واهمه از کمدی غولها
در پاسخ به مقاله بازگشت کمیک به غولها


مرتضی اصلاحچی


• باز تولید مجدد چپ از سوی فعالین دانشجوئی نه از سر تفنن که برآمده از بطن تحرکات اجتماعی در کشور است، مبارزات اجتماعی اینگونه ایجاب می کند که دانشجویان مجددا بیرق جریان چپ را که به مدد قلع وقمع یک نسل از فعالین این جنبش به زمین افتاد بلند کنند و با آگاهی از هزینه های فراوان پرچم جنبش اجتماعی طبقه کارگر را در دست بگیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ بهمن ۱٣٨۵ -  ۱۴ فوريه ۲۰۰۷


همواره در عرصه سیاست برای شناخت یک جریان و پی بردن به وضعیت آن می توان از موضع گیری های مخالفان آن استفاده کرد. طبیعی است که هرگاه جریانی حرکت پیش رونده خود را شدت بخشد حجم حملات مخالفان و دشمنان نیز تشدید می شود وتجربه اثبات کرده در اکثر مواقع جریاناتی که قافیه را در عرصه عمل باخته اند در عرصه نظر تلاش می کنند تا این خسران را جبران کنند اما از این حقیقت غافلند که تئوری و نظریه علی الخصوص در عرصه اجتماع از خلا پدید نمی اید بلکه ارتباط تنگاتنگی با واقعیت اجتماعی دارد و همواره تئوری های اجتماعی از دل معادلات عینی و واقعی مبارزات اجتماعی بیرون می آیند بدین سان است که جریانات مغلوبه در عرصه عمل نمی توانند در عرصه نظر موفقیتی حاصل کنند چراکه اگر تئوری آنها به معنای واقعی کلمه راهگشا بود برتری خود را در عرصه واقعی به اثبات می رسانید. البته نباید به این مسئله ساده انگارانه نگاه کرد چراکه پیشروی وپیروزی یک جریان سیاسی صرفا مربوط به درستی تئوری نیست
(در اینجا منظور از درستی ابدا به معنای حقانیت نمی باشد) و چگونگی اجرای این تئوری ها نیز نقشی مهم به اندازه خود تئوری بر عهده دارد البته نباید از وضعیت و چگونگی عملکرد مخالفان و دشمنان که تاثیر بر وضعیت یک جریان دارد نیز غافل شد.
باری حملات روز افزون جریانات مختلف به چپ رادیکال از این منظر خود نشانه ای بر قدرت این جریان است و انبوه موضع گیری های هیستریک علیه این جریان نقض غرضی است که حکایت از استیصال مخالفان چپ رادیکال در عرصه عمل دارد که به گوشه تاریک ذهن خود خزیده اند تا بتوانند هراز گاهی از این نهانگاه سنگی پرتاب کنند تا اکنون که نمی توانند جلوی حرکت این جریان را بگیرند لااقل خللی در آن وارد کنند.
مقاله بازگشت کمیک به غولها از اقای هاشم باروتی که در سایت ملی- مذهبی منتشر شد یکی از انبوه این نقدنامه هاست که علیه جریان چپ رادیکال نگاشته شده است. نگارنده تلاش کرده تا با استفاده از گفتمانی هابرماس –هرمنوتیکی این مطلب را القا کند که اکنون با خلق گفتمان های جدید بازگشت به مارکسیسم- لنینیسم امری مضحک به نظر می رسد. هرچند نظام تحلیلی این مقاله قدری مشوش و از هم گسیخته به نظر می رسید و مقاله تا حدودی گذری به هر کوچه بود اما نوع تحلیل و نظرگاه نقد ایشان امید بخش بود که در اینده بتوان شاهد مقالات تحلیلی تر با انتقادات بنیادی تر نسبت به جریان چپ رادیکال از طرف این جریان فکری بود. این مسئله مورد استقبال ماست چون همواره نقدهای برون گفتمانی نقاطی را روشن می سازند که نقد درون گفتمانی غافل از آن است.
نگارنده رجوع دانشجویان به مارکسیسم - لنینیسم را کمیک تلقی کرده و تلاش نموده با اینگونه مطرح کردن گرایش دانشجویان به این جریان، چپ رادیکال را تخطئه کند. البته حرجی بر ایشان وارد نیست چراکه توهین و تمسخر جزو ذاتی ادبیات سیاسی ما به شمار میرود و مقاله ایشان در قیاس با فحش نامه هائی که لیبرالهای پرو امریکا علیه ما منتشر می کنند کاملا مودبانه است. از طرف دیگر ما خوشحال می شویم کسانی که غصه وادادن در عرصه سیاسی را در دل دارند با نظاره کمدی غولها لحظه ای شاد شوند.
باید به این نکته اشاره کنم که باز تولید مجدد چپ از سوی فعالین دانشجوئی نه از سر تفنن که برآمده از بطن تحرکات اجتماعی در کشور است، مبارزات اجتماعی اینگونه ایجاب می کند که دانشجویان مجددا بیرق جریان چپ را که به مدد قلع وقمع یک نسل از فعالین این جنبش به زمین افتاد بلند کنند و با آگاهی از هزینه های فراوان پرچم جنبش اجتماعی طبقه کارگر را در دست بگیرند.
هدف از نگارش این مقاله بیان نکاتی پیرامون دو بحث خلق مدل بومی و اعمال مغایر منافع ملی چپ بود اما از ابتدای نگارش حاشیه به علت اهمیتی که داشت متن را تحت تاثیر خویش قرار داد.
آقای باروتی در مقاله خویش اشاره به خلق مدل بومی با توجه به دو مقوله زمان و مکان کردند و روشنفکران ترجمه ای (بخوانید چپ) را متهم کردند که با پرداختن به جریانات دم دستی که ارتباطی با فرهنگ و سنت ایرانی ندارند نمی توانند تاثیری بر سیکل معیوب دموکراسی داشته باشند. بدون در نظر گرفتن این نکته که قسمت اعظم مقاله ایشان ملهم از ترجمه همین روشنفکران ترجمه ای عمدتا چپ بود بر این نکته کاملا بدیهی صحه می گذاریم که برای تبیین سیاست های راهبردی توجه به شرایط زمانی - مکانی کاملا ضروری است اما این بدان معنا نیست که نمی توان ونباید از تجربه ها، تاکتیک ها و استراتژی های دیگران استفاده کرد. چراکه مدل های سیاسی می توانند به وسیله مطالعات تطبیقی و یا در نظر گرفت شرایط مشابه در دو زمان و مکان متفاوت راهگشا باشند بنابراین بیان این مسئله که چون یک جریان برآمده از فرهنگ وسنت یک جامعه نیست نباید بدان پرداخت امری غیرقابل پذیرش است. البته باید به این نکته اشاره کرد که از نظر چپ، یک جریان سیاسی برآمده از طبقات اجتماعی با چهارجوب اقتصادی خاص است نه برایند روبناهای فرهنگی.
از طرف دیگر با مطالعه تاریخ معاصر ایران می توان مثال نقض های فراوانی آورد که این نکته نظر را به چالش می کشند، می توان به جریانات چپی اشاره کرد که هرچند به زعم نگارنده مقاله مذکور ارتباطی با فرهنگ ایرانی نداشتند و مدل بومی نبودند اما توانستند تعداد قابل توجهی از مردم را با خود همراه کنند. به این مسئله نیز باید اشاره کرد که می توان از جریانات بومی ای نیز یاد کرد که اگرچه بنیان خود را بر اندیشه های ملی و مذهبی مردم قرار دادند اما نتوانستند کوچک ترین ارتباطی با توده مردم برقرار کنند و نظرات آنها از حد حلقه های روشنفکری خارج نگشت که این مسئله آفتی بزرگ برای جریانانت سیاسی است (باید از این نوگرایان دینی پرسید که اندیشه های ایشان تا چه اندازه توانسته است باورهای ارتجاعی و خرافی مردم را تغییر دهد؟). از منظر سیاسی نیز اینان صرفا در دوره ای خاص و در شرایطی که دیگر جریانات آلترناتیو حضور نداشتند توانستند اندکی سمپات به دست اورند و به محض به وجود آمدن جریانات دیگر به خوبی دریافتند که توان رقابت با انها را ندارند.
نکته دیگر که اقای باروتی به صورت یک جمله به آن اشاره کرد این بود که عملکرد جریان چپ در بسیاری مواقع مغایر منافع ملی بوده است. برای باز کردن موضوع ابتدا باید گفت که منافع ملی چیست.
به زعم فعالین چپ اصولا مردم صرفا بدین خاطر که در یک محدوده جغرافیائی در کنار هم زندگی می کنند منافع مشترک ندارند بلکه منافع بستگی به طبقه اجتماعی افراد دارد، نمی توان هیچ پدیده کلانی را در نظر گرفت که منفعت و ضرر یکسانی برای طبقات مختلف داشته باشد. بنابراین زمانی که بحث مبهم و کاملا ذهنی منافع ملی به میان می اید باید این سوال را مطرح کرد که منافع ملی برای کدام طبقه از مردم؟ در اینصورت است که می توان به صورت علمی به بحث پرداخت.
این امر کاملا طبیعی است که همواره سیاست ها و موضع گیری های یک جریان سیاسی به نفع یک طبقه و به ضرر طبقه دیگر بوده است و از آنجا که سیاست های ضد سرمایه داری جناح چپ بر علیه سرمایه داران حاکم بوده است چپها همواره متهم به عمل خلاف منافع ملی بوده اند.
برای روشن شدن مسئله اشاره به این نکته خوب است که در حال حاضر جمهوری اسلامی دستیابی به انرژی هسته ای تحت هر شرایطی را منفعت ملی می داند و هرآنکس که مطلبی در انتقاد به سیاستهای جمهوری اسلامی در اینباب بیان کند خلاف منافع ملی حرکت کرده است حال اینکه بسیاری از فعالان سیاسی پافشاری جمهوری اسلامی بر این مسئله را خلاف منافع ملی می دانند. حال کدامیک له و کدامیک علیه منافع ملی است؟ و اصولا معیار عمل مطابق منافع ملی با چه مولفه هائی تعریف می شود؟
بنابراین بیان این مسئله که عملکرد چپ خلاف منافع ملی بوده است به اندازه خود مقوله منفعت ملی بی معنی است چون اصولا سیاست های اثر گذار بر منافع دو طبقه ولو اینکه در یک واحد جغرافیائی باشند متفاوت اند و اگر احیانا دو طبقه به صورت مقطعی در یک امر مشخص نفع مشترک پیدا می کنند این صرفا گذراست و این امر نمی تواند حاکی از منافع دائمی و مشترک این طبقات باشد. بیان این نکته کاملا الزامی است که برخی جریانات به ظاهر چپ که اقای باروتی عمل انها را مغایر منافع ملی در نظر داشتند از نظر فعالین چپ مطرودند البته نه بدین خاطر که خلاف منافع ملی!!! عمل کردند بلکه به این خاطر که به جنبش اجتماعی طبقه کارگر خیانت کردند.

Morteza_che@yahoo.com