کلوخ انداز را پاداش سنگ است


بهرام خراسانی


• رسیدن به ایرانی آباد و مرفه و هدف آرمانگرایانه‌ ای که کسانی آن را انتخابات آزاد و گذار به دموکراسی مینامند، تنها از این راه میگذرد. به همین گونه، چنانچه دولتمردان کنونی با این دیدگاه همراه نشوند، تا هنگام فروپاشی کامل، ناگزیر و نا آبرومند، ناگزیر به سرکوب اعتراضها و جنبشها و نابودی روزافزون سرمایه های ملی خواهند بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ دی ۱٣۹۶ -  ٣۱ دسامبر ۲۰۱۷


۱) پاسخ این پرسش را که رویدادها و شورش‌های خیابانی دو سه روز گذشته در برخی شهرهای مهم ایران تا چه اندازه سازمان یافته بوده، و اگر سازمان یافته بوده چه کسانی در درون مرز یا بیرون مرز در پشت آن بوده‌اند، این نگارنده هنوز به روشنی چیزی نمیداند. اما برپایه‌ی رفتار و گفتار برخی پیشنمازهای جمعه یا مسئولان کشوری و بن بستهای کور اقتصادی و اجتماعی و فساد آشکاری که سراسر نظام جمهوری اسلامی به ویژه دستگاه قضایی را دربر گرفته است، چندان دشوار نیست که انگیزه این شورشها را حدس بزنیم. یعنی دشواریهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و اجتماعی، و پراکندگی ناگزیر و جنگ قدرت میان جناحهای حکومتی. همچنین میتوانیم حدس بزنیم که "از قضا سرکنگبین صفرا فزوده" و شاید آش پخته شده در آشپزخانه نیروهای ضد دولت، چیزی از کار در نیامده که آشپز میخواسته است. از شعارهای شرکت کنندگان در تظاهرات میتوان تا اندازه ای درباره هدفها و خواستهای تظاهرات کنندگان این رویدادها داوری کرد. شعار "مرگ بر روحانی" به ویژه در مشهد، شعاری است که به سادگی میتوان سرچشمه‍ی آن را در گروههای پشتیبان علم الهدی یا دیگر نزدیکان بیت رهبری و پیشنمازان دیگر شهرها حدس زد. اما گسترش بسیار سریع جمعیت و شعارهای براندازانه مردم برعلیه کل نظام مانند شعار جمهوری ایرانی و آرزوی بازگشت نظام پادشاهی در برخی شهرها که شعار "مرگ بر روحانی" را کمرنگ ساخته، چیزی نیست که این پیشنمازان یا دیگر نهادهای وابسته به بیت رهبری خواهان آن باشند. حتی اگر بخواهند از آن دست آویزی برای سرکوب مردم بسازند. به ویژه آنکه این تظاهرات تا امروز در دیگر شهرها و دانشگاه تهران نیز ادامه یافته و شاید نتوان آن را روندی پایان یافته به شمار آورد. جز شعار مرگ بر روحانی که شعار طبیعی وابستگان به بیت رهبری است، چنین مینماید که دیگر شعارها، شعارهای خودجوش مردم به تنگ آمده از فشارهای اقتصادی و سیاسی، و به ویژه از سوی جریانی است که با جنبش سبز زاده شده اما هنوز به خواستهای خود نرسیده است. نکته دیگر آنست که برخی از این شعارها مانند رضاشاه روحت شاد، از همان روزهای پس از انقلاب در میان بخشی از مردم بر زبان میآمد، اما فرصت آشکارگویی نداشت. از این رو، میتوان گفت که گسترش و ضد حکومتی شدن تظاهرات، سنگی است که به پاداش کلوخ اندازی نیروهای ضد دولتی و واپسگر، به سوی کل نظام پرتاب شده است. شایدهم سنگی را که آقای خامنه ای میخواست از دست احمدی نژاد بگیرد تا به سوی شیشه نظام پرتاب نکند، اکنون در دست مردم است بی آنکه آن را از احمدی نژاد گرفته باشند. شاید درستتر آن باشد که بگوییم اگر این تظاهرات آغاز دور تازه ای از جنبش ضدحکومتی باشد، هم زمینه موج سواری و اوپوزیسیون شدن از دست احمدی نژاد گرفته شده است، هم عمر رهبری دوفاکتوی آقایان موسوی و کروبی و اصلاح طلبان حکومتی بر جنبشهای مردمی به پایان رسیده است. اگر چنین باشد، آنگاه این شاید بتواند به حصر این انسانهای پاک و از خود گذشته که نقشی ارزشمند در راه ستیز با خودکامگی و بالارفتن آگاهی عمومی در یک فرایند مدنی انتخاباتی داشته اند، پایان دهد.

اما دشواری همیشگی رهبری بر این جنبش و یافتن سازمان دهندگان کارآمد نه تنها هنوز پابرجاست، که بسیار جدیتر شده است. به همین دلیل، اپوزیسیون ملی و سکولار جمهوری اسلامی و کنشگران و سیاستورزان اجتماعی، پیش و بیش از آنکه ذوق زده و جو زده شود، باید توان و دانش خویش را به آزمون بگذارد و از کنار گودنشینی و بد و بیراه گفتن به هرکس و هر نهادی دست بردارد. "ما گفته بودیم و میدانستیم" و سخنانی از این دست، شایسته سیاستورزان و رهبران جنبشهای اجتماعی نیست. شاید این تظاهرات و شورشها نوید فرارسیدن گامی تازه در جنبش برای ایرانی بهتر باشد و اگر چنین باشد، این تازه آغاز کار است و باید دید چه کسی مرد میدان رهبری چنین جنبشی است و تا کجا میتواند کار را به پیش ببرد. چه راهبرد و برنامه ای دارد، کدامین نیروی ملی و بین المللی دست او را میگیرد. اینها را من نمیدانم، اما میدانم که هرگونه پیروزی در راه سازندگی ایران و رهایی از پلشتی و دشواریهای کنونی، تنها در سایه نزدیکی و یگانگی همه گروههای قومی و دینی و دست شستن از دشمنی با دیگر ملتها و دولتها شدنی است.

۲) جدا از چیستی، هدف و کیستی سازماندهی که هنوز آگاهی ما پیرامون آن اندک است، چرایی پیدایش این رویداد، امکان ماندگاری و پایداری و واکنش جامعه و حکومت به آن، پرسشی مهم برای همه ایرانیان است. آیا همزمانی این رویداد با بررسی بودجه دولت در مجلس و روز نهم دی تصادفی است یا برنامه ریزی شده. گرچه بازهم هنوز پاسخی قطعی نمیتوان داد، اما تا اندازه ای می‌توان حدس زد. میتوان گفت که با همه‍ی تلاش واکنشی هوادارن بیت رهبری به علم کردن دوباره روز فرمایشی و دستوری نهم دی، این رویدادها هیچ پیوندی با آن ندارند و کسی از پیش روی آن حساب نکرده است. اما با بررسی بودجه بلی. اکنون و به دنبال هشت سال دولت پلشت و ننگین احمدی نژاد و دولتهای ناکارآمد پیش از او، و در سایه ثروت اندوزیهای شگفت آور نهادها و افراد وابسته به نهادهای انقلابی و گروههای ریز و درشت فرهنگی وابسته پیشنمازان و دین پیشگان حکومتی نظام به ویژه در دوره‍ی هشت ساله احمدی نژاد، اکنون اقتصاد ایران و نهادهای پولی و بانکی به آستانه‌ی ورشکستگی و فروپاشی کامل رسیده اند. اقتصاد و ثروتهای ملی و درپی آن قدرت سیاسی کشور اکنون میان ملوک الطوایف اقتصادی و سیاسی گوناگون تقسیم شده است. این ملوک الطوایف که برای سود خود به سوداگری و واردات کالا و بسته شدن صنایع ملی دامن زده، تولید را خوابانده است و مالیات هم نمیدهند و هر روز جنجالی میآفرینند، زمینه هرگونه سرمایه گذاری داخلی و خارجی را خشکانده و هزینه های ملی را در ولخرجیهای رفاقتی فساد آلود و جنگهای منطقه ای بسی افزوده اند. این نگارنده بر آن نیست که همه فعالیتهای نظامی برون مرزی جمهوری اسلامی بد یا اجتناب پذیر بوده اند. ایران یک کشور حساس منطقه است با رقیبانی سرسخت و گاه ایران ستیز که نمیتوان بر وجود آنها چشم بست. این دشمنان را به ویژه در میان دولتهایی میتوان یافت که رهبر جمهوری اسلامی از تقلید زبان و فرهنگ آنها خوشش میآید. هر دولتی که در ایران بر سر کار میبود و یا هر دولتی که در آینده بر سر کار باشد، ناگزیر میبود و خواهد بود همان کاری را بکند که نهاد رسمی دیپلماسی ایران یعنی وزارت خارجه در چند سال گذشته انجام داده است. به همانسان، هیچگاه نمیتوان بی خردی دیپلماسی غیررسمی دستگاه رهبری جمهوری اسلامی و رفتار دانشجویان خط امام در اشغال سفارت آمریکا و اثر بسیار زیانبخش آن بر سرنوشت کشور را نادیده گذاشت. همچنین است دشمنی آیینی نظام جمهوری اسلامی با اسراییل و یهودیان و دوستی آیینی و بی منطق با ستیزه جویان حرفه ای و کاسبکار فلسطینی، که تا کنون نه تنها نانی در سفره ایرانیان نگذاشته، که بخشی از نان این سفره را نیز ربوده اند.   

دولت روحانی گرچه دولت توانمندی نیست و بیشتر وزیران آن از جنس هواداران و پشتیبانان بیت رهبری جمهوری اسلامی و دست پرورده این نظام هستند، اما یک دولت است و برپایه وظیفه کارکردی خود، باید پاسخگوی همه نیازهای سیاسی، اقتصادی و مدنی یک کشور ٨۰ میلیون نفری باشد. این در حالی است که بیشتر اهرمهای اقتصادی دردست نهادهای ریز و درشت انقلابی است و این بخش همچون یک غده سرطانی همه منابع اقتصادی کشور را در ۴۰ سال گذشته برای چاق شدن خود بلعیده و یک کالبد زار و نزار و ناتوان از ایران برجای گذاشته است. اکنون به راستی دولت پولی برای سرمایه گذاری در اقتصاد و ایجاد شغل برای رفع بیکاری ندارد. حتی شاید در آینده نه چندان دور، توان تأمین هزینه های عمومی و پرداخت حقوق بازنشستگان را نداشته باشد. این سخنان شاید به گوش پوپولیستها چه در درون نظام و چه در اردوی اوپوزیسیون خوش نیاید. اما یک واقعیت است. فزون بر آن، این باندهای فاسد در سایه ثروتهای اندوخته خود، هر روز این یا آن بخش اقتصاد را دستکاری و بحران آفرینی میکنند. برای نمونه تجارت نهاده های دامی، شکر، برنج، غلات و بسیاری چیزهای دیگر دردست همین گروه است. به همین دلیل، گرانی مرغ و تخم مرغ و گوشت و برنج و هرچیز دیگر نیز نتیجه دستکاری آنها در اقتصاد کشور و یا هدایت آنست. امروز کسی نیست که نداند بخشی از آیات عظام، سپاه پاسداران و دیگر نهادهای انقلابی وابسته به بیت رهبری، پشت این گروه هستند.

کار بسیار درست دولت در بودجه امسال، این بود که درآمدها و هزینه های کشور را تا جایی که شدنی بوده، به آگاهی همگانی برساند. کاری که مردم به ویژه طبقه میانه نوین را حساس و پرسشگر کرد. کاهش چشمگیر بودجه عمرانی و مالیات ندادن بخش اقتصادی وابسته به بیت رهبری، راهی جز حذف یارانه ها و افزایش مالیات برای دولت باقی نمیگذارد. این نیز به نوبه خود و به ناگزیر گرانی، بیکاری و ناخرسندی همگانی را درپی دارد. پیشنمازان زیرمجموعه بیت رهبری و دیگر رانتخواران که اکنون به پرسش کشیده شده اند، برای آشفته کردن حواس مردم، دولت رسمی را به مردم نشان میدهند و آن را متهم به این نارسایی میکنند. این، همانند پرت کردن کلوخ از بیت رهبری به سوی دولت است. دولتهای ایرانی پس از انقلاب هیچگاه نهادی پاک و شسته رفته نبوده اند. اما اکنون در ایران دهها دولت وجود دارد که توده مردم و گاه برخی از روشنفکران، تنها یک دولت را میبینند. یعنی دولت رسمی اسیر در تارهای اختاپوسی نهادهای انقلابی و دینی. گرچه شاید هدف نهادهای نزدیک به بیت رهبری تحریک توده‍ی تهیدست و ناآگاهتر مردم بر ضد دولت رسمی و به سود کسانی چون ابراهیم رئیسی و قالیباف بود، اما این تحریک به این گروه کرانمند نمانده و نخواهد ماند. جنبشی که آغاز شده اگر ماندگار شود، بیشینه مردم حتی توانگران را دربر خواهد گرفت و به جنبشی ملی برای تعیین تکلیف سرنوشت کشور فرا خواهد رویید. اگر چنین شود، آنگاه هر کسی که توانی در چنته دارد و میتواند، به میدان خواهد آمد و این هر کس، وابستگان به نهادهای نظامی و انتظامی را نیز که شاید فرزندانشان در میان شورشیان باشند، دربر میگیرد. چه آشکار و چه پنهان.

٣) دوباره گویی میکنم که ما هنوز فرجام و پی آمدهای احتمالی این شورشهای دو سه روز گذشته را نمیدانیم و هرگونه خشنودی از آن را زودهنگام میدانیم. اما این رویداد، آتشی نهفته از ناخرسندی بیشینه مردم از وضع موجود کشور را نشان میدهد و میتوانیم حدس بزنیم که گامی حتی اگر کوتاه، اما ناگزیر در دگرگونیهای اجتماعی کشور در آینده نزدیک است. برخلاف پنداشت و یا اظهارنظر وابستگان به نهادهای حکومتی، این شورشها نوک کوه یخی هستند که کل بدنه جامعه بدنه این کوه است. باید در دل جامعه بود تا به این واقعیت پی برد. همچنین نمیتوان دودل شد که این شورشها گرچه شاید نتواند کل نظام را واژگون کند، اما سنگی دیگر بر کوزه شکسته نهادهای سنتی جمهوری اسلامی هست. اکنون میتوان پرسید که این رویدادها برآمد کدام روندهای جامعه است؟ آیا این رویداها آنچنانکه همین امروز کسانی پنداشته اند نتیجه ستیزه جویی و تحریم انتخابات است، یا نتیجه روندهای نیمه دموکراتیک و رفتن به سوی صندوقهای رای. در این زمینه البته دیدگاههای گوناگونی وجود دارد، اما این نگارنده این شورشها را چه بد چه خوب، نتیجه نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی گسترده موجود در ژرفای جامعه و همزمان گرایش مردم به سوی صندوقهای رای و افزایش آگاهی آنها در این زمینه میدانم. این کنش مدنی و تاکتیکی، به گسترش آگاهی مردم کمک بسیار کرده است.   

۴) ما هنوز آینده این شورشها را نمیدانیم، اما در جایگاه یک شهروند درباره هدفها و کنش و رهبری آنها میتوانیم و باید دیدگاهی داشته باشیم. همانگونه که بالاتر گفتیم، به نظر میرسد که مبارزه با فساد و بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی، سنگینی فشارهای فرهنگی و دینی، تبعیض، فقر و بیکاری، انگیزه اصلی بدنه این جنبش برای شورش است. بر این پایه برای پیشگیری از پی آمدهای ناخوشایند ملی و گسترش خشونت، از این شورشها شاید بتوان همچون ابزار و دستاویزی برای یک آشتی ملی میان همه مردم و تلاش برای کار بسیار دشوار و شاید ناشدنی مبارزه با فساد مالی و اقتصادی در نهادهای حکومتی بهره جست. اینکه جمهوری اسلامی بتواند با بهره گیری از نیروی نظامی خود این جنبش را نیز سرکوب کند، گرچه درصورت گسترس عرضی و عمقی جنبش چندان ساده و ارزان نیست، اما ناشدنی نیز نیست. اما دودل نمیتوان شد که سرانجام این تکانهای دوره ای، کل نظام جمهوری اسلامی را برزمین خواهد زد و چنانچه هوشیار نباشیم، شاید یکپارچگی سرزمینی ایران را نیز با خطر رو به رو سازد. از این رو، ما خشونت پرهیزی و آرامش را تا جایی که بشود، به همه توصیه میکنیم. فزون بر آن، برای پرهیز از پیامدهای ناخوشایند این رویدادها، هماهنگی و همسویی میان همه نیروها و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی پیشرو و همه گروههای قومی و دینی را توصیه میکنیم. یرپایه همه آنچه گفتیم، شاید سرکوب این جنبش از سوی حکومت را چندان دشوار نبینیم. اما باتوحه به روند رو به گسترش و ناگزیر فروپاشی اقتصادی کشور با همه تلاش دولت برای پیشگیری از آن، رهایی هسته سخت جمهوری اسلامی از دست این جنبش را نیز بسیار دشوار میبینیم. نبود یک رهبری توانمند سیاسی که تکلیفش را با خودش روشن کرده باشد، دلیل اصلی شکست جنبش سبز در سال ۱٣٨٨ بود. اکنون نیز اگر این جنش نتواند به یک رهبری توانمند دست یابد، شکست خود و شکست نهاد دولت مدنی و مدرن را برای چندین سال در ایران تضمین کرده است. اما باتوجه به جایگزینی یک دولت میانه رو به جای یک دولت پوپولیست رانتخوار و نیمه نظامی دولت دهم، اگر جنبش بتواند از یک رهبری نیرومند غیر ایدئولوژیک برخوردار شود، شاید بتواند گذار آرام به یک ایران دموکراتیک و در راه پیشرفت را تضمین کند. اینها شاید آرزو باشد اما از دید این نگارنده، تنها راههای شدنی هستند. برای رسیدن به این آرزو و پیشگیری از سوریه شدن ایران، نخبگان ایرانی باید از هم اکنون خود را برای این فرایند چند منظوره آماده سازند. یعنی هم رهبری آگاهانه این جنبش، هم گفتگو و سازش سیاسی احتمالی اما دشوار با نیروهای هوادار دولت رسمی کنونی، هم همکاری همه نیروهای اوپوزیسیون غیرمسلح از آغاز انقلاب تا کنون. به جز کسانی که با دشمنان ایران مانند عراق صدام و عربستان سعودی در جنگی آشکار همپیمان شده اند، هیچکس حتی هواداران نظام پادشاهی و باورمند به هر دینی و یا ناباورمند به هیچ دینی را نمیتوان از این دایره بیرون نهاد. میدانم که این کار آنچنان دشوار است که ناشدنی مینماید. اما رسیدن به ایرانی آباد و مرفه و هدف آرمانگرایانه‌ ای که کسانی آن را انتخابات آزاد و گذار به دموکراسی مینامند، تنها از این راه میگذرد. به همین گونه، چنانچه دولتمردان کنونی با این دیدگاه همراه نشوند، تا هنگام فروپاشی کامل، ناگزیر و نا آبرومند، ناگزیر به سرکوب اعتراضها و جنبشها و نابودی روزافزون سرمایه های ملی خواهند بود.

درپایان، فرارسیدن سال نو میلادی را به میهنان ارمنی، آسوری و مسیحیان ایرانی شادباش میگویم.
پیروز باشیم.