شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند! - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
  
    از : صادق حق وردی

عنوان : بیراهه ای بنام مجاهد
نگاه من به مجاهدین معطوف به عملکرد اخلاقی ایشان نیست من مایلم علاوه بر نقد شدید و مرزبندی قاطع با راست روی کشنده رهبری سازمان بعد از شکست فاز نظامی و ضمن همراهی با آنچه که رفیق محمد در این مقاله بسیار خواندنی نوشته به یک مشاهده خود اشاره کنم. درست سر چهار راه ولیعصر روز دوم قیام چند تا از بچه های مجاهدین می خواستن برای ایجاد ترافیک ماشین پارک شده ای را آتش بزنند یکیشون می گفت این ماشین مال اطلاعاتی ها است خلاصه در نهایت به توافق نرسیدند. من پرسیدم واقعا مال اطلاعاتی هاست همان آقا گفت فرقی نمیکنه برای قیام باید از همه امکانات استفاده کرد. حالا از این ماکیاولیسم بی پرده که بگذریم واقعا مجاهدین اگر در قیام دست بالا داشتند همه چیز را همان روز اول به جنگ خیابانی می کشیدند و بهترین بهانه قتل و کشتار را به بسیجیان می دادند. با تمام این اوصاف من خودم به عنوان کسی که در تمام روزهای قیام در خیابان بودم معتقدم که مجاهدین در اقلیت محض بودند و تلاش رژیم برای بزرگ جلوه کردن نقش این فرقه تلاش برای نسبت دادن قیام به گروه رژیم چنجی مجاهد است.
٨۲٨۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹۶       

    از : احمد م از تهران

عنوان : مراقب باشید به دام ارتش سایبری فرقه رجوی نیفتید!
وظیفه چپ نشستن پای لپ تاپ و در افتادن با "بچه های" فرقه رجوی نیست، کهتنها وظیفه اشان شلوغ بازی و تخریت در دنیای مجازیست. باید به میان مردم رفت. آینده کشور در درجه اول دست آنان است و نه در دست مشتی خود فروخته ی بی وطن که دست ارتجاع حاکم در ایرن را هم از پشت بسته اند.
بجای صرف وقت برای کسانی که اونیفورم پوش پشت کامپیوتر انجام وظیفه می کنند، مردم را آگاه سازید!
٨۲٨۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱٣۹۶       

    از : ایران ایلخانی

عنوان : به نگار شیروانی،‌لطفتان مستدام باد.
به درویش گفتند جمع کن بساط معرکه ات را،درویش زیب دَهانَش را کشید.
سپاسگزارم که نظرتان را بیان کردید،ایکاش عنایتی هم به اصل مطلب می کردید و آنرا به سیخ نقد می کشید،درهرحال وظیفه خود میدانم که نظر شما را نقد و تحلیل کنم و نظرم را با شما در میان بگذارم،بنابراین اگر حال شنیدن و حوصله خواندن و وقت فکر کردن و توان نقد و تحلیل و پاسخگویی دارید،مکتوب اعلام کنید تا درست و غلط به شما درودی دوباره بگویم و بدرودی بشنوم،در غیر اینصورت همانطور که قبلا گفتم و نوشتم:صلاح کار خویش خسروان دانند.
منتظر سلام مجدد شما هستم.
٨۲۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ دی ۱٣۹۶       

    از : نگار شیروانی

عنوان : جناح رژیم چنج جنبش
سرکار خانم ایلخانی. راستی شما مجاهدین خسته نشدید از این که هر رفیقی خط مشی به غایت راست و رژیم چنجی و به قول منصور حکمت سناریو سیاهی شما را نقد کرد بلافاصله تهمت « همسوئی با وزارت اطلاعات » دولت فخیمه را پخش و پلا نکنید. اصولن این چه منطقی است که شما در مواجهه با مخالفین خود در پیش گرفته اید. آنهم شما که کمونیست های مجاهد میم لام و رفیق تقی شهرام را به واسطه « دستور حذف » شریف واقفی اپورتونیست چپ نما ؟؟ می خوانید خود طلایه دار حذف مکانیکی هستید. در مورد فعالیت شما در عراق و همکاری با استخبارات در راستای تعرض به کمونیست های کرد حرف بسیار داریم که جای آن اینجا نیست اما فقط می خواهم بگویم که رفیق ما قراگوزلو انتقادهائی به سیاست های راست و رژیم چنجی شما کرده که خودتان نه فقط در عمل و شعار آن را قبول دارید بلکه از آن دفاع هم می کنید. همکاری با بولتون و جولیانی که پای ثابت مراسم شما هستند که کشف رفیق ما و کمونیست ها نیست. شما که به همکاری با سناتورهائی نظیر مک کین افتخار. می کنید و بازدید ایشان از کمپ آلبانی را یک پیروزی می دانید چرا از انتقاد رفیق عزیز ما بر آشفته اید و تهدید می کنید. این دیگر چه نوع بحث کردنی است که شما رویه کرده اید. آیا همکاری با سعودی ها اتهام است....آیا این همکاری با ارتش آزاد سوریه روشی انقلابی و در ادامه مطلب امثال سعید محسن و حنیف نژاد است ؟ شما خود صبح تا شب شعار رژیم چنج می دهید و زمانی که کمونیست ها از شما به خاطر این سیاست ارتجاعی انتقاد می کنند می شوند همسو با وزارت اطلاعات و لابد واجب القتل ؟؟؟ اگر به راستی اکنون وقت نقد سیاست های پرو سعودی شما نیست پس کی هست؟ این هم شد ماجرای انتقاد از حزب اللهی ها در شرایط انقلاب علیه شاه ، تا کمونیست ها می خواستند از حزب اللهی ها انتقاد کنند یک جماعت که از قضا دوستان شما نیز سردمداران آن بودند می گفتند حالا وقتش نیست...لابی با سناتورهای آمریکائی پیش کش شما ما نخواستیم. موفق باشید.
کانادا. تورنتو. نگار
٨۲۷۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱٣۹۶       

    از : ایران ایلخانی

عنوان : به قراگوزلو،کمربندتان را سفت کنید،که روزهای سختی در پیش است.
وقتی بنای فرسوده رذالت و بلاهت جماعت ۴۰ میلیونی دربرابر اراده و شجاعت ۵۰ هزار نفری پرچمداران* آزادی ایران،به لرزه افتاده است و کلیت سپاه مشرکین اراده و خواستی بجز سرکوب و دستگیری و شکنجه و اشد مجازات ندارند و اولویت اولشان «همایش مطالبات دیکتاتور»است،آیا درست و اخلاقی و انسانی است که امکانات محدود خود را صرف طرح و گسترش مسائل کلیشه ای از قبیل مواضع ترامپ و نئوکانهای آمریکایی و جولیانی و جان مک کین و سناتورهای راست و دمکراتهای چپ و سلبریتیهای هنری و فرهنگی نظام مشرکین و غیرو ذالک ...بکنیم؛آیا این مسائل،اولویت شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند است،خسته نشدید از این همه تکرار و مکررات بیهوده؟!
اگر پاسختان منفی است و صلاح کار خویش خسروان دانند،‌پس رشد نشان دهید و بپذیرید که آنها هم مثل شما،خوانش و تحلیل و قضاوتشان براساس منافعشان در نوسان است و نقطه کور ابهامی در کارشان نیست و مثل شما، درست و غلط،معلوم است که کجا ایستاده اند و چه می کنند و چه می خواهند،حداکثری که نگاه کنیم،دیدگاه شما و آنها نسبت به حق شهروندی و حقوق بشر و اصل آزادی بیان و حکومت دمکراتیک و آزادی خلقها،عملا بیانگر آنست که وقتی حرف میزنید،طوری حرف بزنید که یا ما خوشمان آید،یا دَهانتان را ببنید!بنابراین آنچه قابل طرح و پرسش است،اینکه اگر جایگاه شما در کنار وضعیت بغرنج مردم بی لبخند است و برخلاف مجاهدین و جان مک کین،در سمت درست تاریخ ایستاده اید و در بزنگاههای مختلف دیدگاهتان را قربانی منافع فردی و جناحی و خطی نمی کنید و در بحبوبه عمل حداقلی از پرنسیب را رعایت میکنید،پس چرا همسو همخوان با خط وزارت اطلاعات حرف می زنید و وسط دعوا نرخ تعین می کنید و نمی گوئید که مردم به لطف همت و غیرت کسانی بی لبخند شدند که سال ۵۹ کشتار میلیشیای مجاهدین را در خیابانها دیدند و سخنرانی و درخواست کمک مسعود را در امجدیه شنیدند و به خاطر ترس،به خاطر حب و بغض،به خاطر کج فهمی و تجاهل،به خاطر منافع فردی و سازمانی آن را ندیده و نشنیده گرفتند و لباس عافیت به تن کردند و آتش بیار معرکه نسناسها شدند،آنهایی که اینچنین کردند،بی هیچ شکی به سهم خود شریک جرم قتل و غارت و تجاوزی هستند که در این سالها رخ داده است.
پ.ن.
از فردای سرکوب تظاهرات سراسری پرچمداران آزادی ایران،دَهنی ها و بدنی های دولت تزویز و اسید،خرکیف پیروزی،دوباره پیگیر مطالباتی نظیر نجات یوز پلنگ ایرانی و ورود زنان به استادیوم و پخش ربنای خسرو ایران خواهند شد و جماعت سبز و بنفش قهوه ای شده،در تالار وحدت شاهنامه خوانی می کنند و لاشخورانی که تا دیروز خط می دادند که کرکسها و دسیسه گران و تفاله های داعش را سرکوب کنید،برای آزادی عوامل استکبار جهانی بسیج خواهندشد،غافل از اینکه در آینده ای نه چندان دور اعتراضاتی رخ خواهد داد که وقایع ده روز گذشته پیش درآمدش بوده است،بنابراین تا می توانید شکرفشانی کنید،چرا که شب دراز و قلندران بیدارند و هزار باده نخورده در رگ تاک است هنوز.

*پرچمداران آزادی ایران،آن ۵۰ هزار نفری هستند که در مشهد و قم و اصفهان و تبریز و کرمانشاه و همدان و تهران و شیراز و ایذه و درود و قهدریجان و ووو به میدان آمدند و برای حفظ تمامیت اراضی و عراقیزه و سوریه ای نشدن مرز پُر گوهر و امنیت ملی،مشت گره کردند و با سینه ای سپر، رو در روی پست فطرتان تاریخ،نفس کش طلبیدن و آب به خوابگاه مورچگان ریختند و با حضور پر شور خود چنان مشت محکمی به دهان مخنثان انگشت جوهری مستقر در ایران زدند که حامیانشان در انگلیس و امریکا و کانادا و اروپا روزه سکوت گرفتند و نماز وحشت خواندند.
٨۲۷۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱٣۹۶       

    از : زانیار صالحی

عنوان : یک سئوال و در خواست مهم
ابتدا باید بگویم من تقریبا با تمام بخش های تحلیل موافقم. به عنوان کسی که تمام مقالات مربوط به جنبش اعتراضی اخیر را خوانده ام معتقدم این مقاله نه فقط تحلیل و ارزیابی دقیقی از ماهیت طبقاتی و جهتگیری جنبش ارائه نموده بلکه راهکارها و چه باید کردها را نیز با حوصله و دقت کافی شرح داده و علاوه بر اینها همان آمار میدانی اول مقاله یک کار بسیار ارزشمند است. مهم نیست که امثال آقای بهرام خراسانی از این تحلیل های رادیکال جوش می آورند و نوشته های رفیق دکتر را « پر حرفی» میخوانند و مستقیما پشت سکوت قبرستانی می ایستد مهم هم نیست که امثال خراسانی به جای حمایت از تک صداهائی که از داخل کشور و از قلب حادثه بلند شده ،از خاموشی و فراموشی دفاع می کنند مهم این است که جنبش اعتراضی و این صدای بلند شکست نخوردگان تاریخ معاصر از روی جسد اصلاح طلبان و لیبرال ها رد شده است. این جا روی سخن من رفیق فواد تابان ( محسنی) است. موضع رفیق و سایر رفقای جناح چپ سازمان اکثریت بعد از انتخابات ۸۸ و تحریم رای به روحانی یک گام بلند در مرزبندی با راست و اصلاح طلبان جمهوری خواه به شمار می رود. حال انتظار داریم ،، یعنی من و رفقای دانشجوی سوسیالیست در دانشگاه تهران و علامه انتظار داریم رفقای جناح چپ اکثریت رفقائی مانند رفیق فواد رفیق سهراب مبشری و دیگران ضمن مرزبندی نهائی با اصلاح طلبان و نیروهای مرتجع ملی مذهبی تکلیف خود با جناح راست اکثریت و امثال خلیق و نگهدار و ممبینی و مشابه را روشن کنند. اصلاح طلبان حامیان شأن با چه زبانی باید علیه سوسیالیست ها و خیزش مردم موضع گیری کنند که رفقا در مقابلشان بایستند؟ نگاه کنید به مواضع ارتجاعی امثال تقی رحمانی و رضا علیجانی و مرتضی کاظمیان ببینید که این جماعت با چه وقاحتی معترضان را به خشونت متهم می کنند.
وقت آن رسیده که رفیق فواد از مدیر یک سایت پر خواننده چپ فراتر برود و در مقابل مواضع خجالت آور راست های اکثریت و امثال بهرام خراسانی ها موضع بگیرد.
زانیار و یک محفل سوسیالیستی دانشجوئی.
تهران _ کرمانشاه
٨۲۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱٣۹۶       

    از : پگاه پناهیان

عنوان : آیا وظیفه خود را دریافته ایم؟!
خدمت خانم سهیلا صادقی
تقریبا هیچ یک از جمله های نوشته شما نه دلیل است نه واقعیت دارد!
۱. مجاهدین خلق کی و کجا گفته اند یا انکار نکرده اند که با نئوکانهای آمریکایی اتحاد استراتژیک دارند؟ به نظر می رسد که شما نه معنی اتحاد را می دانید و نه از چیزی به نام استراتژی مطلع هستید. لطفا منبع این دلیل مستحکم خود را ذکر کنید.
۲. استفاده سیاسی و برانگیختن هر جناحی در غرب علیه رژیم آخوندها و در جهت خنثی کردن سیاستهای غربی تا به سود رژیم عمل نکنند، یک سیاست درست و اصولی و یک دیپلوماسی فعال است و پنهان کردنی هم نیست و بسیار هم مجاهدین در موردش توضیح داده اند.
۳. بر خلاف تصورات شما و همگنان شما، جناحهای سیاسی آمریکا و اروپا به خصوص در عرصه سیاست کلان تفاوت عمده یی با هم ندارند. وقتی سیاست نزدیکی به رژیم که اوباما پیشه کرده بود شکست خورد، سیاست ترامپ در تضاد با رژیم رو آمده است. اگر به اخبار بنگرید، حتی جان کری و هیلاری که معماران سیاست نزدیکی به رژیم و برجام بودند از اعتراضات مردم ایران حمایت کرده اند و جان کری مشخصا عذرخواهی کرده است. این که شما خیلی بین دموکراتهای آمریکا و جمهوریخواهان یا نئوکانها تفاوت قائلید مشکل خود شما و نشناختن واقعیت و ماهیت سیاست و ساختار کشورهای سرمایه داری است. حتی برنی سندرز که اسم خنده دار سوسیال دموکرات را روی خودش گذاشته ناگزیر است از حرکتهای جاری مردمی در ایران حمایت کند. شما می توانید با برنی سندرز ستاد عملیاتی تشکیل دهید، البته اگر واقعا می توانید در ایران کاری از پیش ببرید، حتما این کار را بکنید من حتما از شما و اتحادتان با سوسیال دموکرات مضخکی مثل سندرز حمایت خواهم کرد و جلو خنده خودم را حتما خواهم گرفت.
۴. در میان برجسته ترین دموکراتهای آمریکایی که شما این همه سینه چاک آنها وانمود می کنید و به نظر شما پاک و طیب و طاهر هستند و نئوکانها از نظر شما شرعا نجس هستند، مثل می توانید خانم نانسی پلوسی رهبر دموکراتهای کنگره و فرزندان خانواده کندی را بیابید که پاسیفیست ترین بخش دموکراتها را نمایندگی میکنند و در سخترانیها و اجتماعات مجاهدین در کنار مریم رجوی حضور می یابند.
۵. جناحهای سیاسی امپریالیستی همان قدر با هم تفاوت دارند که جناحهای درونی رژیم آخوندها ممکن است تفاوت داشته باشند.
۶. این ستاد مجاهدین که شما می فرمایید بولتون و جولیانی در آن هستند کجاست؟ در پاریس است؟ در آلبانی است؟ در آمریکاست؟ این حرفها را شما از کجا آورده اید؟ امروزه حتی نشریه جوان ارگان بسیج و سایر رسانه های وابسته به سپاه پاسداران هم به خاطر پوشال بودن این حرفها و خریدار نداشتن این چیزها تکرارش نمی کنند.
۷. چه کسی گفت که هرکس به مجاهدین انتقاد می کند مزدور رژیم یا هوادار شریعتمداری است؟ به حرفهای خودتان بنگرید، ببینید که مشابه آنها را در کجاها می توانید بیابید؟ وانگهی نویسنده (قراگوزلو) از شما هوشیارتر بوده تا در مقابل این سوال که شما باید پاسخ دهید قرار نگیرد و تحت عنوان این که «نوشته تحلیلی» او الزاما حاوی فاکتهای حقیقی و واقعی اثبات حرفهایش نیست، سنگی پرانده و گذشته است. کاش به اندازه قراگولوزلو هوشیار و سیاسی می بودید. اگر خودتان بوی نزدیکی به رژیم از این مارک و تهمت ها به مجاهدین استشمام می کنید دیگر چرا آن را به کسانی که چنین حرفی نزده اند می چسبانید؟
قراگوزلو با همه تلاشی که به خرج داده نتوانسته حدس بزند یا هوشیار نبوده که دریابد همزمان با نوشته به اصطلاح تحلیلی او شیخ حسن روحانی همان حرفهای او در باره نقش مجاهدین در خشونتها را در تماس تلفنی با رئیس جمهور فرانسه مطرح کرده و در سایت خودش هم منتشر کرده است. گناه من و مهرداد استرالیا به عنوان هواداران مجاهدین چیست که شما بیش از قراگوزلو در حضیض رقابت و تنگ نظری سیاسی از نقشی که مجاهدین دراین خیزشها ایفا می کنند ناگزیرید به منطق رژیم آخوندها پناه ببرید؟
بهتر نیست به تصحیح منطق و رویکرد خودتان و بیش از آن چنان که مهرداد نوشته است به ایفای وظایف تاریخی تان بپردازید تا جلوگیری از پیشتازی مجاهدین خلق در این خیزشها را وظیفه اصلی خودتان تلقی نکنید و به سازماندهی و ارتقای جنبش کنونی بپردازید. امیدوارم در این زمینه نقشی ایفا کنید که در آن صورت حتما فرصت این تهمت ها به مجاهدین یا هر نیروی دیگری را نخواهید داشت.
٨۲۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣۹۶       

    از : سهیلا صادقی

عنوان : دلیل ؟
خوشبختانه آقای مهرداد از همان شروع کامنت خود آب پاکی را روی دست ما ریخته و تکلیف همگان را روشن کرده اند. با اینهمه از ایشان که سعی می کنند خود را معقول و منطقی و مستدل نشان دهند خیلی بعید است که نسبت به هزاران شاهد مستند و موجود پشت پا بزنند و نسبت به اتحاد استراتژیک مجاهدین با نئوکنسرواتیست های جنگ طلب آمریکائی از در انکار وارد شوند. لابد این آقایان جان بولتون و جولیانی که در ستاد مجاهدین لانه کرده اند نه از سیاست گذاران اصلی نئوکان آمریکائی بلکه از شهروندان خوش خیم آن دیار تشریف دارند. راستی چرا مثلا به جای یک سناتور میانه دموکرات آقای مک کین به آلبانی می رود و با رهبران مجاهد برای پیشبرد رژیم چنج وارد مذاکره می شود؟ جالب اینکه خود مجاهدین نسبت به همکاری با راست ترین سیاستمداران جهان امپریالیستی مشکل و موضع انکاری ندارند اما جناب مهرداد به عنوان هوادار سازمان و مدعی چپ ؟؟؟ کاسه داغ تر از آش شده اند!!! و اصلا این چه منطق نامربوطی است که هر که به مجاهد جماعت انتقاد می کند می شود مزدور حکومت و طرفدار شریعتمداری ؟
٨۲۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣۹۶       

    از : صلاح برزگر

عنوان : یک پرسش از جناب خراسانی کم حرف!
جناب آقای بهرام خراسانی. شما سال هاست که با تلاش تمام از اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها حمایت مستقیم می کنید و تحت عنوان "سوسیال دموکزات" هیچ رسالتی جز دفاع از اصلاح طلبان و لیبرال ها برای خود قائل نیستید. البته که ناراحتی و نگرانی شما از این جنبش ضد دو جناح با ادبیات عباس عبدی در مصاحبه با bbc فارسی قابل قیاس است. من فقط یک سئوال از شما دارم و خواهش می کنم بدون سفسطه که خصلت نمای شماست جواب بدهید
از نظر جنابعالی چه شرایطی باید بوجود بیاید که شما و آن دوستان خود ظاهرا در طیف راست اکثریت و طیف ضدکمونیست اکثریت ، خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی شوید؟
لطفا از آن پاسخ های فله ای که معمولا در جدل با ایرج فرزاد خرح می کنید هزینه نفرمائید. خواب های اصلاح طلبانه شما خوش باد!
صلاح از سنندج
٨۲۶۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣۹۶       

    از : masoud memar

عنوان : افسوس از نبود یک چپ فراگیر !
آقای قراگوزلو از مقاله شما چنین استنباط میشود که طبقه کارگر باید به تنهائی بار مبارزات را بدوش بکشد یعنی بدون همراهی خرده بورژوازی تیتیش مامانی و دماغ عمل کرده ها و اسکار بگیرها . همچنین به رهنمود لنین فعلأ از خشونت پرهیز کند اما شعارهای رادیکال بدهد . کمی به توازن قوا و واقعیات تلخ موجود توجه کنید. کاملأ درست میگوئید که بدون حضور طبقه محروم جامعه تحولات ساختاری یا انقلاب ناممکن است مثل ۵۷ اما در نظر نمیگیرید تا زمانی که طبقه کارگر تشکل های مستقل و قوی نداشته باشند در مواقع تاریخی صرفأ ناگزیر نقش پیاده نظام را ایفا میکنند. متأسفانه در ایران یک حزب چپ بومی ( متناسب با فرهنگ ٫ مذهب و تاریخ تلخ موجود ) بوجود نیامده است که قادر باشد بخش قابل توجهی از کارگران و طبقه محروم را نمایندگی کند. نبود آزادی و امکانات بهانه ای بیش نیست. خمینی در پاریس رهبری انقلاب را کسب کرد امروز یک اشاره عبدالله اوجالان از زندان ترکیه برای پ ک ک تعیین سیاست میکند. خب طبق فرموده شما ٫ طبقه کارگر بی لبخند باید شعار رادیکال بدهد یعنی منجر به خشونت نیروهای سرکوبگر بشود در عین حال خشونت نکند یعنی سرش را بیاندازد پائین و کتک بخورد یا شعار بدهد و زود دررفته به خانه برگردد. کمی هم قرآن ( مجموعه آثار لنین ) خود را کنار بگزارید و به آیات و سوره های ( صفحه فلان پاراگراف فلان ) و صدر آن ارجاع ندهید علوم اجتماعی و سیاسی مانند ریاضیات نیست که در قرون مختلف ثابت بماند. هزاران پارامتر مختلف در جوامع مختلف کاملأ مختلف عمل میکنند همینطور هزاران پارامتر نوین ظهور کردند که تأثیر روبنا و زیربنا بهمدیگر را یا دگرگون یا همسان کرده است که در قرون نوزده و بیست وجود نداشتند. سخن کوتاه کنم امروز طبقه کارگر و محروم در ایران متأسفانه قادر نیست هژمونی مبارزات سیاسی را بدست بگیرد خصوصأ که با این زیربنای اقتصادی ایران در آستانه انقلاب کمونیستی هم نیست یعنی گزار از جمهوری اسلامی در بهترین سرنوشت موجود صد در صد یک جامعه سرمایه داری دیگری را رقم خواهد زد حال اسمش را هر چه خطاب کنید از نئولیبرال تا سوسیال دموکراسی سوسولی . اگر استراتژی امروز شما رسیدن به یک جامعه کمی دموکرات با امکانات و رفاه بهتر از موجود برای طبقه کارگر ( یعنی بدون لغو مالکیت خصوصی و لغو کامل استثمار ) باشد آنگاه برای رسیدن به هدف مقطعی خود ناگزیر بدون دماغ عمل کرده ها و نازک نارنجی و تیتیش مامانی ها و سوسول ها باید نقش پیاده نظام برای دیگری را ایفا کند. چنان که بخشی از طبقات محروم فارغ از خواستن یا نخواستن باطنی در ۵۷ برای خمینی کرد در ۸۴ و حتی ۹۶ برای احمدی نژاد کرد چه بسا در تنگدستی و زمین بلاتکلیف بکمک برخی از روحانیون با امکانات به نوه رضاخان دخیل ببندد. فراموش هم نکنید که هسته سخت قدرت با امکانات بیت رهبری چند دهه است که بدون بحران قادر به ادامه حیات سیاسی نبوده و نیست از ادامه جنگ بگیرید تا ترورهای مجاهدین تا داعش در منطقه تا انرژی هسته ای حق مسلم ماست تا پاک کردن اسرائیل از نقشه جهان ٫ آنها همان مرحومی که ازش یاد کردید را نتوانستند تحمل کنند نامزدهای دوران طلائی را حصر کردند امروز هم حاضر نیستند حتی یک زرتشتی را بشورای شهری راه دهند که کوچکترین خطری برای نظام نمیتوانست داشته باشد یا یک کنسرت سوسولی که شما بتوانید بعنوان سوپاپ اطمینان تحلیلش کنید را اجازه ندادند اگر تأمل کنید شاید دریابید که ادامه حیات برایشان در چشم انداز آتی کاملأ تار بود و خواست پایان اصلاح طلبی را اعلام کند از بست نشینی و ساختارشکنی بقائی و احمدی نژاد که یکی پیام سرنگونی داد و دیگری رئیس قوه قضائیه منصوب رهبری و روحانی با رأی ۲۴ میلیونی را غاصب نامید و برآیند جلسه جبهه پایداری با آستان قدس بسیج مردمی علیه دولت شد. یعنی یک بحران که بهترین پیاده نظامش طبقه کاملأ محروم که واقعأ محتاج نان شبش است. حال آیا قادر خواهند بود که به هدفشان برسند بستگی به پذیرش عمومی جامعه خواهد داشت ٫ حداقل تا حدودی موفق شده اند که صفوف مختلف جامعه را از هم دور کنند مثل طبقات بی لبخند و تیتیش مامانی. صفوف اپوزسیون و جامعه هم طی دو دهه به رأی دهنده و تحریمی حتی چنان متمایز شده است که گاهی بعنوان دشمن عمل کرده و میکند .
٨۲۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣۹۶       

    از : روزبه

عنوان : عالی بود
تحلیل بسیار عالی بود. با تشکر از رفیق قراگوزلو.
٨۲۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۶       

    از : مهرداد استرالیا

عنوان : چپ آوازه افکند و از راست شد!
با کمال تأسف و بدون این که بخواهم گرایش سیاسی ام نسبت به مجاهدین خلق را پنهان کنم یا اصلا نیازی به این کار باشد. ناگزیرم شگفتی هایم را در باره مقاله محمد قراگوزلو بیان کنم.
۱. نویسنده برای این که دریابد ترکیب نیروی قیام کننده در تهران و شهرهای دیگر چگونه بوده به گفته خودش با آن جوانانی که به سختی درگیر با نیروهای رژیم بوده اند گفتگو کرده تا خاستگاه اجتماعی-اقتصادی آنها را دریابد.
۲. احکام یا نتیجه گیریهایی که از این گفتگو یا نظرسنجی یا آمارگیری کسب کرده در عین حال که درست و شایسته تشویق و تحسین است، بدون این نظر سنجی میدانی هم دست یافتنی بود یا دست کم ناروشن نبود. حتی مخبرین خارجی که امکان چنین گفتگوهای ریز و دقیق و میدانی ندارند، از همین ترکیب در جمع قیام کنندگان سخن گفته اند. به هر حال هرکس از هر طریقی به حقیقت می رسد کارش گرامی است.
۳. نویسنده با گزارش زحمات به حق و تقدیرآمیزی که کشیده نیاز به چنین آمار و ارقام دقیقی داشته است تا بتواند از آنها نتیجه بگیرد که این خیزشها چه تفاوتی از نظر خاستگاه طبقاتی با همه خیزشهای گذشته ایران دارند. ولی من و بسیاری دیگر(ازجمله ناظران خارجی) تا آن جا که سن و سال و خاطرات و شنیده های من از نسل پیشین گواهی می دهد به جرئت می توانم گفت که هرگز چنین صف آرایی از سوی محرومترین نیروهای جامعه با چنین شدت و حدتی علیه برجسته ترین مظاهر سیاسی حاکمیت در ایران وجود نداشته است. پیش از خواندن مقاله قراگوزلو هم به آن واقف بودم و این نوشته درحقیقت داده افزوده بود. با این حال مریزاد به او برای این داده ها!
۴. نویسنده ترکیب نیروهای خیزش کنونی را در همه جا «مردم بی لبخند» نامیده است. آیا باید این تعبیر را استاتیک ببینیم؟ یعنی آنها فقط لبخند نمی زنند؟ لبخند نزدنشان ویژگی مکمل دیگری ندارد یا فقط مجسمه های بی لبخندی هستند؟ شعار نمی دهند، خشمگین نیستند؟ یا لبخندنزدنشان تبدیل به واکنش فعال دیگری نمی شود؟
۵. آیا فقط در ایران تحت حاکمیت نظام آخوندهاست که قربانیان سیاست نئولیبرال «بی لبخند» نامیده می شوند؟ مثلا در اروپا و آمریکا که لابد نویسنده در جهانی بودن سرمایه داری حاکم که مسئول وضعیت آنهاست تردیدی ندارد، وقتی کمی بیش از «بی لبخند» به عنوان «برآشفتگان» شناخته می شوند، زیادی رادیکال یا خشونت طلب یا «رژیم چنجی» و «استشهادی» نیستند؟ خلاصه اگر بیشتر از اروپاییان و آمریکاییان قربانی این سیاست نئولیبرال نباشند کمتر از آن قربانی شده اند؟ روح و فضای نوشته این را نمی گوید.
۶. آیا نویسنده که این همه مته به خشخاش گذاشته تا ترکیب نیروهای قیام را بشناسد برای احکامی که در زیر صادر کرده نیاز به هیج فاکت و دلیلی نیافته است؟ مثلا:
- مجاهدین خلق سالهاست که میلیشیای نئوکانها و دولتهای ارتجاعی منطقه هستند؟ بر اساس کدام تحقیق و مطالعه میدانی؟ این حکم صادر شده؟
- چه فاکتها و مستندهایی گواهند که سازمان مجاهدین خلق «از کشته شدن مردم بی لبخند با گشاده دستی سخاوتمندانه استقبال می کند و راه ورود به جنبش را از طریق "کشته شدن" و "کشتن" پی می گیرد.» به جز تماس تلفنی شیخ حسن روحانی با ماکرون که همزمان با نگارش این مقاله صورت گرفته و به جز اراجیف رسانه های رژیم قراگوزلو شواهد دیگری دارد؟
- در نوشته ها و پیامهای رهبر مجاهدین جز اشاره به حق دفاع از خود چیز دیگری هست؟
- به این جمله بنگرید:«این که در خیزش مردم بی لبخند افرادی از میلیشیای رجوی – بولتون دخالت دارند یا نه بر نگارنده دانسته نیست»!! شگفت آور نیست؟ چرا برای نویسنده که چنین انگی می زند «دانسته نیست» اگر نویسنده تحقیق میدانی کرده آیا از آن جوانانی که آمار داده نپرسیده که تو میلشیای بولتون هستی یا میلیشای رجوی؟ اصلا این که پدیده یی به نام «میلیشیای بولتون-رجوی» چه وجود عینی خارجی دارد یا نه از کجا آمده است؟ در میان قربانیان سیاستهای اقتصادی نئولیبرال که نویسنده از آنها آمار گرفته چگونه می توان میلیشیای بولتون که وابستگی اش به جناح راست سیاسی آمریکا و سیاستهای مربوطه واضح است کسی را یافت که بیکار و محروم باشد؟ برای بیان چنین چیزهایی که «دانسته نیست» چه عجله یی در کار بوده تا به این صورت قلمی شوند؟
- به این جمله بنگرید: «برخلاف رویاهای "اشرف نشان"های "قهرمان" مردم فرودست برای بهبود سطح معاش خود مبارزه می کنند و کمترین منافع و رغبتی به "شهید اشرف نشان شدن" ندارند»! امیدوارم نویسنده نگوید که این «کمترین رغبت» را هم از تحقیق میدانی و در آخرین لحظات زندگی آنها که دراین سرکوب وحشیانه رژیم جان باختند و «کمترین منافع و رغبت» آنها را از واپسین تپشهای قلبشان استخراج کرده و اعماق آمال آنها را از طریق گفتگوی مستقیم خودش و همکارانش کاویده بوده است!!
- نویسنده در جای دیگری حکم و رهنمود داده که به هر قیمت نباید اجازه داد مجاهدین خلق که به زعم او دیگر نیرویی در اردوی ارتجاع هستند در پیشانی این جنبش قرار گیرند!! چند سطر بعد خودش اذعان می کند که چیزی به نام «چپ» که احتمالا فقط آن را زیبنده خودش و همگنان فکری و سیاسی اش می داند، در صحنه منفرد است. با همه گرایشها و اعتقاداتی که شخصا به مجاهدین خلق و مبارزه گذشته و حال آنها دارم می خواهم اکیدا استقبال کنم از این که چنین چیز و چیزهایی که خود را با این منطق و رویکرد «چپ» می نامند، برای جلوگیری از در پیشانی جنبش قرارگرفتن مجاهدین خلق هم که شده متحد شوند و کاری بکنند و وظایف تاریخی خود را به انجام برسانند. در صورتی که عزم و توانایی کسب چنین موقعیتی را داشته باشند بر خلاف نویسنده من بر آنم که بار بزرگی از دوش مجاهدین خلق بر می دارند و به زعم خودشان خدمت بزرگی به جامعه و تاریخ ایران می کنند. پس چرا در همین نوشته به واقعیت دیگری در مورد خودشان اذغان می کنند؟
نویسنده سرانجام در این نوشته حکم خویش را باطل کرده و نوشته است: «جنبش ها بنا بر ماهیت طبقاتی و دینامیسم طبقات درگیر دست به نظریه ها و شعارها می برند و پرچم های خود را بر می افرازند. چنین امری به مفهوم کنار نشستن و مداخله نکردن چپ نیست. به هیچ وجه نیست. مطلقا نیست». اگر چنین است و اگر ماهیت طبقاتی و دینامیسم آنهایی که نویسنده با آنها و درحالی که «سخت درگیر» بوده اند گفتگو کرده، دیگر چرا آن «چپ» خاص و ویژه یی که نویسنده مدعی آن است، از در پیشانی قرارگرفتن مجاهدین خلق بهراسد و حتی دست کم آن را در این مقاله مقدم بر وظایف مبارزاتی و طبقاتی چپ به تحریر بکشد؟ و تازه بعد از این حرفها به روشنی و درستی بگوید که نیروهای ارتجاعی سلطنت طلب شانسی ندارند؟ بر اساس کدام «ماهیت طبقاتی و و دینامیسم طبقات درگیر» مجاهدین خلق دارای چنان شانسی هستند که نباید گذاشت در پیشانی جنبش قرار گیرند ولی سلطنت طلبان چنین مخاطره یی برای «چپ» مورد ادعای قراگوزلو ندارند؟! سلطنت طلبان کمتر از مجاهدین به نئوکانها وابسته اند؟!
روش و منطق و اخلاقی که نویسنده در بیشتر بخش سوم این نوشته به کار گرفته چنان است که من به خاطر نقطه قوتهای دیگر گزارش تحلیلی او نمی خواهم به تعبیری که شایسته آن است بپردازم. اما این سوال از ذهن دور نمی شود که این خیز برداشتن، علیه مجاهدین در گرماگرم چنین خیزشی، آیا جز برای این است که نویسنده و همکارانش در فضای داخل کشور به یمن همین اتهامات به مجاهدین که حسین شریعتمداری و همگنانش در رسانه های سپاه پاسداران هر روز تکرار می کنند، بتوانند به چنان تحقیقات میدانی بپردازند که به اذعان خود نویسنده شاهکار یگانه یی نیست و وزیر کار پیشین این رژیم احمد توکلی (یعنی یکی از عوامل اصلی و کارگزار اعمال سیاستهای ضدکارگری این رژیم از ۴دهه پیش تاکنون) با برخورداری از امکانات حکومتی به همان نتایج و پیش بینی ها دست می یابد که قراگوزلو دست یافته و آن را مصداق درستی کار و ارزیابی خودش هم می داند!!
بگذاریم که باز هم تصور کنیم و امیدوار باشیم که این قبیل شباهت ها و قرابت ها به قول آن طراح طنزپرداز قدیمی ایران «شباهتهای ناگزیر در کار .... بزرگ دنیا»ست و به قول «مردم بی لبخند» خدای نکرده چیز ناجور دیگری نیست!
مهرداد-استرالیا چهارشنبه۱۴دی۹۶
٨۲۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : پر کار بی خاصیت
کاش این نویسنده پرکار و پر حرف که گویا جوان و کم تجربه هم نیست، کمی یاد میگرفت به جای خودنمایی به همه چیز دانی، دست از توهین کردن به همه کس و به کارگیری بیجای واژگانی مانند نئولیبرال و مانند آن در همه جا،دست بر میداشت. اگر در پس سخنان این آقا چیزی پنهان نیست و به راستی در شرایط کنونی درد مردم و رسیدن به جامعه ای دموکراتیک دارد، باید برای یکپارچه شدن همه مردم تلاش کند. دوران تظاهر به هواداری تندروانه از طبقه کارگر و ستیز بی پشتوانه و شعارگونه با سرمایه داری، دیری است سپری شده است. امروز هریک از آن سلبریتیهایی که این شخص با تحقیر از آنها یاد میکند، میتوانند نقشی بسیار سازنده در گسترش همبستگی ملی و ستیز با ارتجاع دینی داشته باشند.
٨۲۶۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۶       

    از : احمد مجد

عنوان : کدام گریزناپذیر نابهنگام است؟!
نوشته قراگزلو حاوی ویژگیها، ارزیابیها و اطلاعات بسیار ارزنده یی است.
به ویژه در زمینه وداع تاریخی با پدیده بی ریشه و بی پایه جنبش سبز استدلالهای واقعی مهمی ارائه کرده که ستودنی است.
اما نکته بسیار قابل توجه این نوشته که آن را از سایر بخشهایش جدا می کند رویکردی است که با امر ذاتی و جبلی هر انقلاب واقعا اجتماعی و مردمی در آن صورت گرفته و در فرهنگ حاکمان کنونی جهان و ایران (یعنی ستمگران) از آن به «خشونت» تعبیر می شود.
دست کم قراگوزلو و بسیاری خوانندگان نوشته او احتمالا نیاز به توضیح بیشتری ندارند که خشونت نامیدن حرکتهای گریزناپذیر مردم و فرودستان، با هدف استتار خشونت حاکم و خشونت سرمایه تئوریزه شده است. منظور من ازجمله این هشدار قراگوزلو است که می نویسد:
«به خشونت کشیده شدن خیزش در شرایط کنونی تعداد قابل ملاحظه یی از مردم بی لبخند را به خانه خواهد فرستاد و در ادامه خیزش را به صورت دسته های کوچک و سخت آسیب پذیر به شکست زودرس خواهد کشید و چیزی جز یاس و سرخورده گی به دنبال نخواهد داشت».
اگر بر اساس مبانی در همین نوشته ردیف شده، به این جنبش می نگریم و روشن است که این خیزشها هم از نظر وضعیت اقتصادی و شکست برنامه های حکومت و هم نظر به ناکامی های سیاسی حکومت در تداوم جلب حمایتهای خارجی، اجتناب ناپذیر بوده، چیزهای پراکنده یی که این جا و آن جا رخ می دهندو در این نوشته «خشونت» نامیده شده چگونه می توانند چنین حرکت ریشه دار و مایه داری را به «شکست» و آن هم «شکست زودرس» بکشانند. از محاجه لغوی می پرهیزم ولی جمله بندی چنان است که انگار شکستی در تقدیر است ولی با چیزی به نام خشونت نباید «زودرس» بشود. اگر آن مبانی و داده ها درست هستند، نگرانی از حتی یک اشتباه تاکتیکی چه جایی دارد که بتواند شکست جنبشی چنین ریشه دار را باعث شود؟
بنابراین دو نکته قابل تأمل در این هشدار آمیخته با هراس نویسنده از شکست این جنبش بسیار قابل توجه است:
۱. اگر به زعم نویسنده آن مبانی که برشمرده درست هستند و شک و تردیدهای غیرعلمی در آنها روا نیست و نفش وجود و برآمد این جنبش گواه شکست سیاست ها و رفتارها و تاکتیکهای حکومت و جناحهایش و استراتژیهای گوناگون این یا آن نیروی اپوزیبسیون ارزیابی شده است، دیگر بنا به ضرب المثل معروف دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
۲. نویسنده خوشبختانه می پذیرد که قهر لازمه هر انقلاب واقعی است و بر خلاف راستگرایان به طور عمده پیدا و پنهان وابسته به رژیم و نهادها و جناحهای گوناگونش در ناصیه این جنبش این را نخوانده و نمی خواند که بلوغ آن را در وادار کردن حکومت به پذیرش رفراندمی بداند که خودش برای سرنگونی قانونی خودش اجرا کند. اگر چنین باشد، آن لحظه طلایی که نویسنده برای اعمال قهر انقلابی ضروری و لحظه قطعی ترین نبرد برگزیده یا در ذهنش آن را مقبول و مشروع می نامد کجاست؟ منظورم این نیست که نویسنده آدرس دقیق مکان-زمانی آن را بدهد. بلکه طبق استدلالهای درست دیگری که در همین نوشته درباره سازماندهی نیروهای انقلابی دیگر در همه جا آمده، محتوای این سازماندهی و سازمانگری و نقطه بلوغ و تکامل سازمانیافتگانی که باید قدرت سیاسی را به چنگ آورند از جریان طبیعی و ضروری تکاملی و روند رشد و گسترش ساده به پیچیده عبور می کند. آن قهر ضروری و طبیعی و حتمی که سرانجام روزی باید به کار آید و از نظر نویسنده مشروع است خلق الساعه نمی تواند بود. این توده بی شکل و بی سازمان در جریان سازمانیابی خودش قهر ساده و عریان و بی شکل کنونی را نیز باید در عمل و تجربه کند و به آن قهری ارتقا و تکامل بخشد که لحظه طلایی را محقق می کند.
ما نمی توانیم همه جا دیالکتیسن باشیم اما جاهایی که بر اساس الگوهای ذهنی خودمان نیست از دیالکتیک بگریزیم.
٨۲۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۶