کاریکلماتور


ناصر زراعتی


• ابر تا آمد فکر کند چگونه میتواند خود را در باران شُستوشو دهد، تمام شد.
وقتی باران بنا کرد به باریدن، قورباغه از ترسِ خیس شدن، پرید تویِ برکه. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۱ می ۲۰۱۷


بازخوانیِ کتابِ «گُزیده‍ی کاریکلماتورهایِ پرویز شاپور» در برنامه‍ی «کتابخوانیِ» رادیو «پیام» ـ گوتنبرگِ سوئد ـ مرا به یادِ این «شکلِ ادبی» انداخت. این سیزده کاریکلماتور پیامد و حاصلِ این یادآوری است. شاید ادامه یابد. [ن.ز]
*
کاریکلماتور
ناصر زراعتی
*
ابر تا آمد فکر کند چگونه میتواند خود را در باران شُستوشو دهد، تمام شد.
*
وقتی باران بنا کرد به باریدن، قورباغه از ترسِ خیس شدن، پرید تویِ برکه.
*
سنگ وقتی غلتید تویِ آب، فهمید که خودش را سبُک کرده است.
*
قناریِ سرماخورده با صدایِ گرفته چَهچَه میزند.
*
شمع و پروانه گُلِ پژمُرده را از مَحفلِ اُنسِ خود راندند.
*
گُلِ نشکُفته هرچه اصرار کرد، شمع و پروانه او را به مَحفلِ خود راه ندادند.
*
پروانه وقتی دید شمع دود میکند، از دورِ او گشتن مُنصرف شد.
*
شمع وقتی از گردشِ پروانه به دورِ خود سرگیجه گرفت، خودش را فوت کرد.
*
وقتی صبح شد و گُل و پروانه دیدند دیگر نیازی به نورِ شمع ندارند، او را تَرک کردند.
*
بُلُبل بهدیده‍ی تحقیر به قناری نگاه میکند.
*
قناری به بُلبُل گفت: «مرا همین اندک آب و دانه کافی است. زیرِ بارِ منّتِ گُل هم نمیروم.»
*
کلاغ به قناری گفت: «تو هم اگر بهجایِ چَهچَه زدن، مثلِ من غارغار میکردی، الان تویِ قفس نبودی.»
*
اینترنت خیلیها را بیکار کرده است؛ از آنجمله کبوترِ نامهبَر را...