانوئل مَکرُن". بدنیست با نگاهی به انتخابات سال ۲۰۰۰ در آمریکا یک حرکت غیر منطقی و نتیجه ی حاصل از آنرا بیاد آوریم. در مبارزات انتخاباتی آن سال RALPH NADER که دارای عقاید اجتماعی آرمان خواهانه در حمایت از مردم فرودست بود و درمیان جوانان نیز هواداران ِ قابل ِ ملاحظه یی داشت باطرحها و برنامه هایی که چگونگی اجرای آنها محل پرسشهای بی پاسخ بود با هرچه نزدیکتر شدن به مراحل نهایی زیر ضربات کوبنده و فریبنده ی رسانه های جمعی از هر قبیل، نه تنها بخت پیروزی بلکه حتی شانس ادامه ی حرکت را برای آن مبارز سرسخت غیرممکن ساخت. در هیمن اثنا بسیاری از سیاستمداران و فعّالان سیاسی از وی خواستند ضمن انصراف از ادامه ی مبارزه از پایگاه اجتماعی و طرفداران خود بخواهد که به کاندیدای حزب دمکرات یعنی "آَل گُر" بدهند و خود نیز از وی حمایت و پشتیبانی نماید. چنین امری هرگز واقع نشد. شاید و تاکید میکنم "شاید" یکی از علل شکست گُر در مقابل جرج بوش این حرکت بی منطق ِ رالف نی در، بود. انتخاب بوش و پی آمدهای آن انتخاب را اگر بخشی از بدترین سالهای قرن حاضر به حساب آوریم سخنی به اغراق نگفته ایم و آثار آن هنوز پس از اینهمه سال ملموس و معلوم است، جنگ و ویرانی عراق، ویرانی افغانستان، فروپاشی بنیادهای مالی به نفع سرمایه داری و انهدام زندگی مردم فرودست، فقط بخشی از آن گزینش نامیمون اند. امروز در فرانسه تقریبا چنین اوضاعی در جریان است. آرا بالای دور اول انتخابات به سود لُپِن و حد فاصل بسیار اندک میان آرا وی با مَکرُن موجد این نگرانی است که اگر نیروهای متشتت چپ فرانسه به یک توافق تاکتیکی نرسند و نتوانند و یا که نخواهند با توُسل به چنین حرکتی قشر ِ منفعل و مردد مرکزی و چپ را تشویق و تحریض و تحریک به شرکت فعّال در روز رای گیری و رای دادن، فقط جهت شکست نیروهای فاشیستی حاضر در صحنه نمایند، پیروزی لُپِن تقریبا قطعی است. این درست است که مَکرُن به هیچ روی دارای آن مشخصات ِ مورد علاقه و نظر ِ نیروی های مترقی و پیشرو اجتماعی فرانسه نیست، و در نهایت ترامپی است که جوان و باسواد است، امّا حضور رقیب او در الیزه کفّه ی ترازو را شدیدا علیه آنچه انسانی تر است سنگین خواهد کرد. خوب است ژان لوک ملانشُن پیش از آنکه دیرتر شود دست به حرکتی تاکتیکی بزند و ضمن اعلام حمایت از "مکرُن" که همه میدانند فقط امری نمادی و ضدفاشیستی است از هواخواهانش نیز بخواهد که روز هفتم می ضمن حضور گسترده در مراکز رای گیری به انتخاب "بد" رای بدهند و "بدتر" را فعلا خلع سلاح نمایند. امّا آنچه را که روز هفتم می مردم اروپا و دنیا درخواهند یافت این است که "شمارِ فاشیستهای فرانسه به چند هزار تن میرسد؟!"