رادیکال بورژوازی مولد ایران


حمید آصفی


• درباب بورژوازی رادیکال مولد و سیر آن درتاریخ ایران: مصدق به عنوان نماینده رادیکال بورژوازی ملی ایران اگرکودتا مانع اش نمیشد ناگزیر بود به سمت سوسیال دموکراسی رادیکالی که مهندس سحابی مطرح نمود برود. چپ ارتدکس در ایران اعتقاد دارد مصدق لیبرال بود ونمی توانست حامل رادیکالیسم باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ تير ۱٣۹۶ -  ۹ ژوئيه ۲۰۱۷


درباب بورژوازی رادیکال مولد و سیر آن درتاریخ ایران: مصدق به عنوان نماینده رادیکال بورژوازی ملی ایران اگرکودتا مانع اش نمیشد ناگزیر بود به سمت سوسیال دموکراسی رادیکالی که مهندس سحابی مطرح نمود برود. چپ ارتدکس در ایران اعتقاد دارد مصدق لیبرال بود ونمی توانست حامل رادیکالیسم باشد درحالی که در اندیشه های مارکس، انگلس و حتی روشنفکران سرمایه داری در زمان شکلگیری این نظام، لیبرال رادیکال و بورژوازی رادیکال معنای مشخصی دارد. مصدق بعنوان نماینده بورژوازی رادیکال ملی خط سیری رامعین میکند که در سیر تاریخی نمایندگی این تفکر نقطه چین آن به دولت بازرگان میرسد. اما در دوره دولت بازرگان، بدنه انقلابی جامعه ایران، با رأس یک دولت بوروکرات ملی لیبرال رادیکال به تنه نمی‌خورد. در سال ۷۶ که آقای خاتمی آمد، تفکر لیبرال رادیکال با صیقل زمانه و گفتمان اصلاحات با این بدنه چفت شد چون جامعه شور انقلابی جنگ و زدوخوردهایش را، تسویه‌هایش را گذرانده بود. شعارهای دوم خرداد آرمان هایی بود که ریشه در انقلاب مشروطه و جنبش ملی شده نفت دارد. شعار و آرمان هایی مانند جامعه مدنی، توسعه سیاسی تعلق تاریخی آن به نمایندگان بورژوازی ملی رادیکال بود. مهندس سحابی با مجله ایران فردا توانست آرمان ها و اهداف مصدق و نهضت ملی را به خوبی دامنه و گستره، و بروز نماید. برای نسل حاضر مصدق و بازرگان، مهندس سحابی یک امر تاریخی نبوده و به تاریخ نپیوسته است و درس‌ها و تجاربی که به جلوی ما می‌گذارند این است که چگونه باید در این شرایط، دستور کار سیاسی، اقتصادی فراهم و با آن جلو برویم. این دستورکار توسعه متوازن است ولی با دست بالا داشتن بورژوازی واردات محور و فسادی که اکنون در ایران است واغلب فراکسیون رانت خور قدرتمند که گرد این درآمد نفت جمع شده اند، مسیر اقتصاد ایران به توسعه متوازن رهنمون نمیشود. بحث فقرزدایی دراین سیستم رانتی حتی با طرح دولت رفاه به یک پوپولیسم عوام گرایانه مردم فریب می انجامد. مدل دولت کینزی دولت رفاه در ایران بواسطه دولت نفتی رانتی بدون حضور بورژوازی ملی مولد و دستگاه راهبردی توسعه متوازن دانش بنیان پا نمیگیرد. در این شرایط نباید نیروی کار و اقشار محذوف جامعه رابه سمت منازعه با بورژوازی ملی تولیدگر ترغیب نمود، بخشی از مهمترین حقوق اقشار کارکری، و اقشار آسیب پذیر برعهده دولت به مثابه حاکمیت است و برای تحقق این امر بسته‌های مکمل سیاسی باید باشد که بتوان فشار به انجام تکالیف حاکمیت مهیا شود. دراین راستا اول باید سیاست های تاکنونی دولت های پس از جنگ را آسیب شناسی کرد که راه را اشتباه نرویم‌، بحث مکمل سیاسی را در پراکسیس می‌توان پیدا کرد.
یعنی آسیب شناسی و پراکسیس توأمان می‌تواند صورت بگیرد، دو امر جداگانه نیست. به بحث بورژوازی رادیکال برگردیم، اینکه بورژوازی حتماً می‌تواند رادیکال باشد و می‌تواند غیررادیکال هم باشد. همانطور که طبقه کارگر می‌تواند رادیکال باشد و غیررادیکال، بورژوازی هم می‌تواند همه این صور جبهه گیری‌های سیاسی را داشته باشد. مورد بحث بسیاری از آثار مارکس و لنین هم سر همین است، مارکس در مورد طبقه کارگر آلمان می‌گوید که مانع آزادی در آلمان یونکرها و طبقه کارگر هستند و درعین حال شماتت می‌کند بورژوازی آلمان را که مثل بورژوازی فرانسه و بورژوازی انگلیس انقلابی نیست. در مورد لنین نیز به این اصل اعتقاد دارد ولی بورژوازی روسیه آن نقش انقلابی بورژوازی را به لحاظ سیاسی بازی نمی‌کند و از تزار می‌ترسد و برای همین هم اعتقاد پیدا میکند که طبقه کارگر باید وظایف انقلاب دموکراتیک را پیش ببرد. بعد در بیماری کودکی چپ‌ روی در مورد مسائل ملی به این موضوع باز می‌پردازد و نقش بورژوازی که می‌تواند انقلابی باشد را مورد بحث قرار میدهد. اما از همان زمان لنین، نیروی چپ در ایران و در اغلب جهان دچار اشتباه روش شناسی هگلی شد یعنی هرمی دیدن پدیده ها! چون کشور شوراها پدید آمده پس دیگر از این به بعد بورژوازی در جهان هم از این به بعد انقلابی نیست و این یک تفکر هگلی است. چرا؟ برای اینکه جامعه بشری در تفکرهگلی یک هرم است وقتی رأس هرم عوض شد، موضوع جوامع دیگر تضادهای داخلی‌شان، منابع داخلی انقلاب و مرحله تکاملی جامعه‌شان نیست. حکومت شوراها پدید آمده و همه هم باید به دنبال حکومت شوراها بروند. همان شیوه هگلی در تروتسکی هم بود، یعنی از نظریه انقلاب مداوم او برمی آمد که همه انقلابات را سوسیالیستی می‌دید. این اشتباه روش شناختی وقتی حزب کمونیست شوروی دچار کیش شخصیت استالین شد، تشدید شد و جلوه‌های آخرش همین راه رشد غیرسرمایه داری است. کسانی که این روش شناسی هگلی را دارند، می‌آیند سراغ اینکه دیگر بورژوازی رادیکال نیست و نمی‌تواند باشد. وقتی بپرسیم چرا؟ یک بهانه ای که میگیرند این است که امپریالیسم مرحله آخر سرمایه داری است، از این زاویه هم با مقوله برخورد می‌کنند. یعنی از زاویه‌ای که خیلی وقت‌ها متضاد با هم است. اما یک تلفیق التقاطی غیردستگاه مند هم به آن می‌دهند. وقتی می‌خواهند استدلال کنند، استدلال پراکنده می‌کنند. تیپ افراد غیرصادقی که درتاربخ معاصر ایران این ادعاها را دارند، بیشتر چپ بودن را به عنوان یک تاج بر سر می‌گذارند و اینکه رادیکالیسم فقط متعلق به کسی است که اندکی ماتریالیسم تاریخی خوانده و دو نقل قول از مارکس می‌تواند بیاورد و تاج چپ را بر سر می‌گذارند که در محافل روشنفکری با این تاج بچرخند، حتی تفاوت واژه چپ ارتدوکس با رادیکال را تشخیص نمی‌دهند. این طیف روشنفکران مخالفت تخیلی با سرمایه داری از راه مارکسیسم دارند واگر بگوئید این مارکسیسم نیست، به مثابه این است که تاجشان را گرفته‌اید. همین کار را لنین در بیماری کودکی چپ‌روی توضیح میدهد. آنجا که به روزالوکزامبرک میگوید به شماها چه که دنبال حکومت شوراها می‌روید شما باید راه پارلمان خودتان را بروید، مرحله انقلابی خودتان را بروید و باید در پارلمان بورژوایی شرکت کنید. یک نقل قول در ۱٨ برومر مارکس است؛ می‌گوید طبقه کارگر فرانسه خواستند نماینده جداگانه معرفی کنند که خودشان را از بورژوازی جدا کنند، باعث شد هم خودش نتواند به مجلس نماینده بفرستد و هم بورژوازی رادیکال نتوانست نماینده بفرستد. این آفتی است که وقتی هگلی یا هرمی جامعه جهانی را بینید و این هرمی بودن بهانه‌ای می‌شود برای اینکه خودت را در رأس هرم قرار دهی و بگویی رادیکالیسم از آن من است و از این به بعد به نام من سکه زده شده است! من تاج رادیکالیسم را بر سر می‌گذارم غافل از اینکه روش شناسی مارکس بارها و بارها می‌گوید که جوامع نمی‌توانند جهش بیابند و در هر جامعه‌ای رادیکالیسم یک معنایی دارد. لنین رادیکالیسم زمان تزار را انقلاب دموکراتیک می‌داند و نه انقلاب سوسیالیستی و این می‌شود رادیکالیسم (بعنوان یک فاکت تاریخ).