حق انقلاب!
مردم ایران آن گاه که علیه ظلم، فساد و سرکوب حکومت سلطنتی به پا خواستند، به همان اندازه محق بودند که امروز در تلاش خود برای رهایی از چنگال استبداد سیاه مذهبی محق هستند



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ بهمن ۱٣٨۵ -  ۹ فوريه ۲۰۰۷


مردم ایران هر چه از انقلاب بهمن، به عنوان بزرگترین واقعه ی تاریخی دوران معاصر خود دورتر شده، در ارزیابی از این انقلاب نه تنها به وحدت و اتفاق نظر دست نیافته، بلکه بیش از پیش به اردوهای مختلفی تقسیم شده اند. وجود این اردوها و ارزیابی های مختلف، نشانه ی آن است که نیازهای تاریخی ای که انقلاب بهمن نتیجه ی آن ها بود، یعنی نیاز به آزادی و عدالت و مبارزه برای آن ها، در جامعه ی ما نه تنها به پایان خود نرسیده، بلکه در ابتدای راه قرار دارد. با این حال نمی توان کتمان کرد، انقلابی که زمانی نه چندان دور، انبوه گسترده ی مردم ایران را در حول خود گرد آورد و امیدها و آرزوهای تاریخی ای را دامن زد، امروز در میان ایرانیان و به ویژه نسل جوان چندان محبوب نیست. جوانان پرشماری هستند که پدران و مادران خود را به دلیل آفریدن انقلاب بهمن سرزنش می کنند و بر آن انقلاب بزرگ، مهر باطل می زنند. محققین و پژوهشگرانی نیز می کوشند این تمایل در جامعه ی ما را تئوریزه کرده و انقلاب بهمن را، انقلابی ارتجاعی بشناسانند که بر خلاف مسیر زمان صورت گرفت.

اگر قرار باشد، کسانی به خاطر وقوع انقلاب بهمن در ایران مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند، این کسان، همان هایی خواهند بود که در طول بیست و هشت سال گذشته لحظه ای از بدگویی علیه این انقلاب دست برنداشته اند و هر ساله به خاطر تحققش، در بهمن سپید، لباس سیاه عزا بر تن کرده اند. همان ها که همه کس را در وقوع این انقلاب مقصر شناخته اند، جز خود را. هر ارزیابی بی طرفانه، نظام استبدادی شاهنشاهی را به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل زمینه ساز وقوع انقلاب بهمن در نظر می گیرد. نظامی که با سرکوب مداوم خواست های دموکراتیک، آزادی خواهانه و استقلال طلبانه ی مردم ایران و با امتناع از هر گونه اصلاحی در ساختار سیاسی وقت کشور به منظور پاسخگویی به این خواست ها، زمینه های اصلی انقلاب بهمن را فراهم آورد و وقوع آن را اجتناب ناپذیر ساخت. جامعه ی ایران در دوران پایانی حکومت پهلوی از آن چنان تضادها و بی عدالتی ها و ظلم هایی رنج می برد که اکثریت مردم ایران را برای برانداختن حکومت مصمم ساخت. ضرورت انقلاب، نتیجه ی تبلیغ هیچ نیروی سیاسی و توطئه هیچ دست خارجی نبود، بلکه از تجربه و شناخت مستقیم مردمی حاصل شد که خواست های کوچک و بزرگ آن ها با خشونت سرکوب می شد. انقلاب وقتی با چرخ های سنگین خود به حرکت درآمد که هر گونه راه اصلاحی بسته شده بود. آن زمان که شاه متفرعنانه، نظام تک حزبی رستاخیری خود را اعلام کرد و مخالفین خود را به خروج از کشور دعوت و به زندان ها راهی ساخت. آن زمان که خواندن یک اعلامیه گروه های مخالف، با دوازده سال زندان مجازات شد، آن زمان که فساد و تبعیض، حکومت و جامعه را در خود فرو برد، آن زمان که همراه با افزایش شتابان درآمدهای نفتی، حلبی آبادها در اطراف تهران مثل قارچ از زمین روئیدند... آن زمان بود که ماشین انقلاب به حرکت در آمد. سرکوب مداوم و بی امان آزادیخواهان و روشنفکران و مبارزین کشور و آزاد گذاشتن روحانیون در مساجد، خدمتی بود که دستگاه جهنمی ساواک به شکل گیری «استبداد سیاه» در ایران برای تصاحب رهبری این انقلاب کرد. نیروهای چپ، ملی و دموکرات های کشور زمانی که بر اثر سرکوب بی امان توسط ساواک، ضعیف و از پای افتاده شده بودند، به حمایت از نیرویی که وعده ی آزادی می داد برخاستند. برخاستنی که اشتباهی مهلک بود. اما مگر ساواک از این نیروها چه باقی گذاشته بود که بتوانند در آینده طوفانی ایران نقشی در خور ایفا کنند؟ بر زمینه ی این سرکوب مداوم بود که آیت الله خمینی و یارانش توانستند رهبری انقلاب را در میدانی خالی از رقیب به چنگ آورند و انقلاب مردم ایران را به یک فاجعه ی هولناک تبدیل کنند. ما همچنان بر این نظر باقی هستیم که استبداد ولایت فقیهی از دل استبداد سلطنتی زاده شد.

انقلابی که محبوب ترین انقلاب قرن لقب گرفت و اکثریت عظیم مردم با جان و دل و هزاران امید به استقبال آن رفتند، امروز برای بخش بزرگی از جامعه ی ایران تنها پشیمانی بر جای نهاده است. فاتحان انقلاب، در طول بیست و هشت سال فرمان روایی خود، چنان حکومت سیاه، فاسد، تباه و خون ریزی را به وجود آوردند که بخشی از جامعه را به آرزو و حسرت گذشته کشاندند. حاکمان پیشین، سیاهی و سرکوب حاصل از حکومت بعدی را وسیله و ابزار حقانیت خود ساختند تا جامعه ی ایران را از حرکت به سوی آینده باز دارند و به انتخاب گذشته مجبور سازند. نیروی شیخ و شاه، که همواره مانند دو لبه ی قیچی آزادیخواهان ایران را در تنگنا قرار داده اند، امروز نیز نقشی جز این بازی نمی کنند که جامعه ی ایران را اسیر حکومت های غیرانتخابی و غیرمردمی و اسیر در انتخاب بین حال و گذشته، نگاه دارند.
از نگاه دموکرات ها و آزادی خواهان اما، نه وضعیت سیاه امروز به حکومت دیروز حقانیت می دهد و نه حاکمیت فاسد دیروز، نشانه ی برحق بودن حکومت ظالم امروز است.
مردم ایران آن گاه که علیه ظلم، فساد و سرکوب حکومت سلطنتی به پا خواستند، به همان اندازه محق بودند که امروز در تلاش خود برای رهایی از چنگال استبداد سیاه مذهبی محق هستند. مردم ایران در آن جا اشتباه کردند که اعتماد خود را به پای روحانیون طرفدار ولایت فقیه ریختند و حاصل مبارزه ی خود علیه سلطنت پهلوی را بدون کمترین مقاومتی به آنان تسلیم کردند. و امروز اشتباه خواهند کرد هر آنگاه که اعتماد خود را به پای نیرویی واپس گرا ریخته و حاصل مبارزه خود را وسیله ی مشروعیت دادن به به کسانی سازند که از پذیرش حکومت انتخابی و جمهور مردم طفره می روند. جامعه ی ایران زمانی در مسیر صحیح قرار خواهد گرفت که خود را از گرداب دو نیروی سنتی - تاریخی شاه و شیخ رهایی بخشد.

نخستین اصل دموکراسی و اعتقاد به حاکمیت مردم، پذیرش حق مردم برای انقلاب، یعنی نخواستن حکومت و تعویض آن با حکومت دلبخواه خود است. حاکمان گذشته، در حالی حق مردم ایران برای انقلاب علیه حکومت فعلی را به رسمیت می شناسند و مشوق آن هستند که حق این مردم را در انقلاب علیه نظام خود نفی کرده و به رسمیت نمی شناسند. حاکمان امروز، در حالی «دهه ی فجر» بر پا می کنند و جشن انقلاب می گیرند که حق مردم ایران برای تعویض حکومت فعلی را وحشیانه سرکوب می کنند و جامعه ی ایران را در زندگی ابدی تحت حکومت اسلامی می خواهند. دموکرات ها حق مردم ایران در انقلاب علیه نظام سلطنت را به رسمیت شناخته و از چنین حقی در حکومت اسلامی و هر حکومت دیگری هم دفاع می کنند.

***
مابین قضاوت هایی که امروز در مورد انقلاب بهمن به وجود آمده است، شاید در چشم انداز پیش رو، هیچ گاه سازشی حاصل نشود. اما در جامعه ایرانی، تنها اقلیتی محدودند که انقلاب بهمن را از موضعی ارتجاعی محکوم می کنند و در سالروز بیست و دوم بهمن، مجالس عزاداری برپا می دارند. اکثریت مردم ایران، اگر در ارزیابی خود از انقلاب بهمن، بر یک نظر نباشند، اما در این حقیقت مهم هم نظر هستند که باید به پیش رفت و آزادی، عدالت، و بهروزی انسانی را که با انقلاب بهمن به دست نیامد، با تلاش و هوشیاری و بیداری بیشتر، متحقق ساخت.
در بیست و هشتمین سالگرد انقلاب، سرنوشت نگران کننده کشور، ضرورت این تلاش و بیداری و هوشیاری را دوچندان ساخته است. حکومت ایران نه تنها آزادی و عدالت، دو خواست بزرگ انقلاب را – به رویاهایی تعبیرنشدنی تبدیل کرده، بلکه با کمک به گسترش سایه جنگ بر فراز میهن، موجودیت هزاران ساله ی ایران را نیز با خطرات بزرگی مواجه کرده است. در این شرایط، کشور ما بیش از هر زمان به اتحادی مستحکم از مردم نیاز دارد. اتحادی که به آینده نظر داشته باشد و به جای افسوس از دست رفتن گذشته و پرسه زدن در پرسش های هنوز بی پاسخ آن، در فکر دست یافتن به این آینده و ساختن آن باشد. این آینده، اگر بخواهد بر جمع بستی از تجربه ی گذشته و دو نظام سیاسی حاکم بر ایران متکی شود، نمی تواند چیزی جز این حقیقت باشد که: آینده دموکراتیک در کشور ما تنها در یک نظام سیاسی تماما انتخابی تامین خواهد شد.