نهاد انتخابات عرصه مبارزه؟


مرتضی ملک محمدی


• البته گروهایی هستند که از دنباله روی و کف زدن برای مردم خوشحال و راضی اند, اما مساله و دغدغه یک اپوزسیون جدی به همراهی با مردم خلاصه نمی شود. مساله بر سرداشتن یک برنامه روشن پیشروی به سوی ازادی است که نقدا دست آنها خالی است. به همین علت ناچارا یا دنبال حادثه کشیده می شوند و یا با سماجت روی همان الگوهای کهنه خود پافشاری می کنند. رودررویی با این نظام پیچیده به استراتژی نوینی نیاز دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣ خرداد ۱٣۹۶ -  ۲۴ می ۲۰۱۷


هرعمل اجتماعی که از درگیر شدن میلیون ها انسان با آن به ظهور می رسد رویداد مهمی است. مهم بودن صرف نظرازمحتوای خوب یا بد رویداد, در این است که در پیشگاه آگاهی حاوی درسهای بزرگی است. انتخابات (انتصخابات) ۲۹ اردیبهشت ایران یکی از این رویداد هاست. از این رویداد چه می توان آموخت؟ ارتباط این رویداد با انتخابات سالهای ۷۶ و ٨٨ چیست؟ آیا مردم مجذوب یک توهم دروغین شده اند یا درگیر یک مبارزه جدی بر مبنای شرایط عینی؟ ایا حاصل این فرایندها استحکام بیشتر جمهوری اسلامی است یا گسترش ظرفیت های مقاومت و فرسوده شدن محدویت های موجود؟ درسهای نهفته در آن بی گمان اندک نیست و خبرگان و اهل نظر باید آستینها را بالا بزنند.
آنچه در نخستین نگاه چشم گیر است این است که این "انتخابات" در بطن یک جوشش اجتماعی سراسری و رنگارنگ به صحنه میآید. از بستر تضادها و رقابت های "وکلای تسخیری" انفجاری از انرژی اجتماعی ازاد می شود. جامعه ناگهان پیراهن رخوت می درد و عریان به میدان میاید؛ آنفجار آگاهی در کوتاه ترین و متنوع ترین شعارها همچون آذرخش هایی در سراسر جامعه پخش می شود. از زمینه چینی های کاذب حقیقت بر میخیزد. "جامعه" در پی چیست؟ کدام نیرو این پیکر مگاسنگین میلیونی را به حرکت در میآورد؟

ارزیابی ها مختلف است و جواب دادن به این سوالها بستگی دارد به اینکه فرد در کدام پایگاه ایستاده و از کدام زاویه به "حادثه" نگاه می کند. از جایی که من ایستاده ام این رویداد را این گونه می بینم. اکثریت میلیونی رای دهندگان امید به اصلاح این نظام را از دست نداده اند, آنها امیدوارند که با حضور سیاسی خود درصحنه و تقویت پایگاه "عقلانیت" در قدرت سیاسی راهی برای خروج از وضعیت بحرانی کنونی بازگشوده شود. اکثریت شهروندان از تجربه پوپولیسم ویرانگر و خطر فروپاشی جامعه به هراس افتاده بودند آنها با مداخله در "انتخابات" کوشیدند راه بازگشت آن خطر را سد کنند. شکست پوپولیسم مبتذل سطح آگاهی و تجربه سیاسی مردم را اعتلا داد. البته مردم یکدست نیستند؛ سطوح آگاهی, بدیل های سیاسی, منافع گروهی و ارزش گذاری ها در طیف های مردم همواره متفاوت است اما منطق مسلط و پیش برنده عمل توده میلیونی در شرایط فقدان احزاب بزرگ, سودمندی در عمل (پراگماتیسم) است. مردم در چنین شرایطی با تصویری رویایی در دوردست به حرکت در نمی آیند. محاسبه آنها معمولا بلاواسطه است و این البته از منظر آرمانگرایی روشنفکرانه ساده لوحانه می نماید. محاسبه بلاواسطه مردم این است که در شرایط موجود از ممکن ترین راه و با همین نمایندگان موجود می توان و باید جلو رفت یا حداقل در برابر پس روی جامعه و پیش روی ارتجاع سنگربندی کرد. به همین علت در عمل آنها چیزی دردناک و درعین حال احترام انگیز وجود دارد. صورت مساله را می توان طور دیگری فرمول بندی کرد. اتفاقی که رخ داد نتیجه ائتلاف گسترده ای از مردم با انتظارات و تلقی های مختلف حول "برنامه حداقل" ریئس جمهوری بود. در شرایط فقدان احزاب طبقاتی رئیس جهور با کمک ستادهای انتخاباتیش نقش حزب توده ای را ایفا کردند. مبارزات اجتماعی و طبقاتی در شرایط فقدان نمایندگی های ارگانیک, خود را در برنامه های جناح های حاکم متجلی می سازد. اینها احوال طیف بزرگی است که به روحانی رای دادند.
آن سوی تاریک این رویداد را نیز فراموش نکنیم. میلیونها نفر در جبهه مقابل در کمپ "ولایت مداران" صف آرایی کردند. ٣٨ در صد آرای شهروندان کشور به سود این "جبهه محافظه کار"ریخته شده است. این نیز پدیده کم اهمیتی نیست. این آمار گویای وزن تهدید کننده و خطرناک پایگاه ارتجا ع در کشور ماست .این مهم نیست که چند درصد آنها به این نظام باور دارند یا چه بخشی از آنها به علت وابستگی معیشتی در آن طیف قرار گرفته اند, مهم این است که جمهوری اسلامی در آنجا سرمایه گذاری هنگفتی دارد که بنیان نظامش را مستحکم می کند. پیچیدگی رژیم سیاسی حاکم این است که محافظه کارترین بخش آن فعال ترین رابطه را با پائین ترین لایه های جامعه برقرارکرده است. جائیکه معمولا چاشنی انفجارهای اجتماعی است تحت کنترل این بخش حاکمیت است. کانون بحران نمایندگی در کشور ما این است که رهبری جنبش مستعد انقلاب و جنبش مدافع رفروم هر دو همزمان در اختیار نهادها و جناح های حاکم است.
اما یک نکته مهمتر و اندکی عمیق تر این است که نقشی که "نهاد انتخابات" از دوم خرداد ۷۶ برای تنظیم مناسبات قدرت در میان جناحهای حاکم پیدا کرده و الگوی سیاسی ی که از ترکیب پیچیده اقتدارگرایی و "انتخاب گرایی" شکل گرفته است به تغییر عمده ای در مناسبات مردم با این ساختار سیاسی منجر شده است. جمهوری اسلامی که پیشتر در دو دهه نخست حیات خود در کنار رعب و سرکوب از "مشروعیت انقلابی" و عصبیت مذهبی و استفاده از مناسبات و ارزش های سنتی پایگاه خود را فعال نگاه می داشت و به کمک آن کل جامعه را تحت انقیاد می گرفت, از دوم خرداد عناصر مدرن تری را برای مشروعیت سازی و تعامل خود با جامعه به خدمت گرفته است. در واقع جمهوری اسلامی موفق شد جریان "اصلاح طلبی" را که از بستر بحران مشروعیت سنتی و بن بست های نظام برآمده بود به نحوی در درون خود هضم کند و با مهار کردن آن و عاریه گرفتن عناصری از برنامه و اسلوب سیاسی آنها روش اقتدارگرایی خود را تکامل بخشد. مهمترین این تغییرات در نهاد "آنتخابات" تجلی پیدا کرده است. کارکرد این نهاد با جلوه های مدرن شده و رقابت آمیز آن اکنون بسی فراتر از محدوده معادلات درونی جناح های نظام رفته است. به همین علت جامعه این صحنه را جدی می گیرد و با قدرت و با اطمینان در آن پا می گذارد و می کوشد محدودیت های آن را تا آنجا که می تواند دورتر ببرد. به این ترتیب عرصه "انتخابات" خود به عرصه چالش مهمی میان گروهای بزرگ اجتماعی و همچنین میدان تقابل با ساختار اصلی قدرت تبدیل شده است. اینکه حاصل نهایی این فرایند به استحکام بیشتر نظام منتهی خواهد شد و یا مردم موفق می شوند حصار ها را عقب تر ببرند و منافذی در آن ایجاد کنند به عوامل بسیاری وابسته است.

این تغییر و تحول در حالیست که در جبهه مخالفین و مدعیان "نظام" نشانه ی برجسته ای از تغییر نگرش و اصلاح راه کارها دیده نمی شود. گروهای مرکب در جبهه اپوزسیون در بهترین حالت با این سوال سمج درگیرند که آیا مردم دستخوش یک توهم اند یا درگیر یک مبارزه جدی؟ آیا مردم بازیچه یک فریبکاری بزرگ شده اند یا مناسب ترین و زیرکانه ترین راه اسقاط "نظام" را آغاز کرده اند؟ گیج سری و ندانم کاری ما الترناتیوهای "نظام" از این جا ناشی می شود که برای این سوال خود پاسخ روشنی نداریم. بخش های از این نیروها در میانه دو هراس سرگردان مانده اند, هراس ا ز نیافتادن به دام نظامی که با آن بسیارفاصله دارند و هراس از دورتر شدن از مردم و حتا رودر شدن با آنها. ترس از مضمحل شدن در بازی رژیم, یا بیم پوسیدن در غار تنهایی باشکوه؟ هم اکنون تفاوت بزرگی میان روحیه و عمل سیاسی مردم با این گروها دیده می شود. رفتار سیاسی اقشار و گروهایی از مردم که بنا برفرضیات تئوریک باید پایگاه اجتماعی اپوزسیون و پیرو برنامه های سیاسی آنها باشند بهیج وجه در جهت خواست و منویات این گروها نیستند. شکاف عمیقی این نمایندگان فرضی را از زمینه های اجتماعیشان جدا کرده است. البته گروهایی هستند که از دنباله روی و کف زدن برای مردم خوشحال و راضی اند, اما مساله و دغدغه یک اپوزسیون جدی به همراهی با مردم خلاصه نمی شود. مساله بر سرداشتن یک برنامه روشن پیشروی به سوی ازادی است که نقدا دست آنها خالی است. به همین علت ناچارا یا دنبال حادثه کشیده می شوند و یا با سماجت روی همان الگوهای کهنه خود پافشاری می کنند. رودررویی با این نظام پیچیده به استراتژی نوینی نیاز دارد.