آلترناتیو چپ قدرتمند، یک ضرورت تاریخی - دنیز ایشچی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ شهريور ۱٣۹۶ -  ۲ سپتامبر ۲۰۱۷


مقاله "مهرزاد وطن آبادی" را تحت عنوان "توقف پروژه وحدت چپ، عاجل ترین اقدام حفظ سازمان" را میخواندم. این نوشته بیشتر سوال برانگیز است تا اینکه راهگشا باشد. مگر ادامه پروژه وحدت چپ سازمان را به ورطه فروپاشی کشانده است تا اینکه جهت حفظ آن از فروپاشی، عاجل ترین وظیفه توقف این پروژه باشد. این مقاله در مرحله اول به فرسایشی بودن و نتیجه ندادن این پروژه اشاره میکند. در ادامه بصورتی غیر مستقیم به این بیماری ریشه دار بازی با کلمات در تفسیر های سیاسی دیگر متاثر از واقعیت های سیاسی روزمره پرداخته و اشاره به تفاوت بین "پروژه" وحدت با "پروسه" وحدت کرده و از نیروهای "واگرا" و "همگرا" در این روند صحبت به میان می آورد. در نهایت ایشان چنین نتیجه گیری تلخی را میکنند که باید قبول کرد که چنین پروژه ای شکست خورده و باید واقع بینی را جایگزین اراده گرائی کرد. نتیجه نهائی را ایشان در تیتر نوشته خویش برجسته میکنند که "توقف پروژه وحدت چپ عاجل ترین اقدام حفظ سازمان" می باشد.

بدون اینکه قصد نقد نوشته ایشان را داشته باشم، خواستم نکاتی چند را در باره ریشه ها و ارزش های پایه ای همگرائی و وحدتی که میتواند پاسخگوئی به نیاز تاریخی زمان ما در زمینه حضور چپ قدرتمند در صحنه سیاسی باشد پرداخته باشم.

یک- ارزش های پایه ای باورمندیهای نیروهای چپ بر چه اصولی استوار می باشند؟

در شرایطی که در مقیاس جهانی سرمایه داری کلان و نئولیبرالیسم به قهارترین شیوه ها با انگیزه های مصرف گرائی، سود جوئی، تقسیم نوین بازارهای معدنی؛ مصرفی، کار، تولید و خدماتی از یک طرف محیط طبیعی کره زمین را با نابودی میکشانند، از طرف دیگر در مقیاس های غیرقابل تصوری به جنگ افروزی های منطقه ای میپردازد، به موازات آن فاصله های طبقاتی را در چنان مقیاسی افزایش می دهند که امکانات ابتدائی کار، زندگی، رفاه، تحصیل و درمان اجتماعی برای اکثریت جامع سخت تر و سخت تر میگردند، این بالنده ترین نیروهای جبهه صلح، آزادی، عدالت اجتماعی، بالندگی ارزش های علمی و انسانی میباشند که وظیفه فورمولبندی و پیاده کردن آلترناتیو اجتماعی و سیاسی آینده سازی را بر دوش خویش حمل میکنند. نیروهای چپ دموکرات با به روز کردن اندیشه های خویش، در صف مقدم چنین جبهه ای قرار دارند. ایران، کشوری که میلیون ها تحصیل کرده دانشگاهی دارد که سالانه هزاران هزار نفر از آنها راهی خارج از کشور میگردند، از پایگاه ارزشی بالنده و اجتماعی قدرتمند و استواری در این زمینه ها برخوردار می باشد.

دو- به روز کردن باورمندیهای دستاوردهای ارزشی و علمی و مشکل نیروهائی که قادر نیستند خود را با این بالندگی همگام نمایند. این عوامل را میشود متاثر از رشد سرسام آور سرمایه داری کلان در مقیاس جهانی، بن بست راهکارهای نئولیبرالیستی، بحران های عظیم اجتماعی، زیست محیطی، اقتصادی و امنیتی که کل بشریت را در مقابل یافتن راهکارهای فلسفی، اجتماعی و سیاسی نوینی قرار داده است. تاثیرات آگاهگرانه و سازمانگرانه دستاوردهای دنیای رسانه های اینترنتی از یک طرف و شکاف عظیم میان اکثریت میلیاردی فقر، گرسنگی و بیکاری از طرف دیگر و اقلیت بینهایت ثروتمند نسل های نوین را برای تقابل با بی عدالتی خطرناک حاکم جهت یافتن راهکارهای نوین به میدان های مبارزه میکشاند. آیا نیروهای چپ دموکرات که خود را نمایندگان سیاسی جبهه صلح، آزادی، عدالت، نواندیشی، تعالی ارزش های انسانی میدانند قادر بوده اند خود را با این تحولات همگام کرده و همچنان نقش پیشاهنگی و پیشگامی خویش را ایفا نمایند.

سه- ریشه های عوامل ترمز و واگرائی در جنبش چپ را در کجاها میشود نمایان کرد؟ چرا در جنبش چپ ایران به راحتی در فاصله زمانی کوتاهی در سالهای اول بعد از انقلاب چندین انشعاب پشت سر هم روی داد ولی بعد از دهها سال هنوز چپ ایران قادر نگردیده است بر محور پایه ای ترین پندارهای ارزشی چپ زیر یک چطر گرد آمده بصورت کاروان واحدی در راستای دست یابی و تحقق آرمان های انسانی خویش مشترکا گام بردارد. چرا قدرت واگرائی و گریز از همدیگر و دگماتیسم فکری "فقط من راست میگویم، بقیه همه اشتباه میکنند" در ما جای خود را به همگرائی، تحمل باورمندی های دیگری، تعیین محورهای استراتژیک و برنامه ای مشترک جهت کار سیاسی مشترک با همدیگر نمیدهد؟ شاید عوامل زیر بخش هائی از علت های مزبور باشند.

الف – فرهنگ سیاسی عشیرتی و طایفه گرایی. بیشتر ماها از هر کجای ایران که باشیم، چه از لرستان، کردستان و آذربایجان و چه از شمال و بلوچستان و جاهای دیگر، از مناطقی برخاسته ایم که در آن مناسبات عشیرتی، طایفه ای و تباری حاکم بوده و هر کسی در محدوده کوچک مناسبات شجره خانوادگی خویش به دنبال وابستگی به یک قبیله و در صورت امکان سرکردگی یکی از این قبایل بوده است. در اندرون جریان های چپ ساختارهای شکسته شده و شقه شقه شده زمینه ای را فراهم میکنند تا افرادی بتوانند در اندرون آنها هم حس تعلق یافتن به یک بافت سیاسی اجتماعی "طایفه ای" را در خود حس کرده باشند، و هم در صورت احتمال این احساس سرمست کننده را نوش جان بکنند که سرکرده یک عشیره کوچکی میباشند.

ب – انجماد فکری و دگماتیسم سیاسی ایدئولوژیک پدیده ای می باشد با کهولت سن تا حدودی جلو به روز کردن پندارهای علمی فلسفی، جامعه شناسانه، سیاسی، اقتصادی و غیره را میگیرد. شاید بهتر است گفته شود که سرعت تحولات اجتماعی، علمی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی و غیره به حدی زیاد است که خیلی ها نمیتوانند راهکارهای خود را با همان سرعت به روز کنند. نتیجه آن میشود که خیلی ها در پردایم باورمندی های کهن جا خوش کرده و همان آهنگ های قدیمی ایدئولوژیک سیاسی را تکرار می نمایند. این انجماد فکری چه بخواهیم و چه نخواهیم بصورت نیروی ترمزکننده قدرتمندی جلو بالندگی پندارهای نوین را میگیرد و در درون جنبش چپ هم بصورت نیروی ترمز کننده ای عمل میکند.

ج – تسلیم گرائی سیاسی و روی آوردن به نصیحت ورزی اصلاح طلبانه یکی از ویژگیهای بخشی از بازماندگان نسل بنیانگزار جنبش فدائی می باشد. یکی از تجربیات تلخ زندگی فردی من این بوده است که شاهد آن بوده ام که بخش قابل توجهی از مبارزان اولیه جنبش فدائی در روند ضربات تاریخی وارد شده بر این جنبش از آن بریده و گاها کلا از مبارزات سیاسی کنار کشیده شده اند، گاها فقط به دنبال کسب و پول درآوردن رفته اند، گاها به سازمان های افراطی ناسیونالیستی پیوسته اند، گاها حتی به همکاری با نیروهای ارتجاعی حکومتی پرداخته اند و بالاخره گاها تحت تاثیر ناامیدی از ناکامیهای مبارزاتی تنها راه تاثیر را در نصیحت ورزی بر حکومت گران بر تغییر شیوه های حکومت سالاری آنها یافته اند. نکته تاسف بار این بوده و هست که همیشه سازمان اکثریت پندار سیاسی این افراد سابقا چپ زیتونی سبز امروز را همیشه بعنوان بخشی از طیف سیاسی حاکم بر سازمان معرفی کرده است، نه بخشی از اندیشه موجود در سازمان. حاکمیت این پندارهای نصیحت ورزانه، اصلاح طلبانه و تسلیم گرانه که هیچ آلترناتیو مستقلی ارائه نمیدهند، غیر از حفظ و اصلاح نظام سیاسی موجود، بلکه نیروهای چپ را به سیاهی لشکر پشتوانه جناح های مختلف حکومتی تنزل میدهند.

این چهار عامل را شاید بتوان بعنوان عوامل مقدماتی در بازداری از تاثیرگذاری چپ ایران در تحولات سیاسی بصورتی برجسته معرفی کرد. یقینا عوامل متعدد دیگری را در این زمینه میشود معرفی کرد.

چهار- نقش چپ اصلاح طلب در اضمحلال آلترناتیو چپ قدرتمند در کجاست؟ پردایم "اصلاح طلبی" یک حاشیه سازی سیاسی برای حفظ کلیت نظام سیاسی حاکم می باشد که از آن طریق میتواند مخالفین اجتماعی و سیاسی خویش را در چنان چهارچوبه ای مهار کرده و کنترل نمیاد. اصلاح طلبی چهارچوبه فضائی می باشد که در سخت ترین شرایط قدرت مطلقه حاکم آماده می باشد تا به اندازه تغییراتی که توسط اصلاح طلبان حکومتی مطرح میشود جهت حفظ کلیت نظام کوتاه آمده و حاضر به تغییرات سیاسی و اجتماعی بشود. مهم تر از همه چیز این می باشد که بخاطر اینکه استراتژی اصلاح طلبی از چهارچوبه پذیرش نظام خارج نمیشود، همیشه بازگشت پذیر به نقطه اول و حتی بازگشت به نقاط زیر صفر می باشد. در شرایط هجوم متقابل بعدی ارتجاع حاکم بر علیه اصلاح گرایان، سرکوب ناشی از این هجوم میتواند شرایط را به موقعیت های بدتری از قبل از اصلاحات منتقل بکند که نتیجه آن حفظ و استمرار خفقان، ارتجاع و دیکتاتوری اتوکراتیک سابق می باشد. استراتژی اصلاحاتی بازگشت پذیر می باشد.

از آنجائیکه حضور نیروها و جریانات اصلاح طلبان حکومتی در درون جنبش چپ از یک طرف بمثابه "اسب تروا" عمل کرده و استراتژی تحول گرائی و دگرگونی طلبی را در درون این سازمان ها از درون ناکارا کرده است، این نیروها هم از طرف دیگر بی اعتمادی دیگر نیروهای چپ به سازمان اکثریت را به شدت قوت بیشتری بخشیده است، هم اینکه مانع بزرگی در راستای همگرائی تحول طلبی و دگرگون خواهی استراتزیک سیاسی چپ در پروژه وحدت چپ گردیده است. اصرار سازمان اکثریت در حفظ چنین اندیشورزان سبز زیتونی را در سطح نمایندگی سمبلیک در بحث ها و مذاکرات و تاثیر گذاری سیاسی آنها در موضع گیری ها تاثیرات کارائی آن، نقش جدی در به بن بست رسیدن و جلوگیری از پیشرفت پروژه وحدت چپ میباشد.

پنچ- پایه های اجتماعی و مردمی جنبش چپ امروز از کدام ریشه های مردمی نیرو میگیرند؟ نیروهای بالنده اجتماعی به کدام طیف های اجتماعی تعلق دارند؟ باورمندی های پنداری و ارزشی امروز بر کدامین اصول علمی، فلسفی و جامعه شناسی استوار می باشند. استراتژی سیاسی تحول و دگرگونی بر پیوند های مرحله ای و بلند مدت کدامین نیروهای اجتماعی در مقابل کدامین نیروها استوار می باشد؟

اگر بزرگترین دشمن ارزش های انسانی در کره زمین را سرمایه داری کلانی بدانیم که بر پایه های کنترل بر صندوق های مللی کلان که صنایع نفتی، نظامی و دخایر ارضی و انسانی را تحت کنترل خود در آورده و نه فقط امنیت ژئوپولیتیک جهانی را به نحو بی سابقه ای خطرناک کرده است، بلکه امکان زیست همه موجودات زنده بر کره زمین را به خطرات جدی مواجه کرده است،   باید ارزش های هر حرکت بالنده ای بر محور حفظ محیط زیست، کاهش تنش های منطقه ای و ایجاد صلح، زندگی صلح آمیز و مسالمت آمیز ملت ها در کنار همدیگر و بخاطر بهزیستی کل بشریت در کنار همدیگر استوار باشد. این راهکار و این ارزش ها با انگیزه غیر قابل کنترل سود جوئی سیری ناپذیر، مصرف گرائی تسلسل وار پایان ناپذیر و تشنگی سیراب نشدنی جهت کنترل امنیتی سیاسی منطقه ای بازارها دخایر زیر زمینی و روی زمینی بصورتی استراتزیک و دائمی در تناقض کامل میباشد.

در دنیای بمباران تبلیغاتی ضد اطلاعاتی و شستشوی مغزی، چگونه میتوان واقعیت ها را تمیز داد؟ طبق تعریف "جینیالوژی" میشل فوکو، باید به آنچه که در اخبار و گزارش ها گفته نمیشود و از نظرها پنهان نگه داشته میشود توجه کرد، نه لزوما به آنچه در خبرهای مکررا تکرار میگردد. در دنیائی که قدرتمداران سیاسی اقتصادی و امنیتی کلان، به موازات نهادهای مردمی با ارزش های انسانی نه فقط به تاسیس سازمان های شبه مدنی میپردازند، بلکه از طریق توان مالی امنیتی خویش در سازمان ها و تشکل های مردمی نفوذ کرده و آنها را از مسیر خود خارج میکنند، چگونه میتوان با تاسیس ساختارهای مردمی ارزش های انسانی و بالنده را پاسداری کرده و در راه حاکمیت قدرت های سیاسی بالنده به مبارزه پرداخته و موفق شد؟ در یک چنین شرایطی هر ساختار ایستائی از درون می گندد. تنها آن ساختارهای مدنی که دائما در حالت پالایش درونی مستمر به زیست اجتماعی سیاسی خود ادامه می دهند، قادر خواهند بود با حفظ ارزش های بالنده خویش به زیست تاثیر گذار خویش ادامه بدهند. در غیر این صورت عمدتا به بازیچه قدرت های کلان در بازی های سیاسی امنیتی دچار خواهند شد.

شش- نقش استراتژی سیاسی در تعریف ماهیت یک حزب سیاسی چیست؟ یک سازمان سیاسی در مرحله اول یک سازمان سیاسی می باشد. هویت محوری یک سازمان سیاسی را استراتژی سیاسی آن تعریف کرده و تشکیل می دهد. ماهیت نیروهای سیاسی اصلاح گرا بر کارکرد در چهارچوبه نظام سیاسی موجود مبتنی می باشد. اصلاح گرایان خواهان تقابل ارزشی با نظام موجود نمیباشند. آنها یا نیروهائی می باشند که با تعبیرهای خود ساخته از باورمندی های ارزشی نظام موجود خود را فریب داده و به خیال خویش خواهان تاثیر گذاری بر توازن قدرت در حکومت می باشند، در صورتی که در واقع بازیچه قدرتمداران حاکم و ستون پنجم آنها در درون اپوزیسیون حکومتی می باشند. و یا اینکه آنها نیروهائی می باشند که به حاشیه قدرت سیاسی حاکم موجود رانده شده اند و قدرت سیاسی حاکم نه تنها حاضر است حضور آنها را تحمل نماید، بلکه در بدترین شرایط حاضر است برای کوتاه مدت هم شده باشد آنها را در قدرت سیاسی اشتراک بدهد تا از این طریق دوران کوران های بحرانی سپری گردند.

تحول گرایان از نظر ارزشی بنیان های اساسی و محوری ارزشی نظام موجود را در تقابل با ارزش ها و پندارها و کردارهای بالنده انسانی دانسته و استراتژی عبور از چنین نظامی را راهکار خویش قرار می دهند. به همین دلیل است که هیچ سازمان چپ دموکراتی نمیتواند هم اصلاح طلب باشد و هم تحول گرا. کسانی که چنین راهکارهایی را در پیش گرفته اند، یکی از ارکان اصلی شکست پروژه وحدت چپ میباشند. کسانی که امروز کارگران، روشتفکران و زحمتکشان را جهت رای دادن به تیم "پور محمدی – روحانی" دعوت و بسیج می نمایند، و فردا مراسم بزرگذاشت کشتار زندانیان سیاسی سال شصت و هفت را که توسط جوخه های مرگ همان تیم با کشتار رسیده اند را برگزارمیکنند، باید جایگاه خویش را به روشنی تعریف بکنند. آنها یا در کنار جوخه های مرگ و دوشادوش آنها جای دارند، یا در مقابل آنها.

پروژه وحدت چپ، در وحله نخست یک وحدت استراتژیک و سیاسی تحول گرایانه بر محور عبور از نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران می باشد، نه اصلاح آن. کسانی که تلاش دارند ملقمه ای از تحول طلبان و اصلاح گرایان را زیر یک چطر گرد هم بیاورند، اگر ده سال دیگر هم وقت همه را تلف نمایند، به همان نتیجه ای خواهند رسید که طی ده سال گذشته رسیده اند. در وحله دوم پروژه وحدت چپ یک پروژه همگرائی ارزشی پنداری بر محور بسیط ترین باورمندی های نیروهای چپ مدرن و امروزین می باشد. این پندارها بر محور ارزش های انسانی، زیست محیطی، عدالت، آزادی، بالندگی علمی، هنری و فرهنگی و ارتقاء استاندارد زیستی انسان ها متکی میباشد. تحقق این ارزش ها در اکثر نقاط جهان با ارائه آلترناتیو مستقل تحول امکان پذیر می باشد، نه اصلاحات سیستم های قدرتی موجود. اصلاح طلبان درون نیروهای چپ تنها قادر خواهند بود رنگ های سبز زیتونی را در حواشی نظام های ضد انسانی خوش رنگ تر نموده و حاشیه جذاب تری به قانونیت نظام موجود ببخشند. آنها نه فقط در توازن قوای درون حکومتی هیچ تاثیری نخواهند گذاشت، بلکه فقط و فقط به نظام ارزشی "یا ضد ارزشی" حاکم رسمیت قانونی بیشتری خواهند بخشید.