شوراهای حکومتی ارگانهایی مقابل توده ها!-عظیم هاشمی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۱۷ می ۲۰۱۷


 رژیم حاکم بر ایران بار دیگر در حا ل گستراندن بساط صندوقهای خود است تا مناسبتر بتواند سیاستهای ضد کارگری وضد انسانی خودتداوم بخشیده و بازهم نزد رقبا وشرکاء در جهان سرمایه داری مقبولیتی هر چند شکننده کسب نماید.
بیرون آمدن فقط شش نفر روضه خوان و پا منبری دست چندم حکومتی از کیسه شورای نگهبان آنچنان نخ نما است که کمتر فرد مطرح حتا درون حکومتی – اصلاح طلب یا غیره- بطور کامل تأیید کننده تراوشاتی اینچنین از جنت مکان شورای نگهبان باشد تا چه رسد به رفرمیستها و اپوزیسیون بورژوازی بیرون ازحکومت.
اما اسلامیان حاکم بر ایران با ترفند همزمانی انتخابات شوراهای اسلامی با ریاست جمهوری سعی می نمایند تا نخ نمایی آنرا کمتر نموده،شاید بتوانند مردم بیشتری را بپای صندوقها بکشانند.بر این اساس سخن گفتن از روندی که منجر به این خواهد شد تا یک نفر در راس قدرت اجرایی دستگاه حکومتی قرار گیرد چیزی بجز اطاله وقت نخواهد بود، بنابراین با تمرکز بر موضوعی بنام شورا سعی خواهم نمود پروسه‌ای را مورد نظر قراربدهم که تأثیر بلافصلی در شکل‌گیری شوراهای واقعی دارد. چنین ضرورتی گذشته از اینکه می تواند روشنگر واقعیت وجودی شورا باشد، ماهیت آنچه تاکنون رژیم بنام شورا به مردم قالب نموده است آشکار و از این منظر پرتوی بر دیدگاه کسانی خواهد افکندکه سعی در تفکیک چنین ارگانی با دیگر ارگانها یی که از صندوقها بیرون می خزندمی نمایند تا بدینگونه حضور خود را در پای صندوقها توجیه نمایند.
شاید کمتر کنشگر اجتماعی اینرا نداند که تشکلی بنام شورا برای بورژوازی نوعی ابزار کار محسوب می‌گردد که در آن مجموعه‌ای از بورژواها در صدد پیشبرد امور سرمایه داری و سازماند هی بهتر نیروی کار و استثمار شدیدتر مزد بگیران بر می‌آیند.در قله جهانی چنین ارگان ابزاری، شورای امنیت سازمان ملل قراردارد ودر سطح داخلی شوراهای امنیت ملی یا شورا های نظامیان در زمانها و مکانهایی خاص.بدون شک تعیین سیاستها وعملکردها در چنین ارگانهایی با اجماع ونظرات وآراء اعضاء صورت عملی بخود می‌گیرد.
علاوه بر ارگانهای یاد شده، در هر جامعه‌ای بتناسب موقعیت و توازن قوای طبقاتی ضرورت تشکلات دیگری مانند پارلمانهای سراسری یا منطقه ای واستانی ،تشکلهای شهری وروستایی یا شوراهای شهرداریها وبخشداریها و غیره نیز مورد توجه قرار می‌گیرد واغلب حکومتها فراهم کننده شرایط ایجاد آن‌ها می باشند. اینکه دولتهای سرمایه داری در سطح جهان تا چه اندازه بتوانند آن‌ها را در خدمت پیشبرد اهداف خود بکار گیرند بستگی به عوامل مختلفی دارد که بازگو کردنشان نیازمند وقت بیشتری است. آن شاه‌کلیدی که می‌توان فصل مشترک همه آن‌ها دانست چیزی جز فراهم نمودن بستری نیست تا چنین ارگانها یی شکل و ماهیتی کلی داشته باشند. این امری است که ده‌ها سال شاهد آن هستیم و می‌توان گفت علاوه بر   احزاب و جریانات مختلف بورژوازی، عده ای از کنشگران نیز بر پذیرش آن تحت عنوان واقعیتی قابل قبول توده ها اصرار می‌ورزند وبر همین پایه کهگاه یا خود را کاندید می‌کنند و یا از کاندیدای مشخصی حمایت بعمل می‌آورند.
در بهترین دمکراسی های بورژوازی، شاهد این هستیم که برای انتخاب شورای یک شهر ویا یک منطقه عده‌ای خود را کاندیدا می نمایند تاعموم رأی دهندگان در یک روز مشخص بپای صندوقها سرازیر شوند و کاندید دلخواه و یا حزب مورد نظر خود را برای دوره ای معین بر گزینند. اینکه تا چه اندازه سیاستها وعملکردهای چنین بر گزیدگانی منطبق با وعده‌ها وتبلیغات زمان کاندیداتوری آن‌ها نباشد- که اغلب هم چنین می شود- یا بطور کل در راستای دیگری حرکت کنند،موجبی نخواهد بود که براحتی و قانوناً بتوان آن‌ها را بزیر کشاند.
اغلب رأی دهندگان از این کاندیداها شناختی عمومی مانند تعلق به جریان فکری، حزب و … دارند و بناچار استدلال و قضاوت خود را بر پایه عملکردهای پس از بر گزیده شدن آن‌ها استوار می نمایند. هر چند درون چنین نگرشی وجهی از اومانیسم می‌توان یافت مبنی بر اینکه انسان‌ها مبرا از هر نوع اتهام و قضاوت زود هنگام هستند، اما می‌تواند بستر ساز شرایطی گردد که حاصل آن فاجعه بارباشد.تجارب تاریخی گویای نمونه های مختلفی از این انتخابهای کلی بوده است که شوراهای اسلامی در ایران نمونه‌ای بارز از آن می باشد.
اما درمقابل این ارگانهایی که نام شورا با خود یدک می‌کشندچه ارگانی را می‌توان بعنوان آلترناتیو مشخص کرد ؟ برای رسیدن به پاسخ مناسب ضروری است موقعیت افراد در یک محیط اجتماعی در نظر گرفته شودچراکه محیط کار و زیست انسان‌ها- محیط اجتماعی - مناسبترین بستر برای ایجاد هر نوع ارگانی است که بخواهدخواسته های افراد را نمایندگی و در جهت تحقق آن‌ها عمل نماید.
انسانهایی که در یک جامعه می زیند هر کدام در مکان مشخصی مشغول فعالیت هستند وبراین اساس است که می توانند نیازمندیهای خود راتامین کنند. بر کسی پوشیده نیست که در جوامع کنونی بخش گسترده توده ها با فروش نیروی کار خویش است که می‌توانند آن حداقل نیازمندیهای زندگی خود را فراهم نمایند.
علیرغم گسترش روزافزون تکنولوژی و نقش ماشین در فرآیند تولید سرمایه داری اما بازهم شاهد رشد هر چه فزونتر چنین نیرویی می باشیم چراکه گسترده بودن هر چه وسیعتر این فروشندگان مهمترین فاکتوری است که امر انباشت سرمایه داری را ممکن می نماید. بدینگونه شاهد دوطبقه باپایه های متفاوت اجتماعی و خواسته‌های متضاد می باشیم که یکی هر روز گسترده‌تر می‌شود و دیگری هر روز فشرده تر و البته ثروتمندتر.
بدون تردید در این میان بخشهایی از جامعه هستند که در یک حالت بینابینی قرار دارند.دامنه ونسبت چنین بخشهایی در یک جامعه با جامعه دیگر نه تنها تفاوتهای مشخصی دارند بلکه در مقاطع مختلف نیزمی تواند متفاوت باشد. آنچه از بدو پیدایش سرمایه داری تا کنون کاملاً مشهود است افول وسعت ودامنه چنین بخشهایی است اما برای اینکه گفتارمان پایه مناسبی پیدا نماید بهتر است بطور موقت آن‌ها را حاشیه نشین موضوع نماییم.
بنابراین بهتر است بر گردیم به موضوع اصلی یعنی آن نیرو یی که برای گذران زندگی خود چاره‌ای بجز فروش نیروی کار خود ندارد.چنین فروشندگانی نمی‌توانند مانند دست فروشان دوره‌گرد یا معرکه گیران، خیابا ن ومیدان یا کوچه و پارکی را در نظر بگیرندتا برای کالای خویش خریدارانی پیدا نمایند.خریداران چنین کالایی درمکانهایی مانند کارخانه،مراکز تجارت ،فروشگاهها،مزارع،معادن،انبارها وغیره قرار دارند.پس بناچار فروشنده می بایست وارد چنین مراکزی گردد تا بتواند کالای خود را در معرض تماشا گذاشته وبفروش برساند.بنابراین هر فروشنده نیروی کاری در مکان معینی مستقر می‌گردد و بتناسب شرایط بطور مستیقیم ویا غیر مستقیم در رتباط با دیگر فروشندگانی چون خود قرار می گیرد.در حقیقت اولین نقطه مشترک ارتباط آن‌هافروش نیروی کارمی توان تلقی نمود.این ارتباطها که بر بستری شکل می‌گیرد که در عین طبیعی بودن اما از آنجا که خارج از طبیعت واقعی انسان‌ها است نمی‌توان آنرا غیر طبیعی ندانست. بهر رو در چنین بستری است که افرادبه شناخت یکدیگر نائل آمده و پیوندهایی در عرصه های مختلف وخواسته‌ها وعلائق مشترک شکل می گیرد.چنین پیوندهایی زمینه‌ساز حرکتهای دو نفره و سه نفره و..یا جمعی می گردد.از آنجا که بستر شکل‌گیری این پیوندها و حرکتها امری طبیعی است درنتیجه سرمایه دار- بعنوان خریدار نیروی کار – که نمی‌توانداقدامی برای منع آن بعمل آورد با انحاء ترفندها سعی در این می‌کند چنین پیوندهایی را سست نماید تا از سطح معینی فراتر نروند.البته عملی شدن تر فندهای کارفرما نسبت معکوسی دارد با هوشیاری و هماهنگ بودن فروشندگان نیروی کار.کیفیت هوشیاری و هماهنگی این فروشندگان باعث خواهد شد تا موانع مختلفی بر سر راه نقشه ها و بر نامه ریزی کار فرما قرار گیرد.
اماآیا شرط لازم برای ارتقاء در هر امری جز این است که بتوان نارساییهای آنرا بازشناخت تا پالایشی در آن ایجاد گردد؟ و آیا چنین بازشناخت وپالایشی بدون یاری جستن از دیگران امکان‌پذیر است؟از آنجا که هم بازشناخت و هم پالایش، امری است همیشگی بنابراین یاری جستن هم نمی‌تواند امری مقطعی پنداشته شود.بنابراین یگانه‌ پایدار چیزی بجز یاری متقابل انسان‌ها با یکدیگر نیست ونخواهد بود.اما این یاری متقابل زمانی می‌تواند باخود نتایجی موثر ببار آورد که مناسبترین بستر برای عرضه آن فراهم گردیده باشد. بستری که در‌واقع نه تنها فراهم کننده فضایی برای ارائه دیدگاهها و نظرات باشد بلکه هر نوع عملکردی را به نقد گیرد تا حر کتها بر اساس واقعیات به پیش بروند.چنین نقدی و استواری حرکت بر واقعیات خود تابعی است از نحوه مشارکت و چگونگی دخالت گرانه افراد در عرصه های مختلف فعالیت اجتماعی. مهمترین عرصه فعالیت عمده ترین نیرویی که پیکره اصلی جامعه تحت سلطه نظم سرمایه داری را تشکیل می‌دهدتلاش مستمر در جهت تغییر ی در وضعیت خود وایجاد موقعیتی جدید می‌باشد.اما نکته بر سرچگونگی قرین به موفقیت شدن چنین تلاشهایی است.بیشتر گروهها، احزاب وسازمانهاو جریاناتی که خارج از محیط تولید ویا زندگی کارگران   تشکیل یافته‌اند غالباً با یکدیگر در این رقابتند که چگونه بتوانند کارگرانی را به تشکیلات خود سنجاق نمایند.اما چون توفیقی حاصل نمی‌کنند در نتیجه بیشتر غرق در ایده‌ها می‌شوند و رهایی از تارهای درهم تنیده ایدئولوژی که آن‌ها را احاطه کرده است برایشان دشوار تر می‌شود و چون به حاشیه رفتن آن‌ها تداوم می‌یابد اتمیزه تر از قبل می‌شوند.پراکنده شدن اعضاء وهواداران از اطراف احزاب مختلف و باصطلاح استخوان‌داردر سطح جهان را از همین زاویه می‌توان نگریست.
امیدوارم این دور شدن از موضوع که از سر اجبار بود خللی در دنبال کردن صحبت ایجاد نکرده باشد.
چند سطر بالاتر اشاره‌ای داشتم به تابع بودن نتایج حرکت نسبت به دخالت گری ومشارکت در حرکتی مشخص.در هنر معمولاً به هنرمند دخالت گر، هنر مند مولف گفته می‌شود و چنانچه جمعی هنری بتواند شرایطی فراهم کند تا هر فرد به نسبت توان و اندیشه گی خویش دخالتی موثر داشته باشند و همچون یک هنرمند مولف عمل نمایند آن جمع هنری جمعی کلکتیو می‌توان تلقی نمود. از آنجا که می‌توان گفت هنر مندان معماران روح یک جامعه می‌باشند بنابراین آیا کسانی که معماران کل جامعه بشری هستند نباید چیره دست ترین هنر مندان دانست و آیا این معماران بجز طبقه کارگر طبقه دیگری هستند؟ بنابراین طبقه کارگر هنرمندانی هستند که چنانچه مولف گردند جامعه را به طریقی معماری خواهند نمود که می باید معماری شود. پیمودگی مسیری که می‌تواند منجر به مولف شدن کارگران گردد نمی‌تواند خارج از طبقه شکل گیرد.
در‌واقع سوخت وسازی که تسهیل کننده حرکت در مسیری منطقی می‌باشد نمی‌توان در خارج از محیط کار وزیست پیدا نمود.چنین سوخت وسازی که در‌واقع انرژی هر حرکتی می‌باشد نه امری گذرا بلکه موضوعی پایدار و همیشگی خواهد بود. چرا که خود حرکت موضوعی است همیشگی وپایدار.این رساننده سوخت وساز حرکت چیزی بجز شوراهای خود کارگران نمی باشد. به نسبتی که کارگران بتوانند نقشی مولف داشته باشند و یا به زبان دیگر به نسبت کنشگریهایی که ابراز می‌شود، پایه‌های چنین تشکلی استوارتر خواهد گردید واز آن مهمتر اینکه بهتر خواهند توانست سد راه امیال بورژوازی گردند.استواری چنین تشکلی است که می‌تواند مانع گردد تا جریانات هرمی نتوانند کارگران وخصوصا مبارزان و فعالین را به تشکل خود سنجاق نمایند تا بدین طریق مقبولیتی کسب نمایند و بستری برای مطرح نمودن در میان رقبای سیاسی خویش یا بخشهایی از جامعه برای خود فراهم آورند.
ضرورت ارتباطهای دائمی برای تولیدکالا وضعیتی است که کارگران رشته‌های مختلف بطور طبیعی با آن آشنا شده و در‌واقع بخشی از زندگی روزمره آن‌ها می‌شود. بعبارتی اولین موضوعی است که هر کارگری صزفنظر ازمیزان شناخت از جامعه و ،طبقه،یا تخصص و جنسیت،بومی وغیر بومی بودن،باسواد ویا بی‌سواد بودن و غیره به آن پی خواهد برد ومی توان گفت نطفه های چنان کلکتیوی در هر محیط کار وتولیدی توسط خود بورژوازی بسته شده است. بدون شک رقابتهای درونی در پاره‌ای مواقع نه تنها سد راه حرکت می باشد بلکه می‌تواند ایفاگر چنان نقش مخربی گرددکه منجر به رویارویهای خونین نیز بشود. از آنجا که بستر ساز چنین نقش مخربی مستقیم وغیر مستقیم بورژوازی می‌باشد در نتیجه اگر برای سرمایه دارن سود بخش است اما برای کارگران نتیجه مثبتی ببار نخواهد آورد. کم شدن از دامنه چنین تنشهایی و از میان بردن آن‌ها زمانی میسر می‌شود که هر روز بر دامنه مشارکت افراد محیط کاز افزوده شود.اگر مناسبترین شکل برای جلوگیری از هرنوع تخریبگری در صفوف کارگران گسترش مشارکت آن‌ها بدانیم آیاتشکلی که بتواند فراهم کننده چنین مشارکتی گردد و آنرا تعمیق نماید بجز تشکل شورایی چیز دیگری می‌تواند باشد؟
اگر چه بورژوازی بستر ساز مشارکت جمعی کارگران می‌باشداما او از چنین مشارکتی جز هماهنگ نمودن و برنامه‌ریزی در راستای پیشبرد امر تولید سرمایه دارانه هدف دیگری دنبال نمی‌کند.امری که توسط مدیران تولید، سرپرستان بخشهای مختلف، سر کارگران وبرنامه نویسان بانجام می‌رسد.
ولی کارگران از چنین بستر موجودی،در جهتی متفاوت از خواسته‌های فوق بهره برداری می نمایند. چنین جهت متفاوتی   موجب خواهد شد تا اکثریت کارگران از جمله آن افرادی که نسبت به محیط یپرامونی خود کم توجه هستند حساس گردند وبه تحرک در آیند .چنین حساس شدن وتحرکی می‌تواند موجب شود تا کارگران که بعلت بیگانه بودن تولید سرمایه داری نسبت بخود، هویت خویش را خرد شده در زیر چرخدنده های تولید سرمایه داری می‌بینند،تلاشگرانی برای هویت بخشی به خودگردند. چنین تلاشگرانی که می‌توانند در مسیری قرار گیرند تا راه برای اینکه بتوانند خویشتن خویش را نفی نمایند نیز فراهم آورند.
تعیین کردن مقطع زمانی برای تشکیل شورا موضوعی است که جریانات ومحافلی که مقام مدافعیت ویا رهبری طبقه کارگر را برای خود قائل هستند مطرح می نمایند ومبلغ آن می‌باشند. چنین جریاناتی خواه هویت بخشی خود را در نقطه مقابل جریانات چپ سنتی   قرار داده باشند یا نداده باشند همواره در تلاشند تا با گرته برداری از چند نوشته اوائل قرن گذشته شرایط ایجاد شورا مختص یک وضعیت خاص دانسته و تا رسیدن به آن مقطع زمانی ارگان سازمانیابی طبقه کارگر را تشکیلات خود قلمداد نمایند.
اگر بطور واقعی راستای تلاش چنین جریاناتی را دنبال نماییم متوجه این امر می‌شویم که هدف از طرح چنین موضوعی چیزی نیست بجز اینکه می‌خواهند فلسفه وجودی تشکل خود را تحت عنوان ضرورتی مسلم واجتناب ناپذیر در جامعه جا بیندارند.برخی از این‌ها که بنوعی حتا تبلیغ گرحکومت شورایی نیز می‌باشند هیچ ضرورتی نمی‌دانند که حتا به هواداران خود این پارادوکس بوجود آمده میان تشکل هرمی خود و شورا را توضیح دهند چرا که همانگونه که گفتم شورا را ارگانی می‌دانند که در مقطعی معین باید بوجودبیاید.از آنجا که در چنین نگرشی کارگران فاقد آن شرایطی می‌باشند که خود بتوانند چنان مقطعی را تشخیص دهند پس این قادر متعال! است که می‌داند کی وچگونه بوجودمی آید.البته یک راه برای کارگران باقی است و آن اینکه تا رسیدن آن مقطع مورد نظر،به چنین تشکلاتی بپیوندند تا رهبرا ن فکری بتوانند آن‌ها را سازماندهی نموده وارتقاء بدهند!
اماآیا واقعیات بجز این است که کمتر کارگرپیشرویی نداند اگر در سال ۱۹۰۵ کارگران زیر سیطره تزارریسم روسیه توانستند شوراهای خودرا بوجود آورند و در مقطعی و مناطقی آن‌ها را به ارگانهای قیام مسلحانه فرارویانند اکنون در قرن بیست ویکم نیز کارگران می‌توانند آنرا بوجود آورند تا طی پروسه‌ای وبنا به ضروریات به ارگانهای قیام بر علیه نظم بورژوازی حاکم تبدیل شوند.اگر تا مقطع ۱۹۰۵ نامی چون «سوئیت»به گوش کسی نخورده بود اکنون سالهاست که خود بورژوازی مجبور به رسمیت شناسی آن شده است – هر چند برای تهی کردن آن از محتوای ضد سیستمی – بطور نمونه همینکه دست اندر کاران رژیم حاکم بر ایران نیز ظاهری شورا پسند بخود می‌گیرند و حتا برای بازار گرمی صندوقهای ریاست جمهوری، مجبور به هم زمانی آن می شوند بیشتر گویای این است که توده های مردم با چنین ارگانی بیگانه نیستند. اگرچه این بیگانه نبودن را نباید با شناخت ماهیت شورا های واقعی وچگونگی تشکیل آ ن یکسان دانست اما بازهم به هیچ وجه نمی‌توان چنین شناختی را همسنگ با اواخر قرن گذشته دانست تا چه رسد به مقطع روسیه تزاری.
اینکه آرایش قوای طبقاتی هنوز بنحوی نیست که رژیم نتواند فرایند شکل‌گیری شوراها را طبق شیوه خود و بطریقی که مناسب نظم سرمایه داری ایران است به پیش ببرد اگر چه واقعیتی است، اما فرا رفتن از آن وایجاد موقعیتی متفاوت که بتوان از ابزاری شدن چنین ارگانی جلوگیری نمود نه تنها امری محال نمی‌توان پنداشت بلکه شرایط برای ایجاد آن‌ها فراهم نیز می‌باشد.
فراهم بودن این شرایط نه امری ذهنی بلکه واقعیتی است که بسیاری از فعالین کارگری واجتماعی بخوبی بر آن واقفند،وقتی کارگران از چنان پتانسیل مبارزاتی برخوردار هستندکه مستمرا در برابر مراکز حکومتی و البته تحت محاصره نیروهای سرکوبگردست به اعتراض و تحصن می‌زنند آیامی توان آن‌ها را فاقد پویایی لازم برای تشکیل ارگانهای مبارزاتی خود دانست ؟ آیا بجز این است که در مقطع کنونی امکان تشکیل مجامع عمومی و تعیین نمایندگان واقعی برای سازمانیابی حرکات واعتراضات بیش از گذشته فراهم می‌باشد؟
مجمع عمومی در‌واقع ارگانی است که از چنان ظرفیتی بر خوردارمی باشد تا طیف وسیعی از کارگران را در بر گیرد.چنین ارگانی که کمتر مدیری جرأت می‌کند با تشکیل آن بمقابله بر خیزد،در بسیاری مقاطع و در مراکز تولیدی بطور روتین تشکیل شده است و کارگران برای پیشبرد اهداف وبرنامه های خویش توانسته اند افرادی را بعنوان نماینده بر گزینند.اینکه دیدگاه‌ها و عملکردهای این نمایندگان یکسان نباشد یک واقعیت است اما فاکتورهایی مانند تورم عنان گسیخته،بیکاری، اخراج های پی درپی،دستمزدهای بتعویق افتاده و... چنان عمل کرده‌اند که یک رادیکالیسم ضد رژیمی در اکثر کارگران شکل گرفته است. شکل گیری چنین رادیکالیسمی خود فاکتور مهمی است تا کمترنماینده ای که توسط کارگران در مجامع عمومی بر گزیده شده‌اند بتوانندروشهای سازشکارانه و یا بند وبست – حتا اگر بخواهند -با صاحبان قدرت و سرمایه در پیش بگیرند. بر همین مبنا است که چنین نمایندگانی حتا وقتی مورد تعقیب وتهدید واقع می‌شوند بازهم محکم واستوار از منافع کارگران دفاع می نمایند و شلاق وزندان وشکنجه نیز به جان می خرند.بدون تردید کارگران هم با مبارزات خود نشان داده‌اند که همواره پشتیبان نمایندگان در سنگر مانده خود بوده اند.
این یاری دو‌جانبه میان‌بر گزیدگان و کارگران موضوعی است که بدلیل شناخت متقابل از یکدیگر صورت می‌گیرد و تداوم و یا قطع آن بستگی به نتایج عملکردهایی دارد که در طی یک پروسه مشخص بانجام می رسد.
این ارگانی حکومتی که رژیم می‌خواهد آنرا بمردم بفروشد تنها ارگانی است برای پاسداری از نظم موجود و نادیده گرفتن بیشتر حقوق اکثریت شهروندان. چرا که علاوه بر هزار ویک نوع فیلتر و تضییع که بر سر راه کاندیتاتورها در انتخابات مختلف و از جمله شوراهای اسلامی مورد نظر رژیم صورت می‌گیرد اما مشکل اساسی‌تری نیز وجود دارد که کمتر کسانی به آن توجه می‌کنند.این مشکل اساسی عدم رابطه ارگانیک وزنده میان انتخاب کنندگان وکاندیداها می‌باشد.در چنین شرایطی انتخاب افراد نمی‌تواند خالی از خطاهای فاحش باشد. حال آنکه در انتخاب توسط مجامع عمومی بدلیل رابطه متقابل کارگران باهمدیگر ،پیشینه افراد برای یکدیگر یا کاملاً و یا بدرجه مناسبی روشن و آشکار است و در نتیجه بر گزیدگان افرادی نخواهند بود که بدلایلی کلی مانند دشمنی عده‌ای با رقیب -که در انتخابات فعلی شوراهای شهرها بآشکارترین شکل خودنمایی میکند - آراء بیشتری کسب نمایند.البته چنین موضوعی مختص به جمهوری اسلامی نیست بلکه در جوامع دیگر از جمله دمکراسی های غربی هم اگر چه با تفا وتهایی بازهم صورتبندی کلی وعمومی دارد.
حاکمان اسلامی بر ایران   با همه اختلافات و تفاوتهایی که با سایر رژیمهای سرمایه داری در سطح جهان دارند اما   بدرستی متوجه این موضوع می باشند که نمی‌توانندهمچون جوامع بدوی در تمامی سطوح مباشرانی مطیع بگمارند.بر همین اساس   هر چند سال یکبار تمام توان خود را در این راستا قرارمی دهد تا هم در بوق و کرنا راه بیندارد که یکی از مهمترین کارپایه های دمکراسیهای غربی یعنی انتخابات در جمهوری اسلامی صورت عملی بخود می‌گیرد وهم اینکه از تعداد شرکت کنندگان بتوانند بعنوان کارت برنده ای در چانه رنی های خودبا رقبا و مقبولیت نزد آن‌ها بهره برداری نمایند. البته در مورد انتخابات شوراها موضوعی فراتر نی زوجود دارد و آن اینکه   با طرح انتخاباتی تحت عنوان شوراهایی فاقد محتوای یک شورای واقعی، توده ها را خلع سلاح نماید که آن‌ها راسا برای ایجاد شوراها درسطوح مختلف و از آنجمله درمحلات و مناطق مختلف شهرها اقدامی بعمل نیاورند.
اگر چه چنین سیاستی از جانب رژیم موجب این می‌شود تا اقدام برای ایجاد شوراهای واقعی در سطح محلات شهرها وروستاهااگر نگوییم غیر ممکن اما با موانع عدیده ای روبرو گردد وچه بسا بسیار دشوارتر از تشکیل شوراها درمراکز تولیدی گردداما با گسترش شوراها در مراکز کار وتولید وخصوصا در آن مراکزی که تاثیراتی حیاتی بر کارکردهای سرمایه داری دارند مانند مراکز انرژی،خود روسازیها، ساخت قطعات وماشین آلات و... ونیز آن مراکزی که از ابعاد گسترده ای در سطح تمامی کشور بر خوردار می‌باشد مانند مراکز درمانی و آموزشی و مخابراتی   وغیره، موجب خواهد شد تا زمینه‌های ایجاد شوراهای واقعی درسایر مکانها نیز فراهم گردد و توده ها خود بتوانند راسا در تمامی محلات و مناطق شهری مبادرت به تشکیل مجامع عمومی نمایند و ازمیان افرادشناخته شده‌ای که با آن‌ها در رابطه متقابل قرار دارند و مورد اعتماد می‌باشند نمایندگان خود را برگزینند.
با توجه به اینکه تمامی ارگانهای رژیم ساخته از جمله شوراها ی شهر وروستا در فساد و رشوه و اختلاس و باند بازی وغیره غرق می‌باشند باید گفت اکنون حکم لنجزاری پیدا نموده اند که نمی‌توان با چند لیوان آب آنرا پاکیزه نمود.در نتیجه حتا اگر چند فرد خوش نیت !پیدا شوند که بتوانند از صافی های مختلف سر راه نیز گذر نمایند و آرایی هم کسب نمایند و در شوراها صاحب صندلی گردند نه تنها هیچ تأثیری در چنین منجلابی نمی‌توانند داشته باشند بلکه این خطر برایشان وجود دارد که خود غرق در چنین منجلابی گردند.بفرض اینکه انسانیت چنین خیر خواهانی غرق در این منجلاب هم نگردد می‌توان گفت بزودی در خواهند یافت که چاره‌ای نخواهند داشت بجز اینکه عطای کار در چنین ارگانی را به لقایش ببخشند. بدین ترتیب اگر کسی اندکی درایت انسانی در وجود خود داشته باشد اما به هر دلیلی نتواند و یا نخواهد برای تشکیل شوراهای واقعی قدمی بردارد متوجه خواهد شد که چنین ارگانهایی نیز مشابه سایر ارگانهای رژیم می‌باشد و تماماً در مقابل منافع توده ها قرار دارند.البته اگر به این نتیجه نرسند که کوچکترین اقدام موثر انسانی، واگذاشتن کاندیداتوری برای چنین ارگانهایی به همان کسانی است که حیات خود را در گرو موجودیت ولایت مدار نظم سرمایه داری کنونی میدانند آیا بازهم می‌توان آن‌ها را دارای درایت انسانی دانست ؟