در خدمت و خیانتِ تئاترِ معاصر
•
با مسئولان، با هنرمندان، با مردم، با زمین و با آسمان. پر از حرفیم. مراکز آموزشی و دانشگاهها این گونه بارمان آورده اند که خوب بتوانیم زِر بزنیم و ادای فرهیختگان را دربیاوریم. یادمان ندادهاند که یک تئاتری ابتدا باید زیست تئاتری داشته باشد. زیست تئاتری چیست؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۲ خرداد ۱٣۹۶ -
۲ ژوئن ۲۰۱۷
بیتردید نوشتن و سخن گفتن از همهی معضلاتِ تئاتر امروزِ ایران که به هر گوشه و کنارش که نگاه بیندازی، آسیب است و آسیب، نه آسان است و نه پایانپذیر. نوشتن از درد صاحبقلمِ دردمند طلب میکند و امید است که این نوشتار مرهمی باشد بر داغ دل کسانی که دل در گرو دردی چون دردِ هنر در سینه دارند. درد ریشهای واقعی و نمودی احساسی دارد و مرهم آن نیز. پس لاجرم درمان از پذیرفتنِ درد شروع میشود. تا وقتی که زبان به چَهچَه و بَهبَه بچرخانیم و با گویشهای حادِ پوپولیستی به تحسین یکدیگر بپردازیم، عرصه را برای بهبود وضعیت نابهسامان تئاتر تنگتر کردهایم. حال بنگرید که در این شرایط، نقد کوبنده، بیتکلف و صریح و پذیرفتنِ فرهنگِ آن تا چه میزان میتواند به دادمان برسد و تفکر ما را از خاله زنکبازی های متحجرانه بیمه کند.
معضلاتِ اساسی و بنیادی تئاتر ما به دو دسته کلی تقسیم میشود :
اول_ رویکردِ دولت و نظام حاکم به تئاتر.
دوم_ رویکردِ هنرمندان به تئاتر.
تکلیف دسته اول مشخص و وظایف دولت نسبت به هنرنمایش در قانون اساسی نیز تصویب شده است. طبق قانون، دولت موظف است برای تئاتر ردیفِ بودجه مجزا تعیین کرده و برای بسط فرهنگ عمومی آن نیز کوشش نماید. این قانون برای شهرداری نیز از سوی شورای شهر به تصویب رسیده است. اما آیا همواره عملکردِ دولت و شهرداری نسبت به این هنر والا یکسان بوده است؟ بیتردید خیر. از آن جا که بنیاد اقتصاد ما بر اساس منابع زیرزمینی همچون نفت، گاز و فراوردههای آن استوار است و با کمترین نوسانات قیمت اوضاع اقتصادی کشور دگرگون میشود، متصور شوید که اوضاع فرهنگی کشور تا چه میزان میتواند آسیبپذیر باشد. هنرمندانی که همواره عادت کردهاند که با پولِ نفت، تئاتر روی صحنه بیاورند و به خیال خودشان گامی موثر در جهت فرهنگ کشورشان برمیدارند، در واقع با اختصاص نیافتن بودجه نفتی برای تئاتر، هویتی به عنوان یک تئاتری برایشان باقی نمیماند و این یک معضل اساسی است که باید اصلاح شود. این که دولت به شخص یا اشخاصی پول میدهد که تئاتر کار کنند و نمایش روی صحنه بیاورند یک اشتباه محض است! این روش به شدت منجر به پدید آمدن فساد در چرخه تولید یک اثر هنری میشود و صرفا راهی است که دولتها از مسئولیتها فرار کرده و خود را گرفتار انتقادات و چالشهای آن نکنند. دولت به هیچ وجه نباید در عرصه تولید اثر هنری دخالت کند. چنین شیوهای به شدت فاشیستی است حتی اگر ظاهری دموکرات به سیمایش بچسباند. وظیفه دولت این است که وارد مسائل سختافزاری تئاتر شود. سالن بسازد و در صورت لزوم امکانات مدرن و بهروزِ مورد نیاز را از سایر کشورهای پیشگام در این حوزه وارد کشور نماید. ارتباطات بینافرهنگی را تقویت کند و از اثر یک هنرمند حمایت نماید. هنرمندان بیشتر به حمایت معنوی دولت نیاز دارند تا مادی. این حمایتها به این صورت است که دولت دست و پای هنرمند را برای خلق اثر هنری نبندد و با تیغِ بیرحم سانسور، خلاقیت و هویت وی را ابتر نکند. هنرمندان را به دلایل شخصی و واهی خانهنشین و گاه زندانی نکند. فتنهگر نخواندش و سیاهنما خطابش نکند. کاری نکند که هنرمند عاصی شده و برای همیشه این مرز و بوم را بر خلاف میلش ترک کند. دولت همواره به هنرمندان به چشم یک نانخور (اگر به برخی حضرات برنمیخورد باید بگویم به چشم یک مفتخور) نگاه میکند و همان هنرمندان نفتی نیز به تقویتِ این طرزِ نگاه دامن زده و میزنند. هنرمند اصیل و خودساخته سرمایهی یک ملت است برای رسیدن به شرایطی نسبتاً عادلانه و مطلوب. حال اگر دولت به وظایف خود عمل نکند تکلیف چیست؟ وظیفه هنرمند در قبال این شرایط باید چگونه باشد؟ پاسخ این گونه سوالات ارتباط مستقیم دارد با دسته دوم معضلاتی که اینجانب عارض شدم. یعنی رویکردِ هنرمند به تئاتر که به نظر من از دسته اول نیز مهمتر است. چون عمل کردن دولت به وظایف قانونی خود بیشتر به شکل یک آرزوی دستنیافتنی شده است اما همچنان میتواند با اصلاح دسته دوم، روی دسته اول نیز تاثیر مثبت گذاشت. به واقع رویکردِ هنرمندان ما به تئاتر چگونه است. صراحتاً میگویم که ما تئاتریها آن طور که باید به تئاتر علاقه نداریم. به خاطر تئاتر فعالیت نمی کنیم بلکه در پی دیگر مقاصد خود هستیم. جریان فاسدِ حاکم بر تئاتر باعث شده تا ما به هنرمندانی مغرور و خودپسند تبدیل شویم تا همواره فکر و ذکرمان شود به شهرت رسیدن، مورد تحسین انبوه واقع شدن و هزار کوفت و زهرمار دیگر. در این وانفسا برخی قرص برنج خوردن را حلالِ همه مشکلات ما میدانند! این گونه است که اتحاد بین ما هنرمندان و دغدغهمندان تئاتر که لازمه تاثیرگذاری بر معضلاتِ دولتی است، از بین رفته و عداوت بینمان رخنه می کند. آنقدر فضا را بر خود تنگ کردهایم که با بیرحمی تمام، یکدیگر را به رانتخواری متهم میکنیم. گاه در لباسِ میش درمیآییم و خصمانه به اسکویی و شاگردانش حملهور میشویم. تلاشهای سمندریان را به سخره میگیریم. دست به هر اقدامی میزنیم تا فضا را برای خود باز کنیم و نمیدانیم که چه بلایی داریم بر خود نازل میکنیم. همچنان بیسوادیم. نه فرم را میشناسیم و نه محتوا را. نه میدانیم معنای درستِ سرگرمی چیست و نه با هنری که از آن زاده میشود آشنا هستیم. ما مشتی آدمیم که با قیافهای عبوسانه در افتتاحیهها و اختتامیهها ظاهر میشویم و با همه دعوا داریم. با مسئولان، با هنرمندان، با مردم، با زمین و با آسمان. پر از حرفیم. مراکز آموزشی و دانشگاهها این گونه بارمان آورده اند که خوب بتوانیم زِر بزنیم و ادای فرهیختگان را دربیاوریم. یادمان ندادهاند که یک تئاتری ابتدا باید زیست تئاتری داشته باشد. زیست تئاتری چیست؟ نوعی بینش و تفکر روشن و انسانی است نسبت به بقاء و حراست از فرهنگ و هنر. این تفکر خانواده تئاتری را محترم میشمارد نه شخص را. منافع جمع را در نظر میگیرد نه فرد را. به تغذیهی ذهن بیشتر پایبند است تا به تغذیه شکم و چهارانگشت زیرِآن. ناصر تقوایی که سر و جانش سلامت باد، در جمعی از هنرمندان به نکتهای صریح و شفاف اشاره کرد. وی گفت : " هیچ دولتی به شما پول نخواهد داد که علیه او اثری انتقادی بسازید. " پر واضح است هنرمندانی که دغدغه ارتباط تنگاتنگ با توده مردم را دارند، نمیتوانند دست به جیبِ مبارک دولت فرزانه داشته باشند. حال چه راهکار کاربردیای برای انجامِ این مهم وجود دارد؟ اگر هدف واقعا برای تئاتر باشد میتوان برخی از این معضلاتِ مهم را با همکاری هنرمندان انجام داد. اول این که باید گروههای منسجم تئاتری بین هنرمندان تشکیل شود. این گروهها بدون هیچ گونه رانت و مافیا بتوانند از لحاظِ اقتصادی خودکفا باشند. همه دردِ دولت این است که بودجه ندارد و نمیتواند کاری از پیش برد. اما همین دولت میتواند زمینه را فراهم کند تا گروههای تئاتری در نقاط مختلف شهر ( نه صرفا مرکز شهر ) بتوانند آثار خود را رویِ صحنه بیاورند. به عنوانِ مثال بسیاری از ادارات و نهادها و سازمانهای مختلف کشور دارای آمفی تئاترهایی هستند که اکثراً بلااستفاده است. اگر این سالنها در اختیار هنرمندان قرار بگیرد، خودِ کارمندان و کارگران و مدیران و همچنین خانوادههای آنها رفته رفته از مخاطبان این تئاترها خواهند شد. این اتفاق شدنی است و باعث میشود تئاتر از هنری لوکس و شیک خارج شده و به طرح مسائل روز اقشار مختلف جامعه بپردازد. تئاتری همواره با فقر مادی دست و پنجه نرم کرده است. اما تئاتریای که صحنه نداشته باشد بیمار میشود. با کمک مرکز هنرهای نمایشی، فضاها و مکانهایی دور از مرکز شهر شناسایی شود جهت اجراهای خیابانی. این اقدامات رفته رفته بازخوردهای مثبتِ خود را نشان میدهد. کمکم مردم احساس نیاز به تئاتر میکنند و تماشای آن را در برنامه هفتگی خود قرار میدهند. اینها راهکارهایی است که پیشتر درکشورهای اروپایی اجرایی شدهاند و حال از نتیجه مثبت آن بهره برداری میکنند. به تشکیل گروههای مستقل تئاتری و حمایت همه جانبه از آنها بیندیشیم.
|