سریال پنجم انتخابات
دریا آرام نمی گیرد مگر لکهی خمینی پاک شود از ماه
علی عبدالرضایی
•
این چه جور فعال حقوق بشری است که از گرانی شیر خشک در ایران مینالد اما در برابر قتلعام کودکان در سوریه سکوت میکند؟ عدم شرکت در انتخابات یعنی اعلام مخالفت با کشتار در سوریه در لبنان، در یمن و عراق! چرا ایرانیها باید این فرصت را از دست بدهند؟ این روزها کدام جناح مثلن سیاسی با طرح و توطئهی ژورنالیستی و تحمیق تودهها دارد این فرصت تاریخی را از مردم ایران میگیرد و آنها را تشویق میکند که در انتصابات شرکت کنند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۶ -
۱۰ می ۲۰۱۷
من اول شاعرم، دوم شاعرم، سوم نویسندهام، چهارم منتقد ادبیاتی که کار نظریهپردازی میکند و بعد هم یکی که خودش را از لحاظ سیاسی به سوسیال آنارشیسم نزدیک میداند آن هم فقط برای اینکه آنارشیسم ضد رییس و لیدر و درنهایت دولت است. اگر هم این سالها سیاسی مینویسم نه به دلیل اشرافم بر روندِ سیاست در ایران و جهان بلکه زیستن در زمانهای ست که سیاستمدارها آلزایمر گرفتهاند و گم شدهاند، یا ژورنالیست ها جای وجدان مدام چشم به جیب خود دارند. برای همین سالهاست که بخشی از وقت خود را صرف این فقدان میکنم. گاهی فکرهایی به سرم میزند، نظریاتی دارم که در هیچ مقالهی سیاسی نمیخوانم، خبرهایی میگیرم که در هیچ نشریهای نمیبینم و اینها همه باعث شده مرزهای کاریم به هم بریزد و به کارهایی بپردازم که در حوزه کارم نیست. من اقرار میکنم که چندان تخصصی در سیاست ندارم اما بی شک از اینهایی که خودشان را سیاسی میدانند و ناگهان چون علف هرز در تمام مدیاها سبز شدهاند هم بیشتر سیاست میفهمم هم سیاسیترم! با طرح این تناقض در همین چند سطر میخواهم بگویم درد است که مرا مینویسد وگرنه تاکنون حتی با یک آنارشیست همگروه نشدم و اگر هم جایی کار گروهی کردم جز در حوزه روشنگری و ادبیات نبوده، پس نه دنبال هوادار سیاسی میگردم نه دوست دارم حتی یک نفر تنها بخاطر ادبیاتم از فلان نظر سیاسیم پیروی کند.
من هرگز در هیچ انتخاباتی شرکت نکردهام، اگر فردا تقی به توقی بخورد و حکومت ایران عوض شود و یکی از دوستان نزدیک و هم نظرم کاندیدِ انتخابات شود باز هم در آن شرکت نخواهم کرد و پیش تر دلایلش را در کتاب « آنارشیستها واقعیترند» به تفصیل توضیح دادم. خب با این وجود نباید کاری به انتخابات ایران داشته باشم، واقعیت این است که من کاری با انتخابات ندارم بلکه این انتخابات است که دست از سرِ امثال من برنمیدارد. در هر انتخاباتی غلظت بلاهت در ادبیات سیاسی میرود بالا و روی اولین چیزی که تاثیر میگذارد فرهنگ و در نهایت زبان فارسیست. ادبیات هم اتفاقیست که در زبان میافتد، زبانی که بعد از هر انتخاباتی ریاکارتر میشود. ما در عصر ارتباطات زندگی میکنیم و در این عصر، تمام عرصهها روابطی تنگاتنگ با هم دارند، اگر چرخ یک عرصه خوب نگردد و دچار ارتجاع شود، عرصههای دیگر هم راهی جز تمایل به ارتجاع نخواهند داشت. بیخود نیست که شعر فارسی باز دچار بازگشت شده و بعد از آنهمه جنگ و دعوا سرِ کهنه و نو و در نهایت پیروزی نیما، حالا حکومت ملاها با برگزاری شب شعرهای بیت رهبری و شارژ مالی بنگاههای شعری موفق شده شعر تازه را از میدان خارج کند. این مقدمه شاید ساده باشد اما سرراست ترین پاسخ است به آنها که مدام میپرسند چرا یک شاعر آوانگارد باید سیاسی بنویسد؟ مرزها دیگر کنار رفتهاند و حالا دیگر هر که هر متن خلاقی به فارسی بنویسد سیاسی است. حکومت اسلامی طی چهل سال موفق شده زبان فارسی را از معنا تهی کند. کاری کردهاند که حتی کلمات میترسند و معنای خود از دست دادهاند، مثلن همین کلمهی « براندازی»! قریب به اتفاق جمعیت ایران از جمهوری اسلامی انزجار دارند و نمیخواهند که این حکومت بماند اما هیچکس خودش را برانداز نمیداند و این تازه منطقیترین نوع ریاکاریست.
دو هفتهایست که ذوبیها، اصلاحطلبها و ژورنالیستهای دکاندار دارند تلاش میکنند به مردم بفهمانند عدم شرکت در انتخابات یعنی رأی دادن به رییسی! یکی هم نیست از قول گیلکها به اینها بگوید که چی!؟ سگ سگه، ساکوته زاک هم سگ!
همه با هم دارند خودشان را جر میدهند که روحانی این سرفرماندهی گروه فشار در رویداد کوی دانشگاه را از صحنه ی قتل دور کنند و رییسی این قاتل خردهپای تابستان شصتوهفت را تابلو!
کی بهتر از روحانی!؟ خامنهای باید مغز خر خورده باشد اگر نخواهد روحانی رییسجمهور باقی بماند! ایندفعه دارند رییسیِ خردهپا را خونخوار جلوه میدهند نه برای اینکه بازی را ببازد، فقط برای اینکه مردم حضوری حداکثری در انتخابات داشته باشند، وگرنه خودشان بهتر از همه میدانند که تاکنون هیچ رییس جمهوری مثل روحانی مجری بیچون وچرای اوامر دیکتاتور نبوده، اساسن اینبار سوپریم لیدر خامنهای هوس کرده پریزیدنت را دربست در اختیار داشته باشد. بعد از معرفی شش کاندیدای ریاست جمهوری، معلوم شد که چرا دیکتاتور نمیخواست فضای انتخابات دوقطبی شود، حسن و اسحاق که یکنفرند، باقر و ابراهیم هم یک نفر دیگر که با آن دو نفر سرجمع باز هم می شوند یک نفر! أن وسط دو تا مصطفا را هم سرِ پیری سرِ کار گذاشتهاند برای جوری بار!
لعنتیها با انتخاب این شش غلام حلقه به گوش، زیرِ بار کمترین ریسک هم نرفتهاند، دقیقن شش نفر را که یک نفرند انتخاب کرده اند تا نیازی به انتخاب مردم نباشد و کسی فردا نگوید که تقلب کردند! اگر تا سال ٨٨ انتخابات کمی جنبهی رخدادی داشت و میتوانست حقیقت تازهای را بر همه آشکار کند و یا مهندسی در انتخابات و تقلب در شمارش آرا باعث میشد مردم به خیابان بریزند و اعتراض کرده اینگونه حقیقت خود را پیدا کنند، حالا چنان چیدمانشان حسن حسینیست که هر کدام انتخاب شوند انتخاب مردم خواهد بود و رهبر را خشنود خواهد کرد. این بار چنان خصلت رخدادی را از انتخابات سلب کردهاند که محال است طی آن حقیقت تازه ای بر همه آشکار شود، پس چه انتخاباتی؟
یک عده نگرانند، میگویند اگر رییسی بیاید و جای روحانی بنشیند، فلان و بهمان میشود! در حالی که تنها تفاوت روحانی در اجرا، فقط و فقط حفظ ظاهر است، روحانی طی چهار سال گذشته کارنامه چندان متفاوتی با احمدینژاد نداشت، خامنهای هم از لحاظ اقتصادی در سال ۹۲ به بن بست خورده بود و راهی نداشت مگر انجامِ برجام! پس روحانی و ظریف در اینباره تنها مجری امر بودند، باید دوباره پولی دست و پا می شد تا کمر ارتش دیکتاتور در سوریه و عراق و یمن و افغانستان نشکند.
ماه گذشته یعنی اول آپریل در سمپوزیومی شرکت کردم که در دانشگاه «سوآز» لندن برگزار شد. موضوع سخنرانی ام «پساسانسور» بود و درباره شیوههای سانسور بعد از تبعید حرف زدم و توضیح دادم چگونه مدیاهای فارسی زبان برونمرزی که اغلب در همین لندن بنگاه خبری زدهاند، به سانسور و حذف روشنفکران مستقل میپردازند و نمایی منفعل از تبعید به دست میدهند. پیش از من نویسنده ای سوری نیز سخنرانی کرده بود، وقتی بحث من تمام شد سراغم آمد و گفت کاش همه ایرانیها مثل تو بودند و در ظلمی که ایران به مردم سوریه میکند دست نداشتند. البته برایش توضیح دادم که سیاستهای حکومت ایران در منطقه هیچ ربطی به مردم ایران ندارد اما معلوم بود که روشنفکران سوری تمام ایرانیها را با حکومت خامنهای که در کشورهای منطقه کشتار میکند همدست میدانند. بی شک یکی از فواید عدم شرکت مردم در انتخابات، میتواند اعلام مخالفت با سیاستهای جمهوری اسلامی در خاورمیانه باشد. سوریها باید بدانند که مردم ایران خود نزدیک به چهار دههست قربانی و گروگان این حکومت ارتجاعیاند. شرکت در انتخابات یعنی تایید سیاستهای جمهوری اسلامی یعنی اعلام جنگ به ملتهای مظلوم سوریه، عراق، افغانستان، یمن و ...
بنا به اعلام مسئولین دفاع مدنی سوریه از آغاز درگیریها در این کشور که پس از سرکوب خونین قیام مردمی توسط رژیم اسد در مارس ۲۰۱۱ شدت گرفت تا اواخر سال ۲۰۱۵ یعنی تا یک سال و نیم پیش، ۲۷۰ هزار نفر کشته، ۷ میلیون نفر بیخانمان، حدود پنج میلیون نفر به خارج پناهنده، ٣۱۵ هزار باب خانه ویران و ۵۰۰ هزار باب خانه دیگر نیمه ویران شده است.
بر اساس این گزارش، ۹۰ بیمارستان به کلی نابود، ۹۰۰ کادر پزشکی کشته، هزاران پزشک مجبور به ترک سوریه و ۴۰۰۰ پرسنل پزشکی نیز توسط رژیم اسد بازداشت شدهاند.
همچنین در همین دوره زمانی، ۵۰۰۰ مدرسه مورد حملات نیروهای رژیم اسد قرار گرفته و حدود ۶۴ هزار کارخانه نیز در نتیجه این حملات آسیب دیده است.
فقط تا پایان سال ۲۰۱۵ دو میلیون و ۵۰٣ هزار سوری به ترکیه، یک میلیون و ۱۰۰ هزار نفر به لبنان، یک میلیون نفر به اردن، ٣۰۰ هزار نفر به عراق و ۲۰۰ هزار نفر به مصر پناهنده شدهاند.
اصلاح طلبهایی که همهشان خود را فعال حقوق بشر معرفی میکنند و سالهاست کمک مالی از سازمانهای حقوق بشری میگیرند، چرا در اینباره سکوت کردهاند؟ از اوایل سال ۲۰۱٣ آیا کسی جز رییس جمهور دلخواهشان یعنی پرزیدنت روحانی در این قتلعام دست داشته است؟ پول هنگفت نفت طی این سه سال و اندی کجا رفتهست؟ حفاظت از گورها و تکرار شعار مدافعان حرم شوخیِ کثیفیست که هر روزه در مدیاها تکرار میشود و جماعت متدیّن را لال میکند. کسی هم نیست بپرسد چرا باید دفاع از چند گور میلیونها نفر را آواره کند؟ این چه مذهبیست که برای حفاطت از چند سنگ قبر، فرمان قتل کودک میدهد؟ بی شک در آینده تنها مردم ایران تاوانِ کینه تاریخی سوریها را خواهند داد. این چه جور فعال حقوق بشری است که از گرانی شیر خشک در ایران مینالد اما در برابر قتلعام کودکان در سوریه سکوت میکند؟ عدم شرکت در انتخابات یعنی اعلام مخالفت با کشتار در سوریه در لبنان، در یمن و عراق! چرا ایرانیها باید این فرصت را از دست بدهند؟ این روزها کدام جناح مثلن سیاسی با طرح و توطئهی ژورنالیستی و تحمیق تودهها دارد این فرصت تاریخی را از مردم ایران میگیرد و آنها را تشویق میکند که در انتصابات شرکت کنند؟
مدیاهای فارسی زبان، مجتمع قهرمانان پوشالیست! صنعت چگواراسازی دارد کولاک میکند در ایران، مشتی قاتل یکی دو سال حبس میکشند و چند روز اعتصاب غذا میکنند و بعد در بیبیسی و صدای امریکا از مواهب آقازادگی بهره برده، داد و قال راه میاندازند و میشوند صدای مردم! تا چند هفته پیش کدام یک از جماعت اصلاحطلب حتی یک جمله دربارهی کشتار تابستان ۶۷ نوشته بود که حالا دست به قلم شده اند و اینگونه صفشان را از رییسی جدا کرده و تنها او را مجرم و قاتل معرفی میکنند؟ از رییسی جز اجرای فرمان خمینی که روحانی برای اولین بار امامش خواند چه خبطی سرزده؟ آیا اگر روحانی، میرحسین موسوی، خاتمی یا کروبی جای رییسی بودند تن به چنین فرمانی نمی دادند؟ آیا ندادند؟ نمی دهند؟ چرا اصلاح طلبها مردم را عاری از شعور سیاسی فرض می کنند؟ چرا فقط اینها می توانند از قدرت انتقاد کنند و مصون بمانند؟ چرا محمد مختاری برای یک مقاله در ماهنامه تکاپو، یا پوینده برای ادای جملهای آن هم در جمع هیئت دبیران کانون نویسندگان که نوار کاستاش با اهمال گلشیری دست سعید امامی افتاد، در جا کشته میشود اما کسی کاری به مخالف خوانی کسانی مثل تاجزاده و خزعلی ندارد؟ آقازاده ی دجالی مثل زم که سالها در حوزه هنری ریاست کرد و حذف بسیاری از هنرمندان و نویسندگان مستقل را در دستور کار داشت از کجا شارژ خبری می شود که حالا بنگاه خبرپراکنی آمدنیوز اینهمه مخاطب دارد؟ اصلن چرا هیچکدام از اصلاحطلبها تاکنون طعمهی قتلهای زنجیرهای نشدهاند؟ چرا در ایران معاصر، فقط جانیها قهرمان میشوند؟ توبهی سیاسی، دستگاه تطهیرسازی اصلاحطلبان است. لیدرهای این جناح چه کسانیاند؟ چگونه تغییر ماموریت دادهاند؟ اگر سعید امامی واجبیخور نمیشد و از سال هشتاد منتقد کذایی حکومت میشد حالا آیا مثل تاجزاده محبوب نمیشد؟ رفسنجانی، موسویخوئینیها، میرحسین موسوی، محمد خاتمی، کروبی، عبدالله نوری، عارف و در نهایت فاطی کماندویی چون زهرا رهنورد، تنها فرقشان با خامنهای این است که کمکم از قدرت کنار گذاشته شدند و سپس توبهی سیاسی کردند تا قهرمان شوند. مردم چقدر درباره شیوهی ریاست زهرا رهنورد در دانشگاه الزهرا میدانند، چرا این فاطی کماندو آنهمه دانشجوی روشنفکر را از دانشگاه اخراج کرد؟ آیا رییسی پلیدتر از حجاریان است؟ مردم چقدر دربارهی بیوگرافی سیاسی این شهید زندهی اصلاحات میدانند؟ قاتل مشهور، محتشمی این فامیل نزدیک تاجزاده کجاست؟ حسن روحانی چگونه حسن روحانی شد؟ مفسدتر از عارف و خانوادهاش آیا داریم؟ چرا آقازادههای عقبماندهای چون مهدی خزعلی ناگهان تغییر رویا دادند؟ چگونه در مدیاها قهرمان شدهاند؟ پاسدار اکبر گنجی چطور ساخته شد؟ مأموریت حکومتی او در تبعید چیست؟ چرا روحانی فقط در هنگامه ی انتخابات چگوارا میشود و اینهمه دم از آزادی بیان میزند؟ این چه جور رییس جمهوریست که نمیتواند جلوی ادارهی سانسور در وزارت ارشاد بایستد؟ اصلن چرا حتی یک اصلاحطلب پیدا نمیشود انتصابات را که نام انتخابات بدان دادهاند به قول خودشان تحریم کند؟ یعنی ارتش اصلاحات حتی یک سرباز طاغی ندارد؟
اصلاحطلبها، کوچک و بزرگشان خوب میدانند که حیات سیاسیشان بسته به دوام جمهوری اسلامیست. بیشک اگر جمهوری اسلامیای در کار نباشد حتی میرحسین موسوی باید در دادگاه پاسخگو باشد! شکمگندهی کاخنشینی مثل حسن خمینی تا کی باید خون کوخنشینها را بخورد؟ نگاه کنید به علی لاریجانی سفاک که در حال توبهی سیاسیست! حالا دارند او را برای انتخابات بعدی آماده میکنند! دستان تمام اصلاحطلبها آلوده به خون مختاریست! جمهوری اسلامی جز تولیدِ قاتل نمیکند! ملا عوضبشو نیست. پاسدار، پاسدار میماند حتی اگر خونش عوض شود، برای اصلاحطلبها در واقع هیچ فرقی نمیکند که رییسی رییس جمهور شود یا روحانی، آنها فقط میخواهند جمهوری اسلامی بماند تا نوبت حکومت به آنها برسد وگرنه خوب میدانند که سریال قهرمانیشان دوام نخواهد داشت.
هیچکس مثل روحانی ذوب در رهبری نیست! طی چهار سال گذشته، روحانی که باز اینروزها دم از آزادی بیان میزند جز استحکام هر چه بیشترِ سانسور چه کار کرد؟ از بیشعوری این ملا همان بس که فرقی بین شعر و شعار قائل نیست، در فیلم انتخاباتیش فریاد میزند که مملکت با شعر و شعار اداره نمی شود! او در نهایت بلاهت، شعر را کنار شعار میگذارد و به همه اثبات میکند که عاری از شعور است.
خلاصه اینکه تنها هدف حکومت خامنه ای شرکت حداکثری مردم در انتخابات است، وگرنه رییسی و روحانی هر دو یک نفرند! جمهوری اسلامی خوب میداند که گند زده و با انتخابات دارد شعور مردم را تست میکند. شرکت در انتخابات جز تایید ظلم و قتل و چپاول جمهوری اسلامی و اغمای بیش از پیش مردم هیچ ثمری نخواهد داشت! جمهوری اسلامی ترسیده و باز از مردم فرصت میخواهد، دوباره مردم نباید جانیها را به جانِ خود بیندازند. دریا آرام نمیشود مگر اینکه خمینی بهطور کامل از چهرهی ماه پاک شود.
|