کدام ملت بدون تغییر حکومت مشکل خود را حل کرده است؟ - منوچهر تقوی بیات


اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ خرداد ۱٣۹۶ -  ۷ ژوئن ۲۰۱۷


دکتر آجودانی:
«مشکل ملت ایران با تغییر حکومت حل نمی شود.»


آنچه در زیر می خوانید نقد کوتاهی است به برخی از گفته های دکتر ماشاالله آجودانی در مصاحبه ای که با خانم مریم حسین خواه داشته اند. این مصاحبه در تاریخ ششم ماه مه ۲۰۱۷ در تارنمای گویا آمده است. دکتر آجودانی درباره ی دموکراسی چنین می گوید:
ـ « دموکراسی دستاورد فرهنگ بشری است. ما در یک مرحله‌ی تاریخی هستیم، مرحله‌ای که انسانِ امروز می‌خواهد مسائل تاریخی و اجتماعی خودش را در رابطه با بنیادهای فرهنگی و نهادهای مدنی حل کند. یک سوی آینده‌‌ی دموکراسی در ایران با فرهنگ جهانی و بشری ارتباط دارد ...» جناب آجودانی گرامی این دموکراسی که شما از آن نام می برید در کشورهای باختری بر بستر پیشرفت های صنعتی و اقتصادی پدید آمده است و سر دیگر آن با دیکتاتوری، استعمارگری و واپس نگه داشتن کشورهای پیرامونی به هم چسبیده است. کشور ما ویرانه ای واپس مانده است که در نتیجه ی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، "مشروطه ی ایرانی" آن در نطفه خفه شده است. از شکم آن حکومت خودکامه و وابسته، حکومت اهریمنی و مردم خوار اسلامی بیرون آمده است. شما که تاریخ دان هستید نباید فراموش کرده باشید که در ژانویه ۱۹۷۹ سران چهار کشور جهان خوار در گوادولوپ تصمیم گرفتند که سکان انقلاب ایران را از دست مردم بگیرند و به خمینی واگذار کنند. پنجاه و هفت سال حکومت پهلوی ها با کشتن و زندانی کردن و تبعید روشنفکران ایرانی همراه بوده است. شما از جریان های سیاسی در ایران سخن می گویید. آیا از کودتای ۱۲۹۹ تا کنون هیچ جریان سیاسی یا اجتماعی (بجز اسلام دولتی) اجازه ی فعالیت داشته است؟ آیا روشنفکر بدون حزب، بدون اجازه ی نوشتن، بدون اجازه ی سخن گفتن، بدون روزنامه ی آزاد، بدون تئاتر آزاد، بدون سینمای آزاد، بدون موسیقی آزاد و بدون آزادی می تواند به فرهنگ خود بیندیشد؟ ما هرگز مانند کشورهای باختری نه پیشرفت صنعتی داشته ایم، نه پیشرفت اقتصادی داشته ایم و نه آزادی از هیچ نوع آن.
ـ « حکومت پهلوی بر سر کار بود، انقلاب کردیم و فکر کردیم که با یک انقلاب می‌توانیم جامعه را دگرگون کنیم.» شما می دانید که حکومت پهلوی با زور سرکار بود و با زور هم سرنگون شد. اصولا انقلاب یعنی چه؟ یعنی تغییر با زور و از پایین. تغییر حکومت همیشه خیلی از معادله های سیاسی و اجتماعی را درهم می ریزد. چه این تغییر در ایران باشد و یا در اروپا و به کمک رأی در پارلمان و دولت. اگر نظام به قدرت مردم هم استوار باشد با تغییر آن رویدادهای گوناگونی رخ می دهد که در دویست سال گذشته به ویژه در اروپا رخ داده است. شما می فرمایید:« شعارهایی هم که دادیم این بود: «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی»! » ما که در ایران بودیم شعار آزادی و استقلال را در خیابان های تهران و شهرستان های بزرگ و کوچک شنیدیم اما "جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم" تا پیش از ۱۲ بهمن که خمینی وارد ایران شود، به گوش کسی نخورده بود. شعار جمهوری اسلامی از خارج آمد.
دکتر آجودانی می گوید:
ـ «به نظر من، بدون آغاز یک تلاش فرهنگی و تاریخی در ایران، نمی‌توانیم به دموکراسی دست پیدا کنیم.» آقای محمدرضا عالی پیام در یک مصاحبه با صدای آمریکا گفت که قاضی به من گفت که تو ممنوع الفرهنگ هستی! او نه اجازه دارد فیلم بنویسد، نه اجازه دارد فیلم بسازد، نه اجازه دارد شعر بنویسد و نه اجازه دارد آزاد باشد. حالا شما می فرمایید این روشنفکر ایرانی چگونه باید "تلاش فرهنگی و تاریخی" بکند. در ایران هم اکنون حتا نخستین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس جمهور پیشین اسلامی (محمد خاتمی) هم ممنوع التصویر و هم ممنوع الفلان شده است.
ـ «یکی از موارد مهم این است که ما نسبت خودمان را با تمدن بشری در دوران معاصر تعریف کنیم، و بدانیم که کجای جهان ایستاده‌ایم، که بوده‌ایم و امروز که هستیم و چه کار باید بکنیم.» از آن هنگام که کمپانی انگلیسی هند شرقی همسایه ی خاوری ایران شد و بندر گمبرون به کمک انگلیس ها به بندر عباس تغییر نام داد، ایران از نظر تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی هر روز کوچک تر و کوچک تر و بی هویت تر شده است. شما از جریان های سیاسی در ایران سخن می گویید. شما که تاریخ دان هستید می دانید که در ایران جریان های علنی هرگز وجود نداشته است و جریان های غیرعلنی را هم همیشه باید در اصالت شان شک کرد. در ایران آخوندها و به قول شما اسلام گراها همیشه آزاد بوده اند و تکیه ها و روضه خوانی ها و سینه زنی ها و زنجیر زنی ها راه می انداخته اند.
ـ «این تاریخ را از سیطرهی جریان‌های سیاسی و ایدئولوژی‌های سیاسی خارج کنیم.» وقتی چهار کشور بزرگ جهان (آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان) در ژانویه ی ۱۹۷۹ در گوادولوپ شاه را برکنار می کنند و خمینی را به جای او می نشانند، چگونه می توان این تاریخ را از سیطره ی سیاسی و ایدئولوژی سیاسی آن ها خارج کرد؟ شما می فرمایید «برای مثال، در جامعه‌ی ایران حزب سیاسی می‌سازند» کجای ایران و کی حزب سیاسی ساخته اند؟ آقای خامنه ای که رهبر حزب جمهوری اسلامی بود با بمب بسیار قوی نظامی دفتر حزب اش را منفجر کردند. روزی که رئیس جمهور شد به فکر بازسازی حزب خودش نیفتاد تا بتواند رئیس جمهور حزب اش باشد و حتا زمانی هم که رهبر و فقیه جمهوری اسلامی شد حزب جمهوری اسلامی را برای حکومت اسلامی لازم ندانست و اجازه برپایی آن را نداد!!!
ـ «نخست باید بپذیریم که مشکل اساسی ایران در دست‌یابی به دموکراسی فقط سیاسی نیست.» این فرض شما نادرست است. کجای دنیا بدون قدرت سیاسی می شود یک کشور را با دموکراسی اداره کرد؟ حزب های سیاسی کشورهای باختری برآمده از پیشرفت صنعتی و اقتصادی و فرهنگی کشورشان هستند و قدرت سیاسی را از راه تلاش های سیاسی و اجتماعی شان به دست آورده اند. فرهنگ را بدون قدرت سیاسی و اجتماعی نمی توان تغییر داد. فرهنگ باد یا هوا یا یک امر انتزاعی نیست.
ـ «روشنفکری ایران در آن زمان نه تاریخ خودش را می‌شناخت و نه این که خبر داشت در مشروطیت ایران چه اتفاقی افتاده بوده، و به همین دلیل قدرت ویران‌کننده‌ی روحانیون را هم نمی‌شناخت.» وقتی شاه های پهلوی مشروطه را زیر پا می گذارند و مشروطه خواهان را زندانی، شکنجه و اعدام می کنند و فعالیت های مشروطه خواهی یا سیاسی را تعطیل می کنند از مشروطه چه می ماند که کسی بخواهد بشناسد. من خودم به نام یک مشروطه خواه دستگیر و در بیدادگاه نظامی محاکمه ی نظامی شدم. من در همان بیدادگاه هم از مشروطه خواهی خودم دفاع کردم و محکوم به شش ماه زندان شدم. گروه های مسلح پس از آن بیدادگاه های حاکم فرموده بوجود آمدند. دوستان مشروطه خواه ما گرایش به چپ پیدا کردند و دست به سلاح بردند و بیشترشان کشته شدند و در زمان انقلاب بسیاری از آن نخبه ها و رهبران مردمی در زیر خاک بودند. یعنی راه برای یک حکومت اسلامی هموار شده بود. شما که تاریخ دان هستید نباید از یاد برده باشید که در سی ام فروردین ۱۳۵۴ کاظم ذوالانوار، مصطفی جوان خوشدل، بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی، عزیز سرمدی، عباس سورکی، مشعوف کلانتری، محمد چوپان زاده و احمد جلیل افشار را در تپه های اوین تیرباران کردند. همه ی آن ها و بسیار دیگری مانند آن ها در سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران به شیوه ای نیمه علنی برای راه یافتن به آزادی و استقلال ایران تلاش می کردند. هنگامی که این راه را بستند و دستگیری ها و زندان ها را سخت تر کردند، دوستان ما هم بی تاب شدند و به آب و آتش زدند و به فکر راه حل مسلحانه افتادند. ساواک و اربابانش در گستردن این دام نقش بزرگی داشتند. برپایه ی داستانی که ساواک از هیچی ساخته بود خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را تا قهرمانی توده ها بالا برد و به جوخه تیرباران سپرد. در زمان حکومت پهلوی هم اندیشیدن، کتاب خواندن و گفت و گوهای سیاسی جزایش تیرباران و زندان ها و شکنجه های سنگین بود.
ـ «بعد از انقلاب و در سال‌های اخیر، دیدگاه‌های تازه‌ای در ایران مطرح شده‌اند که دیگر آن قدر به کار سیاسی اعتقاد ندارند و راه حل سیاسی را تنها راه حل نمی‌دانند. یکی از نمونه‌های این جریان که می‌تواند مثمرثمر باشد آثار آرامش دوستدار است.» در ایران شاید نزدیک به هشتاد میلیون نفر زندگی می کنند و با حکومتی خودکامه و ضدایرانی دست بگریبان و در حال مبارزه برای زنده ماندن هستند. شما و آقای آرامش دوستدار در جهان دیگری هستید. پس چرا می فرمایید؛ "دیدگاه های تازه ای در ایران مطرح شده اند که..."؟
ـ «در جامعه‌ی ایران، همان طور که می‌بینید، الان با علوم انسانی مخالفت می‌شود، با حقوق بشر مخالفت می‌شود، با بنیادهای اساسی که با انسان سروکار دارد مخالفت می‌شود، و ما همچنان مفاهیم را تقلیل می‌دهیم.» در ایران حکومت اسلامی و آقای خامنه ای غلط های بسیار انجام می دهند شما چرا می فرمایید؛ "ما مفاهیم را تقلیل می دهیم"؟
ـ «و در واقع اگر در مشروطیت مسأله تقلیل دادن مفاهیم بود، الان مسأله دستبرد در مفاهیم و تجاوز به مفاهیم است.» اگر حکومت اسلامی یا آقای خامنه ای غلطی می کند چه ربطی به مشروطیت دارد؟ همانگونه که خودتان می فرمایید: "الان مسأله دستبرد در مفاهیم و تجاوز به مفاهیم است."!
ـ «این ساختار سیاسی را باید یک فرهنگ سیاسی بسازد. اگر ما فرهنگ دموکراسی نداشته باشیم، مشکل ما با تغییر یک دولت به یک دولت دیگر یا یک رژیم به یک رژیم دیگر حل نمی‌شود.» ساختار سیاسی، نهادهای اجتماعی و فرهنگی را می سازد. حکومت اسلامی برای کودکستان ها، دبستان ها، دانشگاه ها، وزارت خانه ها و همه ی نهادهای فرهنگی و اقتصادی دستورالعمل و قانون می نویسد. دستگاه های ارتباط جمعی دارد، تلویزیون دارد، روزنامه دارد، نویسنده دارد، سخن ران دارد، نماز جماعت دارد، منبر دارد، نوحه خوان دارد، خطیب دارد، فقیه دارد، بالاتر از همه زندان دارد، سیخ و شلاق و شکنجه دارد. قربان شما بروم چه کسی قرار است فرهنگ دموکراسی بسازد؟ دموکراسی خودش واژه ای سیاسی است و بستر سیاسی لازم دارد.
ـ «این حکومت سد راه دموکراسی در ایران و دشمن حقوق انسانی است. این حکومت نه تنها حکومت مستقل ملی نیست، بلکه با کارهایی که در همین سال‌ها کرده ضربه‌های اساسی به منافع ملی زده و هیچ خدمتی به دموکراسی در ایران نکرده است. بنابراین، چنین حکومتی باید از میان برداشته شود، اما...» اما ندارد! حکومتی که حق حاکمیت را از مردم سلب کرده است و ضد مردم و حقوق انسانی مردم است نمی تواند بماند. از انقلاب مشروطیت تا به امروز تمام حرکت های اعتراضی مردم و حتا انقلاب بهمن ۵۷ برای بدست آوردن حقوق از دست رفته مردم ایران بوده است و مردم ایران خود راه گذشتن از این سد را خواهند یافت.
ـ «گرامشی در زندان‌های فاشیسم هم فکر می‌کرد و دیدگاه‌های تازه‌ای عرضه می‌کرد که دنیای فرهنگ سیاسی و نگاه بسته‌ی مارکسیستی به مسائل را دگرگون کردند.» شما که تاریخ دان هستید می دانید که گرامشی فرزند فرهنگی بود که کشورش رشد اقتصادی سیاسی فراوان کرده بود و به زندان فاشیسم افتاده بود. فاشیسم و کمونیسم پدیده هایی هستند که در اوج ساختار صنعتی پیشرفته پدید آمده اند. وابستگی اقتصادی ایران به جهان صنعتی پیشرفته، خود مانع بزرگی برای رشد فرهنگی کشور ماست. حکومت ضد مردمی وابسته، اجازه ی حرکت های فرهنگی را به طور علنی و آزاد نخواهد داد. ترفند رهایی از درون ایران سر بدر خواهد آورد. "تواند بود بیند روزگار وصل، تواند بود و باید بود، ز اسب افتاده است او نه از اصل ... (م. امید)"

منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ خرداد ماه ۱۳۹۶ خورشیدی برابر با ژوئن ۲۰۱۷ میلادی