دوباره انتخابات


هوشیار محمودی


• پروسه انباشت سرمایه در ایران طی چند دهه اخیر عبارت است از روندی از پنهان و عجین شدن بورژوازی رانتخوار و لمپن بورژوازی در لایه های پرریش و پشم قدرت سیاسی. به بیانی دیگر لمپنیزم بورژوازی و تاریک اندیشی قدرت سیاسی همدیگر را کامل و بازتولید کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۱ می ۲۰۱۷


 سیاست برای توده ها آبستراکت و مجرد نیست بلکه کنکرت و مشخص است. سیاست انتخاباتی توده ها با نیازهای روزمره آنها در ارتباط مستقیم است.
ایران دو دهه است که پشت درهای گشایش بازار جهانی (نئولیبرالیزم) در انتظار است و اصولگرایان اختیار پروژهه ای بزرگ برای سرمایه های بزرگ را هنوز در دست خود قبضه کرده و به همین دلیل بورژوازی بزرگ به آنها نزدیک خواهد بود اگر دریابد که هنوز اصولگرایان منبع بذل و بخشش های کلان (اختلاس) هستند. خامنه ای نیز اخیرا و تلویحا این پیام را به این طریق به آنها داد که "کاندیدای آتی باید به حل مشکلات درون مرزها و نه خارج بیندیشد". بی دلیل نیست که ریسی و جلیلی و محافظه کاران دیگر به عرصه آمده اند در حالی که همه می دانند در چشم توده ها هیچ مشروعیت اخلاقی ای ندارند. راستی چرا این همه کاندیدای اصولگرا؟ چرا چند دستگی بین آنها؟ چونکه آنها هر کدام قشری از لمپن-بورژوازی (که به سرمایه گذاریهای حکومتی وصل اند) را نمایندگی و امیدوار می کنند. قشری از لمپن بورژوازی با شبه خصوصی سازیهای حکومت با بنیادهای سرکوبگر از جمله سپاه درآمیخته. قشری دیگر به خصوصی سازیهای کامل و امکان بهره برداری از سرمایه خارجی که بخشی از اصولگرایان نوید 'موهوم اش' را می دهند عجین شده اند آنهم با این ادعا که گشایش به روی بازار جهانی تنها از طریق آنها ممکن است و نه اصلاح طلبان حکومتی که نه اینکه قدرتی ندارند بلکه کاملا منزوی شده و به موضع دفاعی آمیختن با روحانی نیمه اصولگرا رانده شده اند. بنیاد مادی چنین سازشی بورژوازی رانتخوار، توسعه نیافته و در یک کلام لومپن بورژوازی ایران است. پروسه انباشت سرمایه در ایران طی چند دهه اخیر عبارت است از روندی از پنهان و عجین شدن بورژوازی رانتخوار و لمپن بورژوازی در لایه های پرریش و پشم قدرت سیاسی. به بیانی دیگر لمپنیزم بورژوازی و تاریک اندیشی قدرت سیاسی همدیگر را کامل و بازتولید کرده اند.   
طبقه پیمانکاران خرد و دن پایه طی دو دهه اقتصاد فلج و نیمه جان را نصفه و نیمه چرخاندند در این "بن بست کج و پیچ سرما"ی اقتصادی. چرا؟ چون "بردگان عالی مقام که قلاده های زرین به گردن دارند" _ بیت رهبری_ را "نه در رفتن حرکتی بود و نه در ماندن سکونی"**. نه انگیزه گردن نهادن به نیولیبرالیزم را به طور کامل داشتند _که حاکی از مرگ محتوم آنها بود_ و نه اقتصاد مقاومتی (که پایه برآب گل آلود فساد همه جانبه داشت و نه بر سنگلاخ علقه های آگاهانه ی تودهها) آنها را به جایی هدایت کرد. بجز یک بن بستی که شبح آن هنوز بر فراز انتخابات و در شکل دهی آن ادامه دارد. همپیمانان سیاسی این پیمانکاران خرد قشر دانش آموختگان متوسط هستند تا بدینوسیله طبقه خرده بورژوازی _با همه توهماتی از خصایل آن است_ صف آرایی کرده و دوباره توده های ستم دیده کارگر و زحمتکش را با این امید پای صندوقهای رای بکشانند که یارانه ها تنها راه نظام است چونکه "برده عالیمقام" _خامنه ای_ راه را بر پیوند بورژوازی بزرگ و روحانی سد کرد. به زبانی دیگر ماتریالیسم یارانه ها و پیمانکاران با ایده آلیسم و توهم آفرینی قشر دانش آموختگان صف خرده بورژازی را برای سازش با لمپن بورژوازی و لذا کل نظام موجود کامل می کند. این پایه مادی خفقان سیاسی و استبداد را تشکیل می دهد.
واکاوی این مسئله از این لحاظ اهمیت دارد که بفهمیم چه عهدی میان نمایندگان اصولگرا و پیمانکاران و خرده پیمانکاران و کارگران وابسته به این پیمانکاران وجود دارد. به عنوان مثال خورده پیمانکار کرد و رئیسی چه عهد نانوشته ای دارند؟ در واقع رئیسی نوید سهیم کردن پیمانکاران و خورده پیمانکاران در رانت ها و سرمایه های داخلی (که خامنه ای تلویحی رئوس اختیارات اش را تعیین کرد) را می دهد. و این است رمز پیمان نانوشته توام با نفرت این دو قشر؛ دو قشری که از همدیگر نفرت دارند هم بدان سبب که سربار و مایه دردسر همدیگرند و هم اینکه در برخی منا‌طق مثل مناطق کردنیشن رئیسی تداعی بخش چمران قاتل کاک فواد _رمز دمکراسی و عدالت در مناطق کردنشین_ و تروریستهای قاتل دکتور قاسملو و شرفکندی و یادآور سلاخانی چون خلخالی است. اینجا رابطه ارگانیک و دیالکتیک این پاراگراف با پاراگراف آخر بخش (کردستان) عیان و مبرهن است.

از لحاظ سیاسی:

رمز ماندگاری رژیمی که از لحاظ اقتصادی در بن بست و توده های مردم را به خاک سیاه نشانده است؛ ازلحاظ اجتماعی/فرهنگی در نقطه مقابل خواست اکثریت توده های مردم ایستاده و از لحاظ سیاسی هیچ سازوکاری از دمکراسی _اعم از انتخابات_ برای بازی نیروهای بسیار سازشکار نیز باقی نگذاشته و تمام فرم های دمکراسی را تهی از محتوا کرده است در چیست؟ مکمل سیاسی زمینه اقتصادی که فوقا مختصر و اجمالی _و لذا نیاز به تکامل و تکمیل فراوان دارد_ جمع بندی شد، دو نکته می باشد راجع به اصلاح طلبان و اصولگرایان که ذیلا به آن اشاره می کنیم.
اصلاح گرایان مستقل را اصلاحگرایان دولتی و اصلاحگرایان دولتی را طبل ملی گرایی ایرانی ناشی از لولوخورخوره ی غرب که گوش فلک و هر انقلابی ای را کر کرده است _چه برسد به اصلاحگرایان_ زمین گیر کرده است. این خود دامنه و توجیه سازش با نظام موجود را گسترده است هم میان ملی مذهبی ها و هم برای اصلاح طلبان برون حکومتی.
'ملی¬گرایی ایرانی مذهبی' که رژیم اسلامی پیدا و پنهان در آن می دمد _تازگی حتی کاندیداهای اصولگرایان 'امت گرا' نیز_ و اصلاح طلبان ملی/مذهبی آن را بازتولید می کنند از اساس اخته است. اصلاح طلبان ملی/مذهبی که در تلاش اند لایه اوزون را با ابر نگه دارند غافل از حقیقت اند که خورشید تابناک مدرنیته اوزون سکولاریزم لیبرال را نیز درمی نوردد چه برسد به ابرهای سیاه قرون وسطی. ملی¬گرایی که از دنده راست مدرنیته بدنیا آمده محتوم و محکوم به غیرمذهبی بودن و سکولاریزم است تا بتواند متولد، گسترش و تکامل یابد تا در نهایت 'دود شود و به هوا برود'. ملهم از مارکس، باید یادآور شد که این دین نیست بلکه بنیاد انسانی دین است که پایه دولت/ملت است. بنیاد انسانی دولت/ملت بنیاد دینی نه بلکه بنیاد تنوع دینها و به عبارتی غیردینی ست. ملی¬گرایی بدون ازدواج با لائیسیته اخته کردن مدرنیته است که حاصلی جز فروپاشی ندارد. 'ملی گرایی سنتی ایرانی' تنها از طریق خودکشی می تواند زنده بماند و به 'ملی گرایی ایرانی نو'ی با محتوای مترقی به _آنهم تنها چند صباحی و تا هنگامی که نئولیبرالیزم و گرایش امپراتوری جهانی نو پایان یابد_ به حیات خود ادامه دهد و خود را از 'ملی گرایی ایرانی بغایت ارتجاعی' برهاند؛ و آن همانا پی افکندن طرحی سیاسی متضمن تنوع آن است. در غیر اینصورت رژیم اسلامی ایران آنرا 'کرکین و متعفن' خواهد کرد و این یعنی خودکشی از سوی دیگر و از نوع دیگر و با دستی دیگر؛ اما خودکشی ای که توان و فرصت هرگونه تجدید حیات دوباره را از دست خواهد داد؛ خودکشی ای که چپ و ستمدیده گان جامعه (اکثریت) را نیز در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی بسی ضعیف تر خواهد کرد مگر اینکه چپ جهانی به آن بدمد که فعلا سازمانیافته نیست حتی در سطح گفتمان.
جهت فهم سازش مداوم اصلاح طلبان با اصولگرایان علیرغم گرایشهای اقتصادی آنها واکاوی صف آرایی اصولگرایان نیز ضروریست. این امر نیاز به کنکاش مشخص نماینده های اقتصادی آنها و سیمای سیاسی پراتوریته میان آنهاست تا بدینوسیله نیروهای متضاد درون آنها را نیز آشکار سازیم: این مساله از چند لحاظ اهمیت دارد: ١-اصولگرایان دارای چه توانی مادی و مالی بوده و گرایش انباشت رانت تا اندازه بر رهبری فشار می آورد که جناحها را برای هر دوره انتخاباتی سیر کند. به یاد داشته باشیم دوره های انتخابات دوره ی سازمانیابی دوباره انباشت رانت و سرمایه و جنگ بر سر این منابع نیز هست. ٢-این به نوبه خود برای ما آشکار خواهد کرد که جنگ آتی بر سر همین منابع چه محدودیت ها و تسهیلاتی دارد که در عین حال افشاگر این نکته است که بیت رهبری چگونه و با چه اهرمهایی تبعیض بین مهرههای اصولگرا را مسکوت نگه می دارد.٣-آشکار می سازد که طبقه کارگر و معلمین دن پایه و کشاورزان تا چه حد سهم بری دارند؛ و آیا حرف ریسی جهت دوچندان کردن یارانه ها تا چه حد بلوف و فریب است؟ ٤-میزان جنگ آتی بر سر همین رانت ها چقدر جناحهای متضاد را به هم نزدیک و چقدر از هم دور می کند. به بیانی دیگر، مراکز گرانش چگونه آرایش درونی و بیرونی جناحها را خواهد چرخاند. (دسترسی به برخی از آمارها برای نه فقط تبعیدیهای خارج که برای ساکنان ایران بسیار سخت است. نگارنده تنها به اسناد سیستماتیزه شده ای که توسط گزارشهای فرج سرکوهی راجع به داراییهای بیت رهبری انتشار یافت دسترسی دارد که گرچه بسیار شیوا و مبسوط بود اما کافی نیست و هنوز نیاز واکاوی و تحقیق زیاد هست...امیدوارم رفقای داخل کشور به این مهم بپردازند).

کردستان

در کردستان وضعیت وخیمتر است. در مقایسه با مرکز بورژوازی بزرگ بسیار اندک است و قدرت مانورش به دلیل رابطهی ‌دست چندمی بسیار اندکتر. خرده بورژوازی نوپا و نوکیسه اما در کردستان جایگاه ویژه ای دارد. که در آینده به طور مفصل به آن خواهیم پرداخت، اما اینجا به چندین نکته بسنده می کنیم.
اول اینکه بسیاری از پیمانکاران و خرده پیمانکاران کردستان در خارج از کردستان هستند. اینها به دو دلیل تحت تاثیر مرکز خواهند بود: یکی اینکه بطور مادی درآمدشان به مرکز بسته است و دوم اینکه آنها گرچه از رژیم جمهوری اسلامی نفرت دارند اما چون جنگی که سرنوشت قاطع رژیم را یکسویه کند وجود ندارد آنها نیز در جامه عمل پوشاندن به آن نفرت دیرینه در این مقطع غیرقاطع باقی خواهند ماند. مضافا اینکه مگر نه این که خصلت طبقاتی آنها همین تشتت آراء است.
دوم: آن دسته از پیمانکاران که در کردستان هستند نیز به اداره های دولتی ای بسته است که هرکدام با صد زنجیر به مرکز بسته و وابسته اند و لذا وابستگی این قشر را وعدهه ای نمایندگانی به کردستان تضمین خواهد کرد که سرمایه گذاری های چربی را وعده دهد که بطور تلویحی آینده این قشر را تضمین نماید.
سوم: کاسبکاران مستقل و خرده مالکین اما متشکل از اقشاری با تشتت آراء _که یک پای آنها در اداراتی که اصولگرایان برآن چیره گی دارند و یک پای دیگر در بازار آزاد است که روحانی درمانده و وامانده نوید موهوم آنست_ و اقشاری مستقل اند که از رژیم هیچ دل خوشی نداشته اما در یاس ناشی از عدم آلترناتیو قریب الوقوع از یکسو و سازش طبقات زحمتکش _که یارانه ها متضمن آنست_ از دیگرسو بسر می برند. برای این قشر انتخابات علی السویه است.
توده های زحمتکش*** کردستان که در نفرت و یاس و امید غرق شده اند. آنها که به تمکین به یارانه و بیکاری ٣٠ درصدی (اعم از بیکاری پنهان و آشکار) توام با خفقان سیاسی شدید شده اند و پیشروی خود جنبش سراسری ضعیف و کردستان امنیتی ای را می بینند که راه اندیشیندن به تغییر مرکزمحور را بر آنها سد کرده است لذا به افق تغییر خاورمیانه محور و کرد پارچه های دیگر چشم دوخته اند اما راه از اینسو نیز پر خار و ناهموار. به همین دلیل باز ناگزیر به محاسبات فردی (که فردگرایی نو بر آن دمیده است) انتخابات آنهم از سر یاس پرتاب می شوند پس آنها به احتمال قریب به یقین در انتخابات نمایندگان شهرها شرکت خواهند کرد.
اما توده ای ستمدیده کردستان تمام این محاسبات خود راجع به انتخابات پوشالی را بر یک صفحه سفید نه، بلکه بر صفحه ای می نویسند که سایهای غلیظ از یک تجربه تاریخی تابناک بر آن حک شده؛ آنهم به گونه ای که نه هیچ قلم ریشدار و سیاهی و نه هیچ خنجر خونینی آنرا پاک می کند. از لحاظ سیاسی، احزاب کردستانی هنوز و همیشه جایگزین و آلترناتیو نظام موجود بوده و هستند. توده های ستمدیده همیشه در پس زمینه ی هر محاسبات سیاسی و مادی فردی خود راجع به انتخابات های پوشالی جمهوری اسلامی یک تجربه تاریخی درخشان نه چندان دوری را دارند که با تجربه دیگر پارچه های کردستان هر از گاهی چون ستارهای بر آسمان تاریک خاورمیانه می درخشد و زنده میشود و باز در لابه لای کهکشانهای بزرگ محاسبات جهانی سیاسی دوباره به پشت ابرها می رود؛ اما ستاره ها همیشه نور امید بوده اند و همیشه بر تاریکی مطلق رژیم ها ارجح بوده اند. راستی چه کسی هست که زیبایی ستاره ها را در ظلمت مطلق کهکشانهای ستم نستوده و به آن پشت کند.
چه باید کرد:
در این شرایط 'بن بست کج و پیچ سرما' کار زیادی نمی توان کرد اما شکی نیست:
در سیاست راهبردی: 'فراگذاشتن' جمهوری اسلامی 'فرانهادن' این بن بست نیز هست. جمهوری اسلامی مانع لغزان، لرزان و متزلزل گذار از وضعیت برزخی و تاریک ایران و حتی بخشا خاورمیانه است به دنیایی بهتر.

در سیاست تاکتیکی:

'ملی¬گرایی مذهبی ایرانی' پدیدهای تازه و تحت مالکیت جمهوری اسلامی است و هم اکنون تنها ابزار فریب توده هاست. ملی¬گرایی ایرانی نباید به ابزاری جهت خاک پاشی در چشم توده ها بدل شده و بدینوسیله استبداد رژیم را بازتولید کند. لذا شرکت در انتخابات باید دال بر افشاء آن و فراگذاشتن از هر توهمی ازین دست باشد. اصلاح طلبان راستگو ناگزیرند طرحی _برآیند یک پلمیک آزاد فعالان اصلاح طلب و روشنفکران چپ_ پیش روی روحانی و یا هرکاندیدی بگذارند که واجد رفرمی در قانون اساسی به گونه ای باشد که حداقل امکان مشارکت خود آنها را فراهم آورد. چنین طرحی که از نگاه نگارنده رادیکال نیست از یک سو محکی بر میزان خواست و توان خود این کاندید است و هم از دیگرسو حاکمیت را وادار به عقب نشینی خواهد نمود تا بدینگونه امکان اصلاحاتی واقعی و عینی در نظام موجود پدید آید. در صورت مخالفت چنین کاندیدی چهره ی ریاکارش برای توده ها آشکار و در صورت عدم توان، این کاندیدا نیز به صف توده ها عقب نشینی کرده و صف توده ها قدرتمندتر میگردد و بدینوسیله امکان فراروی از بن بست سیاسی ای که رژیم می خواهد به مردم حقنه کند به وجود می آید. اصلاح طلبانی که از طرح اصلاحات عامی که متضمن منافع جمعی خود آنهاست نیستند بدون شک مدافع اصلاحات جهت منافع فردی خود هستند و به همین دلیل فریبکار و دغلباز. اگر امکان چنین اصلاحی در ایران نیست (که نیست) پس اصلاح طلب راستین به صفوف تودههای مردم به منظور تحریم پیوسته و راه اصلاحات واقعی را خارج از نظام سیاسی موجود می جویند که الزاما دال بر انقلاب نیست که آنها از اسم بردن از آن نیز وحشت دارند؛ تغییر از طریق مشارکت تودههای مردم در فعالیت های سیاسی/مدنی صلح جویانه از آن دست است.
کردستان نیز همنوا با چنین طرحی تاکتیکی باید همیشه این ستاره های درخشان خود را در آسمان تاریک خاورمیانه زنده نگه دارد و صف توده ها را اگر نه از لحاظ عملی، لااقل از لحاظ گفتمان سیاسی محکم تر و متحدتر کرده آنهم با دانش و وقوف به این صف بندیهای تازهی درونی جامعه کردستان. شاید توده های زحمتکش کردستان با محاسبات مادی و سیاسی خود نتوانند به وضوح به احزاب کرد لبیک بگویند اما در پس زمینه ذهن خود این صفحه درخشان از تاریخ زنده خود را حفظ، بازنگری و بهروز خواهند کرد اگرچه افتان و خیزان.

*دو ملاحضه راجع به این مقاله: ١) این مقاله مکمل مقاله دیگر من است که راجع به انتخابات ریاست جمهوری دورهی قبل که تحت همین عنوان نوشتم. ٢)این مقاله نیاز به تکامل دارد، لذا هرگونه بحث در این زمینه را استقبال می کنم.
**با پوزش از روح شاملو برای نشاندن قطعه شعر او در متنی ناسازگار؛ روحی که به این زودها فضای نوشتههای ما و نسلهای آیند را ترک نخواهد کرد و در زندگی نوشتههای ما خواهد دمید.
*** این مقاله از پرداختن به ترکیب تودههای زحمتکش اعم از طبقه کارگر (دائمی و فصلی، بیکار و جوان و تحصیل کرده، ساختمانی، رسمی و غیررسمی، ، کارگران زن و کارگران کولبر و غیره ) و طبقه دهقانان (کارگران روستاها، مالکین زمین، کشاورزان مدرن و سنتی، و غیره...) به این دلیل دوری جسته چرا که پژوهش این مهم را به آینده موکول می کنیم که موضوع کتاب _که پشت تمام احکام فوق امار و ارقام ارائه می دهد_ خواهد بود نه یک مقاله. ابرازنظر راجع به سیاست ورزی این طبقات (اعم سیاست انتخاباتی و غیره) بسیار مشکل و صرفا اجمالی و متکی بر این واقعت خواهد بود آنها تحت تاثیر گفتمان مبارزه آزادیخواهانه ملی خواهند بود که اساسا توسط طبقه متوسط فرمول بندی می گردد.