برآیِـش و تکامل


ابراهیم هرندی


• اما در برابر این امکاناتِ مثبت، می توان به افزایشِ امکانات زیانبار و ویرانگر مانندِ کوره های آدم سوزی، بمب های ویروسی و شیمیایی و بمب افکن های دروگر که در چند دقیقه شهری را درو می کند، نیز اشاره کرد و آن ها را هم در ردیف امکانات افزایش یافته آورد و پرسید که آیا افزایش این امکانات هم به تکاملِ انسان راه می برد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۷ مرداد ۱٣۹۶ -  ۱٨ اوت ۲۰۱۷


دوست سخنورم، ‌دکتر اسماعیل خویی، تاکنون دوبار قلم رنجه کرده است و چند نکته ی فلسفی و زبانی پیرامونِ دو یادداشت، از یادداشت های شبانه نوشته است. نخست باید از او سپاسگزاری کنم که با آنکه تنی رنجور ودلی آزرده از دوری از یار و دیار دارد، نشان داده است که این یادداشت ها، خواننده ای چنو نیز دارد. پرداختن به آنچه دکتر خوئی در دونوشته ی خود آورده است، نیاز به بازنوشتِ بخش هایی از آنچه در سی و چند سالِ گذشته، بارها در جاهای گوناگون نوشته ام، دارد که شدنی نیست. پس در اینجا تنها به دو نکته که دکتر خوئی در هر دو نوشته اش، بدان ها اشاره کره است می پردازم.

آقای خوئی در مقاله ی نخست خود پرسیده اند؛ "یکی از مفهوم هایی که نمی دانم چرا – یعنی به چه دلیل! – دکتر هرندی آن را به درون گزارشِ خویش از داروین گرایی می کشد مفهومِ "کمال" است."

پاسخ:
من نیز مانندِ آقای خوئی، بارها گفته ام و بارِ دگر می گویم که چون در برابر اولوسیون (Evolution)، در زبان فارسی "تکامل" را گذاشته اند و تکامل، واژه ای از حوزه ی واژگانِ بسیار باردارِ دینی ست، بناگزیر، سخن درباره ی نگرش داروینی را نخست باید با پرداختن به این واژه آغازید. البته زمینه ی این خطای گفتمانی را نخست هربرت اسپنسر، در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی فراهم کرد. هربرت اسپنسر که خود را علامه دهر می پنداشت و درهمه ی زمینه ها سخنی برای گفتن داشت، با برداشتی خودساخته از تئوری داروین، آن را با تکامل و رشد و پیشرفت، پیوند داد. وی ادعا کرد که جهان از ذرات ریز همگونی ساخته شده است که هماره در کشش و کوشش برای دگرگون شدن هستند. از اینرو، دگرگونی در میان پدیده های جهان، زاده ی این چگونگی ست. از دیدگاه اسپنسر، پیچیده ترین ساختارها، پایاندادِ تلاش آن ها برای برتر و بهتر شدن است زیرا که همه ی ذرات، همیشه در پویش و تکاپو بسوی تکامل و پیشرفت و دگرگون شدن اند. اسپنسر، برآن بود که تکامل روندی هدفمند است و جهان کارگاه کمال. او انسان را کامل ترین جاندار جهان می پنداشت و پنداره ی کمال را نه تنها برای روندهای زیستی که درباره ی فرهنگ و تمدن نیز بکار می برد و تمدن اروپایی و انسان صنعتگر اروپایی را از تمدن ها و انسان های دیگر برتر می دانست.

چنین است که تئوری داروین به روایت اسپنسر، به‌ تئوری جنگِ جانداران برای دستیبابی به سازه های زیستی و پیروزی نیرومندترین جنگجویان بر دیگران شناخته شده است. در این روایت از چگونگی پیدایش هستی،‌ سازگاری با طبیعت،‌ سازگاری با روابط تولید و توزیع و مصرف در جهان صنعتی سرمایه داری ست. پس هر آنچه را این جهان ارزشمند می دارد،‌ باید دارای ارزش زیستیارانه دانست،‌ از هوش و سواد و سرمایه و زیبایی و زرنگی گرفته تا دسترسی به ابزارِ تولید. این گونه است که اکنون بسیاری از درس خوانده ها،‌ آنچه را که "پیشرفت"، می پندارند،‌ نمادی از تکامل یافتگی نیز می خوانند.

در حقیقت هرآنچه از نیمه دوم سده نوزدهم میلادی تا یک سده پس از آن، بنام تئوری و نگرشِ داروین از راه ترجمه های سُست و دست چندم از ترکیه عثمانی و هندوستان به ایران می رسید، همه اندیشه ها و تئوری علامه هربرت اسپنسر بود که هم ملاها را خوش آمد و هم باورمندان به گفتمان جبر تاریخ را. نکته ای که درباره ی روایت اسپنسری از تئوری داروین را نانوشته نمی توان گذاشت این است که هرچه در نوشته های او درست می نمود،‌ در زمان وی تازگی نداشت و هر آنچه تازگی داشت، درست نبود. هم نیز باید افزود که در سده نوزدهم میلادی، کتاب های داروین به جایی که امروز خاورمیانه خوانده می شود، رسیده بود، اما این که چرا اندیشه های دینی و دانشی نمای هربرت اسپنسردر سرزمین های اسلامی بجای اندیشه های تازه و دگرگون کننده داروین منتشر و فراگیر شد و تئوری او، "نظریه تکامل" نام نهاده شد، نکته ای ست که من در جاهای دیگری بدان پرداخته ام.

تکامل
پنداره ی‌ِ “تکامل‌”، و گرایش‌ِ انسان‌ وجهان‌ بسوی‌ کمال‌، پنداره ‌ای‌ دینی‌ ست ‌که‌ در آن‌ هر ذرّه‌، نمادی‌ از ذات‌ِ کامل‌ پروردگار است‌ که‌ تسبیح‌ گویان‌ درآروزی‌ رسیدن‌ به‌ کمال‌، هماره‌ بسوی‌ او روان‌ و دوان و بالنده است‌. البته‌ از چشم اندازِ دین های ابراهیمی،‌ این‌ کمال، به آسانی ‌دست ‌یافتنی‌ نیست‌ و انسان‌ باید با پیمودن راهی دشوار و گذر از مقامات معنوی، با پالایش‌ِ گوهرِ جان‌ِ خود امیدوار باشد که‌ شاید روزی بدان‌ رسد.

تکامل‌ از نگاهِ دین های ابراهیمی، بر پایه‌ این‌ پیش‌ پنداره استوار است‌ که‌ زیندگان‌ در رده‌ های‌ ارزشی ‌ِ گوناگونی‌ جای‌ دارند. این‌ رده‌ بندی،‌ به نوشته ی عزیزالدین نسفی در کتابِ "کشف الحقایق"، انسان‌ را در بالاترین‌ جا نشانده است و جانوران‌ را با چشمداشت‌ به‌ سود و زیان‌ آن ‏ها برای‌ انسان‌، در هرم‌ ارزشی‌ تکاملی جا داده است.۲

نگرش‏ های‌ آئینی‌ بویژه‌ ادیان‌ِ سامی‌، انسان‌ را رودی‌ از بهشت‌ می ‌پندارند که‌ سرپیچی‌ از فرمان‌ِ پروردگار، او را بسوی‌ این‌ جهان‌ رانده‌ است‌. این‌ رود، فرد را به‌ دو راهه‌ ای‌ می ‌رساند که‌ یکی‌ بازگشت‌ به‌ بهشت‌ و دیگری‌ راه‌ دوزخ‌ است‌. از این‌ چشم ‌انداز، بازگشت‌ِ انسان‌ِ گناهکار به‌ جایگاه‌ خویش‌، در گرو پالایش‌ گوهر خود از پلشتی‏ هاست‌ و تا زمانی‌ که‌ وی‌ شایستگی‌ِ خود را برای‌ فردوسی‌ شدن‌ نشان‌ ندهد، راه‌ بازگشت‌ بر او بسته‌ خواهد ماند. چون‌ زدودن ‌ِپلشتی‌ از کارهای‌ بسیار دشوار است‌، بیشترِ مردم‌ را توانایی‌ آن‌ نیست‌ و دوزخ ‌هماره‌ بسی‌ پُرتر از بهشت‌ خواهد بود.

انسان‌ از دیدگاه‌ ادیان‌ و بویژه‌ آئین‏ های‌ سامی‌، آفرینه ‌ای‌ کمال‌ جوست‌ و جهان‌، آزمایشگاه‌ِ انسان‌ برای‌ سپردن‌ِ راه‌ تعالی‌ و نشان‌ دادن‌ِ شایستگی او برای ‌بازگشت‌ به‌ اصل‌ِ خویش‌ است‌ که‌ اصل‌ِ برترین‌ از فردوس‌ِ برین‌ است‌. از این ‌دیدگاه‌، انسان‌ هیچ‌ پیوندِ نژادی‌ با دیگر زیندگان‌ ندارد و تافته‌ جدا بافته ‌ای ست‌ که‌ پروردگارِ جهان‌ پس‌ از آفریدن‌ِ او بر خود درود فرستاده‌ است‌.

هدفِ من از اشاره به گفتمان،‌"کمال" در پیوند با نگرشِ داروینی این است که به خواننده ایرانی یادآوری کنم که نه تنها تئوری داروین درباره تکامل نیست،‌ بلکه با چشمداشت به بازتاب دستاوردهای آن بویژه در گستره ی ژنتیک می توان گفت که روندهای برآیشی هدفی جز سازگار کردن جانداران با جهان در راستای ماندگاری بیشتر آن ها و همگون سازی ندارند.

البته از دیدگاه دکتر خوئی؛‌ تکامل معنای دیگری دارد. او در این باره نوشته است که؛ "من «بارها گفته ام و بارِ دگر می گویم» که«تکامل»یعنی افزایشِ امکانات؛ و این، بیرون از زبان، نمودی ست همه جایی و همه زمانی، هم در تاریخِ جهان وهم در جهانِ انسان.در تاریخِ جهان،برای نمونه،هوشِ جانداران پیوسته بیشتر و بیشترشده است." در این تعریف، دکتر خوئی از عزیزالدین نسفی نیز فراتر رفته است و نه تنها انسان، که جهان را نیز در تکامل می بیند.

پیش از آنکه به معنای واژه تکامل بپردازم، باید بگویم که آنسان که از نوشته های آقای خوئی پیداست، وی آنچه را "افزایش امکانات"‌ می خواند،‌ پدیده ای مثبت می داند. برای نمونه، ایشان نوشته است؛‌
" من در گذشته نمی توانستم بنویسم و اکنون می توانم، یعنی امکانات ام افزایش یافته است، یعنی تواناتر شده ام، یعنی تکامُل یافته ام. این که انسان از میمون باهوش تر، یعنی در آسان کردنِ دشواره ها تواناتر است، یعنی انسان از میمون تکامل یافته تر است. این که امروز، افزون بر الاغ و استر و اسب، دوچرخه و ماشین و کشتی و هواپیما هم داریم، یعنی امکانات مان افزوده است، یعنی تکامُل یافته ایم. نمی شود به هیچ سویی نگریست و نمودهایی از تکامل را ندید. و، از همین رو، خطا نمی کنیم در این که نظریّه ی برآیش را "نظریّه ی تکامل" نیز می خوانیم. "
اما در برابر این امکاناتِ مثبت، می توان به افزایشِ امکانات زیانبار و ویرانگر مانندِ کوره های آدم سوزی، بمب های ویروسی و شیمیایی و بمب افکن های دروگر که در چند دقیقه شهری را درو می کند، نیز اشاره کرد و آن ها را هم در ردیف امکانات افزایش یافته آورد و پرسید که آیا افزایش این امکانات هم به تکاملِ انسان راه می برد؟

من از سرِ کنجکاوی به معنای "تکامل" در چند فرهنگِ واژگان نگاه کردم و در هیچ یک، معنایی را که دکتر خوئی از این واژه مراد می کند، نیافتم:‌

تکامل= (تَ مُ) [ ع . ] (مص ل .) به کمال رسیدن ، کامل شدن .
(فرهنگ معین)

......

تکامل:
۱. رو به کمال رفتن؛ به‌ تدریج کامل شدن.
۲. به کمال رسیدن.
(فرهنگ فارسی عمید)

......

تکامل: فرآیش، روند فرا آمدن به سوی خوبتر شدن،فرآمدن، فرشدن (تالشی)
(واژه نامه آزاد)
......

تکامل . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) تمام شدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تکامل اللغه؛ در اصطلاح آن باشد که حروف تشکیل دهنده ٔ آن قلب مکانی یابد تا افاده ٔ معنی جدید کند و آنرا اکتهال لغت نیز گویند مانند
( لغت‌نامه دهخدا)
......
دیکشنری فارسی به انگلیسی آریانپور
تکامل=Evolution

چنین می نماید که، "افزایش امکانات"‌ برای واژه ی "پیشترفت"،‌ معنای مناسبتری باشد تا برای تکامل.

البته در حوزه فرهنگی می توان از "کمال" و "تکامل"، سخن گفت، زیرا که می توان گفتمان هایی قراردادی مانند؛‌ کمال، پیشرفت،‌ سلامت و... را تعریف کرد و از پدیده هایی مانند، تکامل فرهنگی،‌‌ پیشرفت صنعتی،‌ سلامت اقتصادی و مفهوم هایی از این دست سخن گفت. این کارها را نهادهایی مانندِ بانک جهانی، سازمان یونسکو و سازمان بهداشت جهانی می کنند. برای نمونه،‌ سازمان بهداشت جهانی با تعریفی که از "سلامت" دارد، هر ساله با چشمداشت به آمارِ زاد و ولد، مرگ و میر،‌میزان دسترسی مردم به آب تصفیه شده، بهداشت و درمان در هرکشور، لیستی از چگونگی سلامتِ تن و روان مردم در کشورهای جهان را منتشر می کند.

برای من تکاملی که دکتر اسماعیل خویی از آن سخن می گوید،‌ از چشم اندازی فرهنگی پذیرفتنی ست. اما در گستره ی زیست شناسی نمی توان جانداران را از چشم اندازِ ارزش های انسانی رده بندی کرد و سپس چیزی بنامِ، " نردبان ترقی" ساخت و انسان را بربالاتری پله ی آن نشاند. سازگاری برآیشی، مفهومی ژنتیک است که هیچ پیوندی با بسیاری از ویژگی هایی که ما آن ها را ارجمند می شماریم، ندارد. در گستره ی این سازگاری،‌ موش ها از آدم ها بسی سازگارترند و درسازگاری با زیسبوم های گوناگون و تابِ ماندگاری و نیز همگون سازی، گوی سبقت را از انسان و بسیاری از جانورانِ دیگر ربوده اند، هر چند که هوش و آگاهی و سواد و تاریخ و کامپیوتر و تلگرام نیز ندارند.

برآیش

واژه ی برآیش را من به دلیلی که آوردم، در برابرِ واژه ی انگلیسی ”Evolution” پیشنهاد کرده ام. برآیش، دانشِ شناسایی کُندروندِ دگرگونی های زیستی از آغازِ‌ پیدایش هستی تاکنون برروی زمین است.
برآیش از مصدرِ "برآمدن" برمی آید زیرا که زندگی در بیش از سه میلیارد سال پیش،‌ از دل دریا برآمده است و تا بلندای برترین قله ی جهان بالیده است. این برآمدن، اشاره به بیرون آمدن فیزیکی گیاهان و جانوران از دریا و رو نهادن به خشکی دارد و در آن هیچ اشاره ای به "رسیدن" و یا "شدن" نیست. اما آیا این واژه گویای همه ویژگی های نگرش برآیشی ست؟ پاسخ این است که مگر قرار بوده است که باشد؟ مرادِ من جایگزین کردن واژه "تکامل" با واژه ای بود که از بارِ معنایی تکامل تهی باشد. البته آقای داریوش آشوری،‌ پیش تر واژه، "فرگشت" را پیشنهاد کرده بودند. اما گرفتاری من با این برابرنهاد این بود که از آن واژگان چندانی بجز فرگشتی و فرگشت گرا نمی توان گرفت. اما واژه ی "برآیش"، امکان بیشتری در این راستا فراهم می کند، مانند؛ برآیه،‌ برآیند، برآیشگرو ‌برآیش گرا.

برآیش شناسان، پیدایش‌ مولکول های‌ همگون‌ ساز را در آب های گرم لایه ی رویین زمین در بیش از سه میلیارد سال پیش،‌ نخستین‌ گام‌ِ پیدایش زیندگان‌ِ تک یاخته ای و آغازِ روندِ برآیش آن ها می دانند و برآن اند که این‌ مولکول ها پس‌ از سرد شدن‌ِ پوسته‌ ی رویین زمین، هنگامی‌ که‌ این‌ رویه‌، دریایی‌ گرم‌ از موادِ شیمیایی‌ گوناگون‌ بود، پدیدار شدند.لایه‌ ی رویین‌ِ زمین‌ در آن‌ هنگام‌، زمینه‌ ی سازگاری‌ برای‌ رویش‌ و افزایش‌این‌ مولکول ها بود. این‌ لایه‌ را که‌ دریایی‌ گرم‌ و گسترده‌ و پر توشه‌، اما خالی‌ از زینده‌ بود، جام‌ِ آغازینِ‌ هستی می‌ توان‌ خواند که اندی پس از پیدایشِ هستی، لبریز از آمیب ها،‌ قارچ ها،‌ ویروس ها، باکتری ها و زیندگان میکروسکوپی شد.

رده بندی گیاهان و جانوران نیز در دانش (Taxonomy)، با چشمداشت به تاریخ برآیش آن ها، رسته و دسته و گروهِ هریک و نیز ریختِ کالبدی گیاهان و جانورن انجام می شود.۳   ‌

..............

۱. www.sufism.ir

۲.      عزیزالدین نسفی در قرن هفتم هجری کتابی درباره تکامل و رسیدن به کمال، با نام " الانسان الکامل" در ۲۳ رساله نوشته است. fa.wikipedia.org