"آتنا اصلانی، نازنینکِ در خون تپیده" و
"خروسِ لاری و مُرغان خانگی"
دو سروده


اسماعیل خویی


• خروسِ لاری ی مادربزرگ یادباد!
خروسِ شاهین اندامی
کز دیرباز
هَفَشت مرغِ به فرمان همیشه در حریمکِ خود می داشت؛ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ تير ۱٣۹۶ -  ۱۹ ژوئيه ۲۰۱۷


به مسیح خانم علی نژاد
و جنبشِ «چهارشنبه های سفید»


خروسِ لاری ی مادربزرگ یادباد!
خروسِ شاهین اندامی
کز دیرباز
هَفَشت مرغِ به فرمان همیشه در حریمکِ خود می داشت؛
که، هر زمان که هوس می کرد،
قُدقُدی می فرمود
و تُخمه اش را در زهدانِ هر گزینه ی خویش از مُرغانِ کُرچ به جا می گذاشت:
که، چندی بعد،
فضای زندگی اش را از جیک جیکِ دل انگیزِ چند تا چندین جوجه ی قشنگ می انباشت.
و، بعدها،
که جوجه ها مرغ و مرغ ها کُرچ می شدند،
حریمک اش
بزرگ تر حتا از حریمِ هر سلطان می شد:
که، بعدها ،تک و توکی از آنها
خوراکِ مهمان می شد.

و خوب در یادم است که مادربزرگ،
که در کارِ پُخت و پز
به ویژه کاری و چالاک و تند بود،
در آشپزخانه،
به زیرِ لب،گهگاه، ناسزایی هم می گفت:
اگر که مهمان
آخوند بود.

و بعدتر ها بود، خیلی بعدتر، که من دریافتم
که شوربختی ی زنِ ایرانی از کُجا و کی آغاز شد؛
و از همین رو بود
که از شریعتِ آخوند رو بر تافتم:
چرا که دیدم
هر آنچه کرده ست او کرده است:
از آن زمان
که او، به نامِ خدا، در ساختارِ خانواده ی اسلامی ،
برای زن،مُرغانِ خانگی را
و، بهرِ مرد،
خروس را الگو کرده است!


بیست و هفتم تیرماه ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن

******************************

آتنا اصلانی، نازنینکِ در خون تپیده

و باز هم به مسیح* (مصی) خانم علینژاد
و جنبشِ «چهارشنبه های سفید»


چرا نگوییم:
اگر که تابستان نبود،
و مردِ دخترکُش در تهران نبود،
نمی توانست
به دام اش اندازد
که، تا، چو برّگکی بی گناه، جان بازد
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم:
اگر زمستان بود
و دخترک نیز در دبستان بود،
به چنگِ آن شریر نمی افتاد
و آن همه شکنجه نمی دید
و جان نمی داد
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم:
اگر که مردکِ دختر فریب تجاوزگر نبود،
شکارِ مرگی
چنین و چندین دردناک و غماخشم آور نبود
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم :
اگر که مادرِ او مادرش نبود،
و یا که دختر دخترش نبود،
و یا خیابان بی رهگذر نبود،
گلی به دستِ جنایتکاری پرپر نبود
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم:
اگر از مادر نزاده بود،
چنین به کودکی اش جان نداده بود،
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم:
اگر کمی کمتر زیبا می بود،
هنوز با ما می بود
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم:
اگر که مردک مجنون نبود،
به خُردسالی ی خود، غرقه در پلشتی و در خون نبود
دخترکِ زیبا؟

چرا نگوییم:
اگر که ساعت نبود همان ساعتی که بود،
یا ریزگردهای هوا
یا هر چه ای از آلاینده ها
ناگاه می فزود...
رها کنم.

«چرا نگوییم؟» ها را می شود
ادامه داد تا هر کجا که خِرَد یا یادِ ما اجازه دهد.
در این میان،
فقط ز شیخِ شریعتمدار بر می آید
که، بی درنگ،
گناهکار بیابد نازنینکِ در خون تپیده را:
و، روی منبر، با مردُمان، بفرماید:
ـ«زنده مانده بود،
اگر که خود را،
با حجابِ اسلامی،
پوشانده بود
دخترکِ خودنما!»

بلی، فقط، فقط، این «آقا»ست
که می تواند
به جای هم بنشاند
ستمبر و ستمگر را،
زشت و زیبا را
و نیک و بد را.
چرا که وارون می کند
شریعتِ او ،
در کاربُرد،
نهادِ حق را، اخلاق را، وجدان را،
حتّا خِرَد را.

بیست و هفتم تیرماه ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن


* ناگفته نمی توانم بگذارم که نامِ کوچکِ خانم علی نژاد، باید «مصی» باشد، که کوتاه و خودمانی شده ی «معصومه» است. و، اما، نامِ او هر چه باشد، من این بانوی حق جوی و حق گوی، این ستم ستیزِ دلیر و پیگیر، را می ستایم.
درود بر او.

سروده ها را با صدای اسماعیل خویی در نشانی ی زیرین بشنوید:

www.facebook.com