آسیب شناسی جنبش چپ در ایران
چپ ایرانی، یقین، اتوپیا و عملکرد آن


پویا عزیزی


• شرایط داخلی ایران، تحولات منطقه‌ای و جهانی و تضادهای موجود میان طبقات جامعه و درنهایت تضاد خلق‌ها با سرمایه‌داری افسارگسیخته‌ جهانی بیش از هر زمان دیگری گسترده شده و چنین شرایطی امکان حرکت و قدرتمند شدن یک نیروی چپ منسجم و رزمنده را فراهم کرده است. اما آنچه از چپ ایران دیده می‌شود دلدادگی به ذهن‌گرایی، غرق‌شدگی در اتوپیا و بی‌عملی به آن است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣۰ شهريور ۱٣۹۶ -  ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۷


یقین و اُتوپیا محصولات بی‌نظیر کارکرد خرد انسان هستند و تقدیر و سرنوشت محصول کاهلی، ماندگی و بی‌خردی آن. پس هر انسانی که ذرّه‌ای خرد داشته باشد، برای ساختن آینده‌ی خود، تقدیرگرایانه دست روی دست نخواهد گذاشت.

این عبارت و همانندهای آن، در ابتدای سده‌ بیستم میلادی می‌توانستند روشنگر وضعیت روزِ جهان و تلاش‌های عمل‌گرایانه برای تغییر جهان باشند. هر روشنفکر و پیکارجوی چپ‌گرایی اعم از کمونیست، سوسیالیست یا سوسیال‌دموکرات، شماری از این گزاره‌ها را به ذهن سپرده بود و در میدان‌های نبرد طبقاتی و انقلاب‌ها به آن عمل می‌کرد.‬

تفاوت میان روشنفکران و پیکارجویان چپ آن روز و نمونه‌های امروزین آن نیز از همین گذر قابل بررسی است. تفاوت میان عاملان و ناظران! آن‌هم در زمانه‌ای که نیاز‌های سوداگرانه بر یقین انسان چپ‌گرا به جهان بهتر و اتوپیای او، سایه‌ای سرد و سنگین انداخته‌اند و رانه‌های لازم برای تحریک میل به آن‌ها، توسط سرمایه‌داری پیروز، آرام و خزنده از سراسر جهان برچیده می‌شوند.‬

اما ورای ارتباط تاریخی میان چپ و اتوپیا، امروز چه ارتباطی میان عمل‌گرایی و چپ وجود دارد؟ آیا عمل‌گرایی، به‌اندازه‌ اتوپیا محصول کارکرد خرد انسان نیست؟

بدون‌شک چپ، اتوپیا و عمل‌گرایی سه مولفه‌ای هستند که می‌توان با میزان حضور و بررسی ارتباط تاریخی آن‌ها، سنجه‌ای برای میزان تاثیرگذاری و قدرت مبارزه چپ‌گرایان داشت؛ اما باوجود اتوپیا که به شکل عام همواره در افق تلاش‌های عدالت‌خواهان چپ بوده است،‌ این عمل‌گرایی است که گفتمان چپ را توضیح می‌دهد.

چرا که گرایش به اتوپیا (به‌عنوان یک محصول خرد انسانی و یک مکان بدون زمان برای تصور انقلاب اجتماعی یا جهان بهتر) به‌تنهایی نمی‌تواند بر پیچیدگی‌های حاصل از شیوه‌ِ‌ تولید سرمایه‌داری، بر انکار و امحای هویتی، بر تضادهای موجود طبقاتی و بر سازوبرگ گسترده‌ی دولت فائق شود.

از همین رو است که نیروی انقلاب اجتماعی همواره مکان بی‌زمان و آرمانش (اتوپیایش) را نیز به اشتراک می‌گذارد و شعار "کارگران جهان متحد شوید" سر می‌دهد. چراکه مشترکین این مکان می‌توانند گذشته را به نفع آینده‌ در حالتی کمال‌گرایانِه رد کنند و در عمل، اتوپیا را محقق کنند.‬

اما اتوپیا قلمروهای معینی ندارد و مشترکین آن نیز به همان اندازه، متکثر و پراکنده‌اند. اتوپیا امری ناقص است و تا زمانی که بر محور عمل، یعنی واقعیت منطبق نشود، به وهمی فریبنده می‌ماند که ورود زمان و برساخت تاریخ، این امر ناقص را به حاشیه برده و از خود دور می‌کند. مگر اینکه عمل‌گرایی را به‌عنوان راهی برای جایگزینی هستی ستمگرانه کنونی دریابد؛ وضعیتی که از طریق آن، اتوپیا ناممکن نشان داده نشود.

برخلاف این ایده، چپ ایرانی پس از یک دوره مبارزه‌ی قهرمانانه، از دل یک انقلاب، با شکست سنگینی خارج شد و پس‌ازآن به نظاره تجزیه اندام‌های خود ایستاد. سازمان‌های درونی آن مدام منشعب و تجزیه شدند و فقدان طرح عملی برای بازسازی و انسجام و مهم‌تر از آن، دوری از عمل‌گرایی انقلابی، باقی‌مانده‌ این نیرو را به ذهن‌گرایی کشاند. پدیده‌ای که در رویارویی با دستاوردها و ازدست‌داده‌های جنبش‌های ضد سرمایه‌داری به‌ویژه تجربه فروپاشی "سوسیالیسم واقعاً موجود" در بلوک شرق و رشد دموکراسی نمایندگی در دولت‌های سرمایه‌داری، وضعیت پیچیده‌ای را رقم زد.‬

این پدیده اگرچه درجاهای دیگری از جهان هم قابل‌مشاهده است، اما ناتوانی چپ ایران در سازمان‌دهی طبقه‌ کارگر و گروه‌های برابری‌خواه، نه‌تنها نتیجه‌ یک شکست تاریخی جهانی، بلکه هم‌زمان نتیجه‌ سرکوب مداوم و شدید توسط طبقه حاکم و عدم توان مقابله با آن در عملیات انقلابی است.

این ناتوانی این روزها بیش از هر زمان دیگری به چشم می‌آید. آن‌هم در سال‌هایی که شمار اعتراضات کارگری در یک سال، چند هزار فقره عنوان می‌شوند و حتی نمونه‌های قابل‌ارائه‌ای از سازمان‌دهی توسط گروه‌‌های مختلف چپ وجود ندارد.
در فضای عمومی اجتماع نیز هیچ نشانه‌ای از مبارزه‌ی علنی یا نمودهای وجود مبارزه مخفی هم دیده نمی‌شود و دیگر حتی مانند ده سال گذشته و قبل از آن، بیانیه، اعلامیه یا حرکت تأثیرگذاری وجود ندارد که موضع چپ را به میان توده‌های مردم و کارگران ببرد و از وجود این نیروها بگوید.

فعالیت‌های اینترنتی نیز نشان داده‌اند که قادر به انجام این وظیفه نیستند. حتی دانشگاه که روزی مهم‌ترین سنگر چپ ایران بود از این نیرو خالی ‌مانده و فعالیت قابل‌توجهی طی سال‌های اخیر در آن صورت نگرفته است. میزان سرخوردگی آن‌قدر بالاست که دانشجوی چپ‌گرا نیز به این موضوع کمتر می‌اندیشد که فعالیت سازمان‌یافته می‌تواند برای آرمان‌های او آینده‌ای بیافریند.‬

جوانان و کارگران که سرمایه‌ جنبش‌های چپ هستند نیز در فقدان این نیرو و زیر آتش‌بارِ سرکوب، تبلیغات حکومت و رسانه‌های سرمایه‌ و مهم‌تر از آن حضور فعال شبه‌رفرمیست‌های حکومتی که تضادهای درون باندهای حاکم را نمایندگی می‌کنند به‌کلی از جنبش چپ گسسته‌اند و به تاریخ تحریف‌شده‌ آن باور د‌ارند.

روشنفکر چپ به ترجمه متون روی آورده و دریای تئوری‌هایش هرروز عمیق‌تر می‌شود، آن‌چنان عمیق که شنای در آن مشغولیت زمانی تا آخر عمر را طلب می‌کند. سازمان‌ها و احزاب چپ ایران هم سرنوشت متفاوتی ندارند. هیچ‌گونه موجودیت سیاسی فراگیری را نمی‌توان از آن‌ها مشاهده کرد؛ چه رسد به اینکه هرکدام به‌تنهایی بتوانند مبارزه برای رهبری سیاسی را (در جامعه‌ای که مناسبات سوداگرانِ بر اتوپیای جامعه آزاد و برابر برتری یافته‌اند) به دست بگیرند.‬

مشکل بزرگ این احزاب این است که هیچ‌وقت مشخص نیست در کدام جایگاه سخن می‌گویند. یا درگیر بحث‌های مربوط به گذشته‌ پرشورشان هستند یا اضافه بر عزاداری آن، سعی در نشان دادن نکته‌بینی و هوش قابل‌ستایشی دارند که به آن‌ها تحریف و انحراف از مارکسیسم و انقلاب درگذشته را نشان داده است.

حتی وقتی به سیاست روز نزدیک ‌می‌شوند، درحالی‌که از مهم‌ترین و انقلابی‌ترین وظایف پیش روی خود طفره می‌روند، ـ دقیقاً به‌همین دلیل روشن ـ شعارهایی می‌دهند که هرگز احدی را تهدید نمی‌کند. این سازمان‌های دیگر بسیار کوچک، حتی توانایی ایجاد رسانه‌ای تأثیرگذار در دوران رسانه‌ها را هم از خود نشان نداده‌اند.‬

به‌طور عام سرنوشت احزاب و سازمان‌های گوناگون چپ در خاورمیانه حتی بخشی که جامعه‌، علاقه و هموندی‌های بیشتری با آن‌ها دارد، از این سرنوشت جدا نمانده‌اند. شکست تاریخی و شرایطی که شرحش رفت آن‌ها را به دامان ناسیونالیسم و دیگری‌ستیزی کشانده و خروج آن‌ها از مبارزه‌ی روزانه راه را برای آن‌ها سنگلاخ‌تر کرده است.

این پدیده آن‌چنان جدی است که عزم‌های چندباره آن‌ها برای ورود به مبارزه شکست‌های دیگری را به آن‌ها تحمیل کرده است و اگر به بازبینی در ایدئولوژی و استراتژی سازمانی و عملیاتی خود نپردازند این امکان وجود دارد که هستی سیاسی و سازمانی خود را در تندباد انقلابی دیگر از دست رفته بیابند.‬

وجود و بروز این شرایط در حالی است که شرایط داخلی ایران، تحولات منطقه‌ای و جهانی و تضادهای موجود میان طبقات جامعه و درنهایت تضاد خلق‌ها با سرمایه‌داری افسارگسیخته‌ جهانی بیش از هر زمان دیگری گسترده شده و چنین شرایطی امکان حرکت و قدرتمند شدن یک نیروی چپ منسجم و رزمنده را فراهم کرده است. اما آنچه از چپ ایران دیده می‌شود دلدادگی به ذهن‌گرایی، غرق‌شدگی در اتوپیا و بی‌عملی به آن است.

بااین‌وجود بدون هیچ شکی، امروز می‌توان به توان تئوریک چپ ایران بالید، اما هم‌زمان با آن در واکنشی صادقانه باید از عدم عمل‌گرایی آن ابراز شرمساری کرد. اعتراف به شکست، شرمساری از ناتوانی گذشته و البته بالیدن به آنچه موجود است هنوز هم کافی نیست و باری از دوش طبقه کارگر و جامعه برنمی‌دارد. درست در چنین شرایطی است که باید آن لحظه‌ موعود عمل و بخت فرارفتن از وضعیت موجود را احضار کرد. تاریخ جنبش چپ در جهان از این لحظه‌ها کم ندارد نمونه اکتبر روسیه از این ‌دست است.‬

مقایسه شرایطی که امروز چپ ایران در آن قرار دارد با شرایط پیش‌ازاین می‌تواند دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دهه‌ چهل خورشیدی را یادآوری کند. اگر با یادآوری این دوران به انقلابی‌ترین تحلیل آن زمان هم مراجعه کنیم، پاسخ تاریخی روشنی در برابر ما قرار خواهد گرفت.
"مسعود احمدزاده" از نظریه‌پردازان چپ آن دوره با نقل گفتارهایی از "لنین" و "رژی دبره"، مواضع منفعلانه و بی‌عملی احزاب دیگر را نقد کرده و نشستن به انتظار جنبش توده‌ای خودبه‌خودی وسیع و بعد به دست گرفتن هدایت آن، بدون آنکه دست به عمل انقلابی زده‌ شود را درست به‌منزله‌ی‌ دنباله‌روی از جنبش خودبه‌خودی و درست به معنی پذیرش عملی وضع موجود می‌داند.

احمدزاده ایجاد این تعلیق را "تعلیق به محال" توصیف می‌کند و می‌نویسد: «اگر به نحوی جدی این مسئله را در نظر نگیریم که با اتخاذ چه شیوه‌هایی از مبارزه می‌توان (باوجود دشواری شرایط کار، باوجود سرکوب و خفقان، باوجود جدایی عظیمی که میان پیشرو و توده وجود دارد) پیشرو واقعی انقلاب یعنی سازمانی از انقلابیون را به وجود آورد که بتواند واقعاً و عملاً راه مبارزه را به توده‌ها نشان دهد و جریان مبارزه را از بن‌بست خارج کند، با اپورتونیست‌ها هیچ فرقی نداریم.»

تحلیل احمدزاده و همراهان او توانست از تجربه شکست فرارفته و در زمانه‌ی خود پروژه‌ی مشخصی را به فضای سیاسی وارد کند و عاملان آن را بیابد. اکنون اما چپ ایران همچنان در حال قیقاج از سرگیجه‌ ضربات سخت و تکان‌دهنده‌ای است که بر پیکر آن واردشده است. هرچند از نوشته‌ها و اظهارات صاحب‌نظران آن می‌توان دریافت که طولانی شدن زمان این قیقاج را دریافته‌‌، اما همچنان از ابداع پروژه نوین سیاسی ناتوان می‌نماید.‬ ارجاع به گفته‌های یکی از عمل‌گراترین رهبران انقلابی جهان نیز روشنگر همین موضوع است.

ولادیمیر لنین در رساله‌ "رویداد‌های نو و مسائل کهنه" می‌نویسد: «هرگز نباید به خود اجازه دهیم، حتی یک وجب هم از وظیفه‌ای که در برابر ما قرار دارد و خود را هرچه بیشتر به ما تحمیل می‌کند، یعنی از وظیفه کمک به توده‌های به‌پاخاسته، برای این‌که آن‌ها جسورتر و مصمم‌تر برخیزند، از وظیفه تحویل دادن نه دو، بلکه ده‌ها سخنور و رهبر به آن‌ها، از وظیفه به وجود آوردن یک سازمان واقعاً مبارز که قادر به هدایت توده‌ها باشد و نه به‌اصطلاح "سازمان مبارزی" که فقط تک‌روان نایاب را هدایت می‌کند (اگر بکند)، انحراف حاصل کنیم. این وظیفه سختی است ولی ما می‌توانیم کاملاً به خود حق دهیم که بگوییم هر قدم از جنبش واقعی، مهم‌تر از یک دوجین سوءقصد و مقاومت‌های انفرادی و حتی مهم‌تر از صدها سازمان و حزبی است که تنها از روشنفکران تشکیل‌شده باشند.»

ارجاعات بالا نشان‌دهنده‌ مهم‌ترین امکان‌ها برای تصور ارتباط میان اتوپیا و انگیزه‌بخشی آن با نیروی چپ انقلابی است. اگر چپ ایران بتواند از بستگی خود خارج شود، به‌سوی این مجادله درونی برود و خود انتقادی را از این بابت پیشه کند که در طول سال‌های پس از شکست، همچون موجودیتی تغییرناپذیر (بازیگر نقش قربانی محبوب) هرگز در جریان عمل قرار نگرفته است؛ می‌تواند بازهم در چشم‌انداز امکانات تغییر، خودنمایی کرده‌ و کیفیت، دیالکتیک و تغییرپذیری خود را نشان دهد.

اما چپ ایران در کلیت نظری خود هنوز این اصل منطقی را نپذیرفته است که اتوپیای مشترک هرگز از تکرار تجربه‌های شکست‌خورده پیشین، به دلیل سازوکار پیشگیرانه دشمن، تحقق نخواهد یافت و سرخوردگی‌های حاصل ازاین‌گونه ادامه کاری، تنها باعث آشفتگی‌هایی است که به‌جای استحکام نظر و عمل، میان این دو شکافی عمیق می‌اندازد.

چپ پیرسالار ایرانی هنوز درنیافته است که نیازمند یک تحول عمیق در روش‌های مبارزه است و برای ایجاد این تحول عمیق، پیش از همه‌چیز باید برای پراکندگی صفوف خود چاره‌ای بیندیشد. گویا بر این نتیجه چشم‌بسته است که تمرکز گروه‌های مختلف انشعابی و کوچک چپ بر ساختار هویتی خود و وجود طیف‌های وسیعی که تمایلی به مبارزه اشتراکی ندارند؛ در کنار بی‌عملی حاصل ازآنچه شرحش رفت، جز انشعاب دیدگاهی در چیستی مفهوم چپ و گسست جامعه از آن، چیزی به بار نیاورده است.

درواقع ناممکن چپ ایران، درست در همین لحظه، عدم توانایی آن در ایجاد یک پلتفرم برای مبارزه اشتراکی است. پس باید واقع‌بین بود و ناممکن را طلب کرد. بازسازماندهی نیروهای باقی‌مانده و همگرایی قدرتمند آن‌ها در یک پلاتفرم مشترک می‌تواند در ایجاد یقین در طبقات جامعه به‌ویژه طبقه کارگر، در تزریق اتوپیای جامعه آزاد و برابر به آن و سپس ورود به حوزه عمل برای ایجاد آن راهگشا و تاثیرگذار بوده و مرحله بحران‌زای گذار را پایان دهد.‬

مبارزات نوین علیه سرمایه‌داری در منطقه و جهان نشان می‌دهند که تحولات شایان توجهی نه‌فقط در مبارزه تک‌بعدی برای طبقه کارگر بلکه در شکلی چندبعدی و متکثر از جانب گروه‌های مختلفی که توسط دولت‌ها استثمار می‌شوند، ایجادشده‌اند. مبارزه ریشه‌ای برای حفاظت از محیط‌زیست، تبعیض‌های ملی و نژادی، برابری جنسیتی، تسلیحات هسته‌ای، میلیتاریسم و دولت-ملت به شکل کلی آن از سوی گروه‌های مختلفی پیگیری می‌شوند که مبارزه طبقاتی و حتی اتوپیا را از ماهیت تک‌بعدی پیشین آن دور کرده‌اند.

این تضادها به‌قدری با ماهیت سرمایه‌داری عجین شده‌اند که تغییرات و رفرم‌های کوچک نمی‌توانند منجر به حل آن‌ها شوند و جز با شیوه‌های مبارزه چندوجهی نمی‌شود به مصاف آن‌ها رفت. از همین رو است که ادامه کاری به شکل کنونی، پاسخی به شرایط فعلی نخواهد داد و جز تداوم پراکندگی موجود، نتیجه‌ای به بار نخواهد آورد.

تنها ممکن کردن ناممکن همگرایی، اگر به شکل واقعی بازتاب‌دهنده مبارزات طبقاتی و اتوپیای متکثر شود و در عمل به مبارزه با آن برود مورد استقبالی وسیع از سوی مردم قرار خواهد گرفت.

نقطه آغاز این همگرایی فراروی از بعد هویت‌سازمانی و حزبی به معنای تنها ساختار مبارزه و ایجاد یک پلاتفرم است که نیروهای گوناگون را گرد مولفه‌های مشخص و فراگیر همراه کرده و شورای رهبری جنبش چپ را تشکیل دهد. آن‌هم در شرایطی که هیچ نیروی درونی به شکل هژمونیک برای قبضهِ‌ی این رهبری تلاش نکند.

چپ پیرسالار ایرانی باید به این اندازه بالغ شود و از ادامه نمایش درونی و بی‌ثمر هژمون بودن خود دست بردارد و تجربیات گسترده‌اش را با جنبش‌های جدید پیوند دهد تا گسست‌ از طبقه و خلق را جبران کرده و با استفاده از توانایی جنبش‌های جدید، به مبارزه عینی و عملی دیگری بپیوندد.