دادخواهی به ما می آموزد: لازم است به دیگران احترام بگذاریم
به بهانه نقد آقای خراسانی بر نامه سرگشاده من


جعغر بهکیش


• یکی از مهمترین دستاوردهای تلاش های تعدادی محدودی از بستگان قربانیان جنایت های دولتی که امروز بیشتر با عنوان "مادران و خانواده های خاوران" شناخته می شوند، از جمله مادر من و خواهرم، برای حقیقت و عدالت، این بوده است که گورستان خاوران و مراسم هر ساله در شهریور ماه برای گرامیداشت قربانیان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در این گورستان به نمادی برای تلاش های ما برای حقوق بشر و دادخواهی تبدیل شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ شهريور ۱٣۹۶ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۷


قبل از هر چیز، گویا این به روشی متداول تبدیل شده است که با خطاب قرار دادن نامناسب، طرف بحث خود را مرعوب کرد.
چند نکته که شاید برای آقای خراسانی هم آموزنده باشد:

۱- من تا به حال جز از زندگی، سلامت و آسایش خود و خانواده ام از کسی و به ویژه هرگز از خواهر و برادرانم که قربانی سیاست خشونت و سرکوب دولتی شده اند، "مایه" نگذاشته ام و این گفته آقای خراسانی را اهانت مستقیم به خود تلقی و بیش از پیش از فرهنگ سیاسی در میان ایرانیان ناامید و سرخورده شدم.
من آگاهانه در تمام این سالها خود را یکی از بستگان کشته شدگان خشونت های دولتی دهه شصت معرفی کرده ام و هنوز هم وظیفه خود می دانم که چنین کنم. دادخواهی، از جنبه ای مبارزه با فراموشی است. من اینجا حضور دارم که در حد توان خود در وهله اول مانع فراموشی خواهر و برادرانم شوم. و اگر امکانپذیر باشد، همراه با تعدادی محدود از بستگان کشته شدگان و ناپدیدشدگان جنایت های دولتی در چهل سال گذشته و برخی فعالین مدنی و سیاسی، تلاش کنم که قربانیان جنایت های دولتی و جمهوری اسلامی که سیاست خشونت را تدوین و اجرا می کند، فرهنگی که خشونت را تشویق می کند و مردمانی که با آن همراه می شوند و یا در مقابل آن سکوت اختیار مینمایند، به فراموشی سپرده نشود.

۲- تا آنجا که من اطلاع دارم، آقای علیجانی، بر خلاف برخی از همفکران خود که بر حسب جریان سیاسی روز، گاه بستگان قربانیان جنایت را به بخشش جنایت کاران تشویق و دادخواهی را انتقام جوئی توصیف می نمودند و بدین ترتیب فشار روحی و عاطفی مضاعف بر بستگان قربانیان وارد می کردند و آنگاه که جریان سیاسی تغییر جهت می داد، توصیه های دیگری را حواله بستگان قربانیان جنایت های دولتی کرده و می کنند، دچار چنین ابتذالی نشده اند.
علاوه بر آن من به دلیل مسئولیت ایشان در انتشار نشریه وزین ایران فردا، که من بسیار از آن آموخته ام، و برخی از تحلیل های سیاسی ایشان که از آنها استفاده کرده ام، احترام قائل بوده و هستم و حتی پاسخ ایشان به پرسش های من که در آن از لحنی نامناسب استفاده شده بود و به ویژه اینکه فقط به یکی از سئوالات من، آنهم به شکلی سطحی، پاسخ داده اند و باقی سوالات من کماکان بی جواب مانده، نیز نتوانسته است این احترام را زایل نماید.

٣- برای من بسیار ناامید کننده است که آقای خراسانی رفتن به گورستان خاوران و شرکت در مراسم شهریور ماه برای گرامیداشت قربانیان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را با رفتن به بهشت زهرا و یا شرکت در مراسم یادبود آقای ابراهیم یزدی یکی دانسته اند. این یکی دانستن نشان از آن دارد که تلاش های ما حتی در میان کسانی که احساس نزدیکی با قربانیان آن جنایت های هولناک می کنند، کم اثر بوده است.
لازم است یادآوری کنم که یکی از مهمترین دستاوردهای تلاش های تعدادی محدودی از بستگان قربانیان جنایت های دولتی که امروز بیشتر با عنوان "مادران و خانواده های خاوران" شناخته می شوند، از جمله مادر من و خواهرم، برای حقیقت و عدالت، این بوده است که گورستان خاوران و مراسم هر ساله در شهریور ماه برای گرامیداشت قربانیان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در این گورستان به نمادی برای تلاش های ما برای حقوق بشر و دادخواهی تبدیل شوند.

۴- اما نکته مهمتر این است که ما، کسانی که برای حقیقت و عدالت تلاش می کنند، در گذشته زندگی نکرده و نمی کنیم. به گمان من، برای ساختن آینده ضروری است که زخم های کهنه ای که بر پیکر این جامعه وارد شده است با رویاروئی و درس گرفتن از آنها التیام یابد و شرایطی را فراهم کنیم که احتمال تکرار آن چنان جنایت هائی را کاهش دهیم.
به گمان من، ما در تلاش های مان برای دادخواهی و حقوق بشر نگاه به آینده داشته و می خواهیم جامعه ای بهتر بسازیم: جامعه ای که در آن نشانی از زندان سیاسی، شکنجه و اعدام نباشد. از همین رو لازم است به همه یادآوری نمائیم که بستگان مان و بسیاری از فرزندان این مرز و بوم و بسیاری انسان های شریف در تمام این کره خاکی برای استفاده از حق آزادی بیان و عقیده خود به خاک افتاده اند. من آنان را به نام خواهم خواند و به همه احزاب سیاسی و همه فعالین سیاسی، از جمله آقای خراسانی و آقای علیجانی، یادآوری خواهم کرد، که به احترام کشته شدگان مان برای ساختن ایرانی آباد و آزاد تلاش کنیم و به آزادی بیان و عقیده متعهد باشیم.
بیاد داشته باشیم که خشونت و تحقیر در زبان میتواند به آسانی و با فراهم آمدن شرایط مناسب به خشونت های فیزیکی تبدیل شود که بسیاری، از جمله خواهر و برادرانم قربانی آن شده اند.

۵- من برای آرمان های آقای خراسانی ارزش و احترام قائل هستم و شاید در بسیاری از آنها با ایشان شریک باشم، اما نمی پسندم که بدین دلیل دیگران را مورد بی احترامی قرار دهیم. من سالهاست که خوشبختانه چنین "اعتماد به نفسی" را از دست داده ام و بیش از آن پرسشگر هستم که گمان کنم حقیقت مطلق را کشف کرده ام (و این موهبت را بیش از همه مدیون برادرم محمود بهکیش و خواهرم زهرا بهکیش هستم).
دادخواهی به ما می آموزد که ادعای در اختیار داشتن حقیقت مطلق و تحقیر "دیگران"، میتواند زمینه ساز حذف فیزیکی آنان باشد. متاسفانه در قرن بیستم و بیست و یکم، نمونه های فراوانی وجود دارد که چنین جزم اندیشی هائی به جنایت های هولناک ختم شده اند. به تاریخ ایالات متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، جمهوری خلق چین، کامبوج، جمهوری اسلامی، اسرائیل، عربستان سعودی، شیلی، آرژانتین، و بسیاری از کشورهای مورد حمایت ایالات متحده آمریکا، اتحاد شوروی سابق و دیگر قدرت های بزرگ نگاه کنید.
دادخواهی به ما می آموزد که برای پیشگیری از تکرار جنایت، لازم است از چنین جزم اندیشی هائی فاصله بگیریم و برای دیگران و اندیشه های آنان احترام قائل بوده و همیشه پرسشگر باقی بمانیم.
به همین دلیل است که از حضور اندیشه هائی که مدعی کشف همه حقیقت هستند، از جمله دین سیاسی و در کشور ما اسلام سیاسی، در عرصه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وحشت زده هستم.

با احترام
جعفر بهکیش