پسر جان! دیگر از این کار ها نکن! - پ. مهرکوهی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۶ خرداد ۱٣۹۶ -  ۱۶ ژوئن ۲۰۱۷


دوست دارم برایت دلسوزی کنم، اگرچه می دانم در فرهنگ ِ تو "گاهی کشتن آدم ها حال می دهد"! و مزد چنین جانورانی که عشق ِ آدم کشی دارند، در کشور ِ شما به دست آوردن پست وزارت جنگ است! ولی من کشتن هیچ کس را دوست نمی دارم، حتا اگر آن کس دشمن ِ من باشد. و من از آن بوی خون دوستی و جنگ پرستی یی که شمایان به آن می بالید، بیزارم. سر اَت را شیره مالیدند و فرستادندت توی دهن گرگ. گفتند برو آنجا، سر و گوشی آب بده و ببین راه دارد که جای پایی باز کنیم؟ گفتند ببین چیزی دست نقد گیر اَت می آید که با آن دستشان بیاندازیم؟ گمان می کردی هم فال و هم تماشا است و هم گردش و هم زمینه ی پیشرفت در فردایی که به آمریکا باز می گردی. که فردا نان اَت در روعن خواهد بود و زود سر از مجلس نماینده گان آمریکا در می آوری و شاید پس از گور به گور شدن سناتور "مک بی شرف" دور به تو رسد که بر تخت او یله دهی. شاید به تور - سفر و دعوت هایی که پس از این سفر قهرمانه اَت از کشورهای کره ی جنوبی و ژاپن می آمد، می اندیشیدی! ندانستی در پیونگ یانگ از نان روغنی خبری نیست و بخت تو را یار بوده است اگر در آنجا از پوست اَت روعن درست نکنند. ندانستی در کره ی شمالی از خر داغ کردن هم خبری نیست و اگر بخواهند خر داغ کنند، خری بهتر از تو پیدا نخواهند کرد؟ دریغا که عمودی رفتی و افقی برگشتی. برای چه؟ در جوانی نان اَت نبود، آب اَت نبود کره ی شمال رفتن اَت چه بود؟ اگر می رفتی به جمهوری اسلامی، سود می بردی. عمودی می رفتی و عمودی تر بر می گشتی. پیشاپیش دو سه میلیارد دلار از پول ِ بی زبان ِ مردم ِ ایران را به حسابی واریز می کردند، تا یک دادگاه آمریکایی رای به مصادره ی آن بدهد و تو هم پس از چند ماه و یا سالی آب خنک خوردن در تهران و یکی دو تا اعتراف تله ویزونی ی نمایشی و الکی، بر می گشتی به آمریکا و کار اَت می شد غلت زدن در پول مردم رنج دیده ی ایران. دریغا تو را به بد جایی فرستادند. سرانجام ِ ابزار دست ِ قدرتمندان شدن، ابزارچه ماندن است. نیست؟ درباره ی تو چنین شد. با خود گفته بودی با دزدیدن یک آگاهی تبلیغاتی از دیوار راهرو هتل اَت در شهر ِ پیونگ یانگ و آوردن آن به آمریکا و به نمایش گذاشتن آن در شوهای آمریکایی و قهرمان بازی در آوردن و پر و بال دادن در باره ی آن دزدی راه پیشرفت برایت باز می شود. نشد. سنگ اَت به در بسته خورد و کمانه کرد و سر تو را بد جوری شکست. کاش سرنوشت ناخوشآیند تو درسی شود برای دیگر جوانان آمریکایی تا مگر دریابند جهان برای این آفریده نشده که دستمایه ی سرگرمی ی آمریکایی ها باشد. در کره ی شمالی با تو آن کردند که شما ده ها سال است با مردم دیگر کشورهایی که دشمن می دارید، سدها بار بدتر از آن کرده اید. تو از یک حانواده ی صهیونیست ِ آمریکایی می آیی و من در این در مانده ام چرا شما یهودیان صهیونیست گمان دارید برترین ِ مردم و برگزیده ی خدا هستید و خدا پادشاهی ی جهان را به شما بخشیده است؟ آیا پادشاهی جهان از دزدیدن یک برگه ی آگهی ی آوازه گرانه و آن قول دویست هزار دلاری که به تو داده بودند به دست می آید؟

پ. مهرکوهی