حفظ "برجام" و "مرگ بر امریکا"؟!
بهزاد کریمی
•
هیچ ایرانی مردم دوست، حساس نسبت به حفظ استقلال و متعهد به رعایت حرمت ایران از سوی جهانیان، طرفدار تسلیم به هیچگونه زور گویی از سوی هیچ دولتی علیه کشورش نیست، اما این امر نمی تواند دستاویزی باشد برای بدل شدن کشور ما به موش آزمایشگاه امریکا ستیزی توسط جناب خامنهای زیر شعار ایستادگی در برابر "استکبار" و "اذناب" منطقهای آن
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۰ تير ۱٣۹۶ -
۱ ژوئيه ۲۰۱۷
در بحبوحه فشارهای سیستماتیک جهانی بر جمهوری اسلامی، از جر و بحثهای پشت پرده حکومتیان نکته جالبی بیرون زد که خصلت نمای این نظام ستیزه جو و بیانگر کنه سیاستگزاریهای کلان آن بود. این نکته که، حکومت بر اثر تداوم فشارها ناگزیر از گزینش میان دو گزینه است که یکی از آنها اصل را رسیدن به توانمندی هستهای می نهد و در این راه اگر لازم افتد حتی باید با امریکا آشتی کرد، دیگری اما اساس را پابرچا ماندن بر امریکا ستیزی می داند ولو به بهای کوتاه آمدن در برنامه تجهیز به توانمندی هستهای. با این خبر به بیرون درز کرده، محرز شد که کانون تصمیم سازی و تصمیم گیری در حکومت به این نقطه مشخص رسیده که به اصطلاح هم خدا و هم خرما نمی شود و با قرار گرفتن در موقعیت تعیین اولویت، از میان دو گزینه کنار آمدن با امریکا برای بدل شدن به قدرت هستهای یا گذشتن از خیر کلاهک اتمی و کوبیدن کماکان بر طبل "مرگ بر امریکا" می باید که دست به انتخاب زند. البته برای خامنهای و معتمدیناش در ولایت، تنها شقی که طرح نشد فاصله گرفتن بود از هر دو این رویکردهای بدفرجام؛ هم دوری از اتم و هم ترک "مرک بر امریکا"!
در این میان اما پرسش آن بود که صف آراییها پیرامون همین موضوع اختلاف چیست و چهرههای اصلی طرفین مناقشه کدامند؟ اگر هم نمی شد نمایندگان آن جریانی از قدرت را که تقدم به اتم می داد و می دهد در دقتی صد در صد با نام و مشخصات آن برشمرد - چرا که می توانست طیفی متضاد از ذینفعهای هستهای در درون سپاه گرفته تا نرم رفتارهای دورنگر طیف رفسنجانی را دربرگیرد- شناسایی نماد آن یکی فکر اما اصلا دشوار نبود. فکری که تا بهره گیری از صدور فتوا علیه استفاده از بمب هستهای پیش رفت و در عوض فرصت تاریخی به دست آمده برای تفاهم با امریکای اوباما را دست دادن با چدن نام داد! نماد اصلی این طرز تفکر و رفتار حکومتی، کسی نبوده و نیست جز شخص ولی فقیه. همانی که شرط بقای ولایتاش را در دشمن تراشی می داند و دشمن را هم در وهله نخست در وجود امریکا می جوید و نشانه می رود! همو بود که در آن بزنگاه انتخاب میان دو "امکان"، سازش بر سر اتم برگزید و بر ادامه چالش با امریکا اصرار ورزید.
از اینرو، نباید و نمی توان داعیههایی از این نوع را که رفتن جمهوری اسلامی پای مذاکره و مصالحه بر سر اتم با امریکا گویا ابتکار دولت "اعتدال" بوده و این دولت بود که سرانجام توانست توافق "برجام" را بر خامنهای تحمیل کند، جدی گرفت. این اصلاً حقیقت ندارد که گویا روحانی- ظریف ابتکار زدند و حاصل کار خویش بر راس قدرت خوراندند! کار آنها تنها در این حد ارزش داشته که مصلحت عمومی کشور در این شرایط را فهمیدند و در حد مقدورات خود کوشیدند تا به آن جامه عمل بپوشانند. این رفتار آنها قابل تایید است، اما نه به عنوان "شاهکار"ی که می باید به ستایش از آن برخاست!
در روند گفتگوهای هستهای، خامنهای خود نه فقط عنصر مهمی در توافقات بوده که نقش محوری و تعیین کنندهای هم در آن داشته است. او اگر با جریان مذاکرات و محصول آن موافقت نمی کرد، اصلاً قراردادی امضاء نمی شد! در نظام ولایی، حرف اول و آخر بر سر موضوعات کلان با ولی فقیه است. او بود که چانه زنی با امریکا را زمستان سال ۱٣۹۱ در عمان و به وساطت سلطان قابوس آغاز کرد تا در ژنو نهایی ۱٣۹۴، به جان کری و پنج نماینده دیگر قدرتهای جهانی از طریق وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی چراغ سبز برای توافق نشان دهد. ولی فقیه دریافته بود که نظام دیگر نمی تواند هم در خود استعداد تسلیح اتمی بپرورد و هم "مرگ بر امریکا" سر دهد. او پذیرفته بود که در برابر استراتژی کارآمد تشکیل ائتلاف جهانی علیه برنامه هستهای ایران و راه انداختن جنگ اقتصادی موفق توسط اوباما، جز عقب نشینی از سنگری که در آن منزوی شده است چاره دیگری ندارد. او در شرایطی که هم جهانیان در برابرش صف کشیده بودند و هم افکار عمومی ناراضی در کشور بخاطر ماجراجوییهای اتمی حکومت و پیامدهای آن خود را مواجه با فاجعه می دیدند ناگزیر از تمکین دید. او در واقع جام تسلیم هستهای را پیشاپیش سر کشیده بود و نگرانیاش فقط این بود که مبادا از توسن ضد امریکاییاش پایین افتد. همه هوش و حواس او در طول مذاکرات صرفاً متوجه این بود که نکند توافقات اتمی از خط قرمز امریکا ستیزی او فراتر رود و چالش حیثیتی او با امریکا مورد سازش و زیر سئوال قرار گیرد. او اتم را داد تا چهره ضد امریکایش دوام یابد!
بر این اساس هم است که باید گفت "برجام" در عین دستاورد بودن مقطعی، راه حل بنیادی برای دراز مدت کشور ما نیست! تجهیز هستهای، در اساس یک وسیله بود برای پیشبرد سیاستی معین؛ اگرچه ابزاری از نوع بسیار خطرناک. وسیله سترون شد که خوب بود ولی اصل سیاست بجای خود باقی است. هدف و برنامه راس نظام را در تشنج آفرینی و دشمن تراشی آن باید دید و اصل مسئله را در این موضوع فهمید. در واقع، با آنکه انرژی هستهای با مصرف تسلیحاتیاش فی نفسه مردود است و خطر آفرین – و حتی در مصرف غیر تسلیحاتیاش نیز زیر علامت سئوال - مهم تر از همه اما آنست که دارندهاش شاخص به چه سیاست خارجی است؟ آیا در پی تنش و تشنج است یا متعهد به امنیت متقابل و صلح؟ نکته دارای اهمیت تعیین کننده نیز همین است. در این زمینه، هند و کره شمالی نمونههای آموزندهای هستند. هند بالای یک میلیارد نفوس مجهز به بمب هستهای در زمره کم خطرترین کانونهای جهان هستهای ما شناخته شده است، اما کره شمالی ضعیف الجثه ولی در همانحال باج خواه مجهز به موشکهای دارای کلاهک اتمی، چونان خطر جدی هستهای در افکار عمومی جهان! بنابراین جدا از تجهیز یا عدم تجهیز به اتم، جمهوری اسلامی مادام که سیاست خارجیاش برمبنای تعرض و تشنج باشد، حتی در نداشتن سلاح هستهای نیز حکومتی خطرناک قلمداد می شود و خواهد شد و از همین طریق، ایران ما نیز در معرض انواع تهدیدات نابجا و غیر ضرور.
مسئله این نیست که این یا آن دولت منبع شر نیستند، مسئله اینست که در عالم شر چگونه باید از امکانات مثبت و سازنده بهره گرفت و چطور انواع شیطنتها را خنثی کرد. خامنهای با کارشکنیها و مخالفتهایش در برابر عادی شدن مناسبات ایران و امریکا طی دوره استثنایی هشت ساله ریاست جمهوری اوباما در امریکا، فرصت تاریخی بی مانندی را آتش زد که تکرار آن حالا حالاها فقط یک آرزوست. او اما تا ترامپ منفور سرکار آمد و بلافاصله هم با اتخاذ سیاست تهاجمیاش علیه ایران، بی هیچ آزرمی مدعی شد که از اول هم گفته بوده که نمی شود به امریکا اعتماد کرد! همین جناب اکنون هم که کشور ما محتاج سیاستی است مدبرانه با جهتگیری مهار و خنثی کردن بهانههای شرورانه ترامپها و نتان یاهوها و نه دست زدن به تحریکات متقابل پشت سرهم، سپاه را اختیار می دهد تا موشک "نابود باد اسرائیل" هوا کند و قایق نظامی در آب به جولان درآورد. و این در حالیست که بر اثر تصمیمات کاخ سفید فعلی و کنگره کنونی امریکا، "برجام" در یک قدمی بی اعتبار شدن و فسخ عملی قرار دارد و انواع تحریمهای اقتصادی و طرحهای بالفعل سیاسی و بالقوه نظامی در راه است. در چنین موقعیتی، کشور ما را به یک دیپلماسی قوی با جهان نیاز است که بر تنش زدایی استوار باشد و صلح خواهی مردم ایران را پیام دهد و نه علم کردن تز "چشم در برابر چشم" و نه صدور همه روزه نسخه زور بر ضد زور از "بیت آقا"!
امنیت ایران نه به رشد تصاعدی قدرت نظامی آن حاصل می شود و نه در توسل جستنها به "عمق استراتژیک" در عراق و دمشقجات! پشتوانه امنیت در بیرون از کشور ابراز دوستی و همکاریهای سازنده و اجتناب از صدور مقاصد خود غرضانه ولایت است و در درون کشور نیز، تبعیت حکومت از اراده دمکراتیک شهروندان. آقای خامنهای ولی فقیه اما، علیه هر دو این منابع امنیت ملی کشور عمل می کند. سیاستهای او که برخاسته از جایگاه اوست، کشور را در گروگان ولایت دارد. برای او، ایران مصداق رسیدن به دستمال دارد به بهای آتش گرفتن قصر قیصری! او با فرم و ظاهر برجام مخالف نیست بلکه اساساً با درونمایه و پس زمینه آن سر مخالفت دارد. درونمایهای که چیزی نمی تواند باشد مگر بالا بردن بنای اعتماد در مناسبات دیپلماتیک کشور ما با منطقه و جهان.
این فقط ترامپ و اسرائیل و عربستان سعودی و مشابههای اینان نیستند که می خواهند برجام از بین برود تا تنش و تشنج در منطقه میدانداری کند، بلکه خامنهای و بازوی عملیاتیاش در منطقه - سپاه قدس سپاه پاسداران- نیز خود در عمل و از پیش، علیه تنش زدایی و رفع تشنج بودهاند و همچنان هم هستند که چیزی نیستند مگر آفتی علیه "برجام". خامنهای و فرماندهی سپاه علیه صلح امنیتاند زیرا که از جمله حاضر به ابطال شناسنامه "مرگ بر امریکا"ی خود و دست برداشتن از جاه طلبی "هلال شیعی" خویش نیستند! مسئله اینان نه مخالفت با زورگوییها از موضع دفاع از برقراری مناسبات سازنده ایران با هر دولت دیگر، که ماندن خودشان است بر موضع زورگوییها و ماجراجوییهایی که نه تنها ربطی به منافع و مصالح ملی ما ندارند بلکه مخاطره انداز هستی امروز و فردای مردم ایران هستند!
هیچ ایرانی مردم دوست، حساس نسبت به حفظ استقلال و متعهد به رعایت حرمت ایران از سوی جهانیان، طرفدار تسلیم به هیچگونه زور گویی از سوی هیچ دولتی علیه کشورش نیست، اما این امر نمی تواند دستاویزی باشد برای بدل شدن کشور ما به موش آزمایشگاه امریکا ستیزی توسط جناب خامنهای زیر شعار ایستادگی در برابر "استکبار" و "اذناب" منطقهای آن. باید تکرار کرد که اکنون نه فقط تضمین "برجام" که حتی حفظ آن نیز در گرو برقراری مناسبات سیاسی معقول کشور ما با همه دولتهای جهان و مقدم بر همه با دولت امریکا در کادر مناسبات برابر حقوقی است. دولت روحانی هم اگر بخواهد ناجی جدی "برجام" باشد، باید رسماً و عملاً علیه امریکا ستیزی خامنهای چهره کند. "برجام" اگر در سمت تثبیت "خود پیش نرود که لازمه آن ایستادگی است در برابر جاه طلبیها و ماجراجوییهای دستگاه ولایت، از توش و توان خواهد افتاد و پس خواهد رفت! و آنگاه این اصلاً پذیرفتنی نخواهد بود که در صورت زمین خوردن احتمالی "برجام"، این ادعا علم شود که دولت مقصر نبوده است!
|