پخش دفاعیات خسرو گلسرخی از تلویزیون حکومتی!


دو یادداشت از بهروز صفری و الناز انصاری


• ما یتیم مانده‌ایم و حالا پدر! نگاه کن میراث‌مان را فرستادند بالای آنتن‌ها تا مثلا فراموش کنیم که تنمان می‌لرزید همین ۶ ماه پیش در گورستان خاوران. همین خاوران پرت و دور را می‌گویم که فوج فوج کرامت و خسرو در آن خواباندند و روش آهک ریختند تا رفقا مهربانانه‌تر کنار هم جا شوند و دیگر هیچ گلسرخی بر خاک‌اش نروید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ بهمن ۱٣٨۵ -  ۱۵ فوريه ۲۰۰۷


اشاره: پخش نیمه کاره و سانسور شده دفاعیات خسرو گلسرخی از کانال سه سیمای جمهوری اسلامی ایران در جریان جشن های «دهه ی فجر»، که بر کرات صورت گرفت، با واکنش های مختلفی از سوی فعالان چپ در ایران مواجه شد. در زیر دو یادداشت در این زمینه را می خوانید:

بهروز صفری
ای سرزمین من، من در کجای جهان ایستاده ام؟

شب قبل از ۲۲ بهمن امسال تلویزیون حکومتی چندبار دفاعیات گلسرخی در دادگاه را پخش کرد. جالب اینجاست که تا به حال چنین حرکتی از صدا و سیما صورت نگرفته بود. اما دلیل این امر واضح است. روز به روز که ایدئولوژی حکومت بیشتر رنگ می بازد، نیاز آنها به دست بردن به سوی ارزشهایی که مورد احترام جامعه اند بیشتر می شود. در سالیان گذشته پخش سرود «ای ایران» از رسانه حکومتی اقدامی عجیب تلقی می شد، اما امسال تلویزیون رسما دفاعیات یک مارکسیست را پخش می کند! به هر حال از این لحاظ که می دانند که گلسرخی در میان مردم از احترام عمیقی برخوردارست می خواهند به سود خود استفاده کنند و نکته مهم در هم همین جاست: ته کشیدن نظام ارزشی خودشان!
اما در حاشیه یک نکته قابل ذکر است:
پس از پخش دفاعیات گلسرخی از شبکه سوم سیمای حکومتی، شخصی بنام «رحیم پورازغدی» در تلویزیون ظاهر می شود و مدعی می شود که چپگرایانی چون گلسرخی و پویان از روی بی سوادی به سوسیالیسم گرویده بودند!! این شخص ادعا می کند که امیرپرویز پویان و بیژن جزنی از نظر فلسفی بی سواد بودند!! ببینید چه کسی این حرف را می زند: شکنجه گر مشهور رژیم، شخصی که توسط زندانیان سیاسی چهره واقعی اش مورد شناسایی قرار گرفت و مشخص شد که او در دهه شصت زندانیان سیاسی را شکنجه می کرده! این جانی حرفه ای، جزنی را بی سواد می خواند!

آه اسفندیار مغموم
تو را آن به که چشم
فرو پوشیده باشی...

اگر تلویزیون انحصاری رژیم راست می گوید، این را هم به اطلاع عموم برساند که چند نفر همرزم و همفکر گلسرخی در دوران جمهوری اسلامی اعدام شدند.

یک نمونه را من از اهواز می گویم:
سه روز پیش (۱٨ بهمن) سالروز تیرباران شدن جمعی از دانشجویان دانشگاه جندی شاپور اهواز بود که به جرم هواداری (و نه عضویت) از فداییان (پیشگام) و در پی یورش موسوم به «انقلاب فرهنگی» به دانشگاهها در سال ۱٣۶۰ اعدام شدند. تنها جرم این دانشجویان هواداری از یک جریان غیر نظامی بوده، نه تنها این دانشجویان در تمام عمرشان اسلحه در دست نگرفته بودند، بلکه اصولا اعتقادی به مبارزه مسلحانه نداشتند، اما ناجوانمردانه تنها به خاطر عقایدشان، با تایید حکم اعدام از سوی حاکم شرع وقت اهواز (آیت الله احمد جنتی) در هیجدهم بهمن ماه ۱٣۶۰ تیرباران شدند. جنتی اینک به ریاست شورای نگهبان قانون اساسی رسیده(!) حتی قوانین جمهوری اسلامی را نیز که بر طبق آنها تنها «محارب با خدا» (یعنی کسی که علیه رژیمم اسلامی دست به سلاح ببرد) حکمش اعدام است، را نیز زیر پا گذاشت و در ازای آدمکشی مقام گرفت. نمونه های این چنینی بسیار بسیار زیادند، این تنها نمونه ای بود تا چهره واقعی کسانی را که اینک برای خودشیرینی دفاعیات گلسرخی را پخش می کنند را یادآوری کنم.

برخی از رفقا معتقدند که رسانه حکومتی از این رو دادگاه گلسرخی را پخش کرد تا بدینوسیله جریان چپ را «حکومتی» نشان دهد و از اعتبار آن بکاهد. من با این دیدگاه مخالفم. گمان نمی کنم رژیم برای چنین کاری سراغ شخصی چون گلسرخی برود که در میان توده های مردم (چه سیاسی و چه غیر سیاسی) حکم یک قهرمان را دارد. آنچه گلسرخی را نزد توده ها ارزشمند ساخت فدایی بودن او (نه به معنای سازمانی) بود، ایثار گری، شهامت و از خود گذشتگی ای که از خود در راه افشاگری قدرت حاکم نشان داد بود. گلسرخی آبروی چپ ایران بود. رژیم برای تخریب چپ آدم کم ندارد: توابها و چپ های پلاستیکی را قطعا می تواند برای این منظور می تواند استفاده کند نه گلسرخی را.
ای کاش رفیق شهید می توانست برخیزد و همان کاری را که در مقابل همتایان سلطنتی اینها کرد به چهره کریه آنها که با پخش فیلم دفاعیات او، قصد بهره برداری و سوء استفاده دارند تف می کرد. کاش رفیق قهرمان زنده بود و به پفیوزی چون «پور ازغدی» - شکنجه گر و آدمکش حرفه ای کثیف رژیم - و شرکاء می فهماند که آخر آنکس که دکترای جنایت گرفته را با اظهار نظر درباره فلسفه جزنی و پویان چه کار؟ که گلسرخی خود درباره سیاهکل گفته بود:
ای کاش تمام خیابان شهر جنگل بود...

منبع: وبلاگ چپ نو

الناز انصاری
بگذار به گل‌های سرخ‌مان برسیم

حالا نوبت شما بود رفیق گل‌های سرخٍ خاوران و کرامت گورستای‌های شیار خورده به خون بی نشان.
حالا نوبت شما شد که سگ خور شوید تا آخرین "ملا خور" شده‌ی انقلاب ایران باشید.
دوباره رفتی روی آنتن، رفیق! دوباره رفتی آن بالا روی آنتن آن سازمان عریض و عجیب. "ان الحیات و عقیده الجهاد". سلام رفیق خسرو! دوباره آوردن‌ات روی آنتن تا دوباره رفته باشی سینه کش دیوار. سلام کرامتِ هوا دلپذیر شد. فرستادند روی آنتن تا دوباره سرود خودت را بشنوی. پیش از اینها باید می‌فهمیدیم سرود تو را اگر مصادره کردند و با وقاحت به روی مبارک نیاوردند، تو را هم مصادره می‌کنند گیرم کمی دیر.
دیوانه نشده‌اند رفیق! تعجب نکن. اتفاقی نیافتاده. رفقایت هم تلوزیون را نگرفته‌اند. این آخرین لابه‌هاست.
دلت نگیرد و لبت نلرزد پشت انبوهی سبیل‌هایت. وقتی شما را کشته بودند یک قانون ادبی مد شد که میراث‌دار تنها ٣۰ سال حق وراثت معنوی دارد. لابد شما هم تاریخ‌تان تمام شد که دست دراز کردند به میراث این چپ‌های یتیم مانده.
ما یتیم مانده‌ایم و حالا پدر! نگاه کن میراث‌مان را فرستادند بالای آنتن‌ها تا مثلا فراموش کنیم که تنمان می‌لرزید همین ۶ ماه پیش در گورستان خاوران. همین خاوران پرت و دور را می‌گویم که فوج فوج کرامت و خسرو در آن خواباندند و روش آهک ریختند تا رفقا مهربانانه‌تر کنار هم جا شوند و دیگر هیچ گلسرخی بر خاک‌اش نروید.
تعجب نمی‌کنم. هیچ بعید نیست فردای همین روزهای آخرینٍ دیوار و میله زرافشان بگویند می‌خواهند به دکتر مدال استقامت و رشادت دهند و صدای‌اش را پخش کنند از رادیو پیام: " من از خلق‌ام دفاع می‌کنم".
بچه خر می‌کنی بی پدر؟ حالا که هر چه به یاد میاوریم خون است و خاوران؟ حالا که تا مادر لب تر می‌کند به گفتن نام و نشان عکس‌های توی آلبوم می‌گوید: اعدام شد. قبل از اعدام بهش تجاوز کردند. ترور شد. توی درگیری کشتند. فراری شد ... ؟ حالا که یتیم مانده‌ها میراث ۱۶ آذرشان را نعره می‌زنند از بالای درها و دیوارها؟ حالا که انرژی هسته‌ای‌ات را در دانشگاه‌ وارونه می‌گیرند؟
بچه خر می‌کنی؟ شیطان بزرگ پشت گوش‌ات رجز خوانده، می‌ترسی و دنبال هم‌ترس می‌گردی؟
خواب خوش دیده‌ای برادر! هنوز آنقدر یتیم نمانده‌ایم که دست میراث دزد تو را به دریوزگی ببوسیم. دیر کردی برادر! برادرکشان تو را یادمان مانده هنوز.
اگر چشم‌های خورشیدی کرامت در آن دادگاه خاموش نمی‌شد، اگر دستان خسرو همان روز فرو نمی‌افتاد، مگر حالا کجا بودند؟ نگو رفته بودند توی کابینه پرزیدنت احمدی نژاد وزیر رفاه شوند که مرغ پخته هم می‌خندد. برو بخواب برادر! یتیم هم اگر مانده باشد این نسل گرفتار گل‌سرخی را که تو در دست گرفته باشی بو هم نمی‌کند.
تعجب نمی‌کنم. بگذار به وقاحت نایاب تو بخندم برادر و گل‌های سرخ باغچه‌ام را آب دهم.

منبع: وبلاگ زنانه