"تاملاتی درباره انتخابات" - شبگیر حسنی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۱٨ می ۲۰۱۷


در این نوشتار ابتدا مواردی را در به صورت عام طرح و تشریح خواهم کرد و سپس به بررسی انتخابات ریاست جمهوری پیش رو خواهم پرداخت.

هدف از فعالیت سیاسی چیست ؟
هدف از فعالیت سیاسی کسب قدرت سیاسی است در جهت اجرای برنامه ها و سیاست هایی متناسب با منافع طبقه ، حزب و ... است و در شرایطی که این امر تحقق پذیر نباشد جلوگیری از قدرت گرفتن دشمنانی که بیشترین زاویه را با ما دارند ، هدف خواهد بود و لذا در چنین شرایطی ممکن است ائتلاف های مقطعی و تاکتیکی با سایر نیروهایی که لزوما هم با ما همسو نیستند ، شکل بگیرد و در نتیجه از این منظر حضور یا عدم حضور در انتخابات امری صرفا تاکتیکی است که می تواند در ذیل یک ساختار استراتژیک و جهت دستیابی به اهداف آتی یا آنی و برمبنای آرایش نیروهای سیاسی و نیز توازن قوا تحلیل و درک گردد.

آیا ائتلاف و همراهی با سایر نیروها و جریانات سیاسی برای نیروهای چپ مجاز است و در صورت مجاز بودن چه شروطی دارد ؟

لنین در " دو تاکتیک سوسیال دموکراسی " و مارکس در بخش چهارم مانیفست ، در شرایط ویژه ای ، به این سئوال پاسخ مثبت می دهند
و به عنوان نمونه های تاریخی می توان از ائتلاف کارگران انگلستان در جریان تصویب قانون غلات و رای احزاب چپ فرانسه به " ژاک شیراک " در ۲۰۰٣ به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن "لوپن" نام برد و البته اخرین مورد آن را نیز در حمایت حزب کمونیست فرانسه از "ماکرون " در دور دوم انتخابات اخیر فرانسه شاهد بوده ایم.
اما در مقابل عدم رای حزب کمونیست آلمان به سوسیال دموکرات ها و سوسیال فاشیست خواندنشان ، که منجر به قدرت گیری حزب نازی گردید نیز نمونه ای از عدم اتخاذ تاکتیک مشترک و البته نتایج فاجعه بار آن بوده است.
اما ائتلاف و همراهی با سایر جریانات چه شروطی دارد؟ انگلس در سخنرانی در حزب سوسیالیست ایتالیا پنج شرط برای چنین ائتلافی برمی شمارد : " ... به شرطی که برای خودمان روشن باشد که ماتنها به طور موقت با آنها متحد هستیم و از ریشه با آنها متفاوتیم ؛ ما در صورت پیروزی احتمالی ، هیچ توهمی در خصوص نتایج پیروزی نداریم، و پیروزی های اینگونه ما را ارضا نمیکند و تنها آن را به عنوان یک مرحله می انگاریم و تنها پایگاهی است برای پیروزی های بعدی. در همان روز پیروزی راه ما از آنها جداست و ما از همان روز مخالفانی تازه برای آنان هستیم. تمام آنچه گفتم تنها عقیده شخصی من است .آن هم با دو دلی بزرگ. درباره تاکتیک مشترک باید بگویم من به درستی آن در سرتاسر زندگی باور دارم اما به کار بردن آن در حال و روز کنونی نکته ای است دیگر."
توجه به این نکته ضروری است که شرایطی که انگلس به آنها اشاره می کند تنها برای یک تشکیلات منسجم با داشتن برنامه حداقلی میسر است در غیر این صورت می تواند به انحلال و ادغام در نیروی دیگر منجر گردد و در دیگر سو نیز منزه طلبی و عدم همکاری با سایر نیرو ها می تواند منجر به بروز شکست های بزرگ گردد که نتیجه آن به هیچ وجه کمتر از انحلال طلبی نیست.

آیا تن دادن به قواعد بازی طرف مقابل به نوعی مشروعیت بخشیدن به آنان نیست ؟

مارکس در " فقر فلسفه" شدیدا با نظر پرودون که خواهان توقف مبارزات جهت افزایش دستمزد و کاهش ساعت کار به دلیل مشروعیت بخشیدن به شکل کار مزدی بود، مخالفت می کند و این مبارزات را مشروعیت بخش سیستم نمی داند.
از سوی دیگر انگلس در یادداشتی تحت عنوان " درباره فعالیت سیاسی طبقه کارگر " چنین میگوید: " حربه ما همانا آزادی های سیاسی ، حق برخورداری از اجتماعات ، اتحادیه ها و آزادی مطبوعات است ...میگویند هر فعالیت سیاسی همسنگ به رسمیت شناختن نظام موجود است ، اما هنگامی که این نظام حربه مبارزه علیه خود را در دست ما میگذارد ، بهره گیری از این حربه به معنی پذیرفتن این نظام نیست."



نسبت اصلاحات و اصلاح طلبی با انقلاب چیست ؟

هر انقلابی این نکته را میداند که انقلاب برای وقوع نیازمند شرایط عینی معینی است. از سوی دیگر تغییرات کمی در مقطعی به تغییر کیفی می انجامند که آن را انقلاب می نامیم ، رفورم ها در حد اعلای خود منجر به تغییر کیفی میشوند. لذا همگامی با اصلاح طلبان تا بخشی از مسیر امری ضرور است ، اما در جایی از مسیر آنان متوقف شده و نیروهای انقلابی باید تغییرات را تا سر حد انقلاب پی بگیرند نیروهای انقلابی با اصلاحات به مفهوم بهبود هرچند اندک اوضاع سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی موافقند ولی آنچه که با آن مخالف هستند اندیشه اصلاح طلبی است : نفی انقلاب و باور به این مساله که امکان ایجاد تغییرات اساسی از طریق اصلاحات جزئی وجود دارد.
از سوی دیکر کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و نمایندگان آنان مستلزم تحقق شرایط ویژه ای است که آگاهی طبقاتی یکی از آنهاست.
مبارزه صنفی کارگران گام اول و مبارزه سیاسی آنان گام دوم در جهت کسب آگاهی طبقاتی است. شکل گیری مبارزات صنفی و سیاسی کارگران نیازمند ، ایجاد تشکل ها، سندیکاها ، آزادی مطبوعات و .... است.

با توجه به جمیع موارد فوق حضور نیروهای چپ و ائتلاف آنها با سایر نیروها نه تنها امری مذموم نیست بلکه در شرایط مشخص و و به عنوان یک تاکتیک در یک چارچوب معین استراتژیک و بر پایه یک برنامه حداقلی ، لازم و ضروری است .
ضرورت ائتلاف و یا عدم ائتلاف به تحلیل مشخص از شرایط مشخص ، نحوه چینش نیروها ، توازن قوا و منافع و مضار آن بستگی تام دارد .

وضعیت جناح های حاکم و انتخابات پیش رو :

از منظر سیاسی اصلاح طلبان و نیز دار و دسته های نزدیک به دولت ، برای کسب سهم بیشتر از کیک قدرت و به دلیل دوری نسبی از منابع قدرت نظامی و نیز عدم امکان بهره گیری از حمایت های نهاد های انتصابی، در مقایسه با رقیب، ناچارند برای ایجاد توازن در قدرت به بدنه اجتماعی خود رجوع کنند ، لذا نیاز مند کم کردن وضعیت امنیتی حاکم بر فضای سیاسی اند آن چه که در این میان اهمیت دارد بدنه اجتماعی این جناح از قدرت نه فرودستان که طبقه متوسط است و تنها با توجه به این مساله است که ، دلیل نوع تبلیغات و مانورهای این جناح درک می گردد: خرید هواپیما ، برگزاری کنسرت و ... .
اما از منظر اقتصادی بدیهی است که هردو جناح پیش برنده برنامه های اقتصادی نئولیبرالیستی هستند و شاید از این حیث تفاوت چندانی میان برنامه های تیم های اقتصادی آنان به چشم نیاید اما آنچه که در این میان اهمیت دارد ، نگاه و عملکرد بخش های گوناگون بورژوازی است که در دو جناح صف بندی کرده اند : جناحی از بخش های نظامی سرمایه داری مالی، که برای کسب منافع بیشتر و غارت منابع ، تسریع در فرآیند مالی سازی را با سرعتی سرسام آور در دستور کار دارد که نتیجه آن را در رشد قارچ گونه موسسات مالی و اعتباری و بانک ها و .... در دولت های احمدی نژاد شاهد بوده ایم.
سیاست هایی که منجر به افزایش شدید نرخ تورم، بی ثباتی ، افزایش نرخ بیکاری و ... گردید و دستاوردی جز کوچک تر شدن سفره کوچک زحمتکشان نداشته و نخواهد داشت.
وضع و کارنامه جناح دیگر نیز در حوزه کارگری چندان مناسب تر نیست ؛ تصویب قوانین ضد کارگری ، سرکوب اعتراضات کارگری ، ممانعت از ایجاد تشکل های مستقل کارگری ، عدم اجرای قانون افزایش حقوق برمبنای تورم در سالهای پیش ، ارسال لایحه ضد کارگری اصلاح قانون کار به مجلس ( اگرچه اندکی پیش از انتخابات طی اقدامی نمایشی پس گرفته شد ) و .... اما حضور هر چند کم رمق برخی از لایه های بورژوازی صنعتی ، در این جناح و نیز تعارض برخی منافع با جناح دیگر ، کفه ترازو را اندکی تغییر می دهد.

بررسی عملکرد چهار ساله دولت اعتدال گرا در حوزه اقتصادی نشان گر آن است که این دولت نیز مانند تمامی دولت های پس از جنگ اجرا کننده سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی است که البته با شیوه ای متفاوت از دولت پیشین انجام می شود .
بی تفاوتی در قبال این تفاوت یا عدم توجه به آن ، نادیده گرفتن واقعیت های جاری کشور است : در این دولت تورم به طرز مناسبی کنترل شده است : تورم را می توان از طریق سیاست های انقباضی پولی بانک مرکزی یا مالی دولت کنترل کرد و قطعا این سیاست ها می تواند منجر به کاهش نرخ رشد یا حتی رکود گردد، اما تفاوت وضعیت فعلی با دوران احمدی نژاد وجود رکود تورمی در آن دوره بود: پدیده ای که امروز شاهد آن نیستیم .
افزایش ۰.۴ درصدی نرخ بی کاری در سال ۹۴ نسبت به سال ۹٣ ( آمار کل ۱۱ درصد ) در کنار رشد اقتصادی ۰.۶ در سال پیش از برجام قطعا نشانه رکود است اما برمبنای پیش بینی های بانک جهانی متوسط نرخ رشد در سالهای ۹۵-۹۷ به طور متوسط ۴.۵ %پیش بینی می شود ؛ به شرط تحقق جذب سرمایه گذاری خارجی ، افزایش فعالیت بخش انرژی و کم شدن هزینه های تجارت و انتقال پول ( بر اثر رفع تحریم های بانکی ، بیمه ، کشتیرانی ....) این شروط اساسی هستند و بعد به آنها بر می گردم.
نرخ تورمی که از سوی بانک جهانی برای سال ۹۵ پیش بینی شده بود حدود ٨.۶ % بوده که تقریبا مشابه نرخ اعلامی دولت است و قطعا هر کسی درک می کند که تورم تک رقمی با تورم مهار گسیخته در دوران احمدی نژاد متفاوت است.

نگاه اپوزیسیون به انتخابات :

از منظر برخی فعالین چپ و البته بخش عمده ای از اپوزیسیون غیر چپ ، هیچ تفاوتی بین جناح های حاکم در کشور وجود ندارد و در حالت بدبینانه هدف از تمام جار و جنجالهای انتخاباتی ، فقط و فقط گرم کردن تنور انتخابات به منظور کسب مشروعیت است و گویا دو جناح تنها در حال اجرای نقش خود بر مبنای سناریوی اعلام شده از سوی رهبری نظام هستند !
قدری در این خصوص توضیح میدهم :

الف. جنگ جناح ها یک جنگ واقعی است :
آیا ساختار قدرت در ج ا متصلب و یکپارچه است ؟ آیا تضاد و منافع متعارض بین جناح های گوناگون وجود ندارد ؟ آیا دعواها ساختگی است ؟ آیا تمام کشمکش و مجادلات سناریوهای از پیش تنظیم شده توسط یک هسته متصلب قدرت است ؟
به باور من چنین نیست ؛ از منظر تئوریک تضادها و کشمکش های جناح ها ، بخش ها و لایه های گوناگون بورژوازی ، در حاکمیت بازتاب می یابد و هر کس کوشش می کند سهم بیشتری از "بلوک قدرت" را به خود تخصیص دهد ( برای توضیح بیشتر می توان به آثار پولانزاس خصوصا طبقه در سرمایه داری معاصر مراجعه کرد ) و اصولا حتی در نظام های ظاهرا یک دست فاشیستی نیز نمی توان یکپارچگی کامل و اطاعت تام و تمام کارگزاران از هسته متصلب قدرت را شاهد بود و اما جدای از تئوری ، فاکت هایی نظیر افشاگری های جناح های گوناگون ( اختلاس ها ، فیش ها و املاک نجومی و ... ) ، تلاش ها برای حذف رقیب و ... فرضیه یکپارچه بودن حاکمیت را رد می کنند و تنها مشاهده مناظره سوم کاندیداهای ریاست جمهوری بیان کننده این واقعیت است و صد البته این عدم یکپارچگی قطعا به مفهوم فقدان ریشه های مشترک روییده در چرک و خون و منافع مشترک اساسی شان نیست .
اما آیا اصولا این تضادها و شکافها برای اپوزیسیون به صورت عام و برای اپوزیسیون چپ به صورت خاص ، قابل اعتنا است ؟ به باور من بله ! دو نمونه سال ۷۶ و ٨٨ نمونه هایی هستند که نشان دهنده اهمیت این شکاف در حاکمیت اند .
اما آیا این شکافها و تعارض ها برای پیشبرد پروژه چپ کافی است ؟ قطعا خیر!
در سال ٨٨ امکان سقوط ج ا به صورتی جدی بروز کرد اما فقدان تشکیلات، رهبری مناسب ، عدم درک صحیح از ماهیت و نیز پتانسیل جنبش سبز و ... موجب سرکوب گسترده آن شد .
در ادامه به این بحث باز خواهم گشت.

ب. نگاهی به مقوله مشروعیت نظام :
نظام ولایت فقیه ، بر مبنای ایدئولوژی تئوکراتیک خود و در حوزه داخلی ، مشروعیت خود را ناشی از رای مردم نمی داند ؛ تفوق نظریه "کشف" در برابر نظریه "نصب " در خبرگان رهبری ، موید این نظر است .
اما از سوی دیگر ، ج ا قطعا از نمایش انتخابات و میزان بالای مشارکت ، در محافل بین المللی منتفع خواهد شد اما نباید در این زمینه اغراق شود ؛ جهان سرمایه داری نشان داده است که در صورت لزوم و بر مبنای منافع خود کوچکترین اهمیتی به این موارد نمی دهد ؛ ارتباط حسنه با نظامهایی چون عربستان سعودی ، قطر ، کویت و ... از یک سو و نیز سرنگونی حکومت هایی نظیر شیلی ، افغانستان و ... بیان گر این حقیقت است لذا چنانچه اگر حضور در عرصه انتخابات بر مبنای دلایل تاکتیکی به سود پیشبرد اهداف استراتژیک یک جریان سیاسی باشد نباید به عارضه جانبی مشروعیت بخشیدن به نظام اهمیت چندانی داد.

اپوزیسیون چپ و انتخابات آتی:

چپ برای پیشبرد اهدافش نیازمند سازماندهی گسترده و سراسری است ؛ باید بتواند نسبت به جذب توده ها در زیر یک پرچم و شعار واحد اقدام کند و برای دستیابی به این اهداف نیازمند مقابله با پدیده / پروژه چپ هراسی و باز تعریف خود به جامعه است .
باید بتواند پاسخ خروارها لجن پراکنی حاکمیت و نیز اپوزیسیون راست و تبلیغات جهانی سرمایه داری را بدهد و این موضوع نیازمند ارتباط نزدیک با توده هاست : کاری که متاسفانه در آن سلطنت طلبان به مراتب از چپ موفق تر عمل کرده اند!
چپ چگونه و در چه فضایی می تواند با پروژه " چپ هراسی " مقابله کند ؟ در فضایی با بار امنیتی کمتر .
جناحی از حاکمیت به دلیل دسترسی کمتر به منابع قدرت نظامی و امنیتی - در مقایسه با جناح دیگر - نیازمند استفاده از پشتوانه اجتماعی است و ناچار باید قدری فضای تنفس بیشتری برای ظهور و نیز استفاده از این پشتوانه ، در نظر بگیرد ( البته در ادامه توضیح خواهم داد که چنین شرطی در دوره بعدی ریاست جهموری محقق نخواهد شد)، در چنین وضعیتی " ممکن " است توجه کنید "ممکن " است چپ بتواند از فضای پدید آمده استفاده کند و این موضوعی اساسی است ؛ پدید آمدن این فضا لزوما به مفهوم آن نیست که چپ قادر و یا مایل است از این امکان استفاده کند ! زیرا استفاده از این امکان علاوه بر شرایط خارجی و عمومی نیارمند آمادگی ذهنی و تئوریک چپ نیز برای این تماس با توده ها ، هست ؛ نقطه ضعفی بسیار جدی برای اپوزیسیون چپ !
به دلیل تعداد اندک فعالین چپ اصولا شرکت / عدم شرکت آنها در انتخابات به لحاظ عددی قابل اعتنا نیست پس باید پرسید این بحث و جدل ها بر سر چیست ؟ تنها بر سر یافتن یک راه برای پیشبرد پروژه چپ !
یعنی ارایه راهکاری برای سازماندهی و بسیج توده ها . اما موانع این امر چیستند ؟ به جز سرکوب سنگین و کشتار فعالین داخلی و هژمونیک شدن نئولیبرالیسم در بخش های مهمی از جهان و نیز ایران ، می توان از تبلیغات و لجن پراکنی های سرمایه داری در عرصه خارجی و داخلی ، فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و .... نام برد.
از میان چنین عواملی ، آن چه را که می توان با استفاده از امکانات فضای مجازی و تا حدود کمتری فضای واقعی ، با آن مقابله کرد " پروژه چپ هراسی " است یعنی موضوعی که "عامل ذهنی " تغییرات رادیکال را هدف قرار داده و متاسفانه به نحو موثری آلترناتیو چپ را در منظر نه فقط بسیاری از طبقه متوسطی ها ، بلکه در بین کارگران نیز فاقد اعتبار جلوه داده است .
برای مقابله موثر با چنین پروژه ای از یک سو نیاز به مواجهه تئوریک با ایده های مبتنی بر بازار و رسوا کردن ادعاهای آن است و از سوی دیگر به کار گیری زبانی قابل درک و نیز قابل قبول برای مخاطبین .
متاسفانه چنین عزمی و نیز توانی در بسیاری از فعالین چپ دیده نمی شود و به جای آن شاهد تحقیر مشارکت کنندگان در انتخابات گوناگون رژیم و یاس و سرخوردگی نیروهای چپ هستیم .
به عنوان نمونه به شیوه مجادلات در درون گروههای مجازی چپ بنگرید ؛ نوع ادبیات و شیوه استدلال های به کار گرفته شده ( اگر بتوان تمسخر و اهانت را استدلال قلمداد کرد ) به هیچ وجه نه تنها قادر به اقناع مخاطبین نیست بلکه در بسیاری از موارد تشدید کننده و موید ادعاهای چپ ستیزان است .
در جریان هر انتخابات شاهد حجم زیادی از مطالب و مجادلات گروهها و فعالین چپ در آن خصوص هستیم که در اکثریت موارد رای به تحریم / عدم مشارکت در انتخابات داده اند : در انتخابات پیشین ابتدا ۱۵ تشکل چپ و بعدا حزب توده و اکثریت ، انتخابات را تحریم کردند چه تاثیری بر مردم داشت ؟ هیچ! اگر تاکید به حضور می کردند چه تاثیری می داشت ؟ به باور من هیچ ! سازمانی که انتخابات را تحریم می کند و بعد عضو کادر رهبریش بیانیه جدا گانه می دهد و رای دادن را تشویق می کند یا حزبی که انتخابات را تحریم کرد و بعد برخی هواداران داخل کشورش در انتخابات حضور داشتند ، نشانه چیست ؟ بحث اصلا برسر شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نیست ، چرا در زمانی که به دلیل اجرای سیاست های فاجعه بار نیو لیبرالی - از دوره دوم هاشمی تاکنون- قاعدتا جامعه می باید تشنه شنیدن ایده های عدالت خواهانه باشد -کما اینکه احمدی نژاد در دور اول با همین گفتمان موفق به جذب قابل توجه اقشار فرو دست شد و قالیباف و رئیسی نیز از همین حربه استفاده می کنند - چرا چپ قادر به ارتباط گیری با توده ها نیست ؟ برخی رفقا نبود تریبون و رسانه را طرح می کنند اما این فرو کاستن مساله است ؛ ظاهرا ما ترجیح می دهیم از جنبش اشغال تا مقاومت در کوبانی ، از رفراندوم یونان تا توازن قوا در سوریه تحلیل و تفسیر ارائه کنیم ولی توانایی تحلیل مشخص طبقاتی از کشور خودمان را نداریم. کتابخانه های متحرکی هستیم که زمانی که متنی می‌نگاریم یا سخنی میگوییم تنها برای خودمان قابل فهم است از سوی دیگر هنگامی که می خواهیم به زبان توده ها سخن بگوئیم ، در بسیاری موارد لمپنیزم را جای گزین زبان عامه می کنیم .
به باور من نخستین گام برای تدوین یک برنامه مناسب جهت پیشبرد پروژه چپ درک چرایی مشارکت توده ها در انتخابات است .
منطق بد و بدتر منطق بسیار نیرومندی است و برای مقابله با آن تنها راهکار ارایه بدیل است و دقیقا به همین دلیل است که نمی توان بدون ارایه راهکار مشخص ، توده ها را از عمل به این منطق باز داشت .
اما بدیل ارایه شده باید بتواند چند شرط را محقق کند:
اول . از ضررهای انتخاب بدتر جلو گیری کند.
دوم. عینی ، ملموس و قابل دسترس باشد.
سوم. منافع آنی عمل به آن برای توده ها بیش از منافع انتخاب "بد" باشد.
چهار. منافع آنی و فوری آن در راستای اهداف آتی و در یک ساختار استراتژیک تعریف شود.
پنج. توان جذب توده ها را داشته باشد.
شش . هزینه عمل به آن برای توده ها " معقول " باشد.
آلترناتیوی که نتواند موارد فوق را در بر بگیرد نمی تواند در مقابل منطق بد و بدتر مقاومت کند.
در مقابل اما این منطق دارای سویه بسیار محافظه کارانه ای هم هست یعنی همواره این امکان را به حاکمیت می دهد که بتواند انتخاب بدتر فعلی را در انتخابات بعد به عنوان گزینه بد ارایه کرده و در مقابل گزینه ای بد تر از آن را معرفی کند !
منطق بد و بدتر کار را به جایی رسانده است که اکنون انتخاب کنندگان ناچار به شمارش تعداد قربانیان رییسی و پور محمدی شده اند!
اکنون انتخابات حول انتخاب قاتل بهتر و غارتگر اصلح شکل گرفته است !
و این نتیجه فقدان خلق و معرفی الترناتیو مناسب از سوی اپوزیسیون چپ است !
امروزه عدم اعلام موضع در زیر پرچم و نام چپ و دادن چک سفید به اصلاح طلبان و اعتدال گرایان منجر به مصادره تمامی نماد ها ، سرودها ، شعارها و آرمانهای چپ از سوی جناح های فاسد سرمایه داری شده است .
امروزه و در این انتخابات هیچ یک از دو جناح علیرغم اختلافات و تضاد منافعشان نمی توانند به پیشبرد اهداف چپ کمک کنند :
بنا به ماهیت نیئولیبرالی ، هیچ یک امکان کوچکترین فضای تنفس به فعالین کارگری مستقل را نخواهد داد .
از منظر اقتصادی شرایطی که جهت رشد اقتصادی ۴.۵% و تورم کنترل شده ، مقدور می باشد توسط هر دولتی چه اعتدالی و چه اصول گرا قابل ارضا است به شرط رعایت اصول و ضوابط فنی ، عمکرد کارشناسی شده ، برنامه ریزی ، انضباط مالی و... و البته پایبندی به برجام.
وتنها وضعیتی ( جدای از تحولات خارجی ) که می تواند چنین شرایطی را به هم بریزد روی کار آمدن دولتی مشابه احمدی نژاد ( به نمایندگی از جناح خاصی از سرمایه مالی و نیز نظامیان ) است یا دست کم قدرت گیری آن لایه خاص در بلوک قدرت و در غیر این صورت حضور دولت اعتدالی یا محافظه کار از این منظر ممتنع است .
از دیدگاه فضای سیاسی - فرهنگی نیز حتی با فرض روی کار آمدن مجدد دولت روحانی (که احتمال بالایی است ) فضای سیاسی و فرهنگی به دلیل مصالحه های مربوط به تایید صلاحیت بر سر سیاست های فرهنگی ، عدم نیاز به رای در دور بعدی ، فشار های جناح مقابل و .. . در دور دوم به مراتب بسته تر از دور اول وی خواهد بود .
این وضعیت فضا نیز احتمالا تفاوت چندانی نیز با حالت دولت بعدی اصولگرا نخواهد داشت ( در حوزه های مربوط به دولت نه سایر ارکان نظام) ؛ به دلیل شرایط برجام و حضور دیوانه ای چون ترامپ احتمالا فضا در دوره آتی از حد معینی بسته تر نخواهد شد مگر در صورت بروز شرایط بحرانی نظیر جنگ .

بی تردید بین دولت های آتی رئیسی و روحانی تفاوت هایی وجود خواهد داشت اما این تفاوت ها به حدی نخواهد بود که نیروهای چپ از مشارکت در انتخابات ، در مجموع منتفع گردند . برخی از فعالین برای بهره بردن از همان تفاوت های اندک ، تلاش کرده اند تا با ارایه نظریاتی چون رای سلبی ، رای مشروط و ... در عین مشارکت در انتخابات به نفع اعتدال گرایان ، مطالبات خویش را نیز پیش ببرند اما باید به این مساله توجه داشت که در انتخابات ایران امکان تفکیک آرا ایجابی و سلبی موجود نیست و چنین تاکتیک هایی به عنوان نمونه در کشور فرانسه موضوعیت و کاربرد دارد و نه ایران : چنانکه به یاد داریم نماینده احزاب چپ و کمونیست در دور نخست انتخابات با رای قابل توجه حدود بیست درصدی از ادامه رقابت بازماند و در دور دوم حزب کمونیست فرانسه برای مقابله با نماینده فاشیست ها ، آرا خود را در سبد نماینده راست میانه ریخت .
رای مشخصا غیر ایجابی و البته قابل شمارش ! و روز بعد نیز روزنامه اومانیته اعلام کرد که مبارزه علیه ماکرون آغاز شد!

موضوع دیگری که در این دوره از انتخابات طرح گردیده است احتمال جانشینی رئیسی در سمت رهبری آینده نظام است و بر مبنای تحلیل بر برخی از هواداران مشارکت در انتخابات ، کاندیداتوری وی به عنوان گام اول برای شناخته شدن در نزد افکار عمومی است و در نتیجه چنین استدلال کرده اند که برای پیش گیری از جانشینی وی باید در انتخابات شرکت کرد .
در صورت درستی چنین تحلیلی ، باید گفت برنامه ریزان و دست اندر کاران چنین امری خطر و ریسک بسیار بزرگی را پذیرفته اند زیرا برفرض عدم موفقیت وی در انتخابات ، وی به طور قطعی از فهرست گزینه های جانشینی رهبری کنار خواهد رفت و از سوی دیگر حتی اگر مبنای تصمیم برنامه ریزان احتمالی چنین طرحی را ، بر تقلب در انتخابات به سود رئیسی فرض کنیم باید گفت که با توجه به این حقیقت که بخش اجرایی انتخابات در دست رقیب وی است احتمال چنین تقلبی تا حد بسیاری کاهش می یابد که قطعا چنین موضوعی از دید برنامه ریزان احتمالی مذکور دور نبوده است .

به هر روی به گمان من در انتخابات پیش رو از منظر چپ تفاوت چندانی میان برنده و بازنده نخواهد بود اگرچه به دلایل پیش گفته قادر به مقابله موثر با منطق بد وبدتر نباشیم !














" تاملاتی درباره انتخابات "
شبگیر حسنی
در این نوشتار ابتدا مواردی را در به صورت عام طرح و تشریح خواهم کرد و سپس به بررسی انتخابات ریاست جمهوری پیش رو خواهم پرداخت .
هدف از فعالیت سیاسی چیست ؟
هدف از فعالیت سیاسی کسب قدرت سیاسی است در جهت اجرای برنامه ها و سیاست هایی متناسب با منافع طبقه ، حزب و ... است و در شرایطی که این امر تحقق پذیر نباشد جلوگیری از قدرت گرفتن دشمنانی که بیشترین زاویه را با ما دارند ، هدف خواهد بود و لذا در چنین شرایطی ممکن است ائتلاف های مقطعی و تاکتیکی با سایر نیروهایی که لزوما هم با ما همسو نیستند ، شکل بگیرد و در نتیجه از این منظر حضور یا عدم حضور در انتخابات امری صرفا تاکتیکی است که می تواند در ذیل یک ساختار استراتژیک و جهت دستیابی به اهداف آتی یا آنی و برمبنای آرایش نیروهای سیاسی و نیز توازن قوا تحلیل و درک گردد.

آیا ائتلاف و همراهی با سایر نیروها و جریانات سیاسی برای نیروهای چپ مجاز است و در صورت مجاز بودن چه شروطی دارد ؟

لنین در " دو تاکتیک سوسیال دموکراسی " و مارکس در بخش چهارم مانیفست ، در شرایط ویژه ای ، به این سئوال پاسخ مثبت می دهند
و به عنوان نمونه های تاریخی می توان از ائتلاف کارگران انگلستان در جریان تصویب قانون غلات و رای احزاب چپ فرانسه به " ژاک شیراک " در ۲۰۰٣ به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن "لوپن" نام برد و البته اخرین مورد آن را نیز در حمایت حزب کمونیست فرانسه از "ماکرون " در دور دوم انتخابات اخیر فرانسه شاهد بوده ایم.
اما در مقابل عدم رای حزب کمونیست آلمان به سوسیال دموکرات ها و سوسیال فاشیست خواندنشان ، که منجر به قدرت گیری حزب نازی گردید نیز نمونه ای از عدم اتخاذ تاکتیک مشترک و البته نتایج فاجعه بار آن بوده است.
اما ائتلاف و همراهی با سایر جریانات چه شروطی دارد؟ انگلس در سخنرانی در حزب سوسیالیست ایتالیا پنج شرط برای چنین ائتلافی برمی شمارد : " ... به شرطی که برای خودمان روشن باشد که ماتنها به طور موقت با آنها متحد هستیم و از ریشه با آنها متفاوتیم ؛ ما در صورت پیروزی احتمالی ، هیچ توهمی در خصوص نتایج پیروزی نداریم، و پیروزی های اینگونه ما را ارضا نمیکند و تنها آن را به عنوان یک مرحله می انگاریم و تنها پایگاهی است برای پیروزی های بعدی. در همان روز پیروزی راه ما از آنها جداست و ما از همان روز مخالفانی تازه برای آنان هستیم. تمام آنچه گفتم تنها عقیده شخصی من است .آن هم با دو دلی بزرگ. درباره تاکتیک مشترک باید بگویم من به درستی آن در سرتاسر زندگی باور دارم اما به کار بردن آن در حال و روز کنونی نکته ای است دیگر."
توجه به این نکته ضروری است که شرایطی که انگلس به آنها اشاره می کند تنها برای یک تشکیلات منسجم با داشتن برنامه حداقلی میسر است در غیر این صورت می تواند به انحلال و ادغام در نیروی دیگر منجر گردد و در دیگر سو نیز منزه طلبی و عدم همکاری با سایر نیرو ها می تواند منجر به بروز شکست های بزرگ گردد که نتیجه آن به هیچ وجه کمتر از انحلال طلبی نیست.

آیا تن دادن به قواعد بازی طرف مقابل به نوعی مشروعیت بخشیدن به آنان نیست ؟

مارکس در " فقر فلسفه" شدیدا با نظر پرودون که خواهان توقف مبارزات جهت افزایش دستمزد و کاهش ساعت کار به دلیل مشروعیت بخشیدن به شکل کار مزدی بود، مخالفت می کند و این مبارزات را مشروعیت بخش سیستم نمی داند.
از سوی دیگر انگلس در یادداشتی تحت عنوان " درباره فعالیت سیاسی طبقه کارگر " چنین میگوید: " حربه ما همانا آزادی های سیاسی ، حق برخورداری از اجتماعات ، اتحادیه ها و آزادی مطبوعات است ...میگویند هر فعالیت سیاسی همسنگ به رسمیت شناختن نظام موجود است ، اما هنگامی که این نظام حربه مبارزه علیه خود را در دست ما میگذارد ، بهره گیری از این حربه به معنی پذیرفتن این نظام نیست."



نسبت اصلاحات و اصلاح طلبی با انقلاب چیست ؟

هر انقلابی این نکته را میداند که انقلاب برای وقوع نیازمند شرایط عینی معینی است. از سوی دیگر تغییرات کمی در مقطعی به تغییر کیفی می انجامند که آن را انقلاب می نامیم ، رفورم ها در حد اعلای خود منجر به تغییر کیفی میشوند. لذا همگامی با اصلاح طلبان تا بخشی از مسیر امری ضرور است ، اما در جایی از مسیر آنان متوقف شده و نیروهای انقلابی باید تغییرات را تا سر حد انقلاب پی بگیرند نیروهای انقلابی با اصلاحات به مفهوم بهبود هرچند اندک اوضاع سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی موافقند ولی آنچه که با آن مخالف هستند اندیشه اصلاح طلبی است : نفی انقلاب و باور به این مساله که امکان ایجاد تغییرات اساسی از طریق اصلاحات جزئی وجود دارد.
از سوی دیکر کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و نمایندگان آنان مستلزم تحقق شرایط ویژه ای است که آگاهی طبقاتی یکی از آنهاست.
مبارزه صنفی کارگران گام اول و مبارزه سیاسی آنان گام دوم در جهت کسب آگاهی طبقاتی است. شکل گیری مبارزات صنفی و سیاسی کارگران نیازمند ، ایجاد تشکل ها، سندیکاها ، آزادی مطبوعات و .... است.

با توجه به جمیع موارد فوق حضور نیروهای چپ و ائتلاف آنها با سایر نیروها نه تنها امری مذموم نیست بلکه در شرایط مشخص و و به عنوان یک تاکتیک در یک چارچوب معین استراتژیک و بر پایه یک برنامه حداقلی ، لازم و ضروری است .
ضرورت ائتلاف و یا عدم ائتلاف به تحلیل مشخص از شرایط مشخص ، نحوه چینش نیروها ، توازن قوا و منافع و مضار آن بستگی تام دارد .

وضعیت جناح های حاکم و انتخابات پیش رو :

از منظر سیاسی اصلاح طلبان و نیز دار و دسته های نزدیک به دولت ، برای کسب سهم بیشتر از کیک قدرت و به دلیل دوری نسبی از منابع قدرت نظامی و نیز عدم امکان بهره گیری از حمایت های نهاد های انتصابی، در مقایسه با رقیب، ناچارند برای ایجاد توازن در قدرت به بدنه اجتماعی خود رجوع کنند ، لذا نیاز مند کم کردن وضعیت امنیتی حاکم بر فضای سیاسی اند آن چه که در این میان اهمیت دارد بدنه اجتماعی این جناح از قدرت نه فرودستان که طبقه متوسط است و تنها با توجه به این مساله است که ، دلیل نوع تبلیغات و مانورهای این جناح درک می گردد: خرید هواپیما ، برگزاری کنسرت و ... .
اما از منظر اقتصادی بدیهی است که هردو جناح پیش برنده برنامه های اقتصادی نئولیبرالیستی هستند و شاید از این حیث تفاوت چندانی میان برنامه های تیم های اقتصادی آنان به چشم نیاید اما آنچه که در این میان اهمیت دارد ، نگاه و عملکرد بخش های گوناگون بورژوازی است که در دو جناح صف بندی کرده اند : جناحی از بخش های نظامی سرمایه داری مالی، که برای کسب منافع بیشتر و غارت منابع ، تسریع در فرآیند مالی سازی را با سرعتی سرسام آور در دستور کار دارد که نتیجه آن را در رشد قارچ گونه موسسات مالی و اعتباری و بانک ها و .... در دولت های احمدی نژاد شاهد بوده ایم.
سیاست هایی که منجر به افزایش شدید نرخ تورم، بی ثباتی ، افزایش نرخ بیکاری و ... گردید و دستاوردی جز کوچک تر شدن سفره کوچک زحمتکشان نداشته و نخواهد داشت.
وضع و کارنامه جناح دیگر نیز در حوزه کارگری چندان مناسب تر نیست ؛ تصویب قوانین ضد کارگری ، سرکوب اعتراضات کارگری ، ممانعت از ایجاد تشکل های مستقل کارگری ، عدم اجرای قانون افزایش حقوق برمبنای تورم در سالهای پیش ، ارسال لایحه ضد کارگری اصلاح قانون کار به مجلس ( اگرچه اندکی پیش از انتخابات طی اقدامی نمایشی پس گرفته شد ) و .... اما حضور هر چند کم رمق برخی از لایه های بورژوازی صنعتی ، در این جناح و نیز تعارض برخی منافع با جناح دیگر ، کفه ترازو را اندکی تغییر می دهد.

بررسی عملکرد چهار ساله دولت اعتدال گرا در حوزه اقتصادی نشان گر آن است که این دولت نیز مانند تمامی دولت های پس از جنگ اجرا کننده سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی است که البته با شیوه ای متفاوت از دولت پیشین انجام می شود .
بی تفاوتی در قبال این تفاوت یا عدم توجه به آن ، نادیده گرفتن واقعیت های جاری کشور است : در این دولت تورم به طرز مناسبی کنترل شده است : تورم را می توان از طریق سیاست های انقباضی پولی بانک مرکزی یا مالی دولت کنترل کرد و قطعا این سیاست ها می تواند منجر به کاهش نرخ رشد یا حتی رکود گردد، اما تفاوت وضعیت فعلی با دوران احمدی نژاد وجود رکود تورمی در آن دوره بود: پدیده ای که امروز شاهد آن نیستیم .
افزایش ۰.۴ درصدی نرخ بی کاری در سال ۹۴ نسبت به سال ۹٣ ( آمار کل ۱۱ درصد ) در کنار رشد اقتصادی ۰.۶ در سال پیش از برجام قطعا نشانه رکود است اما برمبنای پیش بینی های بانک جهانی متوسط نرخ رشد در سالهای ۹۵-۹۷ به طور متوسط ۴.۵ %پیش بینی می شود ؛ به شرط تحقق جذب سرمایه گذاری خارجی ، افزایش فعالیت بخش انرژی و کم شدن هزینه های تجارت و انتقال پول ( بر اثر رفع تحریم های بانکی ، بیمه ، کشتیرانی ....) این شروط اساسی هستند و بعد به آنها بر می گردم.
نرخ تورمی که از سوی بانک جهانی برای سال ۹۵ پیش بینی شده بود حدود ٨.۶ % بوده که تقریبا مشابه نرخ اعلامی دولت است و قطعا هر کسی درک می کند که تورم تک رقمی با تورم مهار گسیخته در دوران احمدی نژاد متفاوت است.

نگاه اپوزیسیون به انتخابات :

از منظر برخی فعالین چپ و البته بخش عمده ای از اپوزیسیون غیر چپ ، هیچ تفاوتی بین جناح های حاکم در کشور وجود ندارد و در حالت بدبینانه هدف از تمام جار و جنجالهای انتخاباتی ، فقط و فقط گرم کردن تنور انتخابات به منظور کسب مشروعیت است و گویا دو جناح تنها در حال اجرای نقش خود بر مبنای سناریوی اعلام شده از سوی رهبری نظام هستند !
قدری در این خصوص توضیح میدهم :

الف. جنگ جناح ها یک جنگ واقعی است :
آیا ساختار قدرت در ج ا متصلب و یکپارچه است ؟ آیا تضاد و منافع متعارض بین جناح های گوناگون وجود ندارد ؟ آیا دعواها ساختگی است ؟ آیا تمام کشمکش و مجادلات سناریوهای از پیش تنظیم شده توسط یک هسته متصلب قدرت است ؟
به باور من چنین نیست ؛ از منظر تئوریک تضادها و کشمکش های جناح ها ، بخش ها و لایه های گوناگون بورژوازی ، در حاکمیت بازتاب می یابد و هر کس کوشش می کند سهم بیشتری از "بلوک قدرت" را به خود تخصیص دهد ( برای توضیح بیشتر می توان به آثار پولانزاس خصوصا طبقه در سرمایه داری معاصر مراجعه کرد ) و اصولا حتی در نظام های ظاهرا یک دست فاشیستی نیز نمی توان یکپارچگی کامل و اطاعت تام و تمام کارگزاران از هسته متصلب قدرت را شاهد بود و اما جدای از تئوری ، فاکت هایی نظیر افشاگری های جناح های گوناگون ( اختلاس ها ، فیش ها و املاک نجومی و ... ) ، تلاش ها برای حذف رقیب و ... فرضیه یکپارچه بودن حاکمیت را رد می کنند و تنها مشاهده مناظره سوم کاندیداهای ریاست جمهوری بیان کننده این واقعیت است و صد البته این عدم یکپارچگی قطعا به مفهوم فقدان ریشه های مشترک روییده در چرک و خون و منافع مشترک اساسی شان نیست .
اما آیا اصولا این تضادها و شکافها برای اپوزیسیون به صورت عام و برای اپوزیسیون چپ به صورت خاص ، قابل اعتنا است ؟ به باور من بله ! دو نمونه سال ۷۶ و ٨٨ نمونه هایی هستند که نشان دهنده اهمیت این شکاف در حاکمیت اند .
اما آیا این شکافها و تعارض ها برای پیشبرد پروژه چپ کافی است ؟ قطعا خیر!
در سال ٨٨ امکان سقوط ج ا به صورتی جدی بروز کرد اما فقدان تشکیلات، رهبری مناسب ، عدم درک صحیح از ماهیت و نیز پتانسیل جنبش سبز و ... موجب سرکوب گسترده آن شد .
در ادامه به این بحث باز خواهم گشت.

ب. نگاهی به مقوله مشروعیت نظام :
نظام ولایت فقیه ، بر مبنای ایدئولوژی تئوکراتیک خود و در حوزه داخلی ، مشروعیت خود را ناشی از رای مردم نمی داند ؛ تفوق نظریه "کشف" در برابر نظریه "نصب " در خبرگان رهبری ، موید این نظر است .
اما از سوی دیگر ، ج ا قطعا از نمایش انتخابات و میزان بالای مشارکت ، در محافل بین المللی منتفع خواهد شد اما نباید در این زمینه اغراق شود ؛ جهان سرمایه داری نشان داده است که در صورت لزوم و بر مبنای منافع خود کوچکترین اهمیتی به این موارد نمی دهد ؛ ارتباط حسنه با نظامهایی چون عربستان سعودی ، قطر ، کویت و ... از یک سو و نیز سرنگونی حکومت هایی نظیر شیلی ، افغانستان و ... بیان گر این حقیقت است لذا چنانچه اگر حضور در عرصه انتخابات بر مبنای دلایل تاکتیکی به سود پیشبرد اهداف استراتژیک یک جریان سیاسی باشد نباید به عارضه جانبی مشروعیت بخشیدن به نظام اهمیت چندانی داد.

اپوزیسیون چپ و انتخابات آتی:

چپ برای پیشبرد اهدافش نیازمند سازماندهی گسترده و سراسری است ؛ باید بتواند نسبت به جذب توده ها در زیر یک پرچم و شعار واحد اقدام کند و برای دستیابی به این اهداف نیازمند مقابله با پدیده / پروژه چپ هراسی و باز تعریف خود به جامعه است .
باید بتواند پاسخ خروارها لجن پراکنی حاکمیت و نیز اپوزیسیون راست و تبلیغات جهانی سرمایه داری را بدهد و این موضوع نیازمند ارتباط نزدیک با توده هاست : کاری که متاسفانه در آن سلطنت طلبان به مراتب از چپ موفق تر عمل کرده اند!
چپ چگونه و در چه فضایی می تواند با پروژه " چپ هراسی " مقابله کند ؟ در فضایی با بار امنیتی کمتر .
جناحی از حاکمیت به دلیل دسترسی کمتر به منابع قدرت نظامی و امنیتی - در مقایسه با جناح دیگر - نیازمند استفاده از پشتوانه اجتماعی است و ناچار باید قدری فضای تنفس بیشتری برای ظهور و نیز استفاده از این پشتوانه ، در نظر بگیرد ( البته در ادامه توضیح خواهم داد که چنین شرطی در دوره بعدی ریاست جهموری محقق نخواهد شد)، در چنین وضعیتی " ممکن " است توجه کنید "ممکن " است چپ بتواند از فضای پدید آمده استفاده کند و این موضوعی اساسی است ؛ پدید آمدن این فضا لزوما به مفهوم آن نیست که چپ قادر و یا مایل است از این امکان استفاده کند ! زیرا استفاده از این امکان علاوه بر شرایط خارجی و عمومی نیارمند آمادگی ذهنی و تئوریک چپ نیز برای این تماس با توده ها ، هست ؛ نقطه ضعفی بسیار جدی برای اپوزیسیون چپ !
به دلیل تعداد اندک فعالین چپ اصولا شرکت / عدم شرکت آنها در انتخابات به لحاظ عددی قابل اعتنا نیست پس باید پرسید این بحث و جدل ها بر سر چیست ؟ تنها بر سر یافتن یک راه برای پیشبرد پروژه چپ !
یعنی ارایه راهکاری برای سازماندهی و بسیج توده ها . اما موانع این امر چیستند ؟ به جز سرکوب سنگین و کشتار فعالین داخلی و هژمونیک شدن نئولیبرالیسم در بخش های مهمی از جهان و نیز ایران ، می توان از تبلیغات و لجن پراکنی های سرمایه داری در عرصه خارجی و داخلی ، فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و .... نام برد.
از میان چنین عواملی ، آن چه را که می توان با استفاده از امکانات فضای مجازی و تا حدود کمتری فضای واقعی ، با آن مقابله کرد " پروژه چپ هراسی " است یعنی موضوعی که "عامل ذهنی " تغییرات رادیکال را هدف قرار داده و متاسفانه به نحو موثری آلترناتیو چپ را در منظر نه فقط بسیاری از طبقه متوسطی ها ، بلکه در بین کارگران نیز فاقد اعتبار جلوه داده است .
برای مقابله موثر با چنین پروژه ای از یک سو نیاز به مواجهه تئوریک با ایده های مبتنی بر بازار و رسوا کردن ادعاهای آن است و از سوی دیگر به کار گیری زبانی قابل درک و نیز قابل قبول برای مخاطبین .
متاسفانه چنین عزمی و نیز توانی در بسیاری از فعالین چپ دیده نمی شود و به جای آن شاهد تحقیر مشارکت کنندگان در انتخابات گوناگون رژیم و یاس و سرخوردگی نیروهای چپ هستیم .
به عنوان نمونه به شیوه مجادلات در درون گروههای مجازی چپ بنگرید ؛ نوع ادبیات و شیوه استدلال های به کار گرفته شده ( اگر بتوان تمسخر و اهانت را استدلال قلمداد کرد ) به هیچ وجه نه تنها قادر به اقناع مخاطبین نیست بلکه در بسیاری از موارد تشدید کننده و موید ادعاهای چپ ستیزان است .
در جریان هر انتخابات شاهد حجم زیادی از مطالب و مجادلات گروهها و فعالین چپ در آن خصوص هستیم که در اکثریت موارد رای به تحریم / عدم مشارکت در انتخابات داده اند : در انتخابات پیشین ابتدا ۱۵ تشکل چپ و بعدا حزب توده و اکثریت ، انتخابات را تحریم کردند چه تاثیری بر مردم داشت ؟ هیچ! اگر تاکید به حضور می کردند چه تاثیری می داشت ؟ به باور من هیچ ! سازمانی که انتخابات را تحریم می کند و بعد عضو کادر رهبریش بیانیه جدا گانه می دهد و رای دادن را تشویق می کند یا حزبی که انتخابات را تحریم کرد و بعد برخی هواداران داخل کشورش در انتخابات حضور داشتند ، نشانه چیست ؟ بحث اصلا برسر شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نیست ، چرا در زمانی که به دلیل اجرای سیاست های فاجعه بار نیو لیبرالی - از دوره دوم هاشمی تاکنون- قاعدتا جامعه می باید تشنه شنیدن ایده های عدالت خواهانه باشد -کما اینکه احمدی نژاد در دور اول با همین گفتمان موفق به جذب قابل توجه اقشار فرو دست شد و قالیباف و رئیسی نیز از همین حربه استفاده می کنند - چرا چپ قادر به ارتباط گیری با توده ها نیست ؟ برخی رفقا نبود تریبون و رسانه را طرح می کنند اما این فرو کاستن مساله است ؛ ظاهرا ما ترجیح می دهیم از جنبش اشغال تا مقاومت در کوبانی ، از رفراندوم یونان تا توازن قوا در سوریه تحلیل و تفسیر ارائه کنیم ولی توانایی تحلیل مشخص طبقاتی از کشور خودمان را نداریم. کتابخانه های متحرکی هستیم که زمانی که متنی می‌نگاریم یا سخنی میگوییم تنها برای خودمان قابل فهم است از سوی دیگر هنگامی که می خواهیم به زبان توده ها سخن بگوئیم ، در بسیاری موارد لمپنیزم را جای گزین زبان عامه می کنیم .
به باور من نخستین گام برای تدوین یک برنامه مناسب جهت پیشبرد پروژه چپ درک چرایی مشارکت توده ها در انتخابات است .
منطق بد و بدتر منطق بسیار نیرومندی است و برای مقابله با آن تنها راهکار ارایه بدیل است و دقیقا به همین دلیل است که نمی توان بدون ارایه راهکار مشخص ، توده ها را از عمل به این منطق باز داشت .
اما بدیل ارایه شده باید بتواند چند شرط را محقق کند:
اول . از ضررهای انتخاب بدتر جلو گیری کند.
دوم. عینی ، ملموس و قابل دسترس باشد.
سوم. منافع آنی عمل به آن برای توده ها بیش از منافع انتخاب "بد" باشد.
چهار. منافع آنی و فوری آن در راستای اهداف آتی و در یک ساختار استراتژیک تعریف شود.
پنج. توان جذب توده ها را داشته باشد.
شش . هزینه عمل به آن برای توده ها " معقول " باشد.
آلترناتیوی که نتواند موارد فوق را در بر بگیرد نمی تواند در مقابل منطق بد و بدتر مقاومت کند.
در مقابل اما این منطق دارای سویه بسیار محافظه کارانه ای هم هست یعنی همواره این امکان را به حاکمیت می دهد که بتواند انتخاب بدتر فعلی را در انتخابات بعد به عنوان گزینه بد ارایه کرده و در مقابل گزینه ای بد تر از آن را معرفی کند !
منطق بد و بدتر کار را به جایی رسانده است که اکنون انتخاب کنندگان ناچار به شمارش تعداد قربانیان رییسی و پور محمدی شده اند!
اکنون انتخابات حول انتخاب قاتل بهتر و غارتگر اصلح شکل گرفته است !
و این نتیجه فقدان خلق و معرفی الترناتیو مناسب از سوی اپوزیسیون چپ است !
امروزه عدم اعلام موضع در زیر پرچم و نام چپ و دادن چک سفید به اصلاح طلبان و اعتدال گرایان منجر به مصادره تمامی نماد ها ، سرودها ، شعارها و آرمانهای چپ از سوی جناح های فاسد سرمایه داری شده است .
امروزه و در این انتخابات هیچ یک از دو جناح علیرغم اختلافات و تضاد منافعشان نمی توانند به پیشبرد اهداف چپ کمک کنند :
بنا به ماهیت نیئولیبرالی ، هیچ یک امکان کوچکترین فضای تنفس به فعالین کارگری مستقل را نخواهد داد .
از منظر اقتصادی شرایطی که جهت رشد اقتصادی ۴.۵% و تورم کنترل شده ، مقدور می باشد توسط هر دولتی چه اعتدالی و چه اصول گرا قابل ارضا است به شرط رعایت اصول و ضوابط فنی ، عمکرد کارشناسی شده ، برنامه ریزی ، انضباط مالی و... و البته پایبندی به برجام.
وتنها وضعیتی ( جدای از تحولات خارجی ) که می تواند چنین شرایطی را به هم بریزد روی کار آمدن دولتی مشابه احمدی نژاد ( به نمایندگی از جناح خاصی از سرمایه مالی و نیز نظامیان ) است یا دست کم قدرت گیری آن لایه خاص در بلوک قدرت و در غیر این صورت حضور دولت اعتدالی یا محافظه کار از این منظر ممتنع است .
از دیدگاه فضای سیاسی - فرهنگی نیز حتی با فرض روی کار آمدن مجدد دولت روحانی (که احتمال بالایی است ) فضای سیاسی و فرهنگی به دلیل مصالحه های مربوط به تایید صلاحیت بر سر سیاست های فرهنگی ، عدم نیاز به رای در دور بعدی ، فشار های جناح مقابل و .. . در دور دوم به مراتب بسته تر از دور اول وی خواهد بود .
این وضعیت فضا نیز احتمالا تفاوت چندانی نیز با حالت دولت بعدی اصولگرا نخواهد داشت ( در حوزه های مربوط به دولت نه سایر ارکان نظام) ؛ به دلیل شرایط برجام و حضور دیوانه ای چون ترامپ احتمالا فضا در دوره آتی از حد معینی بسته تر نخواهد شد مگر در صورت بروز شرایط بحرانی نظیر جنگ .

بی تردید بین دولت های آتی رئیسی و روحانی تفاوت هایی وجود خواهد داشت اما این تفاوت ها به حدی نخواهد بود که نیروهای چپ از مشارکت در انتخابات ، در مجموع منتفع گردند . برخی از فعالین برای بهره بردن از همان تفاوت های اندک ، تلاش کرده اند تا با ارایه نظریاتی چون رای سلبی ، رای مشروط و ... در عین مشارکت در انتخابات به نفع اعتدال گرایان ، مطالبات خویش را نیز پیش ببرند اما باید به این مساله توجه داشت که در انتخابات ایران امکان تفکیک آرا ایجابی و سلبی موجود نیست و چنین تاکتیک هایی به عنوان نمونه در کشور فرانسه موضوعیت و کاربرد دارد و نه ایران : چنانکه به یاد داریم نماینده احزاب چپ و کمونیست در دور نخست انتخابات با رای قابل توجه حدود بیست درصدی از ادامه رقابت بازماند و در دور دوم حزب کمونیست فرانسه برای مقابله با نماینده فاشیست ها ، آرا خود را در سبد نماینده راست میانه ریخت .
رای مشخصا غیر ایجابی و البته قابل شمارش ! و روز بعد نیز روزنامه اومانیته اعلام کرد که مبارزه علیه ماکرون آغاز شد!

موضوع دیگری که در این دوره از انتخابات طرح گردیده است احتمال جانشینی رئیسی در سمت رهبری آینده نظام است و بر مبنای تحلیل بر برخی از هواداران مشارکت در انتخابات ، کاندیداتوری وی به عنوان گام اول برای شناخته شدن در نزد افکار عمومی است و در نتیجه چنین استدلال کرده اند که برای پیش گیری از جانشینی وی باید در انتخابات شرکت کرد .
در صورت درستی چنین تحلیلی ، باید گفت برنامه ریزان و دست اندر کاران چنین امری خطر و ریسک بسیار بزرگی را پذیرفته اند زیرا برفرض عدم موفقیت وی در انتخابات ، وی به طور قطعی از فهرست گزینه های جانشینی رهبری کنار خواهد رفت و از سوی دیگر حتی اگر مبنای تصمیم برنامه ریزان احتمالی چنین طرحی را ، بر تقلب در انتخابات به سود رئیسی فرض کنیم باید گفت که با توجه به این حقیقت که بخش اجرایی انتخابات در دست رقیب وی است احتمال چنین تقلبی تا حد بسیاری کاهش می یابد که قطعا چنین موضوعی از دید برنامه ریزان احتمالی مذکور دور نبوده است .

به هر روی به گمان من در انتخابات پیش رو از منظر چپ تفاوت چندانی میان برنده و بازنده نخواهد بود اگرچه به دلایل پیش گفته قادر به مقابله موثر با منطق بد وبدتر نباشیم !