پاسخی به مهرداد فرهمند و چالش 'سوریهای شدن ایران'
همن سیدی
•
ایران و سوریه بیشتر دارای گذشته مشابهی هستند تا آیندهای مشابه. برخلاف ادعای مطرح شده، در مورد آینده ایران، گزینه جنگ و کشتار، قویترین گزینه نیست مخصوصا اگر هم دولت و هم اپوزیسیون از تجربه سوریه درس بگیرند. حتی بدون همراهی مقامات و در پی تداوم سرکوب دولتی هم، اپوزیسیون ایرانی اگر مرتکب اشتباهاتی که اشاره شد، نشود، آیندهای متفاوت از سوریه را برای مردم رقم خواهند زد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ دی ۱٣۹۶ -
۴ ژانويه ۲۰۱٨
در چند روز گذشته سه چهره دولتگرا (یعنی افرادی که صرفنظر از ماهیت دولت، معتقد به وجود دولت مرکزی قوی برای توسعه هستند) نگرانیهای خود را از احتمال سوریهای شدن ایران در پی تداوم خیزشهای مردمی بیان کردهاند: علی علیزاده، امید دانا و مهرداد فرهمند. به دو مورد اول پاسخی نمیدهم چون مخاطبان پرشماری ندارند اما نوشته مورد سوم به خاطر جایگاهی که در بی بی سی دارد و تریبونهایی که در این سالها در اختیار داشته است، لازم به پاسخگویی است.
این خبرنگار بیبیسی فارسی بدون پرداختن به گذشته سوریه و شباهتهایش به حکومت کنونی ایران، بر شباهتهای آینده آنها تاکید کرده و با نگاهی خطی و جزمی، سرنوشت سوریه جنگ زده را قویترین احتمال برای آینده ایران نامیده است. در این یادداشت، برخلاف ایشان من نخست به شباهتهای گذشته این دو حکومت میپردازم و بعد، تفاوتهای آینده آنها را بررسی میکنم.
یک: حافظ اسد از خامنهای خوششانستر بود. هم توانست سر سلامت به گور برساند، هم از قبل تمهیدات جانشینی فرزندش را فراهم کند. کاری که تا کنون خامنهای نتوانسته است برای پسرش، مجتبی انجام دهد. اما او هم به مانند خامنهای دقیقا ٢٩ سال حاکم مطلق سوریه بود، در کشوری که از بنیان با کودتا تشکیل شده بود. حافظ اسد در ائتلاف با نظامیان توانسته بود از طریق سیستم تک حزبی، حزب بعث را به حزب حاکم و بی رقیب سوریه تبدیل کند.
دو: پس از مرگ حافظ اسد (سال ٢٠٠٠) فرزندش بشار با شعار اصلاحات به ریاست جمهوری رسید و آنجا هم، درست به مانند اصلاحات در ایران، هرگز به این سوال پاسخ داده نشد که چگونه درون یک سیستم ریاست جمهوری مادام العمری و موروثی اصلاحات انجامپذیر است. به همین دلیل یکی دو سال بعد، پوچ بودن ادعای بشار اسد بر همه عیان شد و او هم به مانند پدرش تنها با تکیه بر زور اسلحه و نیروهای امنیتیاش توانست به مدت ١٠ سال دوام بیاورد.
سه: در کنار سایر فاکتورهای فقدان دمکراسی (سیستم تکحزبی، عدم آزادی مطبوعات، عدم آزادیهای اجتماعی، عدم چرخش قدرت، حاکمیت اقلیت علوی بر اکثریت جامعه و...)، دشمن محوری دقیقا به مانند ایران، چهره اصلی سیاست داخلی و خارجی سوریه را تشکیل میداد. کسانی که تصور میکنند سوریه قبل از بهار عربی کشور آرام و باثباتی بود احتمالا اطلاع ندارند که به مدت ٤٨ سال قبل از بهار عربی، یعنی از ١٩٦٣ سوریه با قانون شرایط اضطراری اداره میشد! جهت آشنایی نسبی با این قانون، همین کافی است که به صورت مکتوب، شکنجه در سوریه قانونی شده بود!
چهار: در کنار این همه فاکتور فقدان دمکراسی به اضافه سیاست دشمنمحور، کردستیزی هم بخشی از سیاست داخلی و منطقهای سوریه بود که عملا وجود ١٥ درصد از جمعیت این کشور را نادیده میگرفت. یک سال قبل از آغاز قانون شرایط اضطراری، یعنی در ١٩٦٢رسما صدها هزار کرد هویت و حقوق ابتدایی شهروندی خود، یعنی داشتن شناسنامه را از دست دادند! و یک سال قبلتر هم در ١٩٦١رسما اسم کشور به 'جمهوری عربی سوریه' تغییر کرده بود. در دهه هفتاد حمل نوار کاست کردی جرم محسوب شد صرفنظر از آنکه محتوی آن سیاسی یا فرهنگی است و حتی موزیک عروسی کردی هم ممنوع شد. سیاست تعریب و جابجایی و تغییر دموگرافی هم که از یک دهه قبل شروع شده بود. این شرایط تا سال ٢٠١١ و آغاز بهار عربی ادامه یافت.
موارد فوق بخشی از شباهتهایی بودند که بین دو حکومت سوریه و ایران وجود داشت و خبرنگار بی بی سی بدون اشاره به آنها تنها به بررسی شباهتهای آینده آنها پرداخته است.
اینک به رویدادهای پس از بهار عربی در سوریه اشارهای میکنم که باز در مطلب ایشان سانسور شده و اینبار در بررسی همین رویدادهای سالهای اخیر هم، به جای پرداختن به عوامل، تنها به پیامدها توجه کرده است تا شباهتهای آتی را پیدا کند. چهار اشتباهی که دولت اسد و اپوزیسیون مرتکب شدند و منجر به شرایط کنونی شد در ادامه توضیح داده میشود (که تکرار و یا عدم تکرار آن در ایران بستگی به رفتار حکومت و اپوزیسیون ایران دارد و میتوان با آموختن از آنها، بدون داشتن نگاه خطی و جزمی، آیندهای متفاوت از سوریه برای ایران رقم زد):
نخست دو اشتباه دولت سوریه که مقامات ایران باید از تکرار آن اجتناب کنند؛
یک: بشار اسد در ژانویه ٢٠١١ ادعا کرد که بهار عربی هیچ وقت به سوریه نمیرسد و مردم سوریه حاکمانشان را دوست دارند. زمانی که دو ماه بعد بهار عربی به سوریه رسید، او به جای تجدیدنظر در این باور خود و آغاز مذاکره با مخالفان، به سرکوب و کشتار مردمانی پرداخت که با دست خالی به خیابانها آمده بودند. او که پیشبینیاش نادرست از آب در آمده بود، اینبار به غلط تصور میکرد که با اتکا به ارتش و نیروهای امنیتیاش میتواند مردم را سرکوب کند و نمیدانست به زودی بخشی از همان ارتش و امنیتیها به نام ارتش آزاد علیه خود او اسلحه میکشند و کشور برای ٧ سال به جهنم کشیده میشود. همین باور غلط را مقامات ایران هم داشتند و دارند. آنها هم نخست فکر میکردند که هیچگاه اعتراضات وسیع مردمی در ایران شکل نمیگیرد و اکنون که شاهد اعتراضات هستند، فکر میکنند با اتکا به سپاه و نیروهای سرکوبگر دیگر از پس مردم معترض برمیآیند.
دو: زمانی که تظاهرات به اوج رسید و شمار قربانیان به ٩٠٠ نفر رسیده شد، بشار اسد تصمیم گرفت که عقب نشینی کند و اعلام کرد که بله ارتش و نیروهای امنیتی مرتکب اشتباه شدهاند، اما اینبار ایران نگذاشت. (جالب آنکه در نوشته خبرنگار بی بی سی، به نام همه کشورهای خارجی دخیل در سوریه اشاره شده است به جز ایران!). در خاطرات حسین همدانی ذکر شده که آنزمان خامنهای گفته بود که 'بشار بچه است و نمیداند که باید بماند'. ایران آنزمان تنها به فکر منافع منطقهای خود بود و به شرایط داخلی سوریه توجه نمیکرد. همین اشتباه را ممکن است اینبار روسیه در مورد ایران مرتکب شود. آنچه برای روسیه تنها اهمیت دارد این است که ایران همیشه در کمپ مسکو بماند حتی اگر سراسر ایران به خون کشیده شود. از همین الان و با هشدارهای مقامات روس میتوان نشانه این سیاست را یافت که حتی اگر مقامات ایران هم ناچار به عقب نشینی و مذاکره با مخالفان بشوند، روسیه به آنها اجازه نمیدهد. از همین الان باید جلوی این سیاست روسیه گرفته شود. حفظ خامنهای به هر قیمتی، به همان اندازه برای روسیه خطرناک خواهد بود که حفظ اسد به هر قیمتی برای ایران گران تمام شد.
حال دو اشتباه اپوزیسیون سوریه که باید اپوزیسیون ایران از آن اجتناب کنند؛
یک: اپوزیسیون بشار اسد به تدریج همان فرهنگ سیاسی دولت سوریه را پیشه کرد: برخورد حذفی، تاکید بر ناسیونالیسم کور عربی، انکار هویت دیگران، انکار حق خودمختاری کردها و حتی اصراری عجیب بر حفظ عنوان 'جمهوری عربی سوریه'. همین باعث شد که کردها که جدیترین نیروی غیردولتی بودند و پتانسیل بسیاری برای همراهی با اپوزیسیون داشتند، راه خود را جدا کنند و با همان نگاه سابق به دولت، به اپوزیسیون سوری نگاه کنند. در واقع به زودی سوریه به سه نیروی دولتی، اپوزیسیون و کردها تقسیم شد و این تقسیم بندی اکنون پس از هفت سال پررنگتر هم شده است. جالب آنکه مقامات دولتی کم کم خودمختاری کردها را میپذیرند و اپوزیسیون هم به زودی در اجلاس سوچی ناچار به پذیرش آن میشود و انکارهای هفت ساله اپوزیسیون و هفتاد ساله دولت سوریه بیحاصل شد. این خطر در مورد اپوزیسیون و حتی نخبههای جامعه ایران هم وجود دارد. خبرنگار بی بی سی در همان مطلب خود، هویتطلبان و کسانی که خواستار حقوق برابر گروههای اتنیکی هستند را، 'قومیتچیها' نامیده بود (ادبیات سخیف در نوشتههای قبلی این فرد مسبوق به سابقه است. او چریکهایی هم که قبل از انقلاب از اصلاحات شاه ناامید شده بودند را جانور نامیده بود. یا در مورد سیاستهای ایران در عراق خواستار زدن سند عراق به نام ایران شده بود). شاید یکی از دلایلی که تاکنون آذربایجان و کردستان آنچنان که توقع بود به اعتراضات نپیوستهاند، همین نگرانی مشترک از دولت و اپوزیسیون و نخبگان است. اپوزیسیون ایرانی باید این مساله مهم را یکبار برای همیشه حل کند و گروههای اتنیکی را با خود همراه کند.
دو: نیروهای اپوزسیون فریب عملیات سازمان ملل در سوریه را خورند و با این امید که بتوانند توجه جهانیان را به سوریه هم جذب کنند، بر شدت بعد نظامی فعالیتهای خود افزودند، اما اینجا هم محاسبات آنها اشتباه از آب درآمد و تمام تلاشهای آنها در این زمینه شکست خورد. اما همین اقدامات چنان دو جبهه اپوزیسیون و دولت را نظامی کرد که دیگر هیچ صدای سیاسی شنیده نمیشد. به جز کردستان روژئاوا، در سوریه هرچه بود تنها گلوله بود و آتش. هیچ فکری، ایدهای، پروژه سیاسی و اجتماعی، فرصتی برای رشد نیافت. این تحرکات منجر به دخالت سازمان ملل نشد اما از یکسو فضا را برای دخالت ترکیه و عربستان و سوریه فراهم کرد و از سوی دیگر بر شدت دخالت ایران افزود و همچنین در پی ناکامیهای ایران و حزب الله در حفظ بشار اسد، نهایتا به باز شدن پای روسیه به سوریه منجر شد و دیدیم آنچه شد که نمیبایست.
جان کلام
ایران و سوریه بیشتر دارای گذشته مشابهی هستند تا آیندهای مشابه. برخلاف ادعای مطرح شده، در مورد آینده ایران، گزینه جنگ و کشتار، قویترین گزینه نیست مخصوصا اگر هم دولت و هم اپوزیسیون از تجربه سوریه درس بگیرند. حتی بدون همراهی مقامات و در پی تداوم سرکوب دولتی هم، اپوزیسیون ایرانی اگر مرتکب اشتباهاتی که اشاره شد، نشود، آیندهای متفاوت از سوریه را برای مردم رقم خواهند زد. تجربه هفت سال اخیر سوریه که اکنون پیش روی ماست، آنزمان پیش روی سوریها نبود. مردم ایران با همه تجارب مشترکی که با سوریه و همه کشورهای خودکامه داشتهاند، اما دارای تجارب منحصر به خود هم هستند که نمونه آن را در منطقه نمیتوان دید. آنها در صدسال گذشته اگر از تجارب انقلاب مشروطه، تجدد آمرانه، جنبش ملی کردن نفت، انقلاب ١٣٥٧، جنبش اصلاحات، جنبش سبز، از هرکدام تنها یک درس گرفته باشند به این میزان از مهارت و پختگی رسیدهاند که نه اجازه تداوم شرایط کنونی را بدهند و نه اجازه تکرار سرنوشت سوریهرا.
لینک مقاله خبرنگار بی بی سی
https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=145224
|