کتاب نخوانید؛ ادبیات به خودکشی می انجامد!


خسرو ثابت قدم


• چقدر باید انسانی «انسان» باشد که هنگامی که خودش را از طبقه سوم به پائین پرت می کند، داد بزند: «برید کنار ... برید کنار» - تا مبادا عابری را زخمی کند؟! «اِگون فریدِل» (Egon Friedell)، ادیب، هنرمند، و فیلسوفِ اتریشی، اینکار را کرده بود. هنگامی که در ۱۶ مارچِ ۱۹۳۸، ساعتِ ۱۰ شب، دو مأمورِ «نازی» برای بُردنِ او می آیند، از پنجره خانه اش در طبقه سوم می پرد (۳). گرفتارِ «نازی ها» شدن بدتر از مرگ است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ تير ۱٣۹۶ -  ۱ ژوئيه ۲۰۱۷



در حوزه ادبیات، «صادق هدایت» بی شک مشهورترین خودکُشِ ایران است. و شاید «ارنِست هِمینگوِی» در آمریکا، «اشتفان تسوایگ» در آلمان، و «ویرجینیا وُلف» در انگلستان.
(در موردِ آلمان از «کورت توخولسکیِ» بزرگ نامی نمی برم، چون اندک احتمالی هست که مرگش در نتیجه اشتباه خودش و نه در اثر خودکشی حادث شده باشد [1]).

با توجه به باریک بودنِ لایه اجتماعی/شغلیِ ادیبان، آمارِ خودکشی در این قوم نسبتاً بالاست (2). یک علتِ بالا بودن این آمار شاید آن چیزی باشد که در زبانِ آلمانی بدان «دردِ جهان» (Weltschmerz) می گویند. این اصطلاح را می توان با «غمِ عالم» به فارسی ترجمه کرد. و این غم، در ادیبان و هنرمندان جنسِ دیگری دارد تا غم های ناشی از ناملایماتِ زندگی در گروه های اجتماعیِ دیگر. (معمولاً نه یک فاکتور، بلکه مجموعه ای از فاکتورها باید در «زمانِ مناسب» زنجیر شوند تا انسانی را بسوی خودکشی سوق دهند. بنابراین، نه هر کسی که به «غمِ عالم» دچار شد الزاماً خودکشی می کند).

در زیر نگاهی می اندازم به برخی از خودکشی ها در جهانِ ادبیاتِ غرب.

1) چقدر باید انسانی «انسان» باشد که هنگامی که خودش را از طبقه سوم به پائین پرت می کند، داد بزند: «برید کنار ... برید کنار» - تا مبادا عابری را زخمی کند؟!
«اِگون فریدِل» (Egon Friedell)، ادیب، هنرمند، و فیلسوفِ اتریشی، اینکار را کرده بود. هنگامی که در 16 مارچِ 1938، ساعتِ 10 شب، دو مأمورِ «نازی» برای بُردنِ او می آیند، از پنجره خانه اش در طبقه سوم می پرد (3). گرفتارِ «نازی ها» شدن بدتر از مرگ است. گرفتارِ خیلی از انسانها شدن بدتر از مرگ است.
اگرچه «فریدل» در جوانی از یهودیت به مسیحیت تغییرِ مذهب داده بود، اما برای حکومت های دیکتاتوری چنین دلائلی قابلِ قبول نیست. برای «نازی ها» هرگونه ارتباطی با یهودیت، ولو اینکه چند نسل هم از آن گذشته باشد، جرمی نابخشودنی بود. «فریدل» اما، علاوه بر یهودیت روشنفکر بود - و این جرمِ دومش بود. او چهره ثابتِ صحنه ادبی و روشنفکریِ «وین» (گروهِ «کافه سنترال») بود و با نابغه ادبیِ «اودون فون هوروات» (Ödön von Horváth) ارتباطِ دوستانه ای داشت.
جرمی بیش از این هم مگر داریم؟

2) چقدر باید فردی درمانده باشد که علی رغمِ سلامتی و شهرت و موفقیت، در 43 سالگی خود را با دارو بکُشد؟! فردی که پدرش جایزه نوبلِ ادبیات را بُرده است، خواهرش هنرمندی معروف و محبوب است، دو برادرش بعدها پروفسورهای موسیقی و تاریخ می شوند، و ثروتِ خانواده در کل اندک نیست؟!
منظورم «کلآوس مان» (Klaus Mann)، پسرِ «توماس مان» است. اگرچه شاید عللِ خودکشیِ او، در میانِ خودکشی کنندگانِ ادبیات از همه روشن تر باشد: منفور بودنِ همجنسگرائی در آن زمان از یک سو، و همیشه در سایه پدر بودن از سوی دیگر. و آخرِ سر هم یک شکستِ عشقی.
در تحقیق پیرامونِ زندگیِ «کلآوس مان» به یک نکته موئی نیز برمی خوریم که شاید - شاید - عاملِ چندمی بوده باشد برای خودکشیِ او: «کلآوس» در واقع بی استعدادترین بچه خانواده بود. تلاشش برای روئیدن در ادبیات، از همان ابتدا بی ثمر بنظر می رسید. اعتیادش در نظرِ پدرش شرم آور بود. ادبیاتش «چیزی» نبود. در عینِ حال تمامِ هدف اش، همسنگی و همسطحی با دیگر اعضای خانواده بود. طبیعی ست که این نارسائی بشدت مأیوس کننده بوده است (4).

3) چقدر باید کسی اسیرِ افسردگی و سرخوردگیِ شدید باشد که در 37 سالگی، در کمالِ آرامش و رضایت، نقطه پایانِ زندگیِ پرثمرِ خود را بگذارد؟!
«کشتیِ عشقِ من به گِلِ روزمرگی نشسته است. با زندگی بی حسابم. مرگم را به گردنِ کسی نیندازید. و لطفاً بحث و داستان هم نباشد. متوفی اصلاً و ابداً از این بحث و داستانها خوشش نمی آمد. مادر، خواهر، دوستان: مرا ببخشید. این روشِ خوبی نیست (من آنرا به هیچکس توصیه نمی کنم). اما برای من راهِ دیگری نمانده است».
و سپس گلوله ای در قلبِ خود. در 14 آوریلِ 1930. پس از ماهها افسردگی و سرخوردگیِ شدید (5).
اگر چیزی بنامِ «نابغه شعر» وجود داشته باشد، «ولادیمیر مایاکوفسکی» (Vladimir Mayakovsky) یکی از آنها بود. چیزی شبیه «فروغ» یا «شاملوی» خودمان. کسی که شعر در او می جوشد و می خروشد و از او فوران می کند (به کاراکتر یا شخصیتِ افراد کاری ندارم. منظورم صرفاً قدرت و استعدادِ تولیدِ شعر است).

4) ظاهراً خودکشی در خانواده «ارنِست هِمینگوی» (Ernest Hemingway)، خالقِ «پیرمرد و دریا»، موروثی بوده است: نخست پدر، خواهر، و برادرش خودکشی کردند، و 35 سال بعد از مرگِ او، نوه اش. «همینگوی» تقریباً تمام عمر به دو بلا مبتلا بود: افسردگی و الکل. در 6 ماهِ آخرِ عمر، افسردگی به حدی حاد شده بود که مدام از بیمارستانی به بیمارستانِ دیگر منتقل می شد. «همینگوی» شکارچی بود و تفنگ در خانه داشت. یکی از این تفنگ ها را «معشوقه صاف و قهوه ای» می نامید. در سحرگاهِ 2 ژوئیه 1961 با همان تفنگ به عمرِ پربارِ خود پایان داد (6). با توجه به پیشینه خودکشی در خانواده او، و با توجه به تحقیقاتِ علمیِ امروز پیرامونِ خودکشی، وجودِ «یک فاکتورِ ژنتیک» در موردِ «همینگوی» چندان نامحتمل نیست (7). «همینگوی» نیز همچون پدرش دچارِ بیماری «هموکروماتوز» (تجمعِ آهن در اندام ها) بود (8). این بیماری می تواند علاوه بر مصایبِ بدنی، تغیراتی را نیز در مغز، و از این طریق در روان، بوجود آورد. اعلامِ این بیماری اما، بعنوانِ «تنها عامل» یا حتی «عاملِ اصلیِ» خودکشی، به اعتقادِ من قدری ساده نگری خواهد بود.

5) «ویرجینیا وُلف» (Virginia Woolf) شناگرِ خوبی بود. به همین دلیل، پیش از آنکه در 28 مارچِ 1941 در رودخانه (Ouse) به زندگیِ خود پایان دهد، سنگی لابلای پالتویش می پیچانَد. جسدِ «وُلف» 3 هفته بعد پیدا می شود. «وُلف»، سوای آثارش و صرفنظر از زبانِ بی نهایت زیبای انگلیسی اش، خالقِ جمله ایست که از زیباترین عباراتِ ادبی محسوب و مدام اینجا و آنجا نقل می شود:
(Life is a dream. Tis the waking that kills us. He who robs us of our dreams robs us of our life)
(زندگی یک رویاست. این بیدارشدن است که ما را می کُشد. آنکه رویاهایمان را می دزدد، زندگی مان را می دزدد)
در «نامه خودکشی اش» به شوهرش می نویسد:
«عزیزترینم؛ از همه چیز، بجز اطمینان به خوبیِ تو، تُهی شده ام. نمی توانم زندگیت را بیش از این نابود کنم. گمان نمی کنم که دو نفر به خوشبختیِ ما بوده باشند».
«وُلف» از جوانی درگیرِ افسردگی و حتی اسکیزوفرنیِ خفیف بود. بی شک تجاوزات و آزارِ جنسی ئی که در کودکی متحمل شده بود در خودکشی اش بی تأثیر نبوده است (9). اما عواملِ بیرونی نیز - بمبارانها، ویرانیِ یکی از خانه ها، احتمالِ اشغال شدنِ کلِ انگلیس توسطِ نازی ها - کم تأثیر نبوده است. در آن روزها، تصورِ اشغال شدنِ انگلیس توسطِ آلمان، یک تصورِ عمومی و رایج بود. شوهرِ «وُلف» هم یهودی بود و هم مارکسیست. یعنی اگر پای نازی ها به انگلستان باز می شد ... و «وُلف» همیشه آماده بود که به همراهِ شوهرش خودکشی کند. روشن است که زندگی در چنین وحشتی آسان نیست؛ بخصوص برای کسی که همیشه دچارِ ضعفِ اعصاب و مشکلاتِ روانی بوده است.
علی رغمِ همه این واقعیات، اصلی ترین عاملِ خودکشی او - تا جائی که می توان از مدارک و شواهد نتیجه گرفت - وحشتِ او از ابتلاء به اسکیزوفرنی بوده است. «نامه خودکشی» او با این جمله آغاز می شود: «عزیزترینم؛ احساس می کنم که به یقین دوباره دیوانه خواهم شد» (10). منظورِ «وُلف» در اینجا، اشاره به دوره های پیشینی است که بشدت دچارِ حالاتِ روحی می شد و به تفصیل در اینباره با همسرش حرف می زد. خودش این حالات را «دیوانه بودن» یا «دیوانه شدن» می نامید.
فاکتورِ بسیار مهمِ دیگری که در رابطه با وضعیتِ وخیمِ روانیِ «وُلف» و نهایتاً خودکشیِ او نباید نادیده گرفته شود، آشوب و اغتشاشِ جنسی در خانواده اوست. صرفاً برای نمونه خیلی کوتاه به این «وضعیتِ نابسامانِ جنسی در خانواده وُلف» اشاره می کنم، چون پرداختِ مفصل به این موضوع متن را از اصلِ خود دور می کند:
«وُلف» و خواهرش «وَنِسا»، از کودکی موردِ تجاوزِ دو نابرادریِ خود «جورج» و «جِرالد» قرار می گرفتند. از سوی دیگر «وُلف» با همین خواهرش رابطه جنسی داشت. همچنین با زنانِ دیگر. از سوی دیگر، بعدها شوهرِ «ونسا» با «وُلف» رابطه جنسی برقرار می کند. برادرِ اینها، «آدریان»، همجنسگرا بود. «ونسا» بعداً عاشقِ یکی از معشوقانِ «آدریان» می شود و حتی از او بچه دار می شود. این فرزند (آنجلیکا) بعدها با یکی از معشوقانِ پدرش ازدواج می کند (11). و خودِ «وُلف» هم که بعداً ازدواج می کند. بنابراین یک بلبشوی جنسی در خانواده حاکم بوده است. چنین اوضاعی بجز در مواردِ استثنائی، روانِ سالمی برای کودکانِ خانواده باقی نمی گذارد.

6) شاید «رمانتیک ترین» خودکشیِ این مجموعه کوچک، خودکشیِ ادیبِ والای آلمانی «اشتفان تسوایگ» (Stefan Zweig) و همسرش «لوته» باشد.
همه عکس های جسدِ «تسوایگ» و «لوته» در تخوابشان را دیده اند. آنچه کمتر کسی می داند آنست که دستِ کم یکی از این عکس ها توسطِ پلیس صحنه سازی و «رمانتیزه» شده است (12). گزارشِ پزشکیِ قانونی نشان می دهد که «لوته» بعد از «تسوایگ» داروی خودکشی را خورده است (13). بنابراین کاملاً محتمل است که - همانطور که عکس نشان می دهد - عاشقانه سر بروی شانه او گذاره باشد و انگشتانش را در دستهای او قلاب کرده باشد. منتهی عکسِ بعدی که دستِ او را بدورِ گردنِ «تسوایگ» نشان می دهد، جعل است. جعل به این معنا که یکی از پلیس ها، احتمالاً رئیسِ پلیس، تصمیم می گیرد که عکس را عاشقانه تر کنَد. دلیلِ این کار احترامی بوده است که مردمِ آن ناحیه برای «تسوایگ» قائل بودند.
«تسوایگ» علی رغمِ شهرت، محبوبیت، و ثروت، به درجه ای از افسردگی رسیده بود که هیچ امیدی به اتمامِ حکومتِ نازی ها و بازگشت اش به آلمان نداشت. وضعیتِ خودش را «خانه به دوشی» می نامید. اینکه همسرش «لوته» تا چه حد با خودکشی موافق بوده است هنوز موردِ تحقیق است و با قاطعیت روشن نشده است. گمان بر این است که اقدامِ «لوته» صرفاً یک «همراهی از روی عشق» بوده است و نه یک نتیجه گیریِ شخصی.
________________________________________
توضیحات و منابع:

1)
Michael Hepp; Kurt Tucholsky; Rowohlt Verlag (rororo); ISBN 3 499 50612 2

2)
Thomas Lochthowe; Suizide und Suizidversuche bei verschiedenen Berufsgruppen;
Dissertation zur Erlangung der Doktorwürde der Medizinischen Fakultät der Bayerischen Julius-Maximilians-Universität Würzburg file:///C:/Users/oem/Downloads/Dissertation_Th.Lochthowe.pdf
ص 49

3)
www.deutschlandfunkkultur.de

4)
- Uwe Naumann; Klaus Mann; Rowohlt Verlag; ISBN 3-499-50695-5
- Uwe Naumann; Ruhe gibt es nicht, bis zum Schluß. Klaus Mann (1906–1949) Bilder und Dokumente; Rowohlt Verlag; ISBN 3-499-23106-9
- Katia Mann; Meine ungeschriebenen Memoiren; ISBN 3596217504
- Erika Mann; Mein Vater, der Zauberer; ISBN 3499222825
- 100 Jahre Thomas Mann bei S. Fischer; ISBN 310990117-X

5)
- Hugo Huppert; Majakowski; Rowohlt Taschenbuch Verlag (rororo); Reinbek 1977;
ISBN 10: 3499501023
- Nyota Thun; Ich – so groß und überflüssig. Wladimir Majakowski; Leben und Werk; Düsseldorf 2000; S. 297–312; ISBN 9783933749284

6)
Hans-Peter Rodenberg; Ernest Hemingway; Rowohlt Verlag (rororo);
ISBN 978-3-499-50626-0

7)
https://link.springer.com/chapter/10.1007/978-3-642-79855-9_6

8)
Burwell, Rose Marie; Hemingway: the Postwar Years and the Posthumous Novels;
New York: Cambridge UP (1996); ISBN 978-0-521-48199-1

9)
- www.spiegel.de
- www.zeit.de
- www.glanzundelend.de
- Renate Wiggershaus; Virginia Woolf; Deutscher Taschenbuch Verlag; ISBN 3-423-31044-8

10)
Werner Waldmann; Virginia Woolf: mit Selbstzeugnissen und Bilddokumenten; Rowohlt Reinbek; 12. Auflage 2006; ISBN 3-499-50323-9

11)
www.spiegel.de

12)
- www.zeit.de
- George Prochnik; Das unmögliche Exil; Stefan Zweig am Ende der Welt; C.H.Beck Verlag; ISBN 978 3 406 69756 2

13)
www.faz.net