استاد عطاء بهمنش با زندگی وداع کرد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ تير ۱٣۹۶ -  ۲ ژوئيه ۲۰۱۷



اخبار روز- کرد سنندجی: گزارشگر و مفسر قدیمی فوتبال ایران امروز درگذشت. عطاء الله بهمنش چند سالی بود به علت بیماری در منزل بستری بود و کمتر در میادین ورزشی دیده می شد
بهمنش از قدیمی ترین نویسندگان، مفسران و گزارشگران رسانه های ورزشی ایران است که فعالیت خود را از ابتدای دهه سی شروع کرد و نخستین گزارش زنده ورزشی رادیو را در سال ۱۳۳۷ انجام داد. برای ورزش ایران، و حتا برای رسانه در این سرزمین، او خودِ تاریخ است؛ حافظ حماسه ها، روشنی ها، تاریکی ها، شکستها، شوقها، واهمه ها. وبه راستی آیا او که راه دور و درازی را، از کجا تا به کجا، و با چه کوشش و مرارتی پشت سر گذاشته تا به اینجا و این لحظه رسیده، در بالین رنج جانکاه بیماری، که راه گلو را می بندد و راه نفس را تنگ می کند، شکوه مرمرین خود را از دست داده است؟

بهمنش نویسندگی را از دی ماه ۱۳۳۰ در مجله ورزشی «نیرو و راستی» شروع کرد. او در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ در نشریه امید ایران می‌نوشت و پس از آن نیز از نویسندگان اصلی هفته ‌نامه کیهان ورزشی به شمار می‌آمد و با نشریاتی همچون روزنامه اطلاعات، گلبانگ، روزنامه ری، ایران ورزشی نیز همکاری داشت. وی چند سال دبیر و نایب رئیس فدراسیون کشتی ایران بود.
استاد «عطاءاله بهمنش» نامی ماندگار در عرصه رسانه ای ماست. پدیده ای که به معنای واقعی کلمه در کارش نابغه بود و امیدواریم روزی فرا برسد که جامعه رسانه ای ایران شخصی همتراز با او پیدا کند. ورزشکار، نویسنده، محقق، گزارشگر و مفسری که در اغلب رشته ها به معنای واقعی کلمه یک «تحلیلگر» قابل بود. از دوومیدانی و کشتی گرفته تا فوتبال و والیبال. او یک تقویم زنده ورزشی بود و تالیف هایش در مورد المپیک، سابقه و آیین آن هنوز هم برایمان حکم یک گنج را دارد.

در روزگاری که هنوز تلویزیون در خانه ها به عضوی مهم از اعضا خانواده بدل نشده بود، استاد بهمنش با گزارش زنده مسابقات از رادیو، صدهاهزار نفر را میخکوب می کرد. همه گوش به دهان استاد می دوختند تا از رویدادها بگوید. از قهرمانی جهان پهلوان تختی و عبداله موحد در المپیک گرفته تا قهرمانی فوتبال در جام ملت های آسیا. بهمنش در گزارش مسابقات فوتبال اصطلاحات و خاطراتی ارزشمند بر جای گذاشته است. او در جریان گزارش یکی از دیدارهای ایران در چارچوب پیکارهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۷٨ آرژانتین با انتقاد از تعویض حشمت مهاجرانی در خط حمله گفت: حالا مهاجرانی با این تعویض انگار «صفر» را با «صفر» عوض می کند. اشاره استاد به تعویض یکی از مهاجمان ناکام تیم ملی در آن بازی با یک مهاجم دیگر بود.

بهمنش یک استثناء بود و در طول این همه سال که فوتبال را گزارش کرد هیچ کس نفهمید که او طرفدار چه تیمی است! او بسیار حرفه ای عمل میکرد و تنها کسی بود در عین حال که گزارشگر بسیار خوبی بود، قلم بسیار توانایی هم داشت. یادم می آید بعد از انقلاب بود و جام جهانی ۱۹٨۲ اسپانیا. استاد بهمنش به همراه شادروان بهمن صفوت سردبیر ورزشی آیندگان در اطاق کوچکی در مجله خواندینها مقدمات انتشار کتابی درباره جام جهانی ۱۹٨۲ اسپانیا را تدارک می دیدند و از من نیز دعوت کردند تا در قلمرو تبلیغاتی آنان را همراهی کنم که چنین نیز شد. هر جلسه و هر بار که پای استاد بهمنش می نشستم نکات تازه ای را می آموختم. یادم می آید آن وقت ها طراحان با –اربراش- کار می کردند تا طرحهای مورد نظر را آماده کنند. طرحی را با مضمون اسب و ماشین های آی بی ام برای یک طرح تبلیغاتی پیشنهاد داده بودم ووقتی کار اولیه آن انجام شد استاد بهمنش با دیدن آن رو به من کرد و گفت ای کرد دلاور می دانید این عکس من را یاد چه ضرب المثلی می اندازد. من با کنجکاوی فراوان منتظر شرح آن شدم و استاد با ریتمی خاصی گفتند انگلیسی ها مشهور هستند که با ادوکلن و عطر و کراوات بیرون می آیند و با همان ترکیب سم اسب را نیز بو می کنند! بهمنش در تمام عمر یک ناسیونالیست و دموکرات راستین بوده و همه گاه منافع ملی ایران را نگهبانی کرده است و استاد در همین راستا خاطره ای دارد از بنگاه سخن پراکنی بی بی سی در باره حضور تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی ۷٨ آرژانتین که وقتی برای جام جهانی انتخاب شدیم بنگاه سخن پراکنی بی بی سی گفت: حق استرالیا بود که نماینده آسیا و اقیانوسیه باشد، نه ایران!
اما من هم بر پایه نواری که وجود دارد به آنان چنین جواب دادم که از رادیو ایران پخش شد: تیم ملی ایران پس از بازیهای مقدماتی در آسیا و شکست استرالیا به آرژانتین خواهد رفت، گویا این انتخاب برای انگیسیها گران آمده است چون می خواهند ما همیشه نوکرشان باشیم!... ولی چنین نیست که بمانیم و استرالیا برود، ما شایسته هستیم!

در جام جهانی ۱۹۶۶ لندن بهمنش در جمع خبرنگاران اعزامی قرار گرفت و با شادروان مهدی اسدالهی از کیهان ورزشی هم سفر شد و همینطور تعدادی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران از جمله زنده یاد ها دکتر اکرامی، مبشر، محب، رنجبر و محسن حاج نصرالله و برای اولین بار در لندن ستاره های فوتبال جهان را دید و به قول خودش دیدن این جام چشمان او را باز کرد و با خرید چند صفحه گزارش فوتبال، نحوه گزارشها و برداشت مفسران طراز اول جهان را خوب گوش داد و به این نکته رسید که بازیکنان را باید از سنین پائین با رموز فوتبال آشنا کرد.

بهمنش نامش در تاریخ گزارشگری و ورزشی نویسی ایران خواهد ماند و با خدمت عاشقانه و صمیمانه خود زبیاترین نقش ها را برای ورزش ایران زد و عشق را با کلام خود جلوه بخشید.
عباس سماکار در کتاب من یک شورشی هستم –خاطرات زندان. از بهمنش می گوید و می نویسد و صد افسوس که گفتن و نوشتن وی در باره استاد تاریخ گزارشگری و رسانه ای ایران کوتاه است.
«به صورتم نگاه می کنم. چه کسی را می بینم؟»… از دفتر خاطرات سینماگر؛ نیکلاس ری
در نوشته عدنان دانش یار در یکی از ویژه نامه های دنیای فوتبال و آن وقتی که استاد در بستر بیماری بود به توصیف وضعیت و شخصیت رسانه ای زنده یاد بهمنش می پردازد: برای ورزش ایران، و حتا برای مدیوم رسانه در این سرزمین، او خودِ تاریخ است؛ حافظ حماسه ها، روشنی ها، تاریکی ها، شکستها، شوقها، واهمه ها. وبه راستی آیا او که راه دور و درازی را، از کجا تا به کجا، و با چه کوشش و مرارتی پشت سر گذاشته تا به اینجا و این لحظه رسیده، در بالین رنج جانکاه بیماری، که راه گلو را می بندد و راه نفس را تنگ می کند، شکوه مرمرین خود را از دست داده است؟… راه پرسش گری در این باره از دالان هزارتوی «گذشته» می گذرد و جستوجو در گذشته هم همیشه سرخوشانه است، ولی تاوان سنگینی دارد، سرانجام همه¬چیز حسرت است، حسرت: صدای دوباره اش را می شود شنید که مرگی را به تعویق خواهد انداخت؛ هم او بود که همراه افسانه «تختی» به هلسینکی سفر کرد، به ملبورن، رم، و به روزهای تلخ توکیو. وقتی حجم سنگینی از زمان را کنار بزنیم، از خلال چشم اندازی اثیری، او را می بینیم که با اشتیاقی وصف ناپذیر، حماسه «تختی» و «حبیبی» را، میان مردمانی عاشق، چونان رویا قسمت می کند… پایانی در کار.
- بهمنش،۶۰سال و اندی سال پیش آغاز کرد، یک روز دی ماه ۱۳۳۰، و چند دهه مدام، از مجله «نیرو راستی» تا رادیو، و از آنجا تا تلویزیون، روشهایی تازه را آزمود. دلباخته «حکایت» بود و بارها بنیادهای تازه در «آیین حکایت گران» بنا نهاد، و خود از آنها گذشت، و به گونه ای ستودنی توانست جهان ذهن خویش را در پیکر «حکایتها»ی پیشتر ناشناخته، آشکار کند. او که با «نوشتن» آغاز کرده بود، دیری نپایید که به افسون «صدا» آویخت و «حکایت گری» پیشه کرد، چون شاعری که شعری سروده، و نقاشی که پرده ای ترسیم کرده، و سرانجام با صدایش، شیدایی و حرارتش، و با واژگان تکان دهنده اش، راهی را گشود که تا «گزارش» در مقام «حکایت»، دیگر نتواند از آن باز گردد. شاید یک روز عادی سال ۱۳۳۷، که یک روزنامه نگار ورزشی، عطاء بهمنش، از رادیو، مسابقه دو و میدانی میان تیمهای ملی ایران و عراق را برای نخستین بار به صورت زنده گزارش کرد و سنگ بنای این حرفه/هنر را برافراشت، از یاد رفته باشد، اما حافظه تاریخی ورزش و رسانه در این سرزمین هرگز، آن لحظه های آغازین نخستین پخش زنده تصویری را از یاد نخواهد برد؛ سال ۱۳۴۲، شبکه دوم تلویزیون ملی ایران، رویارویی تیم های ملی فوتبال ایران و هند، و آغاز راه بازیهای انتخابی المپیک ۱۹۶۴ توکیو، که صدای بهمنش حکایت این جدال را آذین بخشید، و طراوتی رازآمیز بدان افزود. و او حکایت گرِ نخستین است، بالاتر از زنده یادان اسداللهی، هنریک تمرز، قراگزلو، زنده یاد استاد منوچهر لطیف، روشن زاده، «استاد اول» هنوز عطا بهمنش است، چیزی مثل دیوید وارک گریفیث برای سینما… مانوک خدابخشیان، حکایت گری دیگر، او را «افلاتون مکتب خانه گزارشگری در ایران» خوانده است. کجا می توان ستایشی والاتر از این را در وصف استاد اول جست وجو کرد؟
پیرمرد، فقط حکایت گر حماسه ها و نورها نبود، شاهد است؛ او چه خاطره ها با خود که نداشت، چه رازها. پیرمرد گنجینه اسرار مگوی این ورزش بود، یک معبد باشکوهِ رازهای سر به مهر است، جنبه های پنهانی، ناگفته، و حتی نااندیشیده، همه اما حس شدنی. پیرمرد «چشم ما» است و دانا به همه مصیبت هایی که از دیرباز بر سر ورزش ایران فرود آمده و رنگ از رخسار آن ستانده است. یعنی حالا که می گویند در پس شکافتن مغزش، دهلیز خاطراتش کمی خدشه برداشته، چه بر سر «رازها» خواهد آمد؟ حالا که این جا دیار رازهای ناگشوده و بی اعتنایی به معنای درون این رازهاست، آیا او دفتر خاطراتی از خود باقی گذاشت؟ یک شهادت نامه؟


هنوز سخن که می گوید، اندوه عمری در صدای او نهفته است، و مایه هایی آشنا: مجازات، گناه، داوری، و عدالت. خودش گفته که سال هاست که در برابر آینه خانه اش می ایستد و از خود می پرسد که «قربانی کدامین گناه ناکرده» شده است؟ هنوز سخن که می گوید، صدای او را می شنویم که از سه دهه پیش، اینک در زمستان زندگی اش پژواک یافته است؛ راستی کدامین گناه او را از مقام حکایت گر حماسه های جاودان به نقالی «حذف شده» و «به حاشیه رانده» فروکاست: شاید چون یک روز نخستین مدیر ورزش رادیو ایران بود، شاید…،پاسخ بهتر است که در مه غلیظی از ابهام فرو رود! یک چیز را بدانیم: سه دهه که هیچ، دهه ها هم که بگذرند، او و میراث اش، آینه دار گوشه هایی گم شده و نادیده از تصویر ورزش ما خواهند بود، حتا به ویژه آن گوشه های این تصویر، که فرادستان به ندیدن اش عادت یا اصرار داشته ایم. حذف پیش از موعدش، حذف چیزی آشنا بود. اطمینان بخش ترین چیزی که در این ورزش همراه ما بود، با حذف او و به حاشیه رفتن اش از ما گرفته شد، همان چیزی که والتر بنیامین «توانایی مبادله تجربه ها» نامیده است.

یادداشت‌های عطا بهمنش که آن را در ۳۵ سالگی‌اش،در اولین شماره‌ی بهار ۱۳۳۷ در مجله‌ی کیهان ورزشی نوشته، مرور می‌کنیم: سال نو بشارت داد سالی رفت و روشنی و نشاط مژده‌ی پیروزی آورد. بار دیگر دل‌های ما طپید، نیروی ظفرمندی و عشق به برتری و کامیابی ما دوچندان شد. سال کهنه پایان یافت؛ اما این پایان، آغاز همه‌ی جنب و جوش‌ها و از پا ننشستن است. با سال گذشته بدرود گفتیم و تا کران‌های افق بدرقه‌اش کردیم؛ لیکن آنچه در سالِ سپری‌شده انجام داده‌ایم، آینه‌ی تمام‌نمای فعالیت‌های آینده‌ی ما خواهد بود. پیروزی‌های گذشته را نمی‌توان در موزه نهاد و دل به افتخاراتش خوش کرد، و یا ناکامی‌ها و نابسامانی‌ها را پیش‌کشید و از کار تازه گریزان شد. باید آنچه باعث کدورت خیال و کندی امور ما گردیده است، دور ریخت و با نکات مثبت، پیوند همیشگی یافت. ببینیم سال گذشته چه تماس‌های داخلی و خارجی ورزش به سود نیرومندی مردم کشور ما بوده است و از کدام‌یک نقصان دیده‌ایم.
ماها داستان پلیسی و جنایی را خوب می‌خوانیم. جدول کلمات متقاطع را به‌راحتی حل می‌کنیم؛ اما به آمارگیری و رقم توجهی نداریم. وقتی مقاله‌ای را مطالعه می‌کنیم، به ارقام و اعداد که می‌رسیم چند سطر را رها کرده «مقصود» خود را لابه‌لای سطر دیگر جستجو می‌کنیم! در صورتی که حقایق و آنچه با واقعیت سر و کار دارد، با عدد هم می‌تواند همراه باشد. حالا وحشت نکنید! ما قصد نداریم جدول ضرب جلوی شما گذارده و رقم نشانتان دهیم؛ خیز قصد ما بر این است جریانات پراهمیت ورزشی را که سال گذشته روی‌داده، نقّادی کنیم. تماس ورزشی ما نسبت به سال‌های پیش، روی هم‌رفته در سال ۱۳۳۶ بیشتر بوده است و برای اولین مرتبه با هزینه‌ی سرسام‌آوری، یک مسابقه‌ی جهانی در تهران انجام یافت که خرج اقامت ورزشکاران تیم‌های مختلف هم به عهده‌ی کشور میزبان بود. متأسفانه تاکنون کمیته‌ی تشکیلاتی و انجمن ملی تربیت بدنی هم بیلان هزینه و درآمد مسابقه‌ی وزنه‌برداری جهانی ۱۹۵۷ تهران را منتشر نساخته است!
ترتیب مسابقات ورزشی بزرگ که اهمیت بین‌المللی داشته باشد، به سود کشور ما است، در صورتی که مسوولین امور، با بصیرت کامل و دلسوزی هر چه تمام، انجام وظیفه کنند. کشورهای مترقّی، از مسابقات ورزشی سود کلان می‌برند و با درآمد زیاد در اندیشه‌اند سازمان‌های داخلی را رونق دهند و اصولی، همه‌ی مسایل غامض را از پیش پای بردارند. اگر قرار باشد همیشه خرج کنیم و درآمدی نداشته باشیم، پایان کار ما جز افلاس چیز دیگری نخواهد داشت. همین دیروز بود؛ فدراسیون کشتی جهانی از کشور ترکیه حق‌السهم مسابقات کشتی بین‌المللی را مطالبه می‌کرد و ترک‌ها از پرداخت آن خودداری می‌کردند. سازمان‌های ورزشی ایران هم باید کم‌کم به وظایف خود آشنا شوند. باید طرفدار اصالت ورزشی بوده و از اسراف و تبذیر بپرهیزند. باید اگر تیم‌های ورزشی ما آمادگی ندارند، فقط به‌خاطر شرکت در مسابقه‌، ورزشکاران را به خارج نفرستند. باید در فکر این باشند، لااقل در هر یک از شهرستان‌ها و در همین جنوب تهران، ورزشگاه‌های محلی ایجاد کرده و از کج‌رَوی جوان‌ها به نحو بارزی جلوگیری کنند... بگذارید این وسایل تفریح و سرگرمی «ورزش» باشد... به قول آن سخن‌گستر معاصر، استادیوم‌های ورزشی ریه‌های شهر را تشکیل می‌دهند و این ریه‌ها هر چه بزرگ‌تر و مجهّزتر، مردم کشور ما بهتر تنفس می‌کنند.

بخش ورزشی اخبار روز، درگذشت استاد بهمنش را به خانواده ایشان و جامعه ورزش ایران تسلیت می گوید.