به زبان قانون
بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی در دادگاه نظامی- برای دموکراسی و حکومت قانون


جمشید طاهری پور


• متن دفاعیه های بیژن جزنی و حسن ضیاء ضریفی؛ اسناد گویائی هستند از کاربست خلاق آموزش کلاسیک اما حیاتمند و زندگی آفرین مارکس. من بی مداهنه ای می‌توانم گفت؛ مبارزه از سنگر قانون اساسی مشروطیت علیه دیکتاتوری شاه و مطالبه دموکراسی، حکومت قانون مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر، عدالت و استقلال برای ایران، مصداق عینی و واقعی از خلاقیت نخستین رهبران جنبش نوین چپ ایران – پیشگامان بنیادگذار جنبش فدائی – است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٣ تير ۱٣۹۶ -  ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۷


به زبان قانون
بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی در دادگاه نظامی
با افزوده ها و سندهای نویافت

ناصر مهاجر – مهرداد باباعلی
چاپ اول: انتشارات مجله آرش – ۱٣۹۴
چاپ دوم: آلمان – زمستان ۱٣۹۵
نشر نقطه

می‌خواهم در باره کتاب «به زبان قانون» بنویسم؛ در معرفی آن و اگر توانستم، کند و کاوی نقادانه در آن به نیت اثر بخشی شفاف تر دفاعیه ها و ارزیابی های کتاب. کتاب را که خواندم احساس کردم پیامی دارد – در حیثیت چپ ایران – . به نظرم رسید بازخوانی انتقادی آن و اشارتی به ضرورت نقد تطبیقی دفاعیه ها و اهمیت به روز کردن آن، راهی می نماید در سمت برون رفت از بحران و رکودی که در آن دست و پا می زنیم. این خاصیت آدمی است؛ اول حس می‌کند و اگر به حس-اش اعتماد کند و با آن همراه شود تفکر چراغ راه او می‌شود، چندان که منظری از آفتاب به رویش گشوده می‌شود که در روشنای آن می‌بیند و از چیزی سردر می‌آورد که پیش از این برای او نابوده، ناشناخته و در تاریکی بود.


معرفی کتاب

کتاب را آقای ناصر مهاجر به من هدیه کرد. ٣۶۵ صفحه است با کتابشناسی و نمایه. پیشگفتار مفصلی دارد به قلم ناصر مهاجر و مهرداد بابا علی که ۱٣۰ صفحه نخست را در بر می گیرد. پشگفتار کتاب به تقاضای پرویز قلیچ خوانی – که انتشار نخست کتاب به همت و بنام اوست - تهیه شد و هم او یادآور شده که «... دو همکار وفادار آرش، ناصر مهاجر و مهرداد بابا علی … سال هاست در باره ی آثار و اندیشه‌های بیزن جزنی و جنبش فدایی کار کرده اند». من شخصاً از برخی نوشته‌های روشنگر آن‌ها سود جسته ام. سالیان پیش جنگی در باره زندگی و آثار بیژن جزنی با همت و مشارکت فعال آنان فراهم آمد و نشر یافت که من نیز جستار «جزنی آموزگار انقلاب» را به تقاضای آنها، برای آن جنگ نوشتم. باری! در باره پیشگفتار جلوتر خواهم گفت، در اینجا اشاره می‌کنم که نسیم خاکسار؛ نویسنده نواندیش و پیشرو در «حرفی مختصر در معرفی یک کتاب»، با تمرکز سخن روی پیشگفتار، سنگ تمام گذاشته و ازجمله در باره آن نوشته؛ «از نظر ساختاری و نوع نگاه جستجوگرانه ی نهفته در آن، از متن های قابل توجه است». چند حرف مختصری که نسیم در الهام از دفاعیه ها و دیگر مستندات کتاب به میان آورده؛ ژرف اندیشی هائی است که روح و سرشت مدافعات جزنی و ظریفی را باز می نماید. دریغ است نمونه-ای از آن بدست ندهم؛ او نوشته: «پرویز قلیچ خانی که به همت و پشتکار او این کتاب انتشار یافته در یادداشت آغاز این کتاب با عنوان "چرائی این دفتر" به نکته‌ی با اهمیتی اشاره می کند که "هدفش تنها این نبوده که نسل جوان دیدگاههای این نویسندگان راه آزادی و عدالت اجتماعی ایران را از زبان خودشان بشنود، بلکه مقابله با تحریف رویدادها، تخریب شخصیتهای تاریخی و خلاف واقعیت گوئیها" را هم مدنظر داشته است. و این نکته مهمی است زیرا جدا از واقعیتهائی که قلیچ خانی در همین مقدمه کوتاه به آن اشاره دارد، این واقعیت آزار دهنده و آشکار را هم نمی‌توان نادیده گرفت که بعد از گذشتن چند دهه از تاریخ جنبش نوین چپ در ایران، هنوز که هنوز است از چگونگی نگاه انسانی بسیاری از جانهای آزاد و آگاه و پیشرو این جنبش به جهان و انسان و از افق بازی که در برابر چشم و ذهن داشتند، کم سخن رفته. و به سخنی دیگر ما صدای واقعی این مبارزان چپ را با همه رنجها و زندانهائی که کشیده‌اند و قربانیهایی که داده اند کم شنیده‌ایم و یا غلط به گوشمان رسانده‌اند و از گستره‌ی افق و چشم انداز وجودی آنها در نگاه به انسان و جامعه و تاریخ کم می‌دانیم.».

نوشته نسیم خاکسار و نیز نقد و نظر آقایان محمد رضا شالگونی و اصغر ایزدی و نیز یادداشت کوتاهی از مهدی سامع، از ضمائم صفحات پایانی چاپ دوم کتاب است که به نظرم درج و نشر آنان ابتکار خوبی بود چون به کنجکاوی خواننده می افزاید و تشویقش می‌کند تا در متن پیشگفتار، در محتوای دفاعیه ها و دیگر اسناد که در کتاب آمده، تأمل و امعان نظر بیشتری داشته باشد.

ارزش بزرگ کتاب در درج و نشر دفاعیه ها، گردآوری اسناد پیرامون آن، تهیه و تألیف و ترجمه گزارش های مستند مرتبط با محاکمه نظامی جزنی و ظریفی وگروه آن است.به نظرم در کار پژوهش و تدوین کتاب، تلاش برای هماهنگی با اسالیب علمی و مدرن پژوهش های تاریخی و جامعه شناختی و سیاسی مشهود است. بندها و پاره هایی از کتاب حاوی مستندسازی درخشان از مبارزات کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی علیه دیکتاتوری شاه و گزارش های مشروح از جنبش متحد آنان در دفاع از بازداشت شدگان و متهمان دادگاه نظامی، مطالبات و حقوق زندانیان سیاسی ایران است. همین مبارزه متحد و دفاع یکپارچه است که به آنان امکان داد تا به نحو خلاقی به شیوه‌های موثرتری دست یافته و یکی پس از دیگری موفقیت‌های تازه و تازه تری را در مسیر دستیابی به هدف پیکار خود شاهد باشند. توفیق آنان در جلب حمایت و همراهی روزنامه های پرتیراژ اروپا و آمریکا، نهادها و شخصیت‌های حقوق بشری، متفکران و روشنفکران آزاداندیش نظیر راسل، سارتر، لوئی آراگون، سیمون بوار و سیاسیون و فعالین ترقیخواه همچون ویلیام ویلسن، پتی اشتون، لوئیچی کاوالییری و هانری گاریدو؛ تا بدان پایه که تنی -شان روانه ایران شده و این امکان را می یابند که به عنوان ناظران و گزارشگران بین‌المللی در جلسات دادگاه نظامی حضور پیدا کنند و در جریان محاکمه و مدافعات متهمان، از نزدیک و بلاواسطه قرار گیرند. جنبش دفاعی درخشان کنفدراسون، نهادهای حقوق بشری، روشنفکران و شخصیت‌های ترقیخواه در دفاع از جزنی و ظریفی و دیگر اعضای گروه، مجاهدات و اقدامات شجاعانه همسران، مادران و منسوبین و دوستان متهمین، رژیم دیکتاتوری را مجبور به عقب نشینی از اهداف اولیه خود کرد؛ احتمال اعدام جزنی و ظریفی، و نفراتی دیگر که فعال ترین اعضای گروه به حساب می آمدند، بکلی منتفی شد. دادگاه نظامی مجبور گردید که احکام محکومیت کیفری متهمین را از ۱۵ تا ٣ سال تعیین و با رسمیت و قطعیت تمام اعلام و به همه آنان ابلاغ کند.

از واقعیت نگاری های بایسته کتاب باید از تلاش و اهتمامی یاد کنم در ترجمه روزنوشت و گزارش ناظران و خبرنگاران خارجی، گردآوری دانستنی ها و یادمانده ها از رهگذر مصاحبه با خانم میهن جزنی و آقای هدایت متین دفتری، و بویزه درج و نشر نامه جزنی از زندان به آقای متین دفتری – از شمار اسناد نویافته - که در سالیان ۵۱-۵۰ نوشته و دارای اهمیت سیاسی - نظری بزرگی است، و همچنین مصاحبه و یادمانده های مجید کیانزاد از اعضای اولیه ی گروه جزنی -ظریفی و از متهمان و در حبس شدگان آن محاکمه، که جملگی در کتاب درج و نشر یافته است. درج روز نوشت ناظران و گزارش های خبرنگاران خارجی و نیز مصاحبه‌های یاد شده در کتاب، روی ابعاد پوشیده تری از این محاکمه که «یکی از مهم‌ترین محاکمه های سیاسی دهه چهل خورشیدی ایران است.» روشنی بیشتری انداخته است. لازم است این را هم اضافه کنم که صفحاتی از کتاب به شرح تشکیل «جناح چپ دموکراسی» و بند مستقلی به «نهادها، سازمان ها و جنبش های در حال گذار دهه چهل» اختصاص یافته که به نوبه خود معرف کوشش برای بهره گیری از اسالیب عینی و علمی در پژوهش کتاب است. ایکاش شورش اسلامی واپسگرای ۱۵ خرداد ۴۲ به زعامت خمینی، و همچنین پشتیبانی همه سازمان های جبهه ملی و فعالین چپ ایران از آن! مورد پزوهش تازه ی مستقلی قرار می گرفت که جای خالی آن در کتاب به نظر ایراد و نقصی بزرگ است. در ضرورت و اهمیت چنین پژوهشی کافی است یادآوری کنم که شورش واپسگرای ۱۵ خرداد ۴۲ به زعامت خمینی – تمرین انقلاب اسلامی ۵۷ - که چپ، میانه و راست اپوزسیون شاه از آن پشتیبانی کردند، در سمت و سیاست آتی این نیروها و از جمله در تقویت گرایش جزنی در اینکه به «استراتژی انقلاب» روی کرد، نقش بسیار موثری داشت. این نکته مدخلی برای فهم تضاد و تناقض اصلی و آن پارادوکسی است که گروه جزنی -ظریفی و در نگاهی وسیع‌تر، جنبش نوین جپ و جنبش ملی گرای عرفی مسلک ایران را در دستیابی به دموکراسی و حکومت قانون به زمین ناکامی نشاند.


دفاعیه ها

ناصر مهاجر و مهرداد بابا علی،در پیشگفتار اول، هدفی را که در کار این پژوهش و تدوین کتاب «به زبان قانون» پیشاروی خود داشتند، به شرح زیر بیان کرده و نوشته اند: «هدف این پژوهش، برنمودن رویدادهای سیاسی و فضای اجتماعی است که دفاعیات بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی از آن برآمده است؛ نیز بازبینی و بررسی متن دفاعیه-ی آن دو انقلابی در پرتو پاره ای از نوشته هایی که بر جای نهادند». به این ترتیب هدف آن‌ها شامل دو رکن است. پزوهش آن‌ها برای دستیابی به رکن اول هدف خود - برنمودن رویدادهای سیاسی و فضای اجتماعی – در طرحی که بر پایه آن پژوهیدند، زیر عنوان کلی «از دستگیری تا دادگاه نظامی» در بندهائی به شرح زیر باز نموده شده است؛۱) بازداشت ۲) پایان قرنطینه ٣) کنفرانس حقوق بشر در تهران ۴) عامل نفوذی: عباس شهریاری ۵) کارزار کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی ۶) محاکمه ۷) دادگاه نظامی در آئینه رسانه‌های جهان ٨) فرجام.

عنوان کلی پاره اول و سرنام بندهای آن، خود گویای محدودیت پژوهش در برنمودن رویدادهای سیاسی و فضای اجتماعی ایران در سالیان موضوع مورد بررسی است. آشکارا می‌توان دید که برخی وقایع با اهمیت دهه چهل در سال‌های نزدیک و دور منتهی به رخداد سرکوب و بازداشت گروه؛ و محاکمه جزنی – ظریفی، از نظر و قلم پژوهندگان افتاده است! وقایعی که اتفاقاً در شمار عوامل سیاسی و اجتماعی برآمد گروه و دفاعیه ها، یا دستکم زمینه‌ساز آنند! هرچند در خلال سطور بندها و صفحات کتاب، به برخی از آن‌ها اشاراتی گذرا صورت گرفته است. پیش تر به شورش ۱۵ خرداد ۴۲ و سرکوب آن اشاره داشتم، در اینجا چند مورد دیگر را نام می برم: اعتصاب معلمان و کشته شدن دکتر خانعلی در سال ۴۰، ضایعه مرگ تختی و کیفیت برآمد مردم در سوگ در گذشت او در سال ۴۶ و نیز در سالگردها، علیرغم تهدید و رویاروئی خشونت آمیز ساواک شاه. تظاهرات گسترده مردمی در پایتخت در اعتراض به افزایش بهای بلیت اتوبوس های شهری شرکت واحد در سال ۴٨ و برآمد نوین جنبش دانشجوئی ایران طی آن رخداد و در سال‌های نیمه دوم دهه ۴۰ و کیفیت و کمیت گسترش آن در دهه ۵۰.

پاره دوم کتاب که به بازبینی و بررسی متن دفاعیه ها پرداخته، بر محدودیت‌های پاره اول متکی است و نتیجتاً بر آسیب‌پذیری پژوهش افزوده است. در پیشگفتار چاپ اول می خوانیم؛ «مراجعات تاریخی پاره دوم متکی به پاره نخست است و بندهای آن از این قرارند: ۹) به زبان قانون ۱۰) نهادها و سازمان ها و جنبش های در حال گذار دهه چهل ۱۱) جناح چپ دموکراسی یا جنبش نوین کمونیستی ۱۲) دفاع حقوقی – دفاع ایدئولوژیک یا دفاع حقوقی -سیاسی؟»


پژوهنگان در پی شرح و توصیفی از «دفاع حقوقی» و «دفاع ایدئولوژیک» می نویسند؛ «...پرسیدنی است که دفاعیات بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی در زمره-ی کدام یک از این دو نوع دفاع قرار می گیرد: دفاع حقوقی یا دفاع ایدئولوژیک؟ پاسخ ما به این پرسش چنین است؛ هیچ کدام!... گروه جزنی -ظریفی آخرین جریانی بود که با رژیم شاه به «زبان قانون» سخن گفت. اما این دفاعیات با تأکید بر تحول قطعی رژیم شاهنشاهی به یک رژیم خودکامه فردی اتهام نامه ی سیاسی بود برای توجیه روش جدیدی از مبارزه … از این رو ما این دفاعیات را حقوقی -سیاسی می‌نامیم که نه در محدوده-ی دفاع حقوقی (دیروز) می گنجد و نه در چهار چوب دفاع ایدئولوژیک فردا.».

من به این پاسخ باز خواهم گشت اما در اینجا به این حکمت می‌اندیشم که گفته اند؛ پرسیدن مهم‌تر از پاسخ دادن است. این یک مشکل همگانی در نزد ماست که از طرح درست پرسش بر نمی آئیم! پرسش باید از متن برخیزد و به متن باز گردد تا حقیقت آنرا آشکار و مفهوم کند، البته این بازگشت به متن، فرایندی ساده نیست بلکه کند و کاوی تاریخی است که با نفی و ایجاب هائی همراه است. بدیهی است لازمه چنین فرایندی تجهیز به تئوری‌های نو و روزآمد، و زاویه نگاه نقاد، نواندیش و آینده خواه است. ضعف اساسی کتاب، سنگینی مفاهیم و باورها و طرز نگاهی در تحلیل‌ها و شماری از بررسی و ارزیابی های تدوین کنندگان و پژوهندگان کتاب است که به زمانه ی سپری شده تعلق دارد! پس بجای برانگیختن جستجو و شوق کاوش در امکانات و فرصت های ممکن و موجود در همین جامعه منکوب و غرقه در تبعیض و نابرابری اما متحول و خروشان امروز ایران؛ جامعه طالب تغییر و رفتن به سوی آزادی انتخاب، دموکراسی و عدالت، آری! یعنی فضای جامعه دهه ۹۰، «… ما را به فضای دهه ی چهل می برند»!

به شوق بازیافتی که مرا جستجو گر و تحولخواه، به سوی روشنائی های آینده ببرد؛ دقایقی از متن دفاعیه جزنی و دفاعیه ظریفی را، باز می خوانم:

بیژن جزنی: آقایان! بگذارید اعتراف کنم که از وقتی خودم را شناخته ام، به مصالح و منافع ملت ایران همچون محترم ترین اصل زندگی خود نگریسته ام... چنانچه طی هشت سال اخیر کم و بیش توضیح داده ام، به قانون اساسی کشور معتقدم و خواستار اجرای تمام و کمال آن هستم. به نظر من در باره دو موضوع قانون اساسی یا روح آن مورد فراموشی و بی توجهی قرار گرفته است؛ یکی در مورد آزادی‌های فردی و اجتماعی و دیگر در مورد دفاع از منافع ملت ایران که اینک به طور همه جانبه و کامل انجام نمی شود. یعنی انتخابات آزاد که باید مجلس ملی را به وجود آورد،به طور صحیح و بی طرفانه انجام نمی‌شود و در بعضی موارد کشورهای بیگانه به زیان ملت ایران با ما رابطه اقتصادی دارند... به هر حال، از یک سو در راه اجرای قانون اساسی و ایجاد دموکراسی مثل تأمین آزادی‌های فردی و اجتماعی و مجلس ملی و از سوی دیگر، تأمین منافع ملت ایران در کلیه روابط و معاملات با کشورهای خارجی و پیش گرفتن یک سیاست مستقل اقتصادی و سیاسی، این‌ها مسائلی است که به خاطر آن‌ها طی سال‌های اخیر فعالیت کرده‌ام.
*
من اظهار داشته ام؛ با اینکه تمایلات مارکسیستی داشتم، ولی در افکار و اعمال، در حدود شعارها و هدف‌های عمومی غیرایدئولوژیک فعالیت می کردم. یعنی قائل به این موضوع بودم که در شرایط کلی جامعه ما، همکاری و همفکری همه کسانی که خواستار آزادی و استقلال ایران هستند، لازم است.
*
من خواستار آزادی یعنی تأمین حقوق فردی و اجتماعی ملت ایران که در قانون اساسی ایران و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر تصریح شده است می باشم. من این آزادی را لازمه ی حیات ملت ایران به شمار می آورم. برای اینکه هر اصلاح و اقدامی در هر زمینه به نتایج مطلوب برسد، این آزادی و دموکراسی ضروری است. فقط در سایه چنین محیطی است که ملت ایران می‌تواند نیروی خلاق خود را در ساختمان کشور به حد اکمل به کار انداخته، ایرانی آباد و پیشرفته به دنیا عرضه کند.
*
آقایان! وقتی من در تحقیقات ساواک از استقلال سیاسی و اقتصادی و نظامی ایران نام می برم، مقصودم این است که در مسائل سیاسی با انجام انتخابات کاملاً آزاد و بدون دخالت دولت، مجلس منتخب مردم بتواند مقدرات مملکت را به دست با‌کفایت خود بگیرد و قانون اساسی که سنگ بنای تمام موسسات سیاسی مملکت است با روح و خون تازه‌ای جریان یابد. از طریق تعدیل ثروت و تأمین تساوی حقوق طبقات ملت، عدالت اجتماعی تأمین گردد و در تعیین خط مشی داخلی مملکت ما، به جز مقدرات و مصالح ملت ایران هیچ عامل دیگری به حساب نیاید... و هر قرار داد یا پیمانی که به زیان ملت ایران وضع شده است، مورد تجدید نظر قرار گیرد... روابط بازرگانی خارجی که به صورت یک‌طرفه و غیرعادلانه به سود انحصارات جهانی و به زیان نیروی کار و سرمایه ملی ملت ایران جریان دارد، به صورت رابطه ی عادلانه و متعادل درآید.

(بیژ ن جزنی؛ آخرین دفاع در جلسه دوازدهم دادگاه نظامی، صفحات: ۱۴٨
- ۱۵۱ -۱۵۴ -۱۵۵ ،«به زیان قانون».)
                                 
                                             ***
حسن ضیاء ظریفی: … و اکنون در مقام آخرین دفاع در برابر اتهام مطروحه در کیفر خواست قرار گرفتم. در مقام آخرین دفاع در برابر کیفر خواستی قرار گرفتم که نه تنها محتوای اساسی آن سراسر خالی از واقعیت است، بلکه از نظر فرم قضائی آن نیز در نوع خود بی‌نظیر می باشد. در مقام آخرین دفاع دربرابر کیفر خواستی قرار گرفته‌ام که نتیجه و محصول بی‌عدالتی هاست که برای تنظیم کنندگان آن نیز مایه شرمساری شده است. آری! در مقام آخرین دفاع در برابر کیفر خواستی قرار گرفته‌ام که نه فقط محکومیت شخصی متهمان را از دادگاه می طلبد، بلکه در حقیقت برای تفکر و وجدان پاک و آزاد طلب محکومیت می کند.
*
آقای رئیس! من اینجا با احساس مسئولیت در مقابل دادگاه اعلام کردم که آقای دادستان در تمام این پرونده اگر توانستند جمله‌ای ارائه کنند که دال بر مخالفت من با سلطنت مشروطه قانون اساسی باشد، من تمام ادعای کیفر خواست را می‌پذیرم و از تقاضای تجدید نظر خودداری می کنم. ولی شما شاهد بودید که دادستان در بیانات خود، با وجود قرائت مکرر و عبث اوراق بی‌ارزش بازجوئی های ساواک، در حقیقت از عرضه یک جمله در اثبات اتهام درماندند... بنابراین لازمست بفهمیم چه اصراری وجود دارد که می‌خواهند حتماً و حتماً با انتساب ماده یک مقدمین ما را محکوم کنند؟ مسأله روشن است؛ در حقیقت با سوء‌استفاده از مفهوم نا محدود این ماده قانونی که در حدود چهل سال پیش وضع شده است و پیرامون مرام و رویه صحبت می دارد، مقامات انتظامی تمایل و جهت عمل خود را در کوبیدن هر فردی که جسارت ورزد با نظر انتقادی به وضعی که در جامعه ایرانی وجود دارد اندیشه کند، نشان می دهند. هر کسی اندیشه کند و جرأت کند اندیشه‌اش را به شخص دیگری بیان دارد، لاجرم تشکیل دسته و جمعیت داده است و دارای مرام و رویه می‌شود و آن وقت ماده ی یک مقدمین برای تنبیه اش به کار می افتد. آقایان! راست است، من در این دادگاه به خاطر مرام و رویه ام به محاکمه کشیده شدم، ولی بهتر است بدانید کدام مرام و کدام رویه؟ و بهتر است بدانید چه مرام و رویه ای را به محاکمه کشیده اید؟ شاید گناه من این باشد که جسارت می ورزیدم که به قول آقای دادستان، با صراحت همه جا نظر انتقادی خود را نسبت به وضعی که در کشورم می گذرد، ابراز می کردم. من در حدود یک سال قیل از دستگیری اخیر که از طرف سازمان امنیت برای تعیین تکلیف وضع سربازی ام ( که دوسال از پایان آن گذشته بود) احضار شدم، در یک مصاحبه ی کتبی که با من انجام شد، صراحتاً نوشتم که مهم‌ترین مسأله در کشور؛ مسأله آزادی و دموکراسی است. پیشرفت و ترقی واقعی مملکت، تکامل واقعی جامعه ایرانی در گرو حل مسأله ی آزادی و دموکراسی است. در گرو حل این مسأله است که در اخذ تصمیمات، مردم نه در حرف بلکه واقعاً و در عمل به حساب بیایند... مسأله بزرگ برای من، آنچه که همه اندیشه‌ام را به خود جلب می‌کند وآنچه که کوششم را به سوی خویش می خواند، مسأله آزادی و دموکراسی و رعایت اصول قانون اساسی است. زیرا لازمه سعادت و ترقی ملت ایران را در احترام و رعایت عمیق این اصول می بینم، چنان که در تاریخ ۱۷/۷/۴۷ ، در بازپرسی... تصریح کردم که؛ آرمان آزادی و دموکراسی و رعایت حقوق ملت ایران، مصرحه در قانون اساسی برایم محترم بوده و هست.
… اگر مجازاتی به کسی تعلق می‌گیرد که آرمانش آزادی و دموکراسی و رعایت حقوق ملت ایران مصرحه در قانون اساسی است، من با همه وجودم آن را پذیرا هستم.
*
… من برای روشن شدن ذهن دادرسان محترم، لازم می‌بینم که این موضوع را روشن کنم؛ قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوقی به آحاد ملت ایران داده است که من به نام یک فرد ایرانی حق دارم از این حقوق بهره مند باشم و هر فرد ایرانی حق دارد که در مقابل تجاوز به این حقوق، به دفاع برخیزد. چنین دفاعی نه تنها به معنی ضدیت با سلطنت مشروطه تلقی نمی شود، بلکه درست در جهت انجام وظایفی است که قانون اساسی برای ملت ایران، در دفاع از مشروطیت تعیین کرده است.
*
چه اکنون و چه بعد از این، یک امر به عنوان نیت من و به عنوان نیت مقدسم و به عنوان راهنمای من در کارهای سیاسی و اجتماعی مطرح بوده و خواهد بود و آن آزادی و سعادت وطنم، سرافرازی و خوشبختی مردم زحمتکش و رنجدیده ای است که به نام ملت ایران خوانده می شود.
من به عنوان یک ایرانی و به عنوان یک روشن‌فکر ایرانی، به خود حق می‌دهم و خود را موظف می‌دانم که با علاقمندی و دلسوزی و با احساس مسئولیت عمیق نسبت به سرنوشت ملتم و نسبت به حیات سیاسی و اجتماعی میهنم، رفتار کنم و در این راه تمام ملاحظات و منافع حقیر شخصی را کنار گذاشته ام، زیرا می‌کوشم شایسته ی آن باشم که ملتم مرا فرزند وفادار و خدمتگزار خود بداند. همیشه اعتقاد داشته و نیتم این بوده و هست که سعادت و تعالی ملت ایران فقط موقعی تأمین می‌شود که اصول آزادی و دموکراسی بر زندگی اجتماعی و سیاسی ما حاکم باشد. همیشه اعتقادم این بوده و هست که باید در جامعه آزادی فردی و اجتماعی برای آحاد ملت ایران تأمین گردد، زیرا فقط در یک جامعه ی آزاد است که مردم با سرافرازی، مسئولیت خویش را درک کرده و نیروی سازنده ی خود را در جهت ترقی و تکامل جامعه به حرکت در خواهند آورد. همیشه ایمان داشتم که اصول قانون اساسی و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، کل لایتجزایی است که نه در گفتار، بلکه در کردار و واقعاً باید اجرا گردد. من اکنون پس از جریانی که در طی یک سال اخیر بر من گذشت و شاهد بسیاری از بی‌عدالتی‌ها نسبت به خود و دیگران بوده ام، بیش از هر زمان دیگری به ضرورت اجرای قانون اساسی و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و اصول مشروطیت ایمان و اعتقاد پیدا کرده ام، این چنین است نیات واقعی و قلبی ام... جامعه بدون وجود آزادی و دموکراسی هرگز موفق به تأمین رفاه اجتماعی و توزیع عادلانه ی فرصت ها و امکانات بین اکثریت مردم، و تعدیل ثروت‌های خصوصی به نفع عدالت اجتماعی نخواهد شد...
*
بسیار ساده است که بدون احساس مسئولیت به شریف ترین آمال و آرزویی که ممکن است برای ملتی داشت، فحش و ناسزا نثار کرد و دارندگان این اهداف نجیبانه را به محاکمه کشید. ولی باید اعتراف کنم که من علاوه بر توجه به قضاوت این دادگاه، به داوری حق طلبانه ی ملت ایران نیز چشم دوخته ام. خطاب من اکنون، آقای دادستان! به شما و به همه ی آن‌هایی ست که از دور و نزدیک در برپا ساختن این محاکمه مسئولیت دارند. اگر رأی دادگاه بر محکومیت من تعلق گیرد، من این سال‌هایی را که محکوم می شوم، در پشت دیوارها و میله های زندان های تان خواهم گذراند. این سال‌ها با همه رنج‌ها و محرومیت‌های خود، به هر حال سپری خواهد شد، ولی بدانید که وجدان من اکنون بیش از هر موقع دیگری آسوده و آرام است؛ زیرا می‌بینم اکنون بیش از هر زمان دیگری قلبم سرشار از مَحبت و عاطفه ی نیرومندی است که مرا به همه ی مردان و زنان هم وطنم که در این سرزمین پهناور پراکنده اند پیوند می دهد. من اگر از اینکه دیوارها و سال‌ها بین من و این مردم فاصله می‌اندازد متأسفم، ولی سرفرازم که به خاطر عشق به این مردم زحمتکش و نجیب و به خاطر نگرانی عمیق برای سرنوشت و آینده ی آن هاست که این دوری به من تحمیل می گردد.

(حسن ضیاء ظریفی؛ آخرین دفاع، صفحات ۱۶۷ -۱۷۱ -۱۷۲ -۱۷۵ -۱۷۶ ، « به زبان قانون») .


یک ارزیابی از مدافعات

برای ارزیابی، لازم بود دقایقی از مدافعات را با همدیگر گوش دهیم. اکنون بجاست با دقت نظر بیشتر، به ارزیابی کتاب از دفاعیه ها نظری دوباره بیاندازم، پزوهندگان ما در صفحه ۹۷ زیر عنوان «بازنگری دو دفاعیه» نوشته اند؛ «بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی که چهار سال پس از بازرگان در مقابل دادگاه نظامی قرار گرفتند، آن آخرین کسانی بودند که نظام شاهنشاهی را به عدول از مشروطه و حکومت قانون متهم کردند و از سنگر دفاع از قانون اساسی به افشای نظام سلطنت مطلقه ی شاهنشاهی پرداختند، حال آنکه سودای مبارزه مسلحانه را در سر می پروراندند.»
در چند صفحه بعد – صفحه ۱۲۶- آن‌ها همین ارزیابی را در بیانی دقیق‌تر چنین بدست داده-اند: «گروه جزنی- ظریفی آخرین جریانی بود که با رژیم شاه به «زبان قانون» سخن گفت. اما این دفاعیات با تأکید بر تحول قطعی رژیم شاهنشاهی به یک رژیم خودکامه فردی اتهام نامه ی سیاسی بود برای توجیه روش جدیدی از مبارزه ….». ناگفته پیداست که منظور از «توجیه روش جدیدی از مبارزه»؛ مبارزه مسلحانه و مشی چریکی است که جزنی و ظریفی در تدارک آن بودند که بازداشت شدند.

ارزیابی دوستان در کتاب «به زبان قانون» صورتمندی واقعبینانه ای دارد، آن‌ها به درستی ارزیابی خود از دفاعیه ها را، با ملاحظه شرایط تکوین آن‌ها، برخی نوشته‌های جزنی و ظریفی در سال‌های پیش و بعد، و نیز اشاراتی به تداوم افکار و ایده‌های بنیادین جزنی و ظریفی در رخداد مسلحانه در جنگل سیاهکل، تشکیل و برآمد سازمان چریکها و جنبش فدائی استنتاج کرده و به دست داده-اند. نباید فراموش کرد که اساس برهان جزنی و ظریفی در ضرورت مبارزه مسلحانه؛ وجود دیکتاتوری و خودکامگی مطلقه شاه و مسدود بودن همه مجاری حقوقی و منافذ قانونی،به روی یک پیکار مسالمت آمیز، و علنی برای دموکراسی و عدالت و نیز استقلال همه جانبه کشور بوده است. اما در پیوست این گواهی، لازم است تأکید و تصریح کنم که ماندن در حدود ارزیابی ارائه شده، در بهترین حالت؛ ارائه یک ارزیابی فرمال از دفاعیه ها خواهد بود و بدآمد آن اینکه در گذشته ی سپری شده باقی‌مانده و برای حال حاضر، برای برون رفت از بحران و رکود سیاسی که جنبش نوین چپ، در حال حاضر به آن مبتلاء و در آن گرفتار آمده است، هیچ الهامی یا عبرتی در بر ندارد و متأسفانه راهی به سوی آینده نمی گشاید!

در پیروی و تداوم منطق بحث، لازم است نکته ای را که ارزش متدیک دارد تذکر دهم؛ یک ارزیابی ابژکتیو از دفاعیه ها باید بتواند، تأثیر و تراوشات جامعه شناسی پارادوکسی را که بر ذهن و وجود مبارزاتی جزنی و ظریفی سیطره داشت باز شناخته و مورد نقادی قرار دهد. هر استنادی به آثار، گفتار و اعمال آنان، بدون بازبینی نقادانه، به مسیری گشوده به روی روشنائی های آینده راه نمی برد! برخی از استنتاج های اساسی تئوریک جزنی در زمینه ساختار اقتصادی -اجتماعی و نیز فرایندهای سیاسی که از او از آن زمان باقی مانده، هرآینه از نظرگاه دانش نوین و تجارب اجتماعی و سیاسی ایران و جهان امروز نگریسته آیند؛ذهنی و آلوده به اشتباه می آیند. به یاد می آورم؛ باور به «تحول قطعی رژیم شاهنشاهی به یک رژم خودکامه فردی»، یا این اصل که «روبنای سیاسی سرمایه داری وابسته، دیکتاتوری است.»، حتا در مباحث زندان آن زمان زیر علامت سوال و مورد پرسش بود، چون با تز بغایت واقعبینانه و عقلانی او که «نبرد علیه دیکتاتوری فردی شاه» را سمت اصلی پیکار اپوزسیونی می شناخت در تضاد و تناقض قرار داشت و دستکم آن سمت و سو را بدون چشم انداز و چه بسا کور و سترون می کرد!

مبارزه علیه دیکتاتوری شاه، از سنگر قانون اساسی مشروطیت، که یک سندملی و میراث گرانقدر برآمده از انقلاب مشروطیت ایران؛ یک قانون اساسی مبتنی بر روح و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر بود، می‌توانست در حیثیت یک راهبرد دموکراتیک سیاسی، افق پیروزی آفرینی در برابر چپ ایران و مجموع دموکراسی خواهان کشور بگشاید و قرار دهد. متأسفانه دفاعیه های جزنی وظریفی در جریان محاکمه در دادگاه نظامی، هیچ‌گاه چنین کارکرد و منزلتی پیدا نکردند! این ارزیابی و باور پژوهشگران کتاب که در پیشگفتار چاپ اول نوشته اند؛ «آن محاکمه پایان یک دوران و آغاز دوران تازه‌ای را در پیکار دموکراتیک با نظام استبدادی محمدرضا شاه پهلوی، رقم زد»، با کمال تأسف باید بنویسم حقیقت ندارد! ایکاش همین بود که شما نوشته اید! اما زهی تأسف؛ «رخداد سیاهکل» همانا پایان یک دوران و آغاز دوران تازه ای بود! زهی به این دلیل تأسف؛ زیرا از خصیصه های انکار ناپذیر دوران تازه ای که با رخداد سیاهکل آغاز شد، گسست و جدائی آن – تو بخوان سازمان چریک های فدائی - از آرمان و اهداف انقلاب مشروطیت ایران بوده است! و بر این پایه بود که من در «شرح یک پارادوکس» در بیان خسران مبارزه مسلحانه سازمان چریکها نوشتم؛ «… در بستری از نابالغی خودخواسته به انقلاب اسلامی مساعدت رساند».

مبارزه مسلحانه شیوه ی بکلی اشتباهی در «نبرد علیه دیکتاتوری شاه» بود. شناخت من از تجربه ی «مشی چریکی» یا تجربه-ای بنام جزنی – ظریفی، از خیلی سالیان پیش و حتی از زندان شاه، در موقعیت یک همبند و همرزم و هماندیش نزدیک آنان، عبارت از این بود که انقلابیگری به دموکراسی و حکومت قانون راه نمی برد. بر اساس این شناخت و منطق درونی آن است که در ارزیابی دفاعیه ها بر این نظرم که بر مدافعات جزنی و ظریفی آنچه که سیطره داشت و منجر به آن شد که پژواکی در صفوف جنبش پیدا نکند، حقیقت متناقض آن، و به زبان عام تر؛ سایه یک پارادوکس بود! پرسشی که باید مبتنی بر متن دفاعیه ها و حقیقت بازداشت و محاکمه آنها، در محور ارزیابی ها، تأمل و اندیشیدن های ما قرار گیرد پرسش ناظر بر این پارادوکس است.

در چهلمین سالگرد رخداد سیاهکل، در نوشتاری تحت عنوان «در شرح یک پارادوکس»، کاوشی از این پرسش بدست دادم که در آرشیو سیاسی سایت عصر نو – فوریه ۲۰۱۱ - در لیست مقالات من در دسترس است. در این نوشتار از جمله در باره جامعه شناسی این پارادوکس چنین آمده است:

چریک ها برخاسته از جنبش دانشجویی ایران و جامعه روشنفکری دهه چهل و پنجاه خورشیدی بودند.

زمانه ای که مناسبات اجتماعی سنتی در مقیاس همه ایران، با مدرنیزاسیون آمرانه پهلوی، بی اعتبار و درهم کوبیده می شد، در فضایی که دیکتاتوری شاه بر فراز بود و هردم اوج تازه ای می گرفت.

زمانه ای که جهان در ستیز غرب و شرق می گداخت و از هر سوی آن بوی باروت به مشام می رسید.

ضرورت پیشروی انسان به سوی آزادی و عدالت، محرک پنهان در این نبردها بود، اما بر خلاف آنچه که جوامع سکولار- دموکراتیک اروپا، برخوردار از مدرنیته و فرهنگ شهروندی به خیزش دانشجویی نسل دهه شصتی های خود می دمید، در فرهنگ بومی، جامعه توده مدار و جنبش دانشجویی و روشنفکری ایران، آگاهی راستین به این ضرورت مغلوب درک ایدئولوژیک جزمی و توتالیتر، در انواع دینی و غیردینی از آن بود

میان مبارزه مسلحانه و پیکار دموکراتیک از سنگر قانون اساسی مشروطیت، فضائی پر از قهر و خون فاصله بود که جائی برای طرح قانونی مطالبات دموکراتیک باقی نمی گذاشت! قرار گرفتن خمینی - که خونخواهی از شیخ فضل الله نوری و انتقام از انقلاب مشروطیت از محرک های او بود - در موقعیت رهبری خیزش مردم با پی آمد حکومت اسلامی و برقراری بدترین و جنایتبار ترین استبدا دینی در ایران، محصول و پرورده -ی آن فضا و فاصله بود. پزوهش و داوری در باره حقایق و پی آمد های آن فضا و فاصله، کار بایسته-ی پژوهندگان تاریخ معاصر ایران است، اما انتشار دفاعیه حسن ضیاء ظریفی در ایران و نشر دفاعیه بیژن جزنی در میان ایرانیان برون مرز، با‌گذشت بیش از ۵۰ سال از محاکمه در دادگاه نظامی و نزدیک ۴۵ سال از کشتار آنان در تپه های شکنجه گاه اوین، در نگاه من بازخوانی تاریخ پنج دهه اخیر کشور است؛ با عنایت و اقبالی نوپدید به آرمان و اهداف انقلاب مشروطیت ایران. نشانه تردید ناپذیریست از احتضار استبداد دینی و رویگردانی قاطبه -ی مردم ایران از حکومت اسلامی، و گواه این مدعاست که زمان تغییر فرا رسیده است! اکنون فضای دهه ۹۰، فضای دعاوی و دعوت های مدافعات جزنی و ظریفی است؛ بسیاری از آنچه در جریان بازداشت و بازجوئی و نیز در «دادگاه» و «دادرسی» آن                                                                            چهارده تن رخ نمود پیش در آمد مناسبات تازه – ای شد در رویاروئی مردم با استبداد ولائی – سپاهی فقها و سرداران، و در یک جمله؛ پیش در آمد عبور ایران از حکومت اسلامی! *

علیه دگماتیسم

این یک آموزش کلاسیک مارکسی است که می‌گوید؛ هر ملتی راه آزادی و رهائی خود را از میان واقعیت‌ها و ویژگی های جامعه و جهان زیست خود، با بهره گیری از امکانات و ممکناتی که وجود، تطور و تکامل آنها در اختیار می گذارد، باز شناخته و می پوید. در برابر این آموزش زنده و زندگی آفرین، دریافت‌های جزمی و تمامیت خواه-ی مردگی آموز و ویرانگر از ایدئولوژی وجود دارد که بر این نظر است؛ جامعه نو بر ویرانه های جامعه کهنه ساخته می آید! متن دفاعیه های بیژن جزنی و حسن ضیاء ضریفی؛ اسناد گویائی هستند از کاربست خلاق آموزش کلاسیک اما حیاتمند و زندگی آفرین مارکس. من بی مداهنه -ای می‌توانم گفت؛ مبارزه از سنگر قانون اساسی مشروطیت علیه دیکتاتوری شاه و مطالبه دموکراسی، حکومت قانون مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر، عدالت و استقلال برای ایران، مصداق عینی و واقعی از خلاقیت نخستین رهبران جنبش نوین چپ ایران – پیشگامان بنیادگذار جنبش فدائی – است.

دیده -ام که برخی پرسیده‌اند؛ « چرا دفاعیه ها ایدئولوژیک نیستند؟»، پرسشی که طنینی دلفگار و نکوهیده دارد. تو گویی جزنی در پاسخ به این پرسش بود که در نامه خود از زندان به آقای متین دفتری - این نامه در تاریخ ۱٣۵۱ نوشته شده و در پیوست کتاب آمده – نوشت:
   
« … با رشد و تکامل جامعه ما و سیر جریان های جهانی، ایدئولوژی انقلابی در مقابل آنها قرار گرفت. مارکسیسم – لنینیسم، از صورت فرمایشی و قالبی خود درآمد و از منافع و مصالح خاص اتحاد شوروی آزاد شد. ما به سهم خود مجذوب قطب های جهانی نشدیم و با مجذوبیت به این قطب ها مخالفت کرده و می کنیم. ما نتایج خطرناک این نحوه ی روابط را در گذشته لمس کرده -ایم و حاضر نیستیم یک بار دیگر همان نمایشنامه تکرار شود؛ ولو شوروی‌ها جای خود را به چینی‌ها بدهند. ما در برداشت خود از مارکسیسم – لنینیسم، آن را به صورت خلاق و زنده و کانکریت    (concrete) در نظر گرفته -ایم و می‌گیریم و از دگماتیسم گریزانیم. برای ما همه ی جنبش های مترقی جهان، همه ی انقلاب‌ها و همه-ی شکست ها منبع و مأخذ تئوری‌های مان هستند. ما تازه این مجمو عه ی تئوریک را فقط در شرایط کشور مان در نظر می‌گیریم و حاضر به پیاده کردن و اجرای نسخه ها و دستورالعمل های این و آن نیستیم. در حقیقت، طی چند سال مبارزه، طی این سال‌های اخیر، این راه و روش را در پیش گرفته ایم.» ( نامه به یک دوست- بیژن جزنی- صفحه ٣٣۴- از اسناد بخش پیوست کتاب « به زبان قانون»).


پایان سخن

« به زبان قانون» پژوهش و کتابی ارجمند است. هیچ کتابی در بر گیرنده -ی همه حقیقت نیست! اما همه کتاب‌های خوب در این خصیصه مشترکند که به خواننده کمک می‌کنند تا   خود را بهتر بشناسد و به زندگی خود معنائی انسانی تر ببخشد! «به زبان قانون» برای من چنین کتابی بود؛ شنیدن دوباره آن صداهای آشنا که در گوش جانم می پیچید...با طنین بلند میهن دوستی و مردم خواهی، با طنین بلند آرمان آزادی و عدالت برای همه مردم ایران و... همه ملت های جهان.   

تردیدی نیست که خوانش های گوناگون و متفاوت از «به زبان قانون» مطرح هستند و به احتمال بیش و بیشتر مطرح خواهند شد. بایسته ماست که این گوناگونی و تفاوت را برسمیت بشناسیم و در این راه بکوشیِم میان متفاوت ها گفتگو و تبادل برداشت و نظر صورت بگیرد و جریان بیابد.

من با این دریافت پزوهشگران کتاب کاملاً موافقم که دفاعیه ها برای زمان خود، شأن و منزلت یک «پلاتفرم سیاسی» را دارند. بنظر من؛ نقد تطبیقی این پلاتفرم سیاسی، بر بستر گفتگو و تبادل نظر میان خوانش های متفاوت از آن، از هر صاحب نظری، با هر مرام و مسلک، با هر هدف و آرمان سیاسی و اجتماعی، که خواهان و در پی دموکراسی و حکومت قانون مبتنی بر حقوق بشر و حقوق شهروندی برای ایران است، راهی است برای غلبه بر پراکندگی، رکود و بحران سیاسی دامنگیر دموکراسی خواهان ایران. بگذاریم این راه گشوده شود!

کلام آخر اینکه در این امید هستم که سپاس و قدر شناسی من از همه -ی آن عزیزانی که در فراهم آوردن و چاپ و نشر « به زبان قانون»؛ دستی در کار و سهم و نقشی در آستین داشتند، پذیرفته آید.

ج – ط
۱۲.۰۷.۲۰۱۷

* من صورتبندی این عبارت را از پیشگفتار اول کتاب برگرفته -ام .عبارت پیشگفتار بشرح زیر است: بسیاری از آنچه در جریان بازداشت و بازجوئی و نیز در «دادگاه» و «دادرسی» آن چهارده تن رخ نمود پیش در آمد مناسبات تازه – ای شد در رویاروئی میان انقلاب و ضدانقلاب تا بهمن ماه ۱٣۵۷ و بر افتادن نظام استبدادی شاهنشاهی.