مریم، راحله و جمهوری سرطانی اسلامی - عباس گویا


اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۵ تير ۱٣۹۶ -  ۱۶ ژوئيه ۲۰۱۷


روزانه بطور متوسط نزدیک به ٢٠٠٠ زن در سراسر جهان بعلت سرطان سینه جان خود را از دست میدهند. تمام آنها فرزندان کسانی و اغلب آنها همسر و مادر هستند. صرفا با همین تناسب، روزانه قریب به ٢٠ نفر از جان باختگان سرطان سینه، زنان ایرانی هستند. اگر قرار بود ما از روی انسانیت عام، از اینکه انسانهائی و خصوصا زنانی که مادر یا فرزند یا همسر بوده اند، جانشان را از دست میدهند عزا بگیریم و تسلیت بگوییم قاعدتا روزانه باید بیست بار این پیام را فقط در مورد زنان متولد ایران تکرار کنیم. احتمالا قریب به اتفاق آن ١٩ زن دیگری که دیروز همزمان با مریم میرزاخانی، جان خود را از دست دادند آنقدر فقیرند که توانائی مالی اسکن و معالجه را نداشته اند. به این برمیگردم.

موضوعی که مریم از طریق آن به یک مقام سلبریتی ارتقا پیدا کرد، باندازه خود ریاضیات، آبستره ترین موضوع ممکن در زندگی روزانه مردم است. مریم هنرمندی نبود که نتیجه آثارش را ما دیده یا شنیده باشیم، فعال اجتماعی و سیاسی نبود، حتی در عرصه علوم، یک زیست شناس، داروشناس، فیزیکدان یا شیمیدان نبود که مردم بلافاصله ثمره نبوغش را احساس کرده باشند. پس چه عاملی باعث میشود که از روحانی تا کمونیستها نسبت به فقدان میرزا خوانی -- که بواقع یک تراژدی برای اطرافیان اوست -- عکس العمل نشان دهند؟

ممکن است گفته شود مریم زنی بوده است که جایزه ای را در عرصه ای مردانه، علم ریاضی، برده است. این را با هر معیاری که حساب بکنیم، امتیازی برای زن نیست! اگر او زاده و بزرگ شده‍ی آمریکا بود میشد فهمید که با امکانات آموزشی * نسبتا * برابر با مرد در آن جامعه توانسته است در این عرصه نیز برابری خود را به اثبات برساند. اما فکر نمیکنید سیستم آموزشی جمهوری اسلامی با بردن چنین جایزه ای، آپارتاید جنسی در محیط آموزشی را رمز موفقیت زن اعلام یکند؟ از طرف دیگر چه معادلاتی باعث شده که موسسه جایزه دهنده برای اولین بار به یک زن جایزه دهد؟ توجه داشته باشیم که هر ساله ٢٠ نفر که توانائی علمی تقریبا یکسانی دارند کاندید چنین جایزه ای میشوند. ممکن است جایزه دهندگان با اتکا به سیاست "تبعیض مثبت" عمدا برای تشویق زنان دست به چنین اقدامی زده باشند که هیچ اشکالی ندارد. ممکن است این موسسه همگام با جایزه اسکار در متن سیاستهای اوبامائی، علاوه بر زن بودن، فاکتور ایرانی بودن او را هم در معادله جایزه دهی دخیل کرده باشد. ضمن اینکه این مورد آخر را تعیین کننده نمیدانم، اما نمیتوان به مجموعه عواملی که باعث میشود از چپ تا راست فقدان مریم را تسلیت میگویند اشاره نکرد. صرفنظر از اینکه موسسه جایزه دهنده تا چه حد علمی-سیاسی باشد، اما آمریکائی بودن این موسسه در سلبریتی شدن میرزاخانی توسط رسانه های جمعی نقش داشته است.

مرگ میرزاخانی در نتیجه سیاسی شده است. حسن روحانی و ظریف پیامهای تسلیت داده اند. جالب اینکه برخی نیز مریم را بعلت عدم حمایت فعال از جمهوری اسلامی، "ضد رژیم" میخوانند! شخصیتها و فعالین سیاسی مختلفی، از جنبشهای مختلف سیاسی ناسیونالیست تا "کمونیست" مرگ او را تسلیت گفته اند. وجه مشترک اکثریت قریب به اتفاق کسانیکه مرگ او را تسلیت گفته اند چیست؟ مرگ یک سلبریتی علمی ایرانی، با تاکید مجدد بر ایرانی بودن مریم. خب، آیا این علت عذری موجه برای پیامهای تسلیت از سوی فعالین سیاسی چپ است؟

بنظر من تنها جائی که چپ جامعه میتواند این تراژدی خانوادگی را به یک حرکت مثبت برای زنان در ایران و به یک عرصه دیگر در افشاگری از جمهوری اسلامی تبدیل کند، افشای فقدان امکانات درمانی برای زنان فقیر (یا از خانواده های کم در آمد)، خصوصا زنانی که دچار سرطان سینه میشوند، است. امروزه روز درصد قابل توجهی از زنان بعلت مانیتور شدن روتین سینه در کشورهای غربی، از مرگ نجات پیدا میکنند. میتوان از دریچه خواست چنین روتینی، کل سیستم درمانی و نفس حاکمیت جمهوری اسلامی را بار دیگر به محاکمه کشاند.

توضیح:
راحله ذکایی، زن و مادری بود که عمر کوتاهش را در فقر و زندان سپری کرد و سرانجام بر اثر سرطان مرد.