به مناسبت کنسرت های شهرام ناظری در چهار شهر استرالیا - مهران رفیعی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ تير ۱٣۹۶ -  ۱۰ ژوئيه ۲۰۱۷



* بوی علف های گلستانه به دشت های اقیانوسیه هم رسید

شوالیه آواز ایران هم بالاخره آمد, آمد اما در نگاهش آن نوازش ها بود, همگی آن ها، نه تنها در نگاهش بلکه در صدا و حضورگرمش نیز. یکشنبه شب ( نهم ژوییه) شهرام ناظری ده قطعه دستچین شده اش را برای مان خواند، همراه با جمعی از نوازندگان چیره دست چند ملیتی و گروه هنری ماداکتو.
ناظری درلابلای قطعات گاهی چند کلمه ای هم حرف زد, با زبانی ساده و لحنی خودمانی. از مشکلات کار هنرمندان گفت و از زندگی هنریش و همینطور از آرزوی های پاکش. او از دلبستگی خود به سرزمین مادری سخن گفت و از ارزش گنجینه های فرهنگی و ادبی آن دیارِ گرفتار.
به یاد فیلمی افتادم که سال ها پیش دیده بودم, توسط شرکت کننده ای آماتور تهیه شده بود, از کنسرتی در یکی از شهر های شمال غربی کشور، احتمالا تبریز. در این ویدیو همه چیزها براستی چشم آزار بودند، از صندلی های ناهمگون گرفته تا دستگاههای صوتی ابتدایی، همگی در گوشه ای از حیاط یک مدرسه بی سر و سامان . در همان برنامه هم شهرام ناظری با مردم حرف زد و از بهم ریختگی ها شکوه کرد. از بی حرمتی به هنر و مردم هنردوست دلش پر بود. پرسید که چرا مردم ایران از داشتن سالن هایی مثل اپرای باشکوه و مجهز پاریس محرومند؟ حرف های دیشب او هم در همان حال و هوا ها بود. برای مان گفت که امکان اقامت و زندگی در اروپا و آمریکا برایش وجود داشته ولی دل کندن از خاک وطن و مردم ایران در توانش نبوده است. گویی فریدون مشیری هم آنجا بود و "ریشه در خاک" را برای مان زمزمه می کرد.
ناظری از استقبال پررنگ ایرانیان کویینزلند تشکر کرد. از رفتار شایسته آنها در هنگام اجرای برنامه هم بسیار خشنود بود. می توان فهمید که در کنسرت های داخل کشور چه رنج هایی برده و لابد هنوز می برد.
او قبل از خواندن تصنیف فراموش نشدنی "دوش" شعر دلنشین مولانا را زیر ذره بین گذاشت و طنز زیبای رومی را ستود، همان داستان معروف خربزه خوردن برای مخفی کردن بوی شراب. همان ظاهر سازی های زاهدان و واعظانی که فریاد حافظ شیرازی را هم بلند کرده بودند؛ دغل کاری هایی که امروزه بدتر از پیش هم شده اند.
خوشبختانه در میان صدها شرکت کننده کنسرت کوچک ترین نشانی از اقتدار فقیهان چکمه پوش و موشک پران دیده نمی شد و بنابراین خبری هم از تبعیض های جنستیی در میان نبود.
تصنیف "باز هوای وطنم آرزو ست" چشم های بسیاری را مرطوب کرد و "شیرین شیرین" بهترین قطعه ای بود که می توانست در پایان خوانده شود.
در مورد جزییات برنامه بیش از نمی نویسم تا دوستداران شوالیه در شهرهای سیدنی و ملبورن با چشم و گوش خود آنها را تجربه کنند.
گروه هنری ماداکتو باری دیگر توانایی های خود را به اثبات رساند, نورپردازی و تنظیم صدا به بهترین شکلی انجام شده بود. برگزار کننده محلی نیز یکی از بهترین سالن های موجود را برگزیده بود. قیمت بلیط هم منطقی تعیین شده بود. حاصل همه این تلاش ها برنامه ای فراموش نشدنی را بوجود آورد. شبی براستی شیرین که برای من یادآور کنسرت پرخاطره محمدرضا شجریان در سال دوهزار و ده می باشد.

مهران رفیعی
بریزبین- دهم ژوییه دوهزار و هفده