روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ بهمن ۱٣٨۵ -  ۵ فوريه ۲۰۰۷


برخی پیام ها در اظهارات به ظاهر اشتباه!
غرب ناچار است به زندگی با ایران هسته ای بیندیشد؟
شیراک برای نخستین بار مرتکب اشتباهی درست شده است!
به ۶ دلیل ایران پیشنهاد البرادعی را نمی پذیرد
تخریب آیت الله بار دیگر در دستور کار قرار گرفته است؟
انتقاد محمدرضا باهنر را باید به فال نیک گرفت!
ایران ۵۷، ایران ٨۵
هلال شیعه

روزنامه رسالت با عنوان: اشتباه از نوع فرانسوی نوشته است:
ژاک شیراک طی روزهای اخیر به چهره ای خبرساز تبدیل شده است. رئیس جمهور فرانسه در مصاحبه با روزنامه اینترنشنال هرالد تریبون اظهار داشت: در اختیار قرار داشتن یک یا دو بمب اتمی از سوی ایران خطرناک نیست. پس از انتشار این مطلب مرد اول کاخ الیزه سخن خود را پس گرفت و آن را اشتباهی سهوی خواند. نکته جالب توجه اینکه مارگارت بکت وزیر امور خارجه انگلستان قبل از انتشار خبر بازپس گیری اظهارات رئیس جمهور فرانسه، اعلام کرد که با موضع گیری شیراک در این خصوص موافق نیست.
در رابطه با آنچه رخ داده است دو نکته مهم وجود دارد: اول اینکه ژاک شیراک پس از سال ها حضور مستمر در معادلات سیاسی پاریس و اروپا رسم قرار گرفتن در پشت تریبون های رسمی و یا شیوه گفتگو با نشریات معتبر سیاسی و بین المللی را به خوبی می داند. اظهارات اخیر ژاک شیراک در گفتگوی مستقیم و زنده تلویزیونی یا در جمعی غیررسمی صورت نگرفته است تا بتوان آن را سهوی و غیرعمدی قلمداد نمود.
رئیس جمهور فرانسه سیاستمداری آماتور نیست که قواعد اظهارنظر کردن را در نظام بین الملل امروز نداند. لابی های پشت پرده پاریس با کاخ سفید و خطوط قرمزی که از سوی نومحافظه کاران برای تروئیکای اروپایی ترسیم شده است سهوی بودن اظهارات ژاک شیراک را توجیه ناپذیرتر می سازد. اگر سخنان خصمانه رئیس جمهور فرانسه علیه برنامه هسته ای صلح آمیز ایران در حدود سه ماه قبل را به آنچه اشاره شد اضافه نمائیم تقریبا هیچ جای شک و شبهه ای در خصوص عدم سهوی بودن اظهارات شیراک نمی یابیم. واکنش مارگارت بکت به سخنان شیراک نیز در جای خود جالب توجه است. وی که هنوز همانند جک استراو وزیر امور خارجه سابق دولت بلر قاعده بازی با کلمات با استفاده از لبخندهای معنادار را نیاموخته است، سعی کرده از موضع گیری تند و صریح در مقابل سخنان رئیس جمهور فرانسه اجتناب کند. این در حالی است که اگر اظهارات رئیس جمهور فرانسه در قالبی طبیعی صورت می گرفت شاهد موضع گیری نرم مقامات بریتانیایی نبودیم.
نکته دوم اینکه لازم نیست پیام ها و سیگنال های مثبت یا منفی غرب له یا علیه جمهوری اسلامی ایران همواره از دل لابی های رسمی یا اظهارات صریح مقامات اروپایی استنتاج شود. بسیاری از این پیام ها را باید با نگاهی تیز و محتاطانه از درون همین اشتباهات به ظاهر سهوی استنباط نمائیم.
پیام اصلی اظهار اولیه شیراک پذیرفته شدن ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران از سوی غرب است. انعقاد قرارداد شرکت توتال فرانسه در پروژه گازی پارس جنوبی و اعلام آمادگی کاخ کرملین در جهت گسترش مناسبات تجاری با ایران نشان دهنده شکننده و صوری بودن تحریم های اتخاذ شده اخیر علیه تهران است. در چنین شرایطی اظهارات شیراک معنا و مفهومی بجز احتمال فاصله گیری کاخ الیزه از آمریکا در سیاست های کلان اتخاذ شده علیه ایران ندارد.
در هر صورت شیراک برای نخستین بار در طی سال های ریاست جمهوری خود اشتباهی درست را مرتکب شد. بدون شک او در خفایای ذهن خود مطمئن است که در قالب اظهارات به ظاهر سهوی اخیرش پیام مهمی را به تهران رسانده است.

زندگی با ایران هسته ای
روزنامه کیهان با عنوان: معنای تدبیر نوشته است:
در پرونده هسته ای ایران پس از یک دوره سکوت نسبی، تحولات مهمی در حال وقوع است. تحولاتی که به زودی سرنوشت مسایل بسیاری را تغییر خواهد داد و احتمالاً به نتایجی بسیار مهم و متفاوت با قبل خواهد انجامید.ایران در حال برداشتن یک گام مهم در برنامه غنی سازی خود است که ماهیت پرونده را به نحو بنیادی دگرگون خواهد ساخت و جهان را مجبور خواهد کرداز منظری کاملاً متفاوت به آن بنگرد و درباره نحوه مواجهه خود با آن تامل کند.
در حالی که در روز دوم اسفند ۱٣٨۵ (۱٨ روز دیگر) مهلت قطعنامه ۱۷٣۷ شورای امنیت سازمان ملل به ایران به اتمام می رسد، عملیات تبدیل سایت نطنز به یک مجتمع غنی سازی نیمه صنعتی به زودی آغاز خواهد شد. شورای امنیت از ایران خواسته بود همه فعالیت های مرتبط با غنی سازی و بازفرآوری را به حال تعلیق درآورد اما مهندسان ایرانی اکنون مقدمات فنی نصب ۰۰۰٣ ماشین سانتریفیوژ را در زیرزمین های نطنز آماده می کنند و این اقدام صرف نظر از اینکه واکنش غرب چه خواهد در مدت چند ماه با موفقیت به سرانجام خواهد رسید.
این رفتار ایران به چه معناست و ما درباره آنچه می کنیم تا چه حد اندیشیده ایم؟ نگارنده این یادداشت عقیده دارد راهی که دولت نهم برای استیفای حقوق هسته ای ایران در پیش گرفته تنها مسیر موفق است و هر راه دیگری به جز آن، تنها به از دست رفتن و ضایع شدن حقوق ایران در عرصه فناوری هسته ای می انجامد. منتقدان این مسیر قبل از هر چیز باید به یک سوال ساده پاسخ بدهند: فناوری هسته ای داشته می خواهیم یا نه؟ ظاهراً هیچ یک از مخالفان عقیده ندارد که ما باید از این فناوری صرف نظر کنیم. در اینصورت فقط یک جواب باقی می ماند: آری، ما فناوری هسته ای می خواهیم و وقتی بحث به اینجا رسید می توان با قاطعیت به یک نکته پای فشرد و آن اینکه حق غنی سازی فقط از دالان بحران بیرون می آید و برای روش هایی چون مذاکره و امثال آن بیشتر از نوعی اهرم کمکی نباید ارزش قائل شد. فناوری غنی سازی صنعتی نیست که کسی ادعا کند می تواند بدون دردسر و با بگو و بخند و خوش و بش های دیپلماتیک به آن برسد. همچنانکه به یاد داریم در دوره پیشین هم تا وقتی همه چیز در تعلیق بود و مهندسان ما خانه نشین بودند، جز خنده و شادمانی و قول توافق و حل مسئله از جانب اروپایی ها ندیدیم، اما همین که اولین گرم های گاز هگزا فلوراید به ماشین های نطنز تزریق شد، تمامی آن بنای خوش قد و قامت اعتمادسازی فرو ریخت و غربی ها در ارسال پرونده ایران به شورای امنیت ولو به قدر لحظه ای درنگ نکردند.
در اینجا خوب است به یک سوال همواره مطرح هم بپردازیم. چرا ایران اینچنین سرسختانه در مقابل تعلیق مقاومت می کند؟ هنوز گوشه و کنار می توان یافت کسانی را که ـ حتی کسانی هنگام سخن گفتن خود را در جایگاه استادان کل دیپلماسی می نشانند ـ نتوانسته اند منطق مذاکراتی ساده ـ اما بسیار مهم ـ نهفته در پس این استراتژی را دریابند. موضوع کاملا ساده است و لجاجتی در کار نیست. تهران به خوبی می داند تنها در صورتی غرب وارد مذاکرات واقعی با آن خواهد شد که خواسته خود را پیش از آغاز مذاکرات به رایگان دریافت نکرده باشد. برادران مدعی تدبیر در دیپلماسی خود قضاوت کنند که اگر غرب ابتدا از ما تعلیق را بگیرد بعد پای میز مذاکره بیاید، چه انگیزه ای برای مذاکره جدی و واقعی برای آن باقی خواهد ماند و بابت چه چیز باید به ما امتیاز بدهد؟ در آن صورت آیا عجیب است که غربی ها تلاش کنند با آب بستن به مذاکرات آن را برای سال ها کش بدهند تا برنامه ایران در تعلیق بماند، همان کاری که در دوره قبلی تا حدودی انجام دادند؟
از سوی دیگر در این حدود ٣ سال ثابت شده است ربط مستقیم و معناداری وجود دارد میان پیشرفت فنی برنامه هسته ای ایران و بالا رفتن قدرت چانه زنی آن پای میز مذاکره و منعطف تر شدن موضع طرف غربی. می توان حدس زد زمانی که ٣۰۰۰ ماشین در نطنز کار خود را آغاز کنند، تازه غربی ها به فکر خواهند افتاد که مسئولانه و جدی با ایران گفت وگو کنند والا تا زمانی که ببینند با توپ و تشر کارشان پیش می رود طبعا میلی ندارند کوتاه بیایند.ایران اراده خود برای هسته ای شدن را به زیاده خواهان غربی تحمیل خواهد کرد. در واقع غربی ها اگر کمی منطقی باشند و چشم هایشان را باز کنند، خواهند دید که نهایتا کاری از دستشان برنمی آید و ایران هسته ای ظهور کرده است. آخرین اقدامی که در صورت زایل شدن قطعی عقل غربی ها انجام آن محتمل است این است که دیوانگی کنند و حمله ای نظامی به تاسیسات ایران ترتیب دهند. اماحتی یک تحلیلگر غربی هم وجود ندارد که معتقد باشد حمله نظامی می تواند برنامه هسته ای ایران را به طور کامل متوقف کند (وگرنه چرا باید تا حالا صبر می کردند؟!) و تنها اتفاقی که پس از آن رخ خواهد داد این است که تهران برنامه خود را با شدت بیشتری ادامه دهد در حالی که در اهداف آن هم بازنگری کرده است. غرب ناچار است به زندگی با ایران هسته ای بیندیشد.
سرسختی همیشه نشانه قدرت نیست، گاهی هم باید آن را نوعی گیجی ناشی از استیصال دانست.

۶ دلیل عدم پذیرش پیشنهاد
عباس عبدی در روزنامه آینده نو در مقاله ای با عنوان آیا پیشنهاد البرادعی پذیرفتنی است؟ چنین می نویسد: محمد البرادعی، رئیس آژانس بین المللی انرژی هسته ای برای رفع بحران از پرونده ایران پیشنهاد داده که غنی سازی اورانیوم و تحریم به طور همزمان متوقف شود. این پیشنهاد انعکاس نسبتاً وسیعی داشت ایران در رد آن موضعگیری صریحی نکرده است، اما امریکایی ها آن را مخالف قطعنامه شورای امنیت دانسته اند، و ظاهراً طرف های دیگر هم با آن نباید مخالف باشند، حتی استقبال هم خواهند کرد.
در این میان موضع دولت ایران در نهایت چه می تواند باشد؟ زیرا اگر قرار باشد قطعنامه را بپذیرد، علی القاعده باید از این پیشنهاد استقبال کند، زیرا توقف غنی سازی با توقف قطعنامه یا کان لم یکن تلقی شدن آن ملازمه خواهد داشت. با این حال به نظر نمی رسد که دولت ایران این پیشنهاد را بپذیرد. به دلایل زیر:
۱ـ اگر دولت ایران این پیشنهاد را بپذیرد به معنای اذعان به غلط بودن سیاست های قبلی است. سیاست هایی که اجازه داد پرونده به شورای امنیت برود و حال تحت ضرب و زور این شورا، غنی سازی را متوقف کردن، مخالف ادعاهای آن سیاست هاست.
۲ـ پذیرش این پیشنهاد به معنای ورق پاره نبودن، بلکه به معنای بسیار جدی بودن قطعنامه است که تاکنون از سوی دولت ایران اهمیت آن انکار شده است.
٣ـ پذیرش آن الزاماً به معنای اجرای پیشنهاد نیست، دولت ایران با پذیرش این پیشنهاد چند گام عقب نشینی کرده، اما معلوم نیست که آمریکا آن را بپذیرد، زیرا توقف اجرای قطعنامه فقط وقتی امکان پذیر است که با تصمیم اکثریت اعضای شورای امنیت و بدون مخالفت اعضای دایم همراه باشد و لذا موافقت ایالات متحده برای چنین امری لازم و ضروری است. لذا پذیرش مصداق آش نخورده و دهان سوخته خواهد بود.
۴ـ پذیرش آن از سوی دولت ایران، به منزله پایان غنی سازی بدون هیچ دستاورد یا امتیازی از غرب است، امتیازهایی که می توانست پیش از این کسب کند. در صورت پذیرش عملاً مذاکرات ایران و اروپا تعطیل یا حداقل بی اثر خواهد شد.
۵ ـ با عقب نشینی در این زمینه، افزایش فشارهای ایالت متحده در حوزه های دیگر چون عراق و خاورمیانه محتمل است.
۶ ـ آمریکا با این پیشنهاد موافقت نمی کند، زیرا دلیلی نمی بیند که از قطعنامه عقب نشینی کند. مگر آنکه قصد حل مسایل خود با ایران را داشته باشد که در این صورت باید پیش از موافقت تضمین های کافی برای عراق و لبنان را اخذ کند. بنابراین تصور می کنم که پیشنهاد البرادعی در واقعیت خود تشدید فشار بر ایران است، زیرا به نحوی توپ را به زمین دولت ایران انداخته است، بدون اینکه تضمینی ازطرف مقابل (آمریکا) برای اجرای این پیشنهاد وجودد اشته باشد. البته در شرایط کنونی هیچ سیاست مثبتی برای خروج از این بحران مشاهده نمی شود و شاید در ساختار موجود حکومت ایران، اتخاذ چنین سیاستی امکان پذیر هم نباشد، اما در مورد پیشنهاد حاضر بهترین موضع، سکوت و نه رد و نه تایید این پیشنهاد است تا بلکه هرچه زودتر به فراموشی سپرده شود.

بار دیگر تخریب آیت الله
روزنامه کارگزاران با عنوان: چرا تخریب؟ نوشته است:
سکوت یکساله گروه های فشار از چندی پیش شکسته شده و تخریب آیت الله هاشمی رفسنجانی بار دیگر در دستور کار قرار گرفته است. علت این تغییر رویکرد چیست؟
۱ ـ پیروزی چشمگیر هاشمی رفسنجانی در انتخابات خبرگان رهبری پیام معنادار رای دهندگان به افراطیونی بود که با گفتار و کردار ناسنجیده خود فضای سیاسی و اقتصادی داخل کشور و سیاست خارجی را متلاطم کرده اند و اصرار دارند با طرح موضوعات جنجالی چهره ای متفاوت از خود نشان دهند و با این کار، خود را ناجیان ملت بنمایانند. مردم با انتخاب خود در ۴۲ آذر گذشته با زدن دست رد به سینه حاملان این تفکر نشان دادند که از نظر آنها دو صد گفته چون نیم کردار نیست و برای رهانیدن کشور از مشکلات چاره ای نیست مگر رجوع به اندیشه و عمل اعتدالی که نمایندگی آن راهاشمی رفسنجانی بر عهده دارد.
۲ ـ رجوع احزاب و گروه های ریشه دار کشور اعم از اصلاح طلب و اصولگرا به هاشمی رفسنجانی در ماه های اخیر و رایزنی با وی درباره مسائل کشور، برای افراطیون این نگرانی را ایجاد کرده است که کلیت نظام سیاسی بنا ندارد رفتار غیرمسئولانه آنها را بیش از این تحمل کند؛ از آنجا که اکنون هاشمی رفسنجانی در کانون رایزنی ها قرار گرفته است، افراطیون برای تخریب خط اعتدال، به تخریب شخصیت این سیاستمدار قدیمی و معتمد جناح های سیاسی روی آورده اند تا با هراس افکنی مانع اجماع ملی در مورد مسائل داخلی و خارجی شوند و به حیات خود بر بستر بحران ادامه دهند.
٣ ـ تاکیدهای اخیرهاشمی رفسنجانی بر ضرورت تقویت احزاب سیاسی و نهادهای مدنی، مسئله دیگری است که خشم افراطیون را برانگیخته است. از آنجا که احزاب سیاسی، نماینده شفافیت سیاسی به شمار می روند و بدون ارائه طرح و برنامه مشخص امکان جلب اعتماد مردم را ندارند، افراطیون از این نهاد شفاف بیزارند و مایلند فعالیت های سیاسی در قالب محافل ناشناخته جریان یابد. از دید این افراطیون، تلاش هاشمی رفسنجانی برای نهادینه کردن احزاب سیاسی در ایران، گناهی نابخشودنی است که می بایست تاوان آن را با تخریب بپردازد.

باید به فال نیک گرفت
روزنامه اعتمادملی با عنوان: هنر منتقدان جدید نوشته است:
سخنان جناب محمدرضا باهنر را باید به فال نیک گرفت. این اظهارات که دربردارنده نقد مواضع و عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد است، از آنجا که از زبان یکی از همراهان و همفکران رئیس جمهور ارائه می شود جای تامل دارد.
وقتی مخاطب، سخنان یکی از متحدان استراتژیک رئیس جمهور را که در سیاست ورزی و بازیگردانی آدم قابلی است، می شنود، از یکسو از خود می پرسد چه شده است که باهنر چنین موضعی گرفته است. از دیگر سو موجب قدردانی است که یک شخصیت سیاسی علی رغم اتحاد همه جانبه با رئیس جمهور به منتقد سیاست های غلط ایشان بدل شده است.
اما افکار عمومی و خرد جمعی، ملاحظات و تاملاتی نیز دارد. این گروه از مردم از خود می پرسند امروز چه شده که جناب باهنر که خود منتقدان دیرپای سیاست های دولت نهم را به زیر سوال می برد به جمع آنان پیوسته است؟ یادمان باشد همراهان انتخاباتی رئیس دولت نهم پس از استقرار دولت جدید از همان آغاز به صورت صادقانه به مخالفت با سیاست های ایشان پرداختند. شاخص ترین منتقدان از اردوگاه انتخاباتی رئیس جمهور سر برآوردند که می توان به خوش چهره و الیاس نادران در عرصه اقتصادی و عماد افروغ در بعد فرهنگی اشاره نمود. لذا حساب انتقادات باهنر از این چهره ها را باید جدا کرد. آنها از همان آغاز با صراحت و شفافیت به طرح نظرات خود پرداختند. اکنون در حالی که محمدرضا باهنر بیشترین سهم را در کابینه احمدی نژاد و چیدن عناصر نزدیک به خود در ساختار اداری کشور به انجام رسانده به صف منتقدان پیوسته است.
از سوی دیگر این سوال پیش می آید که آیا قرار است امتیاز جدیدی از رئیس جمهور اخذ شود و این انتقادات پیش درآمد اعمال فشار جدید بر دولت نهم است یا خیر؟ زمان محلل مطلوب و فرخنده ای است.
این پرسش به معنی انکار صداقت رفتار منتقدان جدید نیست اما افکار عمومی با حساسیت عملکرد و تعامل سیاسی رجال عرصه سیاست را دنبال می کند؛ خصوصا آنهایی که خود را اصولگرا می دانند. از سوی دیگر پریدن از قایق دولت و انگشت اتهام به سوی سیاست های آن بردن، در حالی که هر روز بر فشارهای متزاید بر دولت افزوده می شود شاید نوعی جداسری جدید باشد.
به گمان برخی تحلیلگران، سیاستمدارانی یافت می شوند که قدرت گمانه زنی و پیش بینی های هوشمندانه ای دارند.
از آنجا که تبعات عملکرد دولت نهم می تواند به قیمت گزافی برای همراهانش بدل شود، برخی از هم اینک ساز جدایی کوک کرده اند، عملی که با گذشته سیاسی برخی رجال سپهر سیاست در ایران چندان ناسازگار نیست.

ایران ٨۵
کیهان در مقاله ای با عنوان ایران ۵۷ ـ ایران ٨۵ نوشت:
امروز اولین روز دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی و آغازی بر بیست و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است. ۱۲ بهمن روز ورود تاریخی حضرت امام خمینی ـ رحمه الله تعالی علیه ـ به ایران و نقطه آغاز فجر می باشد. درباره انقلاب اسلامی، ماهیت و عوامل پیروزی و ماندگاری آن، زیاد سخن گفته شده و صدالبته هنوز هزاران سخن ناگفته و مهم در این عرصه باقی مانده است. اما این قلم از میان مباحث مختلف تطبیق ایران ۵۷ سالی که انقلاب در آن پیروز شد و ایران ٨۵ سالی که در آن قرار داریم را برای بحث انتخاب کرده است تا از این مسیر تصویری از شرایط اولیه و دستاوردهای کنونی به دست آید.
وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، بعضی از نیروهای سیاسی ـ و از جمله آن ها عناصر دولت موقت و نهضت آزادی ـ از نارس بودن انقلاب و نظام برآمده از آن سخن گفتند و با زبان های مختلف وانمود کردند که این انقلاب محیط پیرامونی خود را نمی شناسد و محیط پیرامونی انقلاب نیز از درک پیام های انقلاب دور است برهمین اساس این نیروها به تکرار از وجود بن بست خبر می دادند و کام مردم را تلخ می کردند. حضرت امام خمینی ـ که رضوان واسعه خدا بر او باد ـ در پاسخ می فرمودند: شما به بن بست رسیده اید مردم ما بن بست ندارند.
بعضی دیگر از نیروهای سیاسی وقتی در تطبیق خود با انقلاب دچار مشکل می شدند از انحلال سخن می گفتند یک روز انحلال ارتش، یک روز انحلال سپاه، یک روز انحلال جهادسازندگی، یک روز انحلال قانون اساسی، یک روز انحلال ولایت فقیه، یک روز انحلال انتخابات و…و برای دست یافتن به انحلال که در نهایت به انحلال انقلاب و نظام می انجامید سخت به فعالیت مشغول بودند. حضرت امام خمینی ـ آن عارف تیزبین ـ در پاسخ این گروه ها می فرمودند: شما چکاره هستید که از انحلال حرف می زنید؟
گروه های دیگری بودند که وقتی با توطئه های بزرگ علیه انقلاب مواجه می شدند، از الحاق به یک قدرت بزرگ سخن می گفتند. این قدرت بزرگ از نظر ملی گراها، آمریکا بود و از نظر چپ ها شوروی بود و البته بعضی هم از چین حرف می زدند. اما حضرت امام خمینی همه این ها را داعیه ای آمریکایی می دانست بعدها کاملاً معلوم شد که آمریکایی ها که نمی توانستند مستقیماً وارد حریم ایران شوند مایل بودند از طریق شوروی یا چین وارد شوند. امام در پاسخ به این داعیه آمریکایی فرمودند: ایران یک موجود الهی است و اجازه نمی دهد که هیچ احدی ـ از قدرت های خارجی ـ در مقدرات او دخالت کند.
افراد و گروههای دیگری هم بودند که وقتی با سختی مواجه می شدند، طاقت از کف داده و عنوان می کردند که ایران از انقلابی که کرده دستاوردی نداشته است و به مومنان خارج از کشور پیغام می دادند که دنبال ما نیایند چیزی به دست نیاورده ایم! و بعد تصویری موحش تر از ساواک سفاک پهلوی را از نیروهای مظلوم انقلاب اسلامی به مخاطب ارائه می دادند. حضرت امام خمینی ـ که داغی جانکاه از زخم این طیف بر دل داشت ـ می فرمودند ما یک لحظه هم نادم و پشیمان نیستیم و راه آینده را با قدرت و با کمک پابرهنگان زمین می پیمائیم.
اما آنان که به نوعی بر راه انقلاب خرده می گرفتند و از گردونه آن خارج می شدند در دو چیز اشتراک داشتند؛ باور نداشتن قدرت خدا و قدرت مردم و این آن چیزی بود که راه آنان را از راه امام و مردم جدا می کرد. اما امروز ۲٨ سال از آن روزی که انقلاب به پیروزی رسید گذشته است و وقت آن رسیده است که این دوران را با آن دوران تطبیق دهیم و به ارزیابی بنشینیم.
انقلاب که پیروز شد البته ارزیابی ـ نسبتاً ـ روشنی از محیط پیرامونی و فعل و انفعالات عرصه قدرت بین المللی داشت. اگر به اظهارات حضرت امام خمینی مراجعه شود این موضوع کاملاً مشخص می باشد اما کسانی که بعداً مدعی ناآشنایی انقلاب ـ و رهبری آن ـ با محیط پیرامونی آن شدند منظورشان عدم تمایل انقلاب اسلامی به انطباق با نظام بین الملل بود. اما در اینکه محیط بین الملل، انقلاب اسلامی را نمی شناخت، تردیدی وجود ندارد. جهان در ابهام مطلق راجع به جمهوری اسلامی بود اما بخش وسیعی از آن ـ که در نظام دوقطبی تعیین کننده بودند ـ به هیچ وجه تردید نداشت که این مدل حکومتی ـ هر چه باشد ـ در تقابل با روند نظام سلطه جهانی است و لذا باید با قدرت علیه آن اقدام کرد. با همین درک، زنجیره ای از توطئه های رنگارنگ علیه انقلاب و نظام برآمده از آن شکل گرفت. اما نتیجه این رویارویی آن نبود که تصور می شد. انقلاب اسلامی در طول ۲٨ سال گذشته حلقه، حلقه این زنجیره ها را درهم شکسته و قدرت های تهدید کننده را با چالش های اساسی نیز مواجه کرده است.
امروز ایران در نقطه ای ایستاده است که هیچکس نقش منطقه ای آن را انکار نمی کند در حالی که در سالهای اولیه انقلاب کشورهای منطقه در نقش تهدیدکننده ایران ظاهر می شدند. امروز هیچ قدرتی نمی تواند روندی را در یکی از کشورهای همسایه ایجاد نماید که با منافع جمهوری اسلامی در تضاد باشد و البته نفوذ ایران فراتر از مرزهای جغرافیایی است. فلسطین یک نمونه واضح است. فلسطینی ها در طول دهه های گذشته همواره تحت تأثیر سیاست های سازشکارانه مصر، عربستان، اردن و حتی کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس بوده است، امروز روند فلسطین به گونه ای است که بدون تردید به هر طرح سازشکارانه ـ که در واقع قربانی کردن منافع ملت فلسطین و سایر ملت های اسلامی می باشد ـ پاسخ منفی می دهد و منطق ایران تا اعماق این سرزمین نفوذ کرده است. از این رو اگر آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، رژیم های عربی منطقه و غیرمنطقه، روسیه، چین و…همه یکصدا شوند و پشت به پشت هم بدهند نمی توانند ـ منهای ایران ـ روندی را در فلسطین ایجاد نمایند چرا که این طرح ها ـ تاکنون ـ با نادیده گرفتن حقوق فلسطینی ها همراه بوده است، این در حالی است که ایران با تکیه بر اسلام و حقوق مردم نقش بی بدیلی در تحولات فلسطین دارد و این نکته در مورد عراق، لبنان، افغانستان ـ بیش از فلسطین ـ صدق می کند و شامل دهها سرزمین دیگر نیز می شود. این نفوذ هر طرح ضداسلامی و ضدایرانی را کاملاً خنثی می کند.
اما از نظر پیشرفت و آبادانی. ایران پیش از بهمن ۵۷ با وجود صدور روزانه ۶میلیون بشکه نفت و علیرغم آن که حداقل ۷۰ درصد از جمعیت حدود ٣۵ میلیون نفری زیر پوشش خدمات دولت نبودند، آنچنان نکبت زده و عقب افتاده بود که خبرنگار رویتر در سال ۵۵ با تعجب فراوان نوشته بود: زندگی اکثریت مردم ایران هیچ تناسبی با دنیای امروز ندارد و اوریانا فالاچی در سال ۵۶ نوشته بود: وقتی وارد پایتخت ایران شوی بیش از هر چیز حلبی نشین های فراوان اطراف تهران نظر شما را جلب می کند. هیچ نشانه ای از احساس درد این ها در هیئت حاکمه ایران مشاهده نمی شود . تردیدی وجود ندارد که ایران هنوز هم مشکلات فراوانی دارد ولی فاصله ایران ٨۵ با ۷۰ میلیون جمعیت و پوشش ۹۵ درصدی خدمات دولتی کاملاً مشخص و غیرقابل انکار است این در حالی است که امسال که بالاترین دوره صادرات نفتی در مقطع پس از انقلاب است، ایران فقط ۲,۵میلیون بشکه نفت در روز را صادر می کند.
به لحاظ توانایی سیاسی، نظام جمهوری اسلامی این توانایی را دارد که مسائل مختلف خود را در داخل مدیریت کند و در همان حال تحولات عمده را در چندین کشور به طور همزمان مدیریت نماید شرکت در مدیریت بحران عراق ـ به گونه ای که مردم آن به حقوق خود برسند ـ شرکت در مدیریت بحران لبنان ـ به گونه ای رژیم صهیونیستی را با سنگین ترین شکست تاریخی مواجه نماید ـ شرکت در مدیریت بحران فلسطین ـ به گونه ای که دنیا را وادار به گفت وگو با دولت حماس نماید ـ نمونه هایی از این موضوع هستند که باید نقش مهم ایران در به شکست کشاندن پروژه خاورمیانه آمریکایی را نیز به این فهرست اضافه کرد.
ایران به لحاظ ثبات داخلی به نقطه ای رسیده است که بدون ترس و واهمه، هر تهدیدی را پاسخ می دهد و با اقتدار کامل از منافع خود حمایت می کند و این در حدی است که دولت آمریکا را به پریشان گویی دچار کرده است. اگر سخنان مقامات ارشد آمریکا را در یک هفته مرور کنید درمی یابید که آنان در مواجهه با ایران دچار سردرگمی محض می باشند. برگزاری پی درپی انتخابات و موضوعات دیگری که آثار عملی انتخابات را دارد به خوبی نشان می دهد که اقتدار داخلی ایران به هیچ وجه با بدیل های دیگر نظیر اتکأ به قدرت های خارجی یا برخوردار بودن از یک نظام دیکتاتوری قابل مقایسه نیست.
از نظر پیشرفت های علمی نیز ایران ٨۵ در نقطه ای ایستاده است که می تواند در مورد بسیاری از علوم حرف اساسی را بزند و این در حالی است که ایران قبل از بهمن ۵۷ در هیچ کدام از علوم حرفی برای گفتن نداشت. امروز تعداد دانشجویان و اساتید دانشگاه های ما به مرز ٣ میلیون نفر رسیده است و تعداد دانش آموزان ایران حدود ۱۷ میلیون نفرند و ٣ میلیون نفر از کادر اداری کشور را آموزگاران و مدیران مدارس تشکیل می دهند و شما می توانید در هر گوشه این کشور یک واحد علمی ـ پژوهشی را مشاهده کنید که جوان های کشور در آنها به تحقیق، تحصیل و یا تدریس مشغول هستند.و این ها اشاره ای بسیار گذرا بر ایران ٨۵ است و آنچه امروز مشاهده می کنیم قطعه کوچکی است از آنچه در ده سال آینده در دسترس قرار می گیرد. این تفسیر بی ابهام آن سخن امام راحل عظیم الشأن است که فرمودند: انقلاب ایران انفجار نور بود.

هلال شیعه
روزنامه اعتماد ملی یادداشتی از عطاءالله مهاجرانی با تیتر هلال شیعه را چاپ کرد که در آن می خوانید:
ملک عبدا…پادشاه اردن در دسامبر سال ۲۰۰۴، شکل گیری هلال شیعه را به عنوان خطری که خاورمیانه را تهدید می کند، مطرح کرد. بر اساس باور ایشان، این هلال از ایران شروع می شود، تا علوی های سوریه امتداد پیدا می کند، به حزب ا…لبنان می پیوندد و سرانجام حماس را در بر می گیرد.
یک ماه پس از اعلام خطر هلال شیعی توسط ملک عبدا…، حسنی مبارک رئیس جمهور مصر گفت: شیعیان عراق و لبنان پیوندشان با ایران قوی تر از وابستگی شان به کشورهای خودشان است. این دو سخن دو روی یک سکه بود. در مدت سه سالی که از طرح خطر هلال شیعه می گذرد، اتفاق های دیگری در منطقه افتاده است. سازماندهی سرکوب و بلکه انهدام حزب ا…توسط آمریکا و اسرائیل و خرسندی خاکستری رنگ برخی کشورهای منطقه، نه تنها به نتیجه نرسید بلکه زایمان سخت و همراه با کشتار مردم لبنان و ویرانی لبنان که از نظر رایس دردهای زایمان خاورمیانه جدید تلقی شد به سرانجامی کاملا معکوس انجامید. برکناری حالوتس، در حقیقت اعلام شکست ارتش اسرائیل بود. از سوی دیگر آمریکا در تثبیت موقعیت خود در عراق و افغانستان با دشواری های بسیاری رویاروست. استراتژی تازه آمریکا در منطقه خاورمیانه بر ایران متمرکز شده است. در سخنرانی سال جورج بوش به صراحت از گروه های شبه نظامی شیعه که توسط ایران تغذیه و حمایت می شود سخن گفته شد. لحن آمریکا درباره ایران و تشیع، ادبیات جدیدی یافت. گام به گام منطقه به سوی تقابل ایران و آمریکا کشانیده می شود. در این میان بیش از گذشته بر خطر هلال شیعی تاکید می شود.
این خطر چگونه معرفی و اثبات می شود؟ تردیدی نیست که ملک عبدالله پادشاه اردن نه سابقه نظریه پردازی دارد و نه از ایشان چنین انتظاری می رود. ولیعهد سابق اردن که نظریه پرداز بود، به دلیل آنکه با سیاست های آمریکا در اردن و منطقه صددرصد موافق و مطیع نبود با کارگردانی آمریکا در یک کودتای سفید حذف شد. یادتان هست که ملک حسین در آن ماه های آخر بیمار بود؟ شیمی درمانی می شد. ماه ها بود که در آمریکا به سر می برد. جسم و جان و روح و روانش در اختیار خودش نبود. در آن موقعیت ویژه به جای ولیعهد سابق، ملک عبدا…به عنوان ولیعهد و بعدا پادشاه معرفی شد؛ تا همواره به عنوان یک دولت مدرن از سوی آمریکا و انگلستان تشویق شود و سخنان آمریکا را بگوید. ملک حسین نیز در زندگی سیاسی طولانی اش اشتباهات استراتژیک کم نداشت. یک فقره آن شرکت در جبهه جنگ عراق با ایران بود. فیلم حضور او در خط مقدم جبهه جنگ، دوش به دوش صدام وجود دارد. صدام از ملک حسین به عنوان توپچی استفاده کرد. ملک حسین افسار توپ را کشید و گلوله ای به سوی ایران شلیک کرد. سخن ملک عبدا…ادامه همان حال و هواست منتها به زبان دیگر. گویی در تحلیل ملک عبدا…یک مرکزیت جهانی برای تشیع وجود دارد که تمامی اقدامات جهان تشیع را سازماندهی می کند. با نگاه شتابزده ای به برخی شباهت ها ایشان به چنین استنباطی رسیده است. چگونه می توان سوریه را در هلال شیعه قرار داد؟ حکومت سوریه همواره نشان داده که در جهت دفاع از منافع ملی اش از همه برگ های برنده و تاثیرگذار استفاده می کند. بدیهی است وقتی آمریکا و اسرائیل بیشترین فشار را بر سوریه وارد می آورند سوریه در چنین وضعیتی به ایران و حزب ا…نزدیک تر می شود. بافت ملی سوریه نیز به دلیل ترکیب جمعیتی هیچگاه نمی تواند به عنوان بخشی از هلال شیعی تلقی شود.
در مورد حماس، فاصله آن از هلال شیعی آشکارتر است. حماس یک سازمان مذهبی با گرایش اخوانی بوده و هست. درست همانند سوریه، حماس نیز پس از تشکیل کابینه و احراز اکثریت کرسی ها در مجلس فلسطین، همواره از سوی آمریکا و غرب و اسرائیل و فتح تهدید شده است. نمونه تازه اش یورش نیروهای فتح به دانشگاه برزیت است که پایگاه حماس به شمار می آید. عملاً حماس از نظر سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی در محاصره است. بدیهی است که در چنین موقعیتی به ایران نزدیک می شود.
چرا شیعیان بحرین، بر اساس تحلیل ملک عبدا…جزو هلال شیعی قرار نمی گیرند؟ مگر اکثریت مردم بحرین شیعه نیستند؟ البته حکومت بحرین برنامه ریزی کرده است که تا پایان سال ۲۰۱۰، با اعطای سنجیده تابعیت ترکیب جمعیتی را تغییر دهد. اسناد این تغییر اخیراً در بحرین افشا شده است.
نکته سوم این است که در جهان تشیع به دلیل تنوع و تکثر مرجعیت، مثلا نقش مراجع تقلید در ایران و عراق و لبنان و گرایش شیعیان کشورهای حاشیه خلیج فارس به مراجع مختلف؛ به دشواری می توان از یک وحدت مدیریت در جهان شیعه سخن گفت و نهایتا شیعه را به عنوان یک تهدید مطرح کرد. اگر چنین مدیریتی وجود داشت نخست وزیر عراق، نوری مالکی، در مصاحبه با سی ان ان علیه ایران سخن نمی گفت؛ آن هم سخن بسیار تامل انگیز و خطرناکی که می تواند دستاویز تبلیغاتی و سیاسی برای هرگونه اقدامی توسط آمریکا باشد.
جهان اسلام دو بال دارد؛ تسنن و تشیع. هیچ کدام را نمی توان انکار کرد. آمریکا برای بقای خود در منطقه نیازمند است که فضایی ناامن و آکنده از سوءظن ایجاد کند. اگر فضا آرام و امن باشد، جایی برای حضور و حاکمیت آمریکا باقی نمی ماند. طرح خطر هلال شیعی که البته برخی نیز بدان دامن می زنند ماجرایی است در جهت نگران کردن کشورهای منطقه و وابستگی بیشتر آنها به آمریکا