از برادرم... و درباره ی جنبش دادخواهی - مرسده محسنی

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : زنده یاد مجتبی یت جاودان باد! - شعله ای جاوید نامش در جهان باد!
وَه وَه!
چه زیبا!
به آن لحظه دل بستم
و دیری به تماشایتان نشستم
حتی وقتی که دیگر
تو به تهران رسیده بودی
من با تابلوی شما در دل می گشتم؛
از شهر های شلوغ بیزارم
پس بردمش به «چِمَه دُومَن» ۱
در کنار چشمه ی پر آب نهادم
از اندوه زمانه کمی رَستَم
پس دورخیز کردم
با زلالِ موسیقی آب
به تماشای دیدار خواهر و برادری نشستم.

باری، وقتی که زیبا دلیری کردی
دیدم که زلف دیدار
چون دریا، موج زنان است
و شور جهان در آن نهان، چنان
که در واژه نگنجد.
به سالیان دور دست رفتم:
ستارگان شیدایی
کاکل های پندار را می بافتند
و در موج خیز حادثه ها
به جستجوی انسان می شتافتند
و ما در گفتار دل بسته بودیم
به فردایی
که بهار را
به پیروان گندمزاران
می بخشید
و دیدم
که خورشید
بر لحظه ی دیدار شما غریب درخشید.
با شما بودم
و گوهستانی ترین ترانه ها را در دل سرودم
چنگ مزدکی نواختم
جهانی ساختم
و به ساخته ی خود دل باختم
وقتی که در آغوش هم بوسه باران گشتید؛
وقتی که اینک مظلومانه
دوباره در یاد یاران گشتید.

آری، کبوتری سپید را
در آسمان ییلاقی آبی
به پرواز در آوردم
و در دل
با وَشتَنِ واژه ها
گریستم
وقتی آن لحظه را با شمایان زیستم.

زنده یاد مجتبی یت جاودان باد!
شعله ای جاوید نامش در جهان باد!

۱ - چِمَه دُومَن(تالشی) = دامنه ای که چشمه سار است؛ و نام ییلاقی در شهرستان ماسال.
٨۱۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۶       

    از : س ا

عنوان : نمی دانم ...
با دوستی تحصیل کرده در سوگ آشنایی نشسته بودیم که گفت فلانی زندگی اصلا معنا نداره!!! در جواب گفتم اگر زندگی تنها خوردن و خوابیدن و خوشی های الکی باشد، حق با توست بی معناست. ولی اگر انسان خودسازی کند یا بقول کسرایی حاصل زندگیش "پل بکشد به ساحل آینده ..." آنوقت اتفاقا بسیار پر معناست. گفتم فوت این عزیز از دست رفته البته آزاردهنده است، اما بین این مرگ با مرگ ستار بهشتی، شاهرخ زمانی یا هزاران کسان دیگر که برای بهبود زندگی همنوعانشان باعتراض برخاستند، فرق هست.
گفت بله اما آنها خودشان آن راه را انتخاب کردند و کسی که پا به عرصه مبارزه گذاشت با مرگ هم دست و پنجه نرم می کند!!!
این گفتگو با این دوست نسبتا جوان که انقلاب را بیاد ندارد، بسیار آموزنده و در عین حال آزاردهنده بود. برای جامعه (حداقل بخش قابل توجهی از آن) چنین جا انداخته اند که گویا دادخواهان و فعالین سیاسی خود داوطلبانه به استقبال مرگ رفته اند. نمی دانم قادر به رساندن منظورم هستم یا خیر؟
به آن دوست گفتم که نه عزیز! آنها از من و تو بیشتر به زندگی عشق می ورزیدند و برای رسیدن به جامعه ای بهتر سکوت را جایز نمی شماردند، فقط همین! این حکومت هایی مثل شاه و ولایت فقیه هستند که پاسخ دادخواهی و آزادی خواهی را با گلوله و دار و درفش داده و می دهند. آیا از نسلی با این حد از آگاهی می توان انتظار یاری داشت؟
٨۱۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۶