امپریالیسم مالی به مثابه بالاترین وآخرین مرحله سرمایه داری
اهرام مالی جهان
نویسنده کتاب: کاتاسانوف والینتین یوریویچ


اردشیر قلندری


• من مخالف ارزیابی افراطی اثر لنین "امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" هستم؛ در جدا کردن هسته از پوسته ی کتاب "امپریالیسم به مثابه..." باید به پرسش های ذیل پاسخ داد: سرمایه درای معاصر تا کجا با مدلی که در کتاب لنین طرح شده مطابقت دارد؟ چرا سرمایه داری در فرایند سده ی پیش ازبین نرفت؟ چه اتفاقی برای سرمایه داری در سده ی اخیر رخ داد؟ چه مهلتی برای سرمایه داری باقی مانده است؟ جانشین سرمایه داری کدام است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۷ آبان ۱٣۹۶ -  ۱٨ نوامبر ۲۰۱۷


صد سال پیش کتابی با نامی جذاب - "امپریالیسم، به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" منتشر شد. کتاب فوق در چارچوب شکلی که منتشرگردید، را نمی توان حتی یک رساله ضخیم نامید. بلکه بیشتر شبیه بروشور و چکیده ای بر یک موضوع بود. نسل سال خورده در کشور ما با این کتاب کاملاً اشنا هستند. چراکه این کتاب را یک "کلاسیک" و "رهبر پرولتاریای جهان"- ولادیمیر الیانوف - لنین نگاشت.
انصافاً بر خلاف سایر اثار لنین این کتاب "امپریالیسم، بمثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" به راحتی و با علاقه خوانده می شد. مگر می توان ان را با کتاب "ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم" که ظریفی ان را "فرنی با خرده سنگ"؟ نامید، مقایسه کرد. به نظرمن شایستگی کتاب لنین در مورد امپریالیسم در مورد ذیل قابل ذکر است.
اولاً؛ لنین امور اقتصادی را به مراتب بهتر از فلسفه می فهمید. در تائید این نظر، اولین اثر جدی او رساله ضخیم "توسعه سرمایه داری در روسیه و فرایند ایجاد بازار داخلی برای صنایع بزرگ" است. این اثر توسط لنین جوان، لنین ۲۹ ساله نوشته شد. زمانی که در سال ۱٨۹۹ این اثر منتشر گردید، (این کتاب با نام مستعار ولادیمیر ایل این منتشر شد). با جرعت باید بگویم که در ان بازه از زمان این کتاب یکی از بهترین و ژرفترین پژوهش سرمایه داری در روسیه، به حساب می امد. این اثر برپایه ی بالاترین منابع (حدود پانصد منبع) نوشته شده بود، بخش بزرگی از امار را در برداشت. این یعنی اینکه مهارت و ذوق پژوهش های اقتصادی از جوانی در لنین وجود داشت. و بی تردید، هنگام نوشتن کتاب "امپریالیسم، به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" به کار امده است. "کلاسیک" ما، در این اثرحتی از ظرافتهای حساب داری نیز بهرمنده بوده است.
دوماً ؛ لنین چیزهای بسیار کمی از خودش در این اثر در مورد امپریالیسم ذکر کرده است. این کتاب تدوینی (به معنی مثبت واژه) از منابع گسترده روسی و به ویژه خارجی از پدیده های جدید در اقتصاد و سیاست امپریالیسم می باشد. لنین با سرسختی و پشتکار منابع گسترده ای - عملن همه ی آنچه که در ان بازه از زمان در مورد امپریالیسم و سرمایه انحصاری وجود داشت را "شخم" زده است. منابع زمینه ساز (چکیده هایی از تفسیرها، ترجمه ها، برخی طرح ها) برپایه کارشناسی پژوهشگران، حدودن شامل۵۰۰ برگ می گردید. جهت درک موضوع، این مقدار تقریبن با جلد نخست "سرمایه" برابر میباشد. کمی دیرتر این منابع تحت نام "دفترهایی بر موضوع امپریالیسم" منتشر گردید. این دفترها چکیده ای از ۱۴٨ جلد کتاب (ازجمله ۱۰۶ کتاب المانی، ۲٣ کتاب فرانسوی، ۱۷ کتاب به انگلیسی و دو کتاب ترجمه به روسی) و از ۲٣۲ مقاله (۲۰۶ مقاله از المانی، ۱٣ مقاله از فرانسوی و ۱٣ مقاله از انگلیسی) که در ۴۹ رسانه در بازه گوناگون (٣۴ مقاله المانی، ۷ فرانسوی، ٨ انگلیسی) را در بر داشت. در میان نویسندگان اصلی، که لنین بر انها تکیه کرده بود، کارل کائوتسکی، جون هابسون، رودلف هلفردینگ، گرهارت شولز-گورنیتز، هرمان لوی و بسیاری دیگر را شامل می شدند. در ان زمان که ما، این اثر رو می خوندیم پروفسور ها به ما تلقین میکردند، که لنین همه نویسندگانی راکه از انها نقل و قول نموده است، بشدت مورد انتقاد قرار داده است. این کاملن درست است. اما در صورت مطالعه دقیق این برایند حاصل می شود که لنین در وهله نخست از انها وام گرفته و در وهله دوم انتقاد کرده است. بدون دلیل نیست که برخی از پژوهشگران این اثر لنین را "خلاصه"، یا "نما" می نامند.
سوماً؛ باید در نظر داشت دست نوشته لنین بطور جدی ویرایش شد. از طرفی ویرایشگر نیز شخصی با استعداد - تاریخ دان، بنام میخائیل پاکروفسکی بود که بعدا یکی از اکادمیسین های شوروی گردید. م. ن. پاکروفسکی در ان بازه از زمان در فرانسه زندگی میکرد و مجموعه ای از بروشورهای انتشارات "پاروس" در مورد دولتهای اروپای غربی در بازه جنگ جهانی اول را ویرایش می کرد. که کتاب فوق نیز شامل ویرایش وی گردید. برپایه برخی شواهد، این اکادمیسین دست نوشته ی لنین را بشدت فشرد (حجم کتاب بطور تقریبی به نصف مطالب منابع رسید) و ظاهری بسیار جذاب و به جزوه ای خواندنی تبدیل کرد.
کتاب فوق در طی نیمه نخست ۱۹۱۶ نگاشته شده، علیرغم ان، در اپریل ۱۹۱۷ در پیترگردا منتشر گردید. من در کتاب خودم هدف را بر بررسی همه جانبه این اثر لنین نگذاشته ام تنها به کلیدی ترین موارد بسنده کرده ام. بخش مورد بررسی شامل ۱۰ فصل می گردد. هدف عمده نویسنده کتاب - نشان بدهد، که در استانه سده های بیست – بیست ویکم سرمایه داری از مرحله انباشت اولیه سرمایه (همچنین رقابت ازاد) به مرحله سرمایه داری انحصاری، فراروئید و جوانب اقتصادی و سیاسی این فرارویی تعیین گردد. اگر در حوزه اقتصادی کلیدی ترین ویژگی مرحله نوین سرمایه داری تسلط انحصارات است، در نتیجه در حوزه سیاسی - تشدید نقش تهاجمی دولت ها، که تحت کنترل انحصارت قرار گرفتند، است. افزایش شدید فعالیتهای اقتصادی، سیاست خارجی و تجاوزهای نظامی توسط لنین بمثابه امپریالیسم (البته این اصل رو لنین از جون هابس وام گرفت ) طبقه بندی گردید، لنین پنج مشخصه کلیدی برای امپریالیسم تعیین نمود:

۱) تمرکز و تراکم سرمایه به درجه ای میرسد، که سبب ایجاد انحصارات گردد.
۲) سرمایه انحصاری بانکی و صنایع در هم ادغام و سرمایه مالی بر این پایه ایجاد گردد.
٣) صدور سرمایه بر صدرو کالا چیره گردد.
۴) تقسیم اقتصادی جهان میان اتحادهای انحصاری رخ دهد.
۵) تقسیم منطقه ای جهان پایان یابد، تقسیم مجدد ان اغاز شود.

اگر چهار مشخصه نخست را بتوان اقتصادی نامید، مشخصه پنجم دارای خصلتی نظامی- سیاسی می باشد. لنین در این اثر نشان می دهد جنگ جهانی اول که در سال ۱۹۱۴ اغاز شد برایند "اتفاقی" تصادم شرایط نبود. جنگ فوق دلایل اقتصادی داشت، چراکه، سرمایه ی "کلاسیک" قبل از هر چیز، تا سرمایه انحصاری رشد داشت. سرمایه "کلاسیک" (با ان به اصطلاح رقابت "آزادش") مشکل بتواند حتی در چارچوب مرزهای ملی بماند، چونکه، تولید سرمایه دارانه با دویدنش در راستای کسب سود ضرورتا موجب محدودیت در پرداختی ها در بازار داخلی می گردد. ضمنا، نویسنده ی "امپریالیسم به مثابه..." ژرفای این اصل را، هنوز در پایان سده بیست ویک زمانی که کتاب "توسعه سرمایه داری در روسیه" را نوشت، درک نمود.
از انجایی که، ماندن سرمایه انحصاری در چارچوب مرز داخلی، که به ناگاه در مقیاس های نسبی بازانباشت سرمایه رشد میکند، برایش غیرقابل تحمل است. سخن دقیقا، از باز انباشت نسبی است نه مطلق. که در این صورت سوداوری سرمایه بطور مستمر نسبتا پایین خواهد بود. از این رو، سرمایه ها تلاش رفتن بجایی دارند که بتوانند سودی بیش از میزان معمول بدست اورند. علیرغم اینکه، در خارج از مرزهای ملی درگیر مقاومت و رقابت از سوی سرمایه های سایر کشورها میشوند. تا یک مرز مشخصی، رقابت میان سرمایه به صورت صلح امیز می باشد. چنین رقابتهایی تا حدی توسط اتحادهای انحصاری بین المللی تنظیم می گردد. اما تضادی که از بازانباشت نسبی سرمایه به وجود می آید، به چنان جایگاهی می رسد، که دیگر اتحادهای بین المللی توان تامین تقسیم بازار فروش، منابع و حوزه عرصه سرمایه با ابزار "متمدنانه" را نخواهد داشت. انحصارات جهت مبارزه برای "جایی در زیر افتاب" به جلب امکانات دولتهای خود رو می اورند. در اغاز به صورت سیاسی و دپلماتیک، و سپس به صورت جنگ. جنگ های امپریالیستی از همین جا بروز می کنند. از این دست، نخستین جنگهای بازه امپریالیسم عبارتند از: جنگ های اسپانیا- امریکا (سال ۱٨۹٨)؛ انگلو- بوئرها (۱٨۹۹-۱۹۰۲)؛ روس- ژاپن (۱۹۰۴- ۰۵). البته این جنگها فقط "تمرین" به حساب می ایند، تا که به جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱٨ انجامیدند.
انصافا، باید اقرار کرد که بسیاری از پژوهشگران "دفترنشین" نظام سرمایه داری در سده های بیست – بیست ویکم اغاز جنگ اول جهانی را "درخواب ماندند". انها بر شدت ناگهانی بین المللی شدن اقتصاد و زندگی مالی دولت ها توجه میکردند، براین مبنا، برایندهایی دروغین به دست میدادند. انها گمان می کردند، که تنها با بین المللی کردن زندگی اقتصادی و تقویت تعاملات اقتصادی برخی کشورها، امنیت بین المللی تضمین می گردد. از این زاویه، جنگ (البته، جهانی) نفعی (ازجمله برای انحصارات) نخواهد داشت. در جو عمومی آغاز سده ی بیست درجهان نوعی ارامش خیال حاکم بود، همه با رغبت تمام بر این یقین بودند که دوران جنگ به پایان رسیده است و بشریت در انتظار اینده ای ارام و خوشبخت است. در همین زمان پیروزی ایدئولوژی "ماتریالیسم اقتصادی" و "پیشرفت" را در کل جهان جشن گرفته بودند. دانشمندان "دفترنشین" و همچنین بسیاری از سیاستمداران دچار اشتباهی شدید شدند و ژرفای پایه های کشتارهای خونین سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱٨، که میلیون ها انسان (بیش از ۱۰ میلیون نظامی، ۱٨.٣ میلیون زخمی؛ ۱۱.۴ میلیون کشته های غیر نظامی ) را نابود کرد، را ندیدند .
در آغاز سده ی بیستم برپایه داوری براثار لنین، او نیز دامنه چنین جنگی را انتظار نداشت. علیرغم این، باید اقرار کرد، که "کلاسیک" ما بسرعت ژرفای دلایل ان را درک کرد و توانست به وضوح انها را در زمان نگاشتن کتاب "امپریالیسم بمثابه ..." بدون کش دادنها، بطور جامع، ژرف و واضح کشتار جهانی سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱٨ را فرموله کند. در سال ۱۹۱۶ جنگ در اوج خودش بود. جهت پایان دادن سریع و موفقیت امیز ان درک دلایل بی اندازه مهم بود.
در بافتار کتاب ما سود بخشی و اهمیت اثر "امپریالیسم بمثابه ..." برایند ان است، که امپریالیسم را بالاترین مرحله و پیشرفت سرمایه داری اعلان نمود. نه تنها بالاترین، بلکه اخرین مرحله ی آن. فصل ۷- ۱۰ خصوصیات عمومی امپریالیسم، انتقاد از مفهوم موجود و واکاوی تاریخی جایگاه امپریالیسم به مثابه بالاترین و اخرین مرحله سرمایه داری در استانه انقلاب سوسیالیستی را دربر می گیرد. لنین در فصل دوم کتاب چندین بار امپریالیسم را سرمایه داری "انگلی"، "در حال گندیدن" و "میرنده" می نامد.
در صفحات اتی کتاب لنین این خصایص سرمایه داری انحصاری دائمی شدند. در انها لنین تز خود را برپایه، اینکه سرمایه داری "کلاسیک" به انحصارات فراروئیده است، بنا می نماید. موضوع این است که، جنگهای جهانی خصایصی تکمیلی درسرمایه داری انحصاری ایجاد نمودند. یعنی به سرمایه داری انحصاری- دولتی تبدیل شدند. لنین بلافاصله پس از کتاب "امپریالیسم بمثابه..." بروشور "فاجعه در حال وقوع و چگونگی مبازره با ان" (اکتبر ۱۹۱۷) را نوشت. در این بروشور تعریف ذیل طرح می گردد: "انحصارات - دولتی سرمایه درای یعنی فراهم سازی کامل مقدمات سوسیالیسم، یعنی در استانه ان، همان پله ی تاریخی نبردبانی که میان ان (پله) و پله سوسیالیسم نامی ما، هیچ پله ی میانی وجود ندارد".
به نظر می رسید، لنین در خاک و خون مبارزه انقلابی ترکه را پیش از حد خم نمود. در کتاب "امپریالیسم بمثابه..." نوعی کم تحملی حس می گردد. در شرایط کم تحملی، معمولا جای میل و خواست را با حقیقت جابجا کردن سخت نیست. انتظار شکست سریع سرمایه داری سبب ذوق انقلابی بلشویک ها گردید، موجب اطمینان به پیروزی انقلاب جهانی شد. اما این اطمینان ابتدا در برایند شکست انقلاب های سوسیالیستی در اروپا (قبل از هرچیز المان و مجارستان)، سپس تحت تاثیر ثبات نسبی اقتصادی و سیاسی کشورهای غربی به تدریج فرونشست. تنها پس از مرگ لنین و انحلال تروتسکیسم از ایده انقلاب جهانی، که به نوبه خود، از اندیشه کلاسیک "مرگ" سریع سرمایه داری ناشی می شد، بطور کامل امتناع گردید. در زمان استالین، همانطور که می دانید، فرمول امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور قوت گرفت. یعنی، سوسیالیسم می تواند در محاصره نه تنها سرمایه داری، بلکه کشورهای امپریالیستی بناگردد و موجودیت داشته باشد.
به زودی به صد سالگی اثر لنین "امپریالیسم بمثابه ..." نزدیک می شویم. سرمایه داری در طول تمام این مدت حقیقتا "انحصاری"، "انگلی"، "درحال گندیدن"، "انحصاری - دولتی" و غیره ماند و تا به امروز موجودیت دارد. گذشته از این، سرمایه داری توانست در فرایند جنگ سرد با اتحاد شوروی، کشوری با نظام سوسیالیستی "پیشرفته" تر را شکست دهد. البته در همه موارد فوق باید با ارامش با تلاش در جدا کردن هسته از پوسته کتاب "امپریالیسم بمثابه..." را مطالعه کرد. و به پرسش های ذیل پاسخ داد:

سرمایه درای معاصر تا کجا با مدلی که در کتاب لنین طرح شده مطابقت دارد؟
چرا سرمایه داری در فرایند سده ی پیش ازبین نرفت؟
چه اتفاقی برای سرمایه داری در سده ی اخیر رخ داد؟
چه مهلتی برای سرمایه داری باقی مانده است؟
جانشین سرمایه داری کدام است؟

نویسنده کتاب فوق ادعای پاسخ قاطع بر پرسشهای فوق را ندارد. اما تلاش دارد، اطلاعاتی مرتبط به پدیده های جدید در جهان سرمایه داری، در راستای اندیشیدن به خواننده داده باشد.
باید گفت، ویژگی اصلی سرمایه داری آغاز سده بیست ویک در مقایسه با سرمایه داری سده ی پیش در این است که در سرمایه داری امروزین نقش مطلق از آنِ انحصارات مالی (بانکها، صندوق های سرمایه گذاری، هلدینگهای مالی) بر مابقی کمپانی ها، حتی بزرگ و بزرگتر می باشد. سخن در باره سرمایه داری مالی و امپریالیسم مالی می رود.
انصافا باید اقرار کرد، که لنین در کتاب خود از موضوع "سرمایه مالی" سخن گفته است. اما وی این مفهوم را به صورت گسترده به کار گرفت. در اثر لنین از"سرمایه مالی" سخن رفته است، اما ایشان هیچ جا از مفهوم "سرمایه داری مالی"، "امپریالیسم مالی" استفاده نکرده است. بدین سان، سرمایه مالی در کتاب لنین هست، اما از سرمایه داری مالی و امپریالیسم مالی ذکری نیست.
باید گفت بحث انگیزترین، (اگر نگویم - اشتباهی ترین) موقعیت در کتاب "امپریالیسم بمثابه..." تفسیر لنین از سرمایه مالی است. باردیگر یاداور می شوم که دومین مشخصه امپریالیسم ایجاد سرمایه مالی میباشد. در فصل سوم کتاب "سرمایه مالی و الیگارشی مالی" می خوانیم که: "انحصارات، تمرکز تولید است، که با اتحاد یا ادغام بانکها با صنایع صورت می گیرد- این تاریخ تبیین سرمایه مالی و محتوای این مفهوم است". در اینجا و در سایر جاها لنین از واژه "ادغام" و "اتحاد" استفاده می کند. که نشاندهنده این است، که سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی شرکای هم ردیف میباشند. باید یاداور شد که اصطلاح "سرمایه مالی" را لنین از سوسیال-دموکرات المانی رودلف هلفردینگ که در آغاز سده بیست کتاب "سرمایه مالی " (سال انتشار ۱۹۱۰ و در سال ۱۹۱۲ به زبان روسی منتشر شد) را نوشت، وام گرفته است. لنین نه تنها اصطلاح را وام گرفت، بلکه ازبسیاری از اندیشه ها و اسناد کتاب این سوسیال- دموکرات استفاده کرده است. اما با این حال لنین، مثل همیشه نویسنده کتاب فوق را به اپورتونیسم، رویزیونیسم، سازش با بورژوازی محکوم کرد. اما چه چیز هلفردینگ خوشایند لنین نشد؟. - انچه که سوسیال - دموکرات المانی سرمایه بانکی را بالای سرمایه صنعتی گذاشت، بانکها را مرکز مدیریت همه اقتصاد سرمایه داری نامید. در این موضوع مشخص من طرفدار هلفردینگ هستم که حقیقتا بانکها قدرت کل اقتصاد را (نه تنها اقتصاد، بلکه سیاست، رسانه های گروهی و سایر نهادهای زندگی اقتصادی) تصرف کرده اند. جالبتر از همه، لنین با ان دسته از اسنادی که در کتاب "امپریالیسم بمثابه ..."طرح می کند، از قضا درستی نقطه نظر هلفردینگ را تائید می نماید.
با گذشت صد سال از زمان انتشار "امپریالیسم بمثابه..." قدرت بانکها و تاثیر انها بر همه ی جهات زندگی جامعه رشد قابل ملاحظه ای داشته است. این امر را در شرایط امروز فقط یک کور نمی بیند، که بانکها اقتصاد و سیاست را مدیریت می کنند. کلاً بهتر است نه در باره بانکها، بلکه از مفهوم گسترده تر نهادهای - مالی همردیف با بانکهای سنتی (سازمانهای سپرده گذاری- تسهیلاتی) همچنین بانکهای سرمایه گذار، تراستها، صندوق های پوششی، صندوقهای تعاملی و غیره سخن بگویم. تسلط چنین نهادهایی در اقتصاد در طی چهار دهه اخیر، پس از اینکه، سیستم مالی برتون وودز سیستم مالی- ارزی منحل شد، بشدت افزایش یافته است. سپس، سیستم جامائیکا (کنفرانسی، که ان را قانونی کرد، در سال ۱۹۷۶ در جامائیکا مستقر گردید) جایگزین ان شد. و عملاً بانکهای مرکزی، این تولید کنندگان پول با "دستگاههای چاپ" شان، و با حذف "ترمز طلایی"، انتشار نامحدود اسکناس را اغاز کردند. در واقع، یک محدودیت، اما خیلی مهم - تقاضا بر فراورده های "دستگاه چاپ" وجود داشت. در راستای تامین تقاضای در حال رشد بر این فراورده بازار مالی بطور تصنعی "باد شد". علاوه بر بازارهای مالی در آغاز سده پیش، بازار مشتقات مالی پدید امد. هزاران "ابزار" مالی جدید به بازار مالی رو اوردند. گردش پولی در بازار های مالی با تریلیون ها دلار انداز گیری می شد. ذینفع های همه این ثروت مالی بانکهای تجاری و سرمایه گذاری، شرکتهای مالی، صندوق های سرمایه گذاری شدند. صنایع مالی ، که لنین همچون شرکای همردیف سرمایه بانکی در این اتحاد با به اصطلاح "سرمایه مالی" نوشت، در وضعیت سرکوب قرار گرفت. سرمایه مالی مترادف سرمایه بانکی شد. و هم اکنون درحال سرکوب کامل بخش حقیقی اقتصاد است. اقتصادانان غربی و وطنی این پدیده را به درستی "مالی کردن اقتصاد" می نامند. سرمایه مالی بمثابه انگلی ترین شکل تنوع سرمایه اقتصاد واقعی را می خورد و می خورد. ما با شما در دنیای مجازی یا "اقتصاد مالی" بسر میبریم. با توجه با موارد فوق می توان، درمورد "سرمایه داری مالی" و "امپریالیسم مالی" بمثابه پدیده پایان سده بیست - آغاز سده ی بیست و یک گپ زد.
هنوزدر زمان لنین و تا انحلال سیستم برتون وودز برخی برابری میان بخش اقتصاد حقیقی و مالی رویت میگردید. همانطور که در بالا اشاره کردیم، مکانیزم چاپ محدود اسکناس، معروف به "استاندارد طلا" تامین می گردید. در آغاز به صورت محدودیتهای سفت و سخت در شکل استاندارد سکه های طلا (به صورت کلاسیک) بود. پس از جنگ جهانی، نخست جهان وارد استانداردهای نرم تر gold-bearing و gold-mining شد. سیستم برتون وودز محدودیت های فوق (استاندارد دلارطلا) را ضعیف تر نمود. از سالهای ۷۰ سده ی پیش برابری نسبی میان بخش حقیقی و مالی شروع به ریزش کرد. برای مثال، زندگی اقتصادی نامتقارن امروزی امریکا را میتوان ذکر کرد. برپایه امار سامانه ی ذخایر فدرال امریکا در سال ۲۰۱۴، دارایی های مالی همه بخش های اقتصاد امریکا شامل ۲۰٣ تریلیون دلار می گردد.
برپایه ارزشگذاری ما، دارایی های اقتصاد حقیقی امریکا (اموال غیر منقول، تولیدی های اصلی، پروژه های مالکیت انتلکتوئیل) در حال حاضر شامل ۵۰ تریلیون دلار می باشد. یعنی، در کل حجم دارایی های اقتصاد امریکا بر سهم دارایی های حقیقی تنها ۲۰% و ٨۰% مابقی - دارایی های مالی میباشد. دارایی های مالی ۱۲ بار بیش از تولید ناخالص سالانه امریکا است. همه ی اینها، نشان می دهد، که اقتصاد امریکا "مالی" شده است.
زمانی که لنین سازوکار ادغام سرمایه بانکی با صنایع را اشکار ساخت، نه تنها تراز بانکها، بلکه دارایی هایی که شامل تسهیلات می شد، حتی سهام و بخشی از سهام کمپانی های صنعتی را مثال زد. برای اقتصاد مالی امروزین ساختار ترازنامه های ان دسته از کمپانی ها و شرکتها، که رسماً با بخش غیرمالی اقتصاد مرتبت هستند، جذاب می باشد. دارایی های چنین کمپانی ها و شرکتهایی بطور قابل ملاحظه ای، گاهاً بخش غالب در اختیار دارایی های مالی (سرمایه گذاری در انواع اوراق بهادار و سایر ابزارهای مالی) بودند. این شرکتها از روی اینرسی، صنعتی، حمل و نقل، ساخت و ساز، تجاری، کشاورزی نامیده می شوند. درست تراین است که شرکتهای مالی نامیده شوند. همه، شرکت "زیمنس" المان که لنین هم در همین کتاب ازآن نام می برد، را میشناسند. در ترازنامه این شرکت دارایی های مالی بر دارایی های غیر مالی غالب هستند. می توان شرکت خودروسازی "فورد موترز" آمریکا را نیز مثال زد. این ساختار هلدینگ، در ترازنامه تلفیقی اش، دارایی های مالی چیرگی دارند. برپایه داده های اماری سامانه ذخایر فدرال امریکا، دارایی های مالی بخش اقتصاد غیرمالی در سال ۲۰۱۴ شامل ۲۱.۶ تریلیون دلار گردید. در رابطه با دارایی های مالی همه بخش های اقتصاد امریکا این رقم ۱۰.۶% ممکن است زیاد نباشد، اما دارایی های مالی بهتر است با این شاخص ها همچون بازاری کردن سرمایه همه شرکتهای غیرمالی امریکا مقایسه گردد. برپایه داده های اماری سامانه ذخایر فدرال امریکا در میانه ۲۰۱۵ شامل ۲۹.۶ تریلیون دلار گردید . با چنین مقایسه ای می توان به این برایند محتاط رسید: بیشترین تعداد شرکتهای امریکا که معمولا به بخش اقتصاد غیرمادی مرتبط است، برپایه نمایه (پروفیل) فعالیتهای خود عملاً مالی شده اند. تنها به دلیل اینکه، بسیاری از این به اصطلاح "صنایع" و سایر شرکتهای بخش "حقیقی" به "سرمایه گذاری حقیقی" مشغولند (ساده تر، دخالت در قمار بازی های مالی بازار)، به نحوی هنوز "شناورند". در چشم انداز بلند مدت، نابودی کامل اقتصاد حقیقی محتمل می باشد. همان اقتصاد حقیقی، که در غرب در دوران به اصطلاح "انقلاب صنعتی" پاگرفت. ان سرمایه داری انحصاری که لنین درموردش نوشت، در همان سده ی بیست مُرد. سرمایه داری مالی امروزین، که هنوز بر باقیمانده اقتصاد حقیقی طفیلی می کند، بزودی در برابر چشمان ما خواهد مُرد. اما همه ی این پدیده های نوین نیازبه پژوهش ژرف دارد.
تا سالهای ۷۰ سده پیش تئوری لنین در واقعیت های سرمایه داری به اندازه کافی بازتاب یافته است، اما پدیده های چهار دهه اخیر مشخصا در تئوری فوق جا نمی شوند. متاسفانه، ان دسته از افرادی که خود را مارکسیست- لنینیست وانمود می کنند، تلاش دارند جهان امروز را با کمک "سرمایه " کارل مارکس و "امپریالیسم بمثابه..." لنین توضیع دهند. در شرایط امروز تئوری امپریالیست لنین نیازمند بازسازی عمیق است. ضمنا، نمی توانم با ان دسته از کسانی، که معتقدند کتاب "امپریالیسم بمثابه..." جهت درک جامعه و جهان معاصر پاسخگو نیست و می گویند زمانش رسیده است، که این اثر در موزه ی تاریخ اندیشه های اقتصادی گذاشته شود، موافق نباشم.
در باره نظر ان دسته ازکسانی، که می خواهند این اثر لنین را به "زباله دان تاریخ" بفرستند، من کلاً کاری ندارم. اغلب اوقات چنین سخنان احساسی با تنفرکامل نسبت به لنین مرتبط است، که مخالفان او وی را به مثابه یک اتئیست، خدانشناس، روس هراس و حتی روانی می شناسند. من این که میان شخصیت نویسنده و اثر وی همیشه رابطه ای وجود دارد، را نفی نمی کنم. این رابطه گاهی به وضوح و گاهی بسیار باریک و غیرقابل رویت است. این رابطه در "امپریالیسم بمثابه..." وجود دارد. اما من نمی خواهم روی این موضوع مکث کنم. علیرغم اینکه در این اثر نسبت به سایر اثار لنین، شخصیت نویسنده کمتر رویت می گردد. من در این مورد در بالا اشاره کردم. اولاً؛ برای اینکه این اثر شامل پژوهش های نویسنده نمی گردد، بلکه یک کار فشرده، نمایی از ادبیات اغاز سده بیست بر پدیده ای نو و نوین تر در اقتصاد سرمایه داری است. دوماً؛ برای اینکه این اثر توسط یک ویرایش گر بسیار ماهرویرایش شده است.   
از طرفی، بسیاری از مساله این اثر بطور کامل مبرمیت خود رو حفظ کرده است. برای مثال، چیرگی صدور سرمایه بر صدرو کالا. پرواضع است که در صد سال گذشته صدور سرمایه مشمول تغییرات جدی شده است. در زمان لنین چیرگی صدور سرمایه را اگر به زبان امروز بگویم، می شود "سرمایه گذاری مستقیم". در شرایط امروزی گردش سرمایه میان کشورها تقدم با سرمایه سوداگرایانه یا "پولهای داغ" است. همچنین مساله مرتبط به انگل وارگی و میرندگی سرمایه داری هنوز پابرجاست. اگر چه انگل وارگی و میرندگی نیز اشکال تازه ای بخود می گیرند. بدین سان، لنین در مورد رانت-دولتی که به حساب بهره و سهم سود بابت صدور سرمایه در امور تولید، تجارت و اشکال پول می زیست، نوشته است. امروزه بسیاری از کشورهای "هسته" سرمایه داری جهانی بر کشورهای حاشیه، که در بدهی زندگی شان میگذرد، طفیلی می کنند. سخن در مورد سازوکار واگذاری تسهیلات بدون بهره و نامحدود به کشورهای در حال رشد "میلیارد طلایی" در شکل انباشت ذخایر ارزی است. منابع ای تکمیلی و بسیار قدرتمند بازتقسیم ثروت جهان از کشورهای "جنوب" به کشورهای "شمال" نرخ واحد پولی انها می باشد. لنین در زمان استاندارد طلا، زمانی که امکانات انحصاری کردن نرخ ارز بی اندازه محدود بود، می زیست. امروزه ما شاهد نرخ بالای (در رابطه با قدرت خرید) واحد پولی کشورهای "میلیارد طلایی" و نرخ پائین (در رابطه با قدرت خرید) ارز کشورهای حاشیه سرمایه داری جهانی هستیم. شرایطی ایده الی در راستای چپاول جهان توسط "اربابان پول دار" ایجاد شده است.
من مخالف ارزیابی افراطی اثر لنین "امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری" هستم؛ بدین خاطر، در مورد ضرورت "نوسازی" آن می گویم. اما نوسازی به گمان من باید با نامیدن امپریالیسم معاصر به امپریالیسم "مالی" آغاز شود. امپریالیسم مالی، به عقیده ی من، آخرین مرحله ی امپریالیسم می باشد. مهم این است که آن اخرین صفحه تاریخ بشریت نگردد. برای اینکه چنین چیزی رخ ندهد، ما باید عمیقاً به ژرفای امپریالیسم مالی، بیاندیشیم. یعنی نه تنها به مثابه یک پدیده اقتصادی، بلکه به مثابه پدیده ای سیاسی و معنوی.
این کتاب را همچون سهمی متواضعانه در امر نوسازی تئوری امپریالیسم تقدیم خوانندگان می نمایم. (کاتاسانوف)
کتاب فوق در راستای درک و شناخت ژرفتر مساله مرتبط به امپریالیسم جهان ما، رویکردهای ان، برخی تغییرات ملایم درشکل امروزین امپریالیسم، بالاخره گامی در مسیر تکمیل و بروزرسانی تئوری امپریالیسم لنین می باشد.

-------------------
* اردشیر قلندری: متن فوق مقدمه ی کتاب "اهرام (پیرامید) مالی جهان امپریالیسم مالی به مثابه بالاترین و آخرین مرحله سرمایه داری" به قلم کاتاسانوف والینتین یوریویچ دکتر علم اقتصاد، پروفسور دانشگده امور مالی جهان می باشد. تلاش در جهت ترجمه ی این کتاب آغاز، و از انجایی که از طرفی زمان برای گذاران زندگی روزمره و متعاقبن کار روزانه (بقول لنین سازش با بورژوازی برای زنده ماندن) قسمت عمده وقت مترجم را شامل می شود، ازطرفی نیز ترجمه کتاب تاریخ ایران ازکهن ترین دوران تا سده هجدهم در دستور کارم من است، سبب خواهد شد تا کار ترجمه بکُندی صورت بگیرد. انتشار مقدمه در راستای اشنایی خوانندگان به مساله ای است که کتاب فوق در بر می گیرد.