"پروتو امپریالیسم" روسیه در سامانه امپریالیسم جهانی، نویسنده: سوبیتو الکساندر ایوانوویچ-ترجمه ی اردشیر قلندری


اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۷ شهريور ۱٣۹۶ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱۷


 مقاله فوق در رابطه با مقاله "سرمنشاء امپریالیسم" الکساندر فرالوف نوشته شده است که شامل پژوهش های ایشان مرتبط به "بازسازی سرمایه داری" در روسیه میگردد.

مفاد اصلی
نخست: سرمایه داری روسیه در اغاز سده 21 بهمراه "فرار سرمایه" و باتوجه به جهت گیری بر پایه مواد خام، دارای همه "علائم بنیادی اقتصاد" امپریالیسم، مطابق فرمول لنین و اثر داعیانه وی "امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" میباشد. مطابق مقاله فرالوف یعنی در روسیه (1) تراکم تولید، انحصارات و بانکها؛ (2) صدور سرمایه بشکل سرمایه گذاری در خارج؛ (3) صدور سرمایه بصورت نیروی کار؛ (4) صادرات سوخت هیدروکربنی بمثابه منبع سودهای انحصاری- سوداگرانه؛ (5) انگلی و فاسد؛ (6) تقسیم جهان که شاخص های شناخت امپریالیسم می باشد، موجودند.
دوم؛ با توجه به وجود این علائم در "سرمایه داری روسیه" و بر اساس پیروی از منطق لنین، که "امپریالیسم فرانسه را رباخوار، انگلیس، استعماری، روسیه تزاری -نظامی- فئودالی" نامید، فرالوف "سرمایه داری روسیه را بمثابه امپریالیسم فروش منابع می شناسد، که در اغاز کشمکش با سایر گروه های امپریالیستی در راستای کسب جایگاهی در بازار مالی و کالا، نیروی کار" قراردارد. فرالوف در ادامه مینویسد "لذا کاربرد پیشوند "پروتو" بخاطر برخی موارد تمام نشده، ناکامل - از دید اقتصادی، و سیاسی- بویژه در قسمتی که شامل توضیح دوران امپریالیسم، بمثابه دوران تقسیم جهان و مبارزه در این راستا، استعمال می گردد". براساس قواعد کلی، کشمکش های امپریالیستی در راستای تقسیم جهان ارتجاعی میباشد. اما این در قواعد کلی، نه تنها ممکن است، بل استثنایی اجتناب ناپذیر است. چنین استثنایی مشمول پروتو امپریالیسم روسیه نیز می گردد، که هنوز "گردآوری اراضی" را تکمیل نکرده است.
سوم؛ بعبارت دیگر، طبق مقاله فرالوف "پروتو امپریالیسم روسیه" در جهان مطابق امپریالیستی بودن خود، قبل از ورود به مبارزه در راستای تقسیم جهان، باید مبارزه خود را در جمع اوری "اراضی" در پهنه شوروی، با اعلان موضع علیه امپریالیسم امریکا، نه تنها بر مبنای منافع اقتصادی (با توجه به سقوط سهم "سرمایه گذاری های سرمایه روسی در خارج از سالهای 2007-2013)، بل "منافع ژئوپولیتیک" اغاز می کرد.
من هم مانند یک پژوهشگر، همانند الکساندر فرالوف، جهت تشخیص صحیح این فرایند روسیه از سالهای 1991، با استفاده از تئوری لنینی امپریالیسم اثراتی چون: "کاپیتال کراسی" (در سال 2000)، "امپریالیسم جهانی و حوزه عقل- سوسیالیسم جایگزین" (2004) "مانیفست مبارزه با امپریالسیم جهانی"(2004،2006)، "کاپیتال کراسی و امپریالیسم جهانی" (2009) نوشته ام، گذشته از این به ابتکار و مدیریت من در سال 2004 بمناسبت 80 سالگی درگذست اموزگار پرولتاریا و بنیانگذار دولت شوروی ولادیمیر ایلیچ لنین کنفرانس "تئوری لنینی امپریالیسم و جهانی سازی معاصر" برگزار گردید، بر پایه مذاکرات در کنفرانس (بهمت حزب کمونیست فدراسیون روسیه، بویژه یوری پالوویچ بیلوف) رساله ای علمی، با شرکت دانشمندانی از قبیل زیوگانوف صدر حزب کمونیست فدراسیون روسیه ("جهانی سازی امپریالیستی، استقرار نظم جدید جهانی")، کارا-مورزا (امپریالیسم بمثابه عالی ترین مرحله سرمایه داری": در خوانش نوین) مدویدوف ("ماهیت جهانی سازی امپریالیسم و جایگاه ان")، ووراتیلوف ("امپریالیسم معاصر بمثابه اخرین مرحله سرمایه داری") بولداکوف ("امپریالیسم سده 20 ام: تاریخ و انقلاب") مانکو ("استراتژی جهانی سازی" از دید تئوری لنینی امپریالیسم)، مینایف ("انگل وارگی امپریالیسم معاصر")، ساگاتوفسکی ("اصول روانی کاپیتال کراسی")، زیلینوف ("سرمایه داری- امپریالیسم- جهانی سازی")، فرویانوف ("جهانی سازی و سرنوشت روسیه")، زینووییف ("گسست بزرگ فرگشت: استقرار ابرجامعه جهانی، تثلیث غربی سازی، امریکایی سازی و جهانی سازی") کوپین ("امپریالیسم جهانی و ژئوپلیتیک")، کیفیلی ("جهانی سازی یک قطبی بمثابه عالی ترین مرحله امپریالیسم")، لیبدوف ("سیاست"چماق بزرگ" امریکا") انتشار یافته است.
واژه "امپریالیسم" که به کمک ان سرمایه داری در شرایط آغاز سده 20 توصیف گردید، در سال 1902 در اثر اقتصاددان انگلیسی ج.آ هوبسن مطرح شد، که مطابق ارزیابی لنین از "نکته نظر سوسیال-رفرمیسم بورژوازی و پاسیفیسم و در ماهیت، با مواضع فعلی مارکسیست سابق کائوتسکی یکسان میباشد"- "ویژگی اصلی اقتصادی و سیاسی امپریالیسم را بسیار خوب و همه جانبه توضیح داده است".
1
با اینهمه، بسط و پیرایش تئوری امپریالیسم و استخراج تئوری نوین انقلاب سوسیالیستی از ان، کشف لنین میباشد، که از این طریق اساس دوران نوین در تاریخ توسعه دانش مارکس و انگلس یعنی مارکسیسم، بنام لننیسم نهادینه شد.
تئوری لنینی امپریالیسم را میتوان با مفاهیم اصلی ذیل مرتبط ساخت.
1. امپریالیسم - سرمایه داری در نوین ترین مرحله فرگشت ان است، "تصویر نهایی اقتصاد جهانی سرمایه داری است"، بعبارت دیگر- امپریالیسم سرمایه داری است، که در ان ابرتمرکز تولیدات صنعتی سبب اصلی رشد رقابت در انحصارات میباشد. لنین خاطر نشان مینماید: "... رقابت ازاد موجب تمرکز تولید می گردد، و این تمرکز در یک سطح مشخص توسعه خود به انحصارات میرسد".
2. در مرکز امپریالیسم - حکومت سرمایه مالی قرار دارد. طبق تعریف لنین امپریالیسم، چنان تمرکزی از سرمایه بانکی استکه، موجب ایجاد "تراست بانکها" گردانندگان کل اقتصادی سرمایه داری می گردد. مطابق تعریف درست بوخارین، تبیین انقیاد سرمایه صنعتی به بانک، "پیوند بانک و سرمایه صنعتی" تبدیل سرمایه بانکی به سرمایه مالی را تعیین مینماید.
خاطر نشان میسازم، که سرمایه مالی بلافاصله خود را بمثابه سرمایه فرمانروا نمی بیند، که من در مقاله "کاپیتال کراسی" پیشنهاد کردم بنام کاپیتال کراسی مالی نامیده شود. در این زمینه میتوان تاکید کرد، که استقرار امپریالیسم در پایان سده نوزدهم - در اغار سده بیستم بلافاصله، همچون استقرار امپریالیسم مالی کاپیتال کراسی، کنترل کننده اقتصاد سرمایه داری انحصاری رخداد. لنین این وضعیت را بدین سان فرموله کرده است: "میان برخی بانکها، که متناسب با فرایند تمرکز در مرکز مدیریت اقتصاد سرمایه داری باقی میمانند، طبیعتن هرچه بیشتر تلاش بر توافقات انحصار گرایانه، به سمت تراست بانکها رویت و تقویت می گردد. در امریکا نه 9 بانک، بل دو بانک بزرگ، میلیارد راکفلر و موگان، بر سرمایه ای به مقدار یازده میلیارد مارک تسلط دارند". (تاکید از نویسنده مقاله) بدین ترتیب، این تعریف لنین میتوان بدین شکل فرموله کرد، که امپریالیسم انحصارات سرمایه مالی بر همه اقتصاد سرمایه داری، پدیداورنده کاپیتال کراسی مالی میباشد.
3. امپریالیسم چنان مرحله ای از فرگشت سرمایه داری است، که سهامداری کردن سرمایه شکل سازمان انرا تعیین و اساس دیکتاتوری سرمایه مالی بر سرمایه صنعتی می گردد. لنین، با تکیه بر پژوهش های اقتصاددان المانی Heimann، اثبات نمود، که چگونه الیگارشی مالی دارندگان سهام عمده از طریق شبکه های سلسله مراتب بانکی و سرمایه صنعتی تبدیل به قدرتی بزرگ می شوند. "سرمایه مالی، متمرکز در دست برخی ها با استفاده از انحصارات حقیقی، سودهای بزرگی از تاسیس شرکتهای سهامداری، نشر اوراق، از تسهیلات دولتی و غیره، با تحکیم تسلط الیگارشی مالی، تملک کل شرکت توسط انحصارگران بدست میاورند". (تاکید از نویسنده)
4. امپریالیسم ماهیت خواص سرمایه داری از زمان زایش ان در منطق تاریخ بشریت است. در ارزیابی من، امپریالیسم، در آغاز سده بیستم در دو "موج" استعمار کشورهای جهان: نخست؛ در "موج" مستعمره سازی جهان توسط اسپانیا-پرتغال و هلند. دوم؛ "موج" مستعمره سازی انگلو-فرانسه، پدید امد. لنین در سرمایه داری بمثابه عالی...نوشت، که "سیاست استعماری و امپریالیسم تا مرحله نوین سرمایه داری و حتی تا پیدایش سرمایه داری نیز وجود داشته است. رم بر پایه نظام برده داری، سیاست استعماری و امپریالیسم را اعمال میکرد. اظهارنظرهای "کلی" در باره امپریالیسم، معمولن تفاوت بنیادی میان فرماسیون اجتماعی- اقتصادی را فراموش ویا جدی نمی گیرد، به ابتذال و یا به رجزخوانی از نوع مقایسه "رم بزرگ با بریتانیای بزرگ" کشیده میشود. حتی سیاست استعماری سرمایه داری مراحل آغازین آن، کاملن از سیاست استعماری سرمایه مالی متمایز است. ویژگی بنیادی سرمایه داری نوین، عبارت است از تسلط اتحادهای انحصارگری بازرگانان بزرگ. چنین انحصاراتی، همیشه در تلاشند که تمام مواد خام در یک دست قبضه گردد.... " (تاکید از نویسند).
5. امپریالیسم بالاترین مرحله انگل وارگی سرمایه داری است. مشخصه ان در پیدایش مجموعه ای از "دولتهای- رانت" پدیدار می گردد. در اغاز سده بیستم، لنین خاطر نشان ساخت، که حفظ تسلط سرمایه مالی بر منابع مصرفی جهانی شونده دنیا با گسترش خشونت و ارتجاع همراه است، بهمین خاطر، لنین خاطر نشان ساختکه، امپریالیسم از دید سیاسی یعنی "تلاش در راستای خشونت و ارتجاع" میباشد. یاداور میشوم، که امواج اتی در رویکرد بسیاری از کشورها سرمایه داری به فاشیسم سال های 1920-1940 انجامید، که مطابق طبیعت خود، بالاترین میزان خشونت و ارتجاع بود، که تائیدی بر این تعریف لنین هست.
6. امپریالیسم بمثابه استعمار ینی تقویت ستم ملی و تلاش دائم در راستای نابودی استقلال ملی می باشد. این تعریف لنین بدین شکل فرموله شده است: "امپریالیسم یعنی دوران سرمایه مالی و انحصارات، که دائمن در راستای تلاش بر- تسلط است، نه برای ازادی. ارتجاع در تمام خطوط در همه هنجارهای سیاسی، بشدت متضاد در این زمینه- نتیجه گرایشات انها میباشد. ستم ملی بویژه تشدید گشته و تلاش به سوی انقیاد است، یعنی به سوی تخریب استقلال ملی میباشد".   
7. امپریالیسم ینی جهانی سازی امپریالیستی سرمایه داری. مقوله "جهانی سازی امپریالیستی" در سامانه امپریالیستی تئوری لنین وجود ندارد، این مقوله در آغاز سده بیست و یکم پدید امد، اما بطور ضمنی نیز در تئوری امپریالیستی لنین وجود دارد. در همین مورد، من در سال 2004 نوشتم: "اگرچه لنین از اصطلاح "جهانی سازی" استفاده نمی کند، اما مشخصه ان در شکل ایجاد فرمانروایی "اتحاد انحصارات بزرگ بازرگانان"، در پی "منابع مواد خام در سرتاسر جهان"، یطوری مشخصن در نیات امپریالیستی موجود است، که در فرایند موج جدید جهانی سازی امپریالیستی اواخر سده بیستم - اوایل سده بیست و یکم، برپایه ساختار مالی کاپیتال کراسی جهانی از "پایتخت" خود در امریکا اشکار گردید". بار دیگر تاکید می کنم، که امپریالیسم از دید لنین، از یک طرف، مرحله ای از فرگشت سرمایه داری "با تقسیم جهان میان متحدین سرمایه دار"، و از طرف دیگر، یعنی جنگ در بازتقسیم جهان. "سرمایه مالی درواقع میتوان گفت، کل جهان را زیر پر وبال خود گرفته است. در این میان بانک های تاسیس شده در مستعمرات و شعبات شان دارای نقش بزرگی میباشند".
نمونه لنینی"یگانی، تراستهای جهانی" مطابق ارزیابی من، همان پیش بینی دقیق لنین در استقرار نظم نوین کاپیتال کراسی مالی جهانی میباشد. "اما تقسیم جهان میان دو تراست قدرتمند، البته، که از بازتقسیم جهان صرف نظر نخواهند کرد، مگر توازن قوا - درپی پیشرفت ناموزون، جنگ، شکست و غیره - تغییر کند".
8. امپریالیسم شکل جدید استعمار است - استعمار اقتصادی (از طریق صدور سرمایه مالی و استقرار دیکتاتوری مالی به فرمانروایی سرمایه در گروه های انحصاری سرمایه داری بر منابع خام جهان)، که در شکلهای خشن (غیر اقتصادی) استعماری سازگار میشود. این چیزی است که بسیاری از دانشمندان- اقتصادان معاصر باید درک نمایند. در این مورد لنین خاطرنشان ساخت"... در سرمایه داری دلایل دیگری در راستای تقسیم حوزه نفوذ بر منافع، استعمار و غیره، قابل تصور نیست. بغیر از محاسبه توازون قوای شرکای تقسیم جهان، نیروهای اقتصادی، مالی، جنگ و غیره".
9. امپریالیسم چنان، مرحله ای از توسعه سرمایه داری استکه، برایش 5 علائم موجود اصلی به پایان رسیده باشد:
1) تمرکز تولید و سرمایه، که به بالاترین درجه فرگشت رسیده باشد، انحصارات، که دارای نقش اصلی در حیات اجتماعی دارند، تشکیل گردیده باشد.
2) ائتلاف سرمایه بانکی با صنعت و ایجاد ان، بر پایه همان "سرمایه مالی"، الیگارشی مالی.
3) اهمیت صدور سرمایه، بر خلاف صدور کالا.
4) ایجاد اتحاد انحصارات بین المللی سرمایه داران، شرکای تقسیم جهان.
5) پایان تقسیم کشورهای جهان میان دولت های بزرگ سرمایه داری.
امپریالیسم سرمایه داری در چنان سطح پیشرفته ای است، که تسلط انحصارات و سرمایه مالی حاکم گشته، تقسیم جهان میان تراست های بین المللی آغاز و تقسیم کل مناطق زمین بین کشورهای بزرگ سرمایه داری پایان یافته باشد. بر پایه تفسیر فوق، آقای فرالوف، این 5 علایم را در تعیین پروتوامپریالیسم روسیه مبنا قرارداده است.
3
یک نتیجه تئوریک مهمی از تئوری لنینی امپریالیسم مرتبط با شناخت طبیعت استعماری ماهیت سرمایه داری وجود دارد، که بنظر میرسد تعریف مبهمی از شیوه تولید سرمایه داری باشد، که ظاهرن سرمایه داری از پی استثمار طبقه کارگر خود و با مشارکت در این تولید، بازتولید میگردد.
اما این موضوع دور از حقیقت است. کارا-مورزا خاطر نشان میسازد، که در تئوری لنینی امپریالیسم بوضوح امده است، که سرمایه داری برای گستردگی بازتولید خود، باید منابع ای از کشورهای وابسته (مستعمرات) در بالاترین میزان کسب نماید، ینی سازماندهی بازتولید گسترده استثمار نه تنها طبقه کارگر خود، بل انرا در سطح مستعمرات نیز گسترش دهد. لنین در اثر خود "امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" "داده های گسترده ای در باره دامنه کسب منابع از کشورهای وابسته به سرمایه داری مالی غرب داده است، نه از طریق تبادل در بازار کالا، بل از طریق رانت صورت میگیرد، " درامد بهره بگیران پنچ بار بیشتر از درامد بازرگانی خارجی در "بازرگانی"ترین کشور جهان است!".(ص 398 چاپ روسی) "درامد ملی در انگلستان از 1865 تا 1898 حدودن دوبرابر شد، و درامد "از خارج" در همین بازه 9 برابر افزایش نشان داد". (ص 403)
سپس کارا - مورزا در راستای درک منشا امپریالیستی سرمایه داری نتایج مهمی را ارائه می دهد:
"این داده ها ردی بر موضوعی مهم برای اقتصاد سیاسی مارکسیستی در مدل بازتولید سرمایه داری بمثابه چرخه است، که مشابه با چرخه موتور حرارتی کارنو، که در ان تبادل کالا و پول صورت میگیرد، می باشد. با این وجود، بازتولید گسترش یافته معمولی با سرمایه گذاری بخشی از درامد در بهره برداری از این کالای معجزه اسا - نیروی کار، که مشابه سوخت در ماشین های حرارتی است، تحقق می یابد. در این مدل انباشت نخست (گناه نخست سرمایه داری) در حکم انگیزه نخست، همچون میکانیک نیوتن خدای ساعت ساز، که یک بار ساعت ساخت جهان را کوک کرد، برای این ماشین حکم جهش نخست را داراست".
این مدل بازتولید گسترش یافته مشروعیتی بر سرمایه داری معاصر است، چونکه رفاه فعلی مصرف کننده غربی بمثابه برایند تلاش مشترک کارگران و کارفرمایان ان، که فقط در عرضه چرخه بازتولید میسراست، عرضه میشود. لنین بابیان غیر مستقیم، نشان میدهد که به اقتصاد غرب بی وقفه منابع عظیمی از بیرون در چرخه بازتولید گسترش یافته تزریق میشود. درواقع، لنین در اینجا نتایج روزا لوکزامبورگ را ارائه کرده است.
در کتاب "انباشت سرمایه" روزا لوکزامبورگ بر چنان شرایطی از واکاوی سرمایه داری توجه می کند، که مارکس در "سرمایه" ذکر نموده است. "بمنظور بررسی کامل موضوع پژوهش ما، آزاد از تحریف تاثیر عوامل جانبی، ما کل جهان را در قالب یک- ملت واحد تصور میکنم و گمان می کنیم، که تولید سرمایه داری در همه جا و در همه رشته های صنعتی استوار گشته است".
روزا لوکزمبورگ خاطر نشان میکند، که این گمان، نه تنها مغایر با حقیقت (که کاملا واضع است) است، بل، برای مدل مارکس قابل قبول نیست و موجب نتیجه ناردست نیز میگردد. ینی مارکس ، با ذکر ان، مدل عامل، که برای موجودیت سامانه و توضیح مدل ضروری است، را حذف می نماید. معلوم میشود، که چرخه بازتولید گسترش یافته را نمی تواند تنها به همت کار شاغلان کارگر متوقف کرد، این امر با لغوارزش اضافی مسیر است. در راستای کسب ارزش اضافی، جلب مستمر منابع خارج از سیستم سرمایه داری (از روستا، از مستمرات، از "جهان سوم") ضروری میباشد. موضوع تحت هیچ شرایطی با "انباشت نخست" محدود نمی گردد و پیوسته ادامه دارد. (تاکید از نویسنده)   
در فرمول ذیل این نتیجه گیری را تقویت می کنیم.
نخست. سرمایه داری امپریالیستی است، چراکه بدون استعمار مستمرات، بعلاوه بهره کشی از طبقه کارگر خودش نمی تواند به بازتولید خودش بپردازد. با این وجود، من مقوله "مستعمره" را با توجه به نمونه کلاسیک بصورت مستقیم اداری اش، مرتبط به وابستگی سیاسی، اقتصادی و نمونه غیر کلاسیک مستعمره بمثابه مستعمره اقتصادی، مرتبط به وابستگی مالی- اقتصادی به کشورهای متروپول، که برایشان منابع بصورت مدل اقتصادی (بحساب غیر تبادلاتی) اخذ میشود، را گسترش میدهم.
دوم، جهان بمثابه یک سامانه اقتصادی واحد، در اختیار کاپیتال کراسی مالی قرار داشته، به "متروپل"- کشورهای سرمایه داری، که سرمایه دارای بمثابه امپریالیسم موجودیت یافته، و بر جهان اقتصادی مستعمرات یا "حاشیه" تقسیم شده است.
سوم. امپریالیسم بمثابه عالی ترین مرحله سرمایه داری بر پایه تسلط سرمایه مالی در اغاز سده بیستم بمثابه برایند توسعه مراحل اغازین شیوه تولید سرمایه داری امپریالیستی (برپایه مستعمرات) تبیین گردید. لنین این را قانون تئوری خودش می داند. این شکل امپریالیسم، کاپیتال کراسی مالی پیشا امپریالیسم را، اگر از واژه "پروتوامپریالیسم" فرالوف استفاده کنیم، میتوان پروتوامپریالیسم نامید.
این اثر لنین، در سال 1916 نوشته، و در اواسط سال 1917 در پیتروگراد منتشر گردید. از انتشارش حدود سد سال گذشته است، که از یک طرف، تائیدی بر حقیقت اصول اصلی تئوری امپریالیسم لنین با بنمایش گذاشتن پیش بینی های دقیق است، از طرف دیگر، انباشت مطالب تاریخی، که غنای خود در چارچوب توسعه اتی تئوری امپریالیسم را میطلبد، می باشد.
برایند های اصلی و تئوریکی ناشی از انرا مشخص میکنیم.   
4
یک. سده بیستم سده تصادم دو رویکرد جهانی سازی امپریالیستی - امریکا-انگلیس و المان در دو جنگ امپریالیستی جهانی -1914-1918 و 1939-1945 بود. برای نخستین بار در تاریخ امپریالیسم در نیمه نخست سده بیستم تصادم دو نیروی سرمایه امپریالیستی، که تجسم دو گرایش در راستای استقرار تسلط جهانی خود، انگلیس-فرانسه-امریکا ("انتانت"، که کاپیتال کراسی مالی امریکا در ان نقشی نهان داشت) و سرمایه های المان صورت گرفت، مشخصن تعیین گردید. اگرچه روسیه تزاری نیز در اتحاد با "انتانت" قرارداشت، اما "انتانت" برای روسیه نقش ارسال نیروی نظامی همزمان با پنهان کردن اهداف دولت های سرمایه بر منابع خام ان، را درنظر گرفته بود. کاپیتال کراسی المان نیز چشم به سوی روسیه دوخته بود. غرب در همان جنگ اول جهانی و در روند این جنگ، برنامه پنهان (برنامه پارووس تقسیم روسیه به چندین کشور، یکی از این برنامه ها بود) تقسیم روسیه و تصرف منابع را پرورانده بود. مداخلات چهارده کشور، اعضای انتانت، در جنگ داخلی در راستای اجرای این برنامه بود.
نخستین جنگ جهانی امپریالیستی موجب نخستین جهش روس در تاریخ بشری به سوسیالیسم در سیمای انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر 1917 گردید، که من پیشنهاد می کنم انقلاب بزرگ سوسیالیستی روس نامیده شود.
5
دوم. گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در سده بیستم، برپایه پیش بینی مارکس، مطابق با اضمحلال ظرفیت توسعه سرمایه داری و از این طریق زمینه ساز انقلاب سوسیالیستی گردد، صورت نگرفت. این همان پلاتفرمی بود که منشویک ها به رهبری پالخانوف و مارتوف، سوسیال-دموکراتهای اروپا به رهبری کائوتسکی، تروتسکی در تئوری "انقلاب مدام" خود (که دران - انقلاب روسیه نقش "فیتیله انفجار" جهت تحریک انقلابات سوسیالیستی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته غرب در نظر گرفته شده است) به انتقاد از لنینیزم پرداختند.
خاطر نشان میسازم، که در اغاز سده بیستم مارکسیسم به دو بخش - انقلابی، مارکسیسم خلاق، در قالب لنینیسم (مارکسیسم-لنینیسم و بلشویسم، بمثابه لنینیزم در عمل)، و مارکسیسم دگماتیک، سبب پیدایش منشویسم و سوسیال-دموکراتیسم در اروپا گردید، تقسیم شد. پراکتیک انقلابی سده بیستم حقیقت لنینیسم را به اثبات رساند.
انقلاب سوسیالیستی سده بیستم در کشورهای "متروپول" امپریالیستی، ینی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، طوری که تئوری انقلاب سوسیالیستی مارکس پیش بینی کرده بود رخ نداد، بل در کشورهایی که دارای اقتصاد مستعمره یا نیمه مستعمره رخ داد، جایی که انقلاب (ملی-دموکراتیک) ضد سرمایه داری و جنبش های ازادیبخش -ملی به انقلاب سوسیالیستی فرا روئید.
تغییر اقتصاد- اجتماعی فرماسیون سرمایه داری در مرحله امپریالیستی با پیشرفت ان به اقتصاد- اجتماعی فرماسیون سوسیالیستی (کمونیستی) با متروپول های سامانه جهانی امپریالیستی اغاز نگردید، بل از کشورهای "حاشیه" ان و از روسیه اغاز گردید.
6
سوم. پیدایش سوسیالیسم شوروی در سیمای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کل نقشه طبقاتی-امپریالیستی جهان را دگرگون ساخت، یک رقیب حقیقی تاریخی در برابر امپریالیسم در سیمای سوسیالیسم بوجود امد. بجای تضاد میان دو نیروی امپریالیستی، تضاد تازه ای از توسعه تاریخی - تضاد میان امپریالیسم و سوسیالیسم در سیمای شوروی پا گرفت و انواع نیروهای کارگری و ازادیبخش - ملی، جنبش های ضد استعمار در جهان را تقویت نمود.
احیای امپریالیسم و فاشیسم به رهبری هیتلر در وهله نخست به کمک سرمایه مالی امریکا، بریتانیا و فرانسه صورت گرفت. در وهله نخست کاپیتال کراسی امریکا، بریتانیا و فرانسه امپریالیسم المان را در سیمای فاشیسم هیتلر در راستای جنگ علیه شوروی احیا نمودند.
جنگ دوم جهانی امپریالیستی، بر خلاف جنگ اول جهانی، توسط دو تصادم جهانی بوجود امد- (1) میان امپریالیسم و سوسیالیسم شوروی (2) میان انگلیس و امریکا و امپریالیسم المان در راستای تلاش بر تسلط جهان. پرورش فاشیسم هیتلری توسط امپریالیسم انگلو- امریکا، "دندان" خود را قبل از حمله به شوروی، به فرانسه و بریتانیا، عملا به کل اروپا نشان داد.
برایند جنگ دوم جهانی نه تنها سبب نابودی "قطب" امپریالیسم المان و تلاش ان در راستای تسلط بر جهان شد، بل انچه که برای جهان مالی کاپیتال کراسی امریکا و بریتانیا غیر مترقبه گشت، تقویت و حرکت به سمت سامانه جهانی سوسیالیسم، تبیین و پیشرفت اردوگاه سوسیالیستی، همزمان با ادامه رشد اقتصادی، علمی-فنی قدرت نظامی شوروی بود.   
امریکا سرکرده "قطب قدرت" سیستم امپریالیسم جهانی گردید.

ادامه دارد.
برگردان از: اردشیر قلندری
سرچشمه: سایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه   https://kprf.ru/party-live/opinion/141510.html