الیگارشی حاکم کشور را به کجا میبرد؟-اردشیر قلندری


اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ مهر ۱٣۹۶ -  ۱۷ اکتبر ۲۰۱۷


 کشور ما در شرایط بسیار سختی بسر میبرد. انچه که در بازه حدود چهل سال گذشته برپایه اجرای دستورات و سیاست های نهادهای غارتگر جهانی گردهم امده اند، اینک امکان تنفس جامعه را مسدود، گام به گام کشور را به نابودی می کشاند. فساد نه تنها در دستگاه دولت و دولتمردان، بل جامعه را نیز فرا گرفته، در هیچ دوره ای از تاریخ مدون ایران، جامعه، بدین سان در فلاکت اقتصادی، فقر، اسیب های فرهنگی، اخلاقی، دروغ.... قرار نگرفته است.
در هنگامه انتخابات ریاست جمهوری چنین وانمود گشت که اگر روحانی رئیس جمهور گردد، اقتصاد رو به رشد خواهد گذاشت، فرصت های شغلی گوناگون ایجاد، صنایع تولیدی فعال، "چرخ اقتصاد در کنار سانتریفیوژها" خواهد گشت. چندین ماه از دوره دوم ریاست جمهوری روحانی گذشت، هیچ فرجی رخ نداده است، اقتصاد کشور در خواب زمستانی ژرف فرو رفته، امیدی به بیداری ان نمی باشد.
مصیبت دیگر این است که دولت هیچ برنامه ای در راستای بهبودی اوضاع، حل مضل بیکاری، تقویت تولید داخلی، حتی کمک به تولید کنندگان، به بیان دیگر حمایت از "سرمایه داری مردمی" ما ندارد، بل انچه که هنوز موجود است نیز به نفس های اخر انداخته است. در صورت ادامه روند موجود، ایران تنها کشوری در جهان خواهد بود که سرمایه داری ملی خود را هدفمندانه به نابودی کشانده است. برایند این سیاست نابودی صنایع داخلی و وابسته سازی تمام عیار کشور می باشد. طوری که با فروش نفت... ساده ترین وسایل نیز باید از خارج خریداری گردد.
فساد معضل دردناک دیگری است که چکاد تمامی سازها از بالاترین تا پائین ترین ها را پیروزمندانه درنوردیده است. فساد با همه گستردگی ویرانگرش در کشور نهادینه گشته، هیچ راهی برای مبارزه با ان وجود ندارد، مگر کلیت رژیم موجود فروریزد.
افول اخلاقی، عدم مسئولیت در قبال کشور و شهروند، منافع پرستی به بلندترین میزان ممکن رسیده است. بدون هرگونه ترس از واکنش جامعه میلیاردها هزار تومن اختلاس گردید، واکنش خامنه ای " کش ندادن" بود. اگر بخواهیم به ریشه یابی اختلاس ها بپردازیم، باید گفت؛ رژیم خود یکی از بانیان اصلی افول اخلاق کشور است. اصولن هرجا که دین و یا روابط دینی نقشی در اقتصاد، سیاست و مساله راهبردی داشته است، ان جامعه به افول اخلاقی مبتلا شده است. درواقع، دین سیاسی شده، بهترین مستمسک در راستای توجیه اختلاسگری، ستم های اقتصادی و اسیب رسانی های اجتماعی در جامعه ای است که ریش و قیچی را در دست دارد.   
در روانشناسی اجتماعی، ما پدیده ای بنام لوث شدن داریم، که روانشناس امریکایی جان دارلی ان را به دو صورت طرح مینماید: لوث مسئولیت و پخش مسئولیت. هر دوی این پدیده های اجتماعی در جامعه ایران جایی محکم برای خود به همت دولت اسلامی باز کرده اند. این امر با پدیده غیر قابل باور اما موجود در کشور ما با اعدام در ملاءعام اغاز شد. تقریبن هر هفته در کشور در میدان شهری، انسانی را به دار می کشند، تعدادی از امت "همیشه در صحنه" نیز برای تماشا و "صرف تخم افتاب گردان" به ان میدان می شتابند. رژیم با تکرار این امر، موضوع اعدام و وحشت مرگ انسان را شدیدن لوث نموده، تا جایی که از سوی جامعه واکنشی فراگیر در برابر این جنایت هفتگی صورت نمی گیرد.
پس از افشای اختلاس های چندین هزار میلیاردی، که امروزه دیگر تا سطح چند میلیون ناقابل سقوط کرده، معنای میلیارد ناچیز شده است، نیز از پدیده و اهرم لوث شدن مسئولیت و پخش مسئولیت استفاده، بطوری که حساسیت باشندگان جامعه را حتی غلغلک نیز نمی دهد. روند به مسیری رفت که اگر کسی در دستگاه دولت "خدمت" کند، چند میلیارد ناقابل ندزدد.... از همین زاویه تز "ژن برتر" پا به میدان وجود میگذارد، مایه چشم و همچشمی نیز می گردد.
پدیده "رانتخواری" در کشور عمیقن نهادینه شده، و افشای رانتخواران هیچ واکنشی در پی نداشته است، تازه در نهایت می بینیم که دو طرف، چه افشاکنندگان و چه ولی فقیه و سایر دولتیان در نهایت خونسردی از کنارش گذشته، رئیس جمهوری در مناظره های تلویزیونی به راحتی و با ارامش خیال در پاسخ به قالیباف ان را بحساب "مردانگی" خود می گذارد.
چه چیزی سبب چنین واکنش های خونسردی گشته است، ایا موضوع در تغییر تربیت جامعه است؟، یا "حس گله"جایگاه مهمی در جامعه یافته است؟. دولت اسلامی با تبلیغات شبانه روزی از انچه که در آغاز پیدایش اسلام، کارکردهای پیشگامان روکرده است، با انچه که امروز ایت الله ها به نمایش عموم گذشته اند، برابر نیست. گفته ها با کردارها در تضادی شدید قرار گرفته اند. جامعه نیز با دیدن حقایق، در پی بهشت روی زمینی، کلیت گفتار های دینی را ریشخند به شکل زندگی دینی می بیند. بر پایه "حس گله" بیرون ماندن از گله، به مثابه خورده شدن توسط شیران و پلنگان، تلاش دارد، بر پایه "منطق گله" زندگی کند. بدین ترتیب، جمهوری اسلامی، تمامی هنجارهای حساسیت های اجتماعی را به هم ریخته است. هیچ روزنه ای در راستای تغییر رویکردهای اجتماعی فوق نمی ماند، مگر گذر از وضعیت و طرد تمامی ساختارها و زیرساختهای رژیم موجود.
رژیم خود بخود، بر پایه تشدید تضادهای درون گروهی قابل دگرگونی نیست. جهت بررسی و شکافتن این امر بر روی چند موضوع کمی مکث می کنیم: اول اینکه حقیقتن مناقشاتی در کلیت دستگاه در جریان است. اما جناح های گوناگون الیگارشی متخاصم درون دستگاه از اصولگرایی و اعتدالیون تا اصلاح طلبان رنگ باخته، حاضر به تغییرات بنیادی نمی باشند!. اختلافات فوق، به همراه افشای رقیب در راستای جای پا بازکردن، شریک خوان یغما شدن است. دوم، هرکدام از جناح های الیگارشی فوق پرورش یافته دستگاه ولایی بوده، تصور گذار از این دستگاه به فازی بالنده تر را در مخیله نداشته و بر پایه منافع طبقاتی نمی تواند داشته باشد. از سویی، تضاد های داخلی از دوران باستان تا به امروز در دستگاههای حکومتی وجود داشته است، در کشور ما از زمان هخامنشی تا به امروز تضادهای موجود، تحولی در راستای بهبودی اوضاع اکثریت قریب با اتفاق زحمتکشان نداشته است. ان شاه رفت ان دیگری امد، خاتمی رفت، احمدی نژاد پوپولیست ویرانگر امد. سبز بنفش شد...

آیا ما به عنوان نمایندگان چپ می توانیم از این تضادها بهره مند گردیم؟

چپ معمولن زمانی که در جامعه موجودیت فعال داشته باشد، میدان برای مانور اجتماعی داشته باشد، موثر است. رژیم با کشتار کنشگران چپ در دهه شصت، عملن راه فرازمندی جامعه، کنترل کارکردهای رژیم توسط حزب و سازمانهای چپ، ایجاد موازنه در راستای بهره مندی از فرصت ها را بست. انچه که رد رابطه با مناقشات سیاسی فوق و نقش چپ می توان گفت، این است که چنین مناقشاتی هرگز بر ارزش چپ تا به این لحظه نیافزوده است، چراکه، چپ در گیردار مستقیم انها نمی باشد. از این رو، از دید نگارنده، اعم تضادهای موجود در هرم قدرت، مبارزات میان گروهی الیگارشی دستگاه به منظور حل و فصل تضاد های درونی شان صورت میگیرد، که اجبارن از زیرجلد خود هر از چندگاهی بیرون میزند. هر کدام از گروه های مخالف بخشی از حقایق را با تبدیل ان به کالای سیاسی در راستای دستکاری((manipulation افکار عمومی بر ملا می سازند. عرضه این کالا در راستای کسب جایگاهی در معادلات سیاسی اتی رخ میدهد. توجه کنید، در "افشاگریهای" انتخاباتی، روحانی حملات شدیدی به تفنگ داران می نمود، اما پس از پیروزی، همان تفنگ داران اساس صیانت کشور گردیدند!. این رقبای استثمارگر انچه را که در این هنگامه در نظر نمی گیرند، و یا اصولا برایشان مهم نیست، کل حقیقت است، که شامل استثمار انسان توسط انسان در زمان تسلط مالکیت خصوصی میگردد، که الیگارشی حاکم بر کشور هرگز در موردش سخنی نخواهند گفت. اصولگریان یا اعتدالیون به همراه دوستان "اصلاح طلب" خود و سایر براداران اقلیت طبقه استثمارگر حقیقت را در مفسد بودن رقیب در رویارویی بر کسب قدرت - بمثابه وسیله ای برای فریب کارگران - اکثریت استثمار شوندگان جامعه می بینند. بر همین مبنا، رئیسی نامزد ریاست جمهوری می گردد، تا روحانی با بالاترین ارا بر مقام ریاست کشور بنشیند.
از این روی، هرگونه تلاش جهت بهره مندی از این اختلافات در راستای تامین خواسته های طبقه کارگر و سایر اقشار زحمتکش، یا گسترش رفاه اجتماعی در چارچوب رژیم اسلامی بقول مارکس "وسایل نامناسب به اهداف نامناسب منجر می گردد"، است.
اگر چه، طیف های مشکوکی بنام چپ، بهمراه دستگاه عریض و طویل ولایی در انتخابات مجلس چه خبرگان و چه شورای اسلامی با تلاش در راستای حذف "مثلث جیم"، دست خامنه ای را در بدست اوردن مجلسی مطیح با نیروهای مورد اعتماد باز گذاشتند. در انتخابات ریاست جمهوری نیز همان نیروهای مشکوک بهمراه دست اندرکاران و اینسایدرهای رژیم، در به اصطلاح پراتیس (ممانعت) از انتخاب رئیسی قاتل، روحانی را با سد سلام و صلوات بر نهاد ریاست جمهوری نشانده، که ایشان نیز از همان فردای ریاست، کابینه ای را خدمت رهبر معرفی کردند، که رئیسی قاتل میتوانست معرفی کند. چپ مشکوک در واقع مرز میان پرولتاریای ناب و غیر ناب را مغشوش، پرچم دار نمایش ماهیت اصلی سرمایه داری گشته است. البته کسی مخالف ساخت و پاخت لنینی با دولت های سرمایه داری نیست، اما دولتهای سرمایه داری داریم تا دولتهای سرمایه داری. ایا این حضرات با فراخوان مردم به رای دادن به روحانی بنفش در جهت ترفیع و نه تنزل سطح عمومی اگاهی پرولتری، در جهت تقویت روحیه انقلابی و امادگی پرولتاریا برای پیکار و دستیابی به پیروزی، عمل کردند؟.
لنین در بیماری کودکی چپگرایی در کمونیسم مینویسد*: " اگر پرولتاری "ناب" در میان انبوهی از لایه های اجتماعی سیال و بسیار رنگارنگ، از پرولتر تا نیمه پرولتر (یعنی کسی که فقط نیمی از وسایل معاش خود را از راه فروش نیروی کار به دست می اورد)، از نیمه پرولتر گرفته تا دهقان خرده پا (و پیشه ور، افزارمند، خرده پا و بطور کلی صاحب کار خرده پا) و از دهقان خرده پا گرفته تا دهقان میانه حال و غیره محصور نبود و اگر در درون خود پرولتاریا تقسیم بندی هایی از لایه های رشد یافته تر و کم رشدتر، تقسیم بندیهای مرکب از افراد هم ولایتی و هم حرفه و گاه هم دین و غیره وجود نمی داشت- سرمایه داری هم سرمایه داری نمی بود، در نتیجه مجموعه همین عوامل است که توسل به مانور، ساخت و باخت و سازش با گروه های گوناگون پرولترها و با احزاب گوناگون بیانگر منافع کارگران و صاحب کاران خرده پا، برای حزب کمونیست، برای پیشاهنگ پرولتاریا و بخش آگاه ان - ضرورت و ان هم ضرورت بی چون و چرا و مطلق کسب میکند. جان کلام در ان است که ما بتوانیم این تاکتیک را در جهت ترفیع و نه تنزل سطح عمومی اگاهی پرولتری، در جهت تقویت روحیه انقلابی و امادگی پرولتاریا برای پیکار و دستیابی به پیروزی، به کار بندیم. ضمنا باید این نکته را هم یادآور شویم که تأمین پیروزی بلشویکها بر منشویکها نه تنها در دوران پیش از انقلاب اکتبر سال ١۹١۷ بلکه پس از آن نیز به کار بستن تاکتیک مانور، ساخت و پاخت و سازش را ایجاب میکرد، ولی البته به اشکال و شیوههایی که پیروزی بلشویکها را به زیان منشویکها تسهیل و تسریع میکرد و تحکیم و تقویت میبخشید".
پند لنین در جامعه ای مورد بهره برداری قرار می گیرد، که چپ حضور مستقیم داشته باشد، انچه که امروز در کشور میگذرد، تنها در چارچوب خویشکاری کمونیستها جهت افزایش سطح عمومی اگاهی کارگران و زحمتکشان از دور قابل تحقق است، رژیم اسلامی در تمامی عمر جنایت کارانه خود ذره ای از منافع کارگران را تامین نکرده، بل طبقه کارگر ایران را در راستای ضیانت و کسب مشروعیت خود به نیروی ارزان کسب سود موسسان شرکتهای داخلی و سرمایه گذاران خارجی کرده است. تبلیغات برخی ها از مواضع چپ در راستای انتخاب بد، نه ساخت و پاخت است و نه سازش سیاسی، بل کمراه سازی زحمتکشان در راستای مشروعیت بخشیدن به دیکتاتوری اسلامی صورت گرفت. سازش سیاسی دادن امتیاز همزمان با گرفتن امتیاز است. رژیم فاسد اسلامی قابلیت داد و ستد سیاسی با بسیاری از اصلاح طلبان حقیقی را هم ندارد، چه رسد به چپ م.ل.

سخنرانی اخیر ترامپ در راستای سیاستهای ماجراجویانه و برتری طلبانه دولت امریکا،
سخنرانی فوق، ملهم واکنش های خطرناک طرفداران جنگ در ایران، پرریسک و زمینه ساز برافروختن اتش جنگ در کشور است. سیاست های روانپریشانه ترامپ، با متحدین خود [عربستان و اسرائیل] در منطقه، شرایط را بسیار بحرانی تر می نمایند. از انجایی که سامانه مالی جهانی تا به امروز نتوانسته راه برونرفتی برای بحران مالی-اقتصادی سال 2008 روکند، و انجایی که بسیاری از اقتصاددانان بر این باورند که بزودی موج دوم بحران بمراتب شدیدتر از سال 2008 از راه میرسد، نظام سرمایه در راستای برونرفت از این بحران نیاز به جنگی تمام عیار دارد. در چنین شرایطی یاوه گویی های سران رژیم فساد اسلامی که توهم همه کارتوانی به انها دست داده و میتواند موجب تکانشگری هایی گردد، تا پای جنگ افروزان منطقه به خاک ایران کشیده شود.
برجام که با حمایت و موافقت کامل خامنه ای با وعده های بهبودی اوضاع اقتصادی، ورود سرمایه های خارجی... صورت گرفت، اینک به اهرم فشار ترامپ بر ایران و رژیم ضدمردمی شده است. هدف ترامپ لغو یکطرفه برجام، برهم زدن سازوکارهای رژیم و تسلیم هرچه بیشتر ان است. اما رژیم به واکنش های اروپا دل بسته است. دلخوش کردن به اروپا که حتی بخش بسیاری از تراکنش های یورو نیز با مجوز بانکهای امریکا صورت میگیرد، نیز در راستای فریب مردم، جهت توجیه افکار توسط رژیم، در عدم پاسخگویی است نه بیشتر. نتیجه این است که رژیم، کماکان سرگرم فریب مردم، انگار عواقب خطرناک سیاستهای مزورانه ترامپ، هزینه ای استکه در نهایت مردم خواهند پرداخت، است.
بنابراین، تصور همه کارتوانی و تکانشگری های دوطرف درگیر، مستقیمن به جنبش اعتراضی کارگران و زحمتکشان، شور اعتراضی، آگاهی و بسیج طبقه کارگر در راستای کسب حقوق اجتماعی خود، به جامعه ضربات مهلکی وارد مینماید. کشور را با گولم جنگ به تسلیم و رواداری در برابر رژیم وا میدارند، هم امریکا به مرتجعین منطقه سلاح خواهد فروخت، رژیم اسلامی هم به تداوم خود ادامه خواهد داد. در این شرایط سیاست دو طرف برد ذی نفع ها، میتواند زیان غیر قابل جبرانی برای مردم داشته باشد.
* ص 78-79 انتشارات حزب توده ایران