«خلق قهرمان» و اپوزیسیون کر و کور!


ف. تابان


• اصلا فکر کنیم ما و دیگران نیز، به دوستان خود بپیوندیم و این «صد درصد» کاملا تامین شود، آن وقت آیا کشور بهتری خواهیم داشت؟ ایرانی را تصور کنید که همه ی مردمانش یا طرفدار رئیسی هستند و یا روحانی، مخالفی وجود ندارد، چنین ایرانی ترسناک تر از این ایرانی خواهد بود که الان هست. اگر نوری هنوز در ظلمت شب آن می تابد، این نور از آن نیرویی است که ایستاده و به سیاهی شب «نه» می گوید! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ خرداد ۱٣۹۶ -  ۲٨ می ۲۰۱۷


اگر ان ها که روحانی را «خوب» و یک کاندیدای «مطلوب» می دانند، نظیر نهضت آزادی و اصلاح طلبان و... را در این بحث کنار بگذاریم، آن گاه در طیف نیروهای چپ و آزادی خواه - چه آن ها که رای داده اند و چه آن ها که رای نداده اند، داشته های - و در واقع نداشته های - مشترکی وجود دارد. کاندیدای «ما» اجازه ی شرکت در انتخابات را ندارد، روزنامه ی «ما» اجازه ی انتشار ندارد، حزب «ما» اجازه ی فعالیت در کشور ندارد، نماینده ی «ما» اجازه ی حضور در تلویزیون و حرف زدن با مردم را ندارد، «ما» اجازه ی تبلیغ نظر خود را در کشور نداریم... این وضعیت «ما» یعنی بخش سکولار، دموکرات، چپ در کشور است.
علیرغم این، «ما» تصمیمات متفاوتی در این موقعیت می گیریم، عده ای رای می دهیم و عده ای رای نمی دهیم. مهم اما این است که موقعیت را درست بشناسیم. من پیشتر اسم این موقعیت را «موقعیت استیصال» گذاشته بودم. این موقعیت یعنی این که بخش بزرگی از جامعه را در وضعیتی قرار داده اند که به ناچار یا از انتخابات کنار می کشد و یا رای خود را به سود کسی که بیشتر از آن که او را نماینده ی خود بداند، دشمن خود می شناسد، به صندوق می اندازد.
شاید نام دیگر این موقعیت «موقعیت ناتوانی» باشد. «ما» می دانیم که هیچ کدام از آن شش نفر نماینده ی ما نبوده اند، «ما» می دانیم که انتخابات در جمهوری اسلامی آزاد نیست و ضددموکراتیک است... اما «ما» توان دگرگون کردن این وضعیت را - در لحظه و حال حاضر - نداریم. توان آن که روزنامه ی خود، حزب خود، نماینده ی خود را به حکومت (و شاید هم جامعه) تحمیل کنیم نداریم. در نتیجه عده ای از روی ناتوانی به یکی از آن شش تا رای می دهیم و عده ی دیگری رای نمی دهیم.
مشکل این جاست که این «ناتوانی»، به یک فضلیت تبدیل شود. از «انقلاب دموکراتیک»، از «رفراندم»، از «کارستان نسل جوان» و غیره صحبت شود و موقعیت ناتوانی، به توانایی «خلق» ارتقا داده شود. در این صورت ما نخواهیم توانست ریشه ی مشکل را به درستی بشناسیم.
عده ای، در روزهای اخیر آن ها را که رای نداده اند بی وقفه به «نشناختن جامعه»، «ندیدن نسل جوان»، «عدم ارتباط با جامعه» و... متهم کرده اند. تحقیر اپوزیسیون و نشاندن «نسل جوان» بر فرق سر - شاید دیدن عکس آن در ماه - این روزها رواج گرفته و برای ما که از «توده پرستی» و «خلق قهرمان» - به زحمت زیاد - فاصله گرفته ایم و دانسته ایم که «توده» و «خلق» را هم باید به دیده انتقاد نگریست، تازگی ندارد، اما شاید این بار این «توده پرستی» در شکل کمدی خود در حال ظهور است.
جالب اینجاست، دوستانی که به تازگی به ضرورت «رای دادن» رسیده اند آتشی بسیار تندتر از «قدیمی»های این سیاست در تاختن به همراهان دیروز خود دارند و آن قدیمی ترها را به عقب صف رانده اند.
این «نسل جوان» اگر در پرتو واقعیتی که من در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردم، دیده شود، آن وقت رفتارش بیشتر قابل توضیح است. در غیر این صورت ما با پرسش های زیادی مواجه هستیم. چرا این «نسل جوان» که چنین خرد و دانایی و توانایی اش مورد ستایش قرار می گیرد، فقط در زمان انتخابات ظهور می کند، چرا این نسل جوان که چندین بار بنا بوده است «قیامت» کند، و هر دو سال چنان سیلی آبداری بیخ گوش مرتجعین می زند که صدای آن در همه ی دنیا می پیچد، از رهانیدن رهبران خود ناتوان است؟ چرا این نسل جوان نمی تواند حتی حضور خود در استادیوم ها را تامین کند؟ چرا این نسل جوان که فخر می فروشد «زحمتکشان» گول یارانه ی رئیسی را نخورده اند، خود فریب وعده های روحانی مبنی بر «رفع حصر» را خورده است؟ چرا این نسل جوان به حضور «پورمحمدی»ها در کابینه ای که محصول رای اوست اعتراض نمی کند؟ چرا این نسل جوان را در برابر زندان ها و در پشتیبانی از زندانیان سیاسی نمی بینیم؟ چرا این نسل جوان نگران سفره های خالی کارگران نیست؟

شاید همه ی این ها به این معناست که او در آن مسیری می تواند به راه بیفتد و ظهور کند که از پیش برایش تعیین کرده اند؟
«نسل جوان» کشورمان را همان طور که هست بینیم. این نسل هر چند خواست های مشترکی دارد، اما یک پارچه نیست، راه های مختلفی را می رود. ستایش بی محتوا، کمکی به او نمی کند، شاید فقط خود ما را مجاب می کند که راه درستی رفته ایم!

پی نوشت:
۱. اگر تهران را معیار بررسی بگیریم، زیرا نمونه ی اصلی و قابل دسترس تر است، در انتخابات دو سال پیش، آن ها که رای دادند در اقلیت قرار گرفتند - و امسال بدون محاسبه ی آن هشت میلیون رایی که گفته می شود از «ما» بی صداها و بی کاندیداها دزدیده شده و بر روی رای های ابراهیم رئیسی گذاشته شده است - ۵۵ درصد بودند. بعضی از رای دهندگان اما خیال می کنند همه ی صددرصد این «نسل جوان» را همراه خود داشته اند!

۲. اصلا فکر کنیم ما و دیگران نیز، به دوستان خود بپیوندیم و این «صد درصد» کاملا تامین شود، آن وقت آیا کشور بهتری خواهیم داشت؟ ایرانی را تصور کنید که همه ی مردمانش یا طرفدار رئیسی هستند و یا روحانی، مخالفی وجود ندارد، چنین ایرانی ترسناک تر از این ایرانی خواهد بود که الان هست. اگر نوری هنوز در ظلمت شب آن می تابد، این نور از ان نیرویی است که ایستاده و به سیاهی شب «نه» می گوید!