گزارشی از ترور زن‌ها در مکزیک
«صلیب صورتی»: مصائب زن‌های کارگر
فرهاد مرادی


• خبرگزاری الجزیره در سال ۲۰۱۵ اعلام کرد: «روزانه شش زن در مکزیک به قتل می‌رسند»- یعنی هر سال دو‌هزار‌و ۱۹۰ زن در مکزیک قربانی می‌شوند. این اعداد منحوس مکزیک را رکورددار کرده‌اند. پدیده زن‌کشی در مکزیک مسئله‌ای جنجالی است. در ۲۴ سال گذشته،‌ هزارها زن در این کشور به قتل رسیده‌اند؛ بااین‌حال در قریب‌به‌اتفاق این جنایت‌ها هیچ‌کس به اتهام قتل مجازات نشده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ خرداد ۱٣۹۶ -  ۱۱ ژوئن ۲۰۱۷



 کولیان به دروازه‌های بیت‌اللحم
پناه می‌برند،
یوسف قدیس، پوشیده از جراحت و زخم
دختری را به خاک می‌سپارد.
فدریکو گارسیا لورکا / ترجمه احمد شاملو

در گزارش شرق در باره پدیده "زن کشی" در مکزیک آمده است: اخبار مرگ‌هایی دلخراش را گزارش می‌کند. تصاویر پیکر مثله‌شده قربانی‌ها را نمایش می‌دهد. خبرها تکان‌دهنده‌اند، تصویرها هولناک. «هر زنی در مکزیک می‌تواند در موقعیت دختر من باشد». این را آیرینیا بوندیا به خبرنگار وایس‌نیوز می‌گوید. آیرینیای میان‌سال نعش بی‌جان دخترش را در ژوئن ٢٠١٠ پیدا کرد. می‌گوید لیما را از سقف آویزان کرده بودند. پیکرش بین زمین و هوا تاب می‌خورد. چهره‌اش به کبودی می‌زد. می‌گوید دیر رسید؛ مرگ، دختر ٢٩ساله‌اش را ربوده بود. پلیس مرگ لیما را خودکشی می‌داند. همسر لیما گزارش پلیس را تأیید می‌کند. آیرینیا ولی می‌گوید حرف پلیس پشیزی نمی‌ارزد: «دارند دروغ می‌گویند». شهادت می‌دهد، لیما از طنابی صورتی‌رنگ به ضخامت پنج اینچ آویزان بود. می‌گوید چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. ادعای آیرینیا منطقی به نظر می‌رسد: طنابی به ضخامت پنج اینچ تحمل تقلای قربانی را موقع جان‌دادن ندارد. مادر لیما در رد گزارش پلیس حرف دیگری می‌زند. می‌گوید لیما زمانی طولانی از همسرش آزار می‌دید. مثل یک قربانی شکنجه می‌شد. شکنجه‌ها را برای خبرنگار وایس‌نیوز شرح می‌دهد: «لیما کتک می‌خورد. شوهرش به او تجاوز می‌کرد. این مرد دخترم را از راه‌پله‌های خانه به پایین هُل می‌داد و بارها لیما را به مرگ تهدید کرده بود». با این همه پلیس مکزیک هرگز به شهادت آیرینیا توجهی نشان نداد. شک منطقی او پایه تحقیقات قرار نگرفت. همسر قربانی بازجویی نشد و پرونده را مختومه اعلام کردند. مکزیک مسلخ زن‌هاست. پرونده قتل لیما بوندیا تنها یکی از صدها پرونده مربوط به قتل زن‌ها در مکزیک است. در برخی موارد، زن‌هایی ناپدید می‌شوند و هرگز ردی از آنها به دست نمی‌آید. پرونده قتل والریا مورا یکی از همین موارد است. والریای ١٩ساله در کریسمس سال ٢٠١٤ ناپدید شد. پدر کارگرش- روبرتو مورا- از همان روز انتظار دخترش را می‌کشد. می‌گوید پلیس همه‌جا را زیرورو کرده است، ولی نشانی از دخترش در دست نیست. روبرتو می‌داند آدم‌های زیادی مثل او دخترشان را از دست داده‌اند. می‌داند تنها نیست. «هر روز به گوشمان می‌رسد جنازه دختری را در همین حوالی پیدا کرده‌اند، ولی هم‌زمان خبر ناپدیدشدن یکی دیگر را هم می‌شنویم». روبرتو اینها را به خبرنگاری می‌گوید به اسم رافائل کاستیلو. «این خبرها را فقط می‌شنویم و می‌شنویم و می‌شنویم. مردم عادت کرده‌اند تا درباره سرنوشت این زن‌ها و دخترها حرف بزنند و بعد همه چیز را از یاد ببرند». اداره‌های پلیس مکزیک پر شده‌اند از پرونده مربوط به زن‌هایی که آزار دیده‌اند، به آنها تجاوز شده است، به قتل رسیده‌اند و بعد نعش آنها را - مثل پس‌مانده کالاهایی مصرف‌شده - در ناکجا رها کرده‌اند. ناظران قتل زن‌ها را در مکزیک یک پدیده اجتماعی به حساب می‌آورند – پدیده‌ای که در دهه ١٩٩٠ ظهور کرد و روز به روز وخیم‌تر می‌شود. آنها این پدیده مسری را با نامی مشخص خطاب می‌کنند: «زن‌کُشی». از این‌رو، شاید بتوان با دست‌کاری نخستین عبارت «مانیفست حزب کمونیست» - به قلم مارکس و انگلس - وضعیت فعلی مکزیک را این‌طور خلاصه کرد: شبحی بر فراز مکزیک است – شبح زن‌کشی.

جنایتی بر پایه نفرت

جولیا مونارز فراگوسو، جامعه‌شناس مکزیکی، اعتقاد دارد پایه‌های پدیده زن‌کشی بر جنسیت قربانی‌ها استوار است. می‌گوید در این دست جنایت‌ها، قربانی به خاطر زن‌بودنش به قتل می‌رسد. حقوق‌دان‌هایی باور دارند زن‌کشی از جمله جنایت‌هایی است که مبنای آن را نفرت آدم‌کش نسبت به هویت قربانی تشکیل می‌دهد. ناظرانی نیز پدیده زن‌کشی را با به‌دار کشیده‌شدن سیاه‌پوست‌های آمریکا به دست سفیدپوست‌های این کشور در قرن بیستم مقایسه می‌کنند. در آن موارد، قربانی‌ها به دلیل نژادشان به قتل می‌رسیدند؛ در زن‌کشی‌های مکزیک به دلیل جنسیتشان. با وجود این، شباهت حتی در شکل اجرای این جنایت‌ها نیز به چشم می‌آید. یکی از پرسروصداترین آدم‌کشی‌های نژادی در آمریکا به قتل نوجوانی سیاه‌پوست مربوط می‌شد به نام اِمت تیل. در سال ١٩٥٥، نژادپرست‌های سفیدپوست اهل ایالت می‌سی‌سی‌پی پسر ١٤ ساله‌ای را به ‌دار کشیدند و بعد جنازه‌اش را در رودخانه تالاهاچی رها کردند. غالب زن‌کشی‌های مکزیک نیز به همین سبک و سیاق رخ می‌دهد. قاتل – یا قاتل‌ها – جان قربانی‌های زن را می‌گیرند و بعد پیکر بی‌جان و در بسیاری موارد، آزاردیده آنها را در رودخانه‌ها، کانال‌های فاضلاب یا سطل‌های زباله رها می‌کنند.
زن‌کشی – در قامت یک پدیده اجتماعی – در نخستین سال‌های دهه ١٩٩٠ مکزیکی‌ها را غافلگیر کرد. اولین گزارش‌های مربوط به این پدیده از شهر هوآرز مخابره شد – شهری در همسایگی ایالت تگزاس که می‌توان آن را کانون زن‌کشی‌های مکزیک خطاب کرد. انتشار مجموعه‌ای از خبرها در سال ١٩٩٣ شهر هوآرز را به لرزه انداخت. ملیسا رایت، استاد مطالعات زنان در دانشگاه پنسیلوانیا، در یکی از مهم‌ترین مقاله‌هایش درباره پدیده زن‌کشی در هوآرز مجموعه آن خبرها را این‌طور تشریح می‌کند: «اخبار مربوط به گروهی از زن‌ها، شهر هوآرزِ مکزیک را در شوک فرو برد. گزارش‌ها حاکی از قتل یک جین دختر بود که بعد از کشته‌شدن جنازه‌هایشان را مثل زباله به گوشه و کنار شهر پرتاب کرده بودند».
آنچه در ١٩٩٣ هوآرز را لرزاند، آغاز ظلمت بود. بعد از آن سالِ لعنت‌شده، آمارهای مربوط به زن‌کشی در مکزیک تازه رو به افزایش گذاشت. ناتالیا پَنتر در کتاب «خشونت علیه زنان و زن‌کشی در مکزیک: مورد هوآرز» ادعا می‌کند: «بین سال‌های ١٩٩٩ تا ٢٠٠٥ شش‌ هزار زن در مکزیک به قتل رسیده‌اند». او در کتابش این عدد را خرد می‌کند و بعد تعداد مقتول‌های هر شهر مکزیک را می‌شمارد: ٧٤٣ مقتول در مکزیکوسیتی، ٦٠٠ مقتول در چیاپاس، ٥٠٠ مقتول در هوآرز و ... . همچنین خبرگزاری الجزیره در سال ٢٠١٥ مدعی شد: «روزانه شش زن در مکزیک به قتل می‌رسند»- یعنی هر سال دو‌هزار‌و ١٩٠ زن در مکزیک قربانی می‌شوند. این اعداد منحوس مکزیک را رکورددار کرده‌اند. مالون گیبور، پژوهشگر چپ‌گرای سازمان مردم‌نهادِ «انجمن امور نیمکره غربی»، می‌گوید مکزیک ششمین کشور جهان به حساب می‌آید که نرخ «جنایت علیه زن‌ها» در آنها بالاست. گیبور در سال ٢٠١٦، درباره وضعیت پدیده زن‌کشی در مکزیک چنین نوشت: «از سال ٢٠١٣ تاکنون آمار مربوط به قربانی‌های زن‌کشی در مکزیک ٤٦ درصد افزایش داشته است». پدیده زن‌کشی در مکزیک مسئله‌ای جنجالی است. در ٢٤ سال گذشته،‌ هزارها زن در این کشور به قتل رسیده‌اند؛ بااین‌حال در قریب‌به‌اتفاق این جنایت‌ها هیچ‌کس به اتهام قتل مجازات نشده است. از سوی دیگر، انگیزه این آدم‌کشی‌ها هنوز در پرده ابهام است. کاتلین اِستاد و هوارد کمپل، استادان علوم سیاسی و مردم‌شناسی دانشگاه تگزاس، در مقاله‌ای مشترک نام مجموعه‌ای از قاتل‌های احتمالی را فهرست می‌کنند. آنها از ‌دارودسته‌های مرتبط با کسب‌وکار هرزه‌نگاری، کارتل‌های مواد مخدر و باندهای قاچاق اعضای بدن انسان نام می‌برند. پای مجرم‌های جنسی فراری از ایالات متحده را به میان می‌کشند. به افسرهای پلیس مکزیک اشاره دارند و در موردی تکان‌دهنده، زن‌کشی را یکی از سرگرمی‌های بچه پول‌دارها می‌دانند. با تمام اینها، همچنان همین یک سوال می‌تواند بخش‌های متمدن جهان را رنجور کند: ریشه‌های پدیده زن‌کشی در مکزیک چیست؟

زن‌کشی»: علامت بیماری یک جامعه مردسالار

گردا لِرنر، مورخ اتریشی، جامعه‌های مردسالار را جوامعی می‌داند که تسلط مردها بر زن‌ها و کودکان در خانواده و جامعه نهادینه شده باشد. بر‌این‌مبنا، بسیاری از ناظران، مکزیک را جامعه‌ای مردسالار می‌دانند. ناتالیا پَنتر نیز در کتابی که پیش‌تر به آن اشاره شد، به برخی از مصداق‌های این ادعا اشاره دارد. به‌عنوان مثال می‌گوید بیشتر خانواده‌های مکزیکی هزینه‌های مربوط به آموزش را به فرزندهای مذکر اختصاص می‌دهند. از منظر پنتر این خانواده‌ها معتقدند کار زن‌ها چیزی نیست مگر«خانه‌داری» و «انجام وظایف مادرانه»؛ اما این خانواده‌ها مردها را «نان‌آوران خانواده» می‌دانند. برای همین سرمایه‌گذاری بر آموزش مردهای خانواده را ضمانت موفقیت کسب‌وکار آنها در آینده به شمار می‌آورند.

نرخ بالای خشونت‌های خانگی نیز ازجمله نشانه‌های مردسالاری در مکزیک است. پنتر می‌نویسد بیشتر مردهای مکزیکی شرکای زندگی‌شان را کتک می‌زنند. درعین‌حال، پنتر نهاد پلیس را نهادی می‌داند در ید مردها؛ بنابراین کسی از زن‌های آزاردیده در مکزیک حمایت نمی‌کند: «غالب افسرهای پلیس مکزیک مرد هستند. آنها گزارش‌های مربوط به خشونت‌های خانگی را نمی‌پذیرند. اگر زنی مدعی شود همسرش به او تعدی کرده است، آنها می‌گویند کاری با دعواهای زناشویی ندارند». جامعه‌شناس‌هایی نیز می‌گویند در برخی خانواده‌های مکزیکی مردهای خانواده کودکان مذکر را آزار می‌دهند تا در آینده آنها نیز راه و رسم آزار‌رساندن را از بر باشند. همچنین نظرسنجی‌های سال ٢٠٠٣ در مکزیک نشان می‌دهد از هر پنج زن مصرف‌کننده داروهای درمانی در مکزیک، یک زن این داروها را به منظور درمان آسیب‌های ناشی از خشونت‌های خانگی مصرف می‌کند. مردسالاری در مکزیک تنها محدود به نهاد خانواده نیست. فعال‌های حقوق زنان در مکزیک می‌گویند ٩٥ درصد از زن‌های شاغل این کشور در محیط کارشان آزارهای جنسی دیده‌اند. بر پایه اظهارنظرهای پاتریک آستر، روزنامه‌نگار آمریکایی، زن‌های مکزیکی در سال ١٩٥٣ صاحب حق رأی شدند. با وجود این، تا دهه ١٩٨٠ اکثریت زن‌های مکزیک از حق رأی‌شان استفاده نکرده بودند؛ چون از وجود چنین حقی آگاهی نداشته‌اند. تبعیض علیه زن‌های مکزیکی تاریخی طولانی دارد. برخی از اهل نظر نیز بر پایه همین تاریخ طولانی، تبعیض و زن‌کشی را پدیده‌ای می‌دانند که ظهور آن در جامعه‌ای مردسالار مثل مکزیک منطقی به نظر می‌رسد. با وجود این، فرهنگ وضعیتی ایستا ندارد. فرهنگ متأثر از ساختارهای اقتصادی و نظم سیاسی حاکم بر یک جامعه است؛ بنابراین تشدید زن‌کشی از سال ١٩٩٣ در مکزیک را باید در مقام یک نشانه دید: کدام عامل در دهه ٩٠ بنیان فرهنگی جامعه مکزیک را زیرو‌رو کرد؟

تقاطع مردسالاری و بازار

جست‌وجوی نیروی کار ارزان، زمامدارها و صاحبان شرکت‌های بزرگ آمریکا را واداشت تا در نخستین سال‌های دهه ٩٠، خط تولید صنایع این کشور را به خارج از مرزهای آمریکا ببرند. جهانی‌سازی مدنظر نئولیبرال‌ها یعنی همین؛ یعنی کجای جهان بوی نیروی کار ارزان‌قیمت می‌دهد، تا همان نقطه جغرافیای امید لقب بگیرد؛ مثل هوآرز در مکزیک. مجله‌های دست‌راستی، درحالی‌که آدم‌کش‌ها در حال قصابی‌کردن زن‌های هوآرز بودند، این شهر را «شهری برای آینده» خطاب می‌کردند. علت این نام‌گذاری روشن است. کیت لینتیکام، خبرنگار لس‌آنجلس‌تایمز، در گزارشی که فوریه ٢٠١٧ منتشر شد، زندگی یک کارگر آمریکایی اهل ایالت اوهایو را با یک کارگر مکزیکی ساکن هوآرز مقایسه می‌کند. بر پایه همین گزارش، کمپانی‌های اتومبیل‌سازی آمریکا باید در ازای شغلی یکسان، به کارگر آمریکایی ٣٠ دلار در ساعت بپردازند، ولی درحال‌حاضر کارگر مکزیکی را با یک دلار در ساعت اجیر کرده‌اند. اولی را بی‌کار کرده‌اند، دومی را به بیگاری وا داشته‌اند. گریس اسپنسر نیز در مقاله «تن این زن یک میدان نبرد است» ادعا می‌کند کمپانی‌های خارجی روزانه مبلغی بین سه تا پنج دلار به کارگرهای مکزیکی‌شان پرداخت می‌کنند. پیمان نفتا به یک معنا چیزی نبود مگر دلالی نیروی کار ارزان برای شرکت‌های بزرگ. اجرای این پیمان اقتصادی نیز از یک سو طبقه کارگر ایالات متحده را به خاک سیاه نشاند و از سوی دیگر نظم اجتماعی مکزیک را به هم ریخت. ناظرانی – از جمله ناتالی پنتر – اعتقاد دارند از منظر شرکت‌های بزرگ زن‌های مکزیکی مشتی نیروی کار ارزان‌قیمت به حساب می‌آمدند. بنابراین نرخ اشتغال زن‌ها در شهرهایی از مکزیک – مثل هوآرز - که صنایع خارجی در آنها مستقر شده بود رو به رشد گذاشت. استخدام این گروه از زن‌ها نقش و موقعیت اجتماعی آنها را نیز تغییر داد. آنها دیگر خانه‌دار یا مادر نبودند. این گروه اجتماعی زن‌هایی بودند «نان‌آور» که درآمد مالی‌شان امکان سرپیچی آنها را از نظم مردسالارانه موجود فراهم می‌کرد.
اجرای پیمان تجاری نفتا بنیان‌های فرهنگی مکزیک را در هم کوبید. پدیده زن‌کشی از تبعات این رویداد است. نان‌آورهای مذکر مکزیک، که تا پیش از این میدان رقابتشان به مردها محدود می‌شد، می‌بایست در شرایط جدید زن‌ها را نیز به‌عنوان رقبای اقتصادی به رسمیت بشناسند. پذیرش چنین امری ولی برای محافظه‌کارها ثقیل است. به همین دلیل بخشی از مردهای محافظه‌کار دست به کار حذف فیزیکی رقیب‌های اقتصادی جدید شدند. بیهوده نیست که زن‌کشی را تروریسم می‌نامند. جولیا مونارز فراگوسو در مقاله «حیات در هوآرز: زندگی‌های زائد و مرگ‌های ساده» به یکی از پرونده‌های زن‌کشی در هوآرز اشاره می‌کند. در جریان آن پرونده آنچه آدم‌کش‌ها انجام دادند به شکل منقبض‌شده‌ای محتوای این تروریسم را عیان می‌کند. آنها بر بدن قربانی پیامی حک کرده بودند: «شیطان در هوآرز است. مبادا تنها قدم بزنید. مبادا جذاب به نظر بیایید. مراقب باشید. ما زیر نظرتان خواهیم داشت». تغییر نقش و موقعیت اجتماعی بخشی از زن‌های مکزیک اما با حمایت‌های اجتماعی همراه نبود. آنها کارگرهای مدرن یک جامعه صنعتی نیستند. امکان تشکل‌یابی ندارند. فاقد سرمایه اجتماعی‌اند. نمی‌توانند نقشی موثر در تحولات اجتماعی و سیاسی داشته باشند. آدم‌هایی هستند که به قول داستایوفسکی در زمان لازم «با جارو از اجتماع انسان‌ها» بیرون می‌شوند. این گروه از زن‌ها مشتی نیروی کار ارزانند. ارزش حیات‌شان بر پایه دستمزدهای آنها سنجیده می‌شود. مشتی جانِ ارزان. مشتی کالا که اقویا اجازه مصرفش را دارند. از مردهای محافظه‌کار که امتیازهای جامعه مردسالار را از دست داده‌اند تا باندهای قاچاق اندام انسان و از کارتل‌های بی‌رحم مواد مخدر که برای مخابره پیام تهدید از بدن این زن‌ها استفاده می‌کنند تا بچه‌پول‌دارهایی که برای سرگرم‌شدن آنها را می‌کشند. همه این گروه‌های بی‌رحم در زمره اقویا هستند.

روابط اقتصادی بازار آزاد زن‌های مکزیکی را از دخمه‌های سنت بیرون کشید. درست است. بااین‌حال دست‌کاری وضعیت سابقا موجود به دست بازار غول‌هایی شرور را نیز در مکزیک بیدار کرد. ولی بازار از پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی خویش در مقابل شرارت این غول‌ها طفره می‌رود. این هیولاها به جان بی‌دفاع‌ترین گروه‌های اجتماعی افتاده‌اند؛ گروه‌هایی که هیچ نهادی حامی آنها نیست. در چند سال گذشته و با افزایش آمارهای زن‌کشی در مکزیک، برخی از خانواده‌های قربانی‌ها به یکدیگر پیوسته‌اند و عدالت طلب می‌کنند. آنها همه‌جا صلیب‌هایی صورتی بر دوش می‌کشند. آن صلیب‌ها نماد قربانی‌های پدیده شوم زن‌کشی در مکزیک هستند. ولی تا اینجای کار عدالتی در کار نبوده است. نظام سیاسی مکزیک با جانی‌ها و کارتل‌ها همکاری سیستماتیک دارد. مکزیک در فساد غرق است. ازاین‌رو اجرای خواست عدالت تنها در گروی تغییرات سیاسی و اجتماعی در این کشور است. آیا چنین تغییری در چشم‌انداز فعلی مکزیک به چشم می‌آید؟ شواهد می‌گویند نه. با این همه شاید ایمانِ حاملان «صلیب صورتی» چیزی را تغییر بدهد.