بازمانده در کلاس ششم
فروغ فکری


• زمان ما وضع خیلی بهتر بود. سن ازدواج اینقدر پایین نبود. معمولا دخترها دیپلم می‌گرفتند، اما الان وضع فرق کرده و خیلی سن ازدواج پایین آمده.» و برای همین هم دخترها به راهنمایی که می‌رسند، باید خانه‌نشین شوند و امسال هیچ دختری برای کلاس نهم ثبت نکرده. «اکثر دخترها بعد از کلاس ششم ازدواج می‌کنند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۲ تير ۱٣۹۶ -  ٣ ژوئيه ۲۰۱۷



شهروند- پای هیچ‌کدام از بغل‌دستی‌های کلاس هفتم فاطمه به کلاس هشتم باز نشد. همه آنها راهی خانه بخت شدند و فاطمه تنها کلاس هشتمی مدرسه راهنمایی ملک‌آباد شد. با همکلاسی‌های پسر و معلم مرد در روستایی کنار جاده. در مسیر تربت‌حیدریه به خواف. اول مهر هنوز در ذهنش زنده است. یادش می‌آید روزی را که در کلاس را باز کرد و خبری از رقیه و ساجده در کلاس نبود. حالا رقیه با دختری هفت‌ماهه کنار فاطمه ایستاده و نگاهش به فاطمه است که می‌گوید می‌خواهد درس بخواند و لیسانس بگیرد. «حتی بیشتر از لیسانس. می‌خوام کاری کنم برای آینده این‌جا. وقتی خانواده‌ام اجازه‌دادن درس بخونم خیلی حس خوبی داشتم».
رقیه کلاس هفتم را با معدل ٢٠ تمام کرد، اما خانواده اجازه ندادند درس را در مدرسه‌ای مختلط ادامه دهد و پدرش به نخستین خواستگار «بله» داد تا دختر ١٣ساله عروس شود و در ١٤سالگی با دخترش سری به مدرسه دبستان بزند. دبستانی جدید که پشت‌به‌پشت دبستان قدیمی ساخته شده. آن هم در روستایی با ٢هزار نفر جمعیت که تنها یک مدرسه دبستان و یک راهنمایی دارد، بچه‌ها برای دبیرستان باید به روستاهای اطراف و یا شهر رشتخوار بروند. شهری که تا روستا ٣٠ کیلومتری فاصله دارد. دبستان و راهنمایی هم مختلط است و همه بچه‌ها در یک شیفت کنار هم درس می‌خوانند. «دبستان رو با پسرها در یک کلاس درس خوندیم، اما خانواده گفتن دیگه نمیشه تو یک مدرسه درس بخونید. بزرگ شدید.»
باد پیچیده در زمین‌های کشاورزی اطراف روستا که هنوز گل‌های بنفش زعفران از میان خاک خشکش بیرون نزده است. زنان جوان، چادرهای‌شان را به دندان گرفته‌اند و دست بچه‌ای در دستان‌شان تکان می‌خورد. این‌جا روستایی است ٣٠ کیلومتر بعد از تربت‌حیدریه و ٣٠ کیلومتر مانده به رشتخوار. وسط زمین‌های زعفران.
دخترها جدا، پسرها جدا
مدرسه نمونه دولتی قبول شد و از همان سال ساکن خوابگاهی در تربت‌حیدریه. برای همین هم اوضاعش با بقیه همسن‌وسال‌ها فرق داشت که شاید مجبور بودند خیلی زود عطای درس خواندن را به لقایش ببخشند. حالا شهسواری با لبخندی که از لبانش نمی‌افتد، بچه‌ها را آرام می‌کند. ١٠٠ دختر و ٩٠ پسر دبستان ملک‌آباد را که مدیرشان است. مدیر مدرسه‌ای که در دبستان دختران زیادی به خود می‌بیند. «در ابتدایی تمام بچه‌های روستا به مدرسه می‌آیند، اما از راهنمایی به بعد فقط پسرها درس می‌خونند. زمان ما وضع خیلی بهتر بود. سن ازدواج اینقدر پایین نبود. معمولا دخترها دیپلم می‌گرفتند، اما الان وضع فرق کرده و خیلی سن ازدواج پایین آمده.» چند سالی است که دو مدرسه ملک‌آباد مختلط اداره می‌شوند و برای همین هم دخترها به راهنمایی که می‌رسند، باید خانه‌نشین شوند و امسال هیچ دختری برای کلاس نهم ثبت نکرده. «اکثر دخترها بعد از کلاس ششم ازدواج می‌کنند. اما مسأله ازدواج یک طرف است و مسأله تحصیل طرف دیگر. چون هستند بعضی از مردان که اجازه می‌دهند همسران‌شان ادامه تحصیل بدهند به شرط آن‌که مدرسه دخترها و پسرها جدا باشد.»
برای همین هم تک‌وتوک خانواده‌ای که اجازه ادامه تحصیل به دخترش می‌دهد، برایش سرویس می‌گیرد تا به رشتخوار برود. اما این رفت‌وآمد نه فقط برای این دانش‌آموزان که برای معلم‌‌ها هم دردسرساز شده است. چنانچه بهمن گذشته در تصادف‌های زنجیره‌ای دو معلم جان خود را از دست دادند. در جاده‌ای ترانزیتی که حدود ١٣٠٠ کامیون در روز در آن تردد می‌کنند، اما همه جاده‌ها یک بانده هستند و جاده رشتخوار به تربت‌حیدریه از جمله خطرخیزترین جاده‌های کشور است که تصادف‌‌های بسیار در آن باعث شده تا نام جاده مرگ را یدک بکشد. روستای ملک‌آباد اما تنها روستایی است که دو تکه شده و جاده‌ای روستا را به دو قسمت تقسیم کرده. جاده‌ای دو بانده که محل گذر تریلی‌های حامل سنگ‌آهن خواف است. «بچه‌ها برای ردشدن از این جاده خیلی سختی می‌کشند. مدرسه این سمت جاده است و خیلی از اهالی که ساکن آن دست جاده هستند، دچار مشکل‌اند. بچه‌های کوچک خیلی زیر تریلی‌ها رفته‌اند. همه روستاها کنار جاده هستند، اما ملک‌آباد این‌طور نیست. نصف روستا آن سمت و نصف دیگر این سمت جاده است.» شهسواری می‌گوید در حدود ١٥ سال قبل بچه‌ها برای دبیرستان و حتی راهنمایی به سنگان می‌رفتند. روستایی در نزدیکی ملک‌آباد اما تصادفی شد و بچه‌ای از دست رفت و بعد از آن دیگر خانواده‌ها اجازه ندادند تا بچه‌ها به سنگان بروند و الان تعداد دخترانی که به سنگان یا رشتخوار می‌روند به اندازه انگشتان دست هم نیستند. ٤٧روستای رشتخوار، در تب تند آفتاب می‌درخشند. مردها سر زمین‌اند. زمین‌هایی که برای خودشان نیست و بسیاری از آنها مهاجر مشهد و تهران برای کار و زن‌ها که سال‌های قبل فرش‌بافی در میان‌شان زیاد بود، حالا به خاطر نبود خریدار دست از دار کشیده‌اند. «وضع بهداشت درست و درمانی هم نداریم. درمانگاه در سنگان هست و این‌جا خانه بهداشت دارد. بهورز مرد نداریم و فقط یک زن بهورز داریم که یک نفر برای این جمعیت خیلی کم است.» فاصله مدرسه دبستان تا راهنمایی زیاد است. از این سر روستا به آن سر و طرح به‌سازی روستا اصلا مورد توجه قرار نگرفته. کوچه‌‌ها همچنان خاکی است. آسفالت ندارد و بچه‌ها روی همین خاک و سنگ‌ها بازی می‌کنند. هر روز با لباس‌های تمیز می‌‌آیند و با لباس‌های خاکی و گلی برمی‌گردند. «ملک‌آباد جزو روستاهای بزرگ اما بسیار بی‌امکانات است. همین که یک عده درس خوندن و بیکارن انگیزه خانواده‌ها را برای ادامه تحصیل بچه‌ها کم کرده.» شهسواری و تمام معلمان مدرسه هر روز با سرویس از تربت‌حیدریه راهی ملک‌‌آباد می‌شوند تا دو مدرسه روستا همچنان سرپا بماند.
از حرف مردم میترسیم
روستا کوچک است. حرف، دهان‌به‌دهان می‌چرخد. برای دخترمان حرف درست می‌شود وقتی در سن
١٤-١٣ سالگی کنار پسرها بنشیند. زن‌ها نشسته در سایه درخت روستا از نگرانی‌های چندساله‌شان می‌گویند. از این‌که مجبورند دخترشان را زود عروس کنند و همان دختر زود عروس شده هم زود به خانه پدر برمی‌گردد. طلاق می‌گیرد و شاید ازدواج دیگری مقابلش باشد. خانم کبیری از میان آفتاب سوزان روستا خودش را به سایه درخت کهنسالی می‌رساند که ٨ زن زیر آن نشسته‌اند. عضو شورای روستاست و مدت‌ها برای درس خواندن دختران روستا تلاش می‌کند. دخترش دانش‌آموز کلاس دهم است که هر روز با سرویس از ملک‌آباد به رشتخوار می‌رود و برمی‌گردد. خانم‌ها نگاه‌شان به او است که می‌گوید «حالا دیپلم هم ارزشی نداره، چه برسه به سیکل. خیلی از دخترها به سیکل هم نمی‌رسن. ازدواج در سن پایین باعث بیشتر شدن طلاق در روستا شده.» طلاق‌های بسیاری که باعث شد در سال ٩٤ رئیس دادگستری شهرستان رشتخوار اقدام به مکاتبه با امامان جمعه سطح شهرستان و حوزهای علمیه دو شهرستان همجوار (خواف و تربت‌حیدریه) و سازمات تبلیغات اسلامی و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی رشتخوار کند. در پی این مکاتبه اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی رشتخوار با همکاری دفتر امام جمعه جلسه فرهنگ عمومی برگزار کرد و کلیه روحانیون سطح شهرستان دعوت شدند تا به بررسی آسیب اجتماعی «طلاق و ازدواج های زود هنگام در سنین پایین برای دختران» بپردازند و صداقت، رئیس دادگستری شهرستان رشتخوار به کلیه روحانیان سطح شهرستان اعلام کرد تا جهت تحکیم بنیان خانواده و پیشگیری از طلاق و فروپاشی خانواده‌ها و جلوگیری از مشکلات قانونی مراجعان، با عنایت به مواد ١٠٤١ تا ١٠٤٤ قانون مدنی از جاری‌کردن عقد ازدواج دختران زیر ١٣سال و پسران زیر ١٥سال خودداری و از ازدواج‌های در سنین پایین جلوگیری کنند، چراکه اغلب این ازدواج‌ها به دلیل عدم درک متقابل زوجین و اختلاف سنی زیاد زوجین در برخی موارد منجر به طلاق می‌شود و البته رایحه مظفریان هم در کتاب حلقه (نگاهی به ازدواج زودهنگام در ایران) به بررسی این مورد پرداخته که در آن استان خراسان رضوی در صدر استان‌هایی قرار دارد که در آن دختران ١٠ تا ١٤ سال ازدواج می‌کنند و طلاق می‌گیرند. دولت‌آبادی‌ها هم همین را می‌گویند. می‌گویند مدت‌هاست زندگی دختران‌شان دچار این بحران است. بحران ازدواج زودهنگام که حسین عشقی، رئیس آموزش‌وپرورش پیشین رشتخوار هم آن را مشکل بزرگی دانسته که عمده بار آن روی دوش آموزش‌وپرورش است، مشکلی که در ملک‌آباد، محمدآباد و باسفر بشدت به چشم می‌خورد. عشقی به ایسنا گفته: «مدتی است شهرستان رشتخوار در قبولی کنکور هم افت دارد و در رشته‌های پایه خیلی در حد پایین در کنکور قبولی داریم. یکی از علل مشکلات موجود بر سر راه دانش‌آموزان علاوه بر مشکلاتی که گفته شد خروج ١٢٠فرهنگی باتجربه با میانگین ١٠ سال خدمت به خارج از شهرستان است. با این انتقال که اکثر این قشر غیربومی هستند، متاسفانه تعدادی فرهنگی تازه‌وارد و صفر‌کیلومتر به بدنه آموزش‌وپرورش رشتخوار اضافه شده‌اند که این امر یکی از عوامل افت تحصیلی است.»
اما محمد قاسم‌پور، رئیس آموزش‌وپرورش فعلی رشتخوار در گفت‌وگو با «شهروند» آمار دختران ترک تحصیل کرده و کسانی که در سن پایین ازدواج می‌کنند را چشمگیر نمی‌داند و حتی گلایه خانواده‌ها را هم درست ارزیابی نمی‌کند. «این مشکلات تمام شده. اینها معمولا بعد از فراغت از مدرسه ازدواج کردند و آمار ما اندک است و مانند بقیه استان‌هاست. شهرستان ما مشکلی ندارد. آن مدیر قبلی بوده که گفته ما مشکل داریم. مشکلاتی که آقای عشقی گفته حالا دیگر وجود ندارد.» قاسم‌پور آماری از دختران ترک‌تحصیل‌کرده هم نمی‌دهد و می‌گوید: «اعلام این آمار از نظر آموزش‌وپرورش خارج است و من نمی‌توانم در این‌باره صحبت کنم.»
زن‌ها حرف‌شان چیز دیگری است. دخترهای جوان با کودکان در بغل هم همین‌طور. خاطره بسیاری از آنها از مدرسه در دبستان جا مانده. در کلاس ششم. آنها از تحصیل بازمانده‌اند، چون مدرسه‌ها مختلط بوده. دبستانی‌های ملک‌آباد معلم خانم دارند و از کلاس ششم معلم تمام کلاس‌ها آقاست تا بتواند کنترل بیشتری روی بچه‌ها داشته باشد. دخترها گلایه دارند که نمی‌توانند از معلم‌ها سوالات‌شان را بپرسند. همان چند دختری که خانواده به آنها اجازه تحصیل داده. کبیری می‌گوید برای همین قرار شد معاون پرورشی مدرسه ابتدایی به مدرسه راهنمایی برود تا بچه‌ها سوالات‌شان را از او بپرسند. حتی قرار شد برای دخترانی که ترک تحصیل کرده‌ و خانه‌نشین شده‌اند هم. این کار سختی است چون فاصله مدارس از هم زیاد است. «سالی چند طلاق در دختران داریم. دختری ١٥ساله همسایه ما است که دو بار ازدواج کرده. با دانش‌آموز کلاس پنجم صحبت می‌کردم می‌گفت خودم را آتش می‌زنم اگر شوهرم دهید.» کلاس پنجمی‌های سال گذشته ملک‌آباد ٢٧ دختر بودند و ٧ پسر.
٢٧ دختری که خیلی از آنها خیلی زود با رخت و لباس مدرسه خداحافظی کردند و خودشان را برای زندگی دیگری آماده کردند. زندگی‌ای که شهسواری و کبیری و بقیه زن‌های روستا می‌گویند باید تغییر کند.