برای احمد باطبی
الف. ع. خ
•
برای توچه کنیم، چه از دستان ما بر می آید تا "دوره جوانی" تو را از دست ضحاکان زمان نجات دهیم، چه می توانیم بکنیم تا کِیف از جوانی را، به زندگی تو و همسرت باز گردانیم، چه کاری از دست ما تنهایان برای رهایی تو از بند، برمی آید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۶ اسفند ۱٣٨۵ -
۲۵ فوريه ۲۰۰۷
برای توچه کنیم، چه از دستان ما بر می آید تا "دوره جوانی" تو را از دست ضحاکان زمان نجات دهیم، چه می توانیم بکنیم تا کِیف از جوانی را، به زندگی تو و همسرت باز گردانیم، چه کاری از دست ما تنهایان برای رهایی تو از بند، برمی آید، آری می دانیم که به تنهایی، کاری نمی توانیم کنیم، اما اگر باهم باشیم، می توانیم هم صدا با هم، داد بزنیم، فریاد بزنیم، و هر چه را سزاست نثارشان کنیم، آیا با نثار هر چه که بر آنان سزاست، گره ای از کار، گشوده خواهد شد؟ اگر به هر طریق قفل استبداد گشوده شود، باید اقدام کنیم، باید داد بزنیم، فریاد بزنیم و جهان را خبردار کنیم! علاوه بر جهانیان، ما می توانیم خبر جنایت این جلادان را به خانه هایشان ببریم به میان زنان، فرزندان، برادران و خواهرانشان ببریم، بی شک همگی جنایت پیشه نیستند.
ما می توانیم به فرزندان این "خالی جنابان" بگوییم که به پ"دران"ِ "کله گرگ" خود بگویند:
دست از آدم کشی و حق کشی بردارید، احمد باطبی نیز مانند هر انسانی و بلکه مانند هر جوانی احساسی دارد، طبیعی است، که وقتی دوستش را سلاخی می کنند، پیراهن خونینش را به نشانهء سند جنایت به همه نشان دهد. احمد باطبی مانند هر انسانی بلکه مانند هر جوانی می خواهد آزادانه حرفش را بزند و در سرنوشت خود دخالت کند، فرق احمد باطبی با آنکس که با کمترین دانش، خود را رهبر عالمیان می داند در چیست؟، طبق آیینی که می پرستی مگر انسان ها به صورت آزاد و برابر خلق نشده اند؟....
ما می توانیم به هم"سران" این آدم کشان بگوییم که به "سران" "چند سر"خود بگویند:
با این دو "همسر" جوان و هزاران آزادیخواه چه می کنید، با یک "مرد" چه می کنید؟ با آن یکی که "زن" است، "مادر" است، چه می کنید، آیا او می تواند به مصائب "مرد"ِ خود، بی اعتنا باشد، آیا من که "ضعیفه" تو هستم، می توانم به مصائب توی "نامرد" بی اعتنا باشم، او یک انسان است و حق دارد، وقتی شوهرش را به دلیل نشان دادن پیراهن خونین دوستش، از زندگی و آسایش محروم می کنند، اعتراض کند، این حق انسانی و همسری اوست، اگر تو، بوی انسانیت و "همسری" را نمی شناسی، آیا حق است که آن را از دیگران محروم کنی؟....
البته به زبان راندن این سخنان از جانب فرزندان و "هم سران"ِ جنایتکاران همه در گرو آن است که در سرای پلشتی، "فرزندی" یا هم"سری" باقیمانده باشد، فرزندی که "فر" زندگی باشد، نه "فر" مرگ! و "هم سری" که علی رغم زندگی با "نامردی" بی احساس، حسی از انسانیت و مادری در وجودش مانده باشد.
اگر احساساتی نزد اطرافیان و نزدیکان جنایتکاران باقیمانده، بهتر است آنها را برانگیزانیم و"بسیج" کنیم، شاید آنان فقط می توانند "بسیج" شوند، باید آنها را برعلیه جنایتکاران بشورانیم!
در هر حال نباید زندانیان آزادی طلب و عدالتخواه را از یاد ببریم، باید با جو سنگینی که در همه جا و از هر طریقِ ممکن ایجاد می کنیم، عرصه را برای جنایتکاران تنگ کنیم، باید آنها را در سر سفره های خانه شان، با وجدان انسانی خانوادهاشان رودرو کنیم، نباید بگذاریم که از شغل خود درمیان جامعه و اهل خانواده، احساسی شرافتمندانه داشته باشند، باید به کلهء سنگی آنان فرو کنیم که محدود کردن و در بند نگه داشتن آزادگان و آزادی خواهان شغل نیست، اینگونه دریدگی، رمیدگی و چریدگی از پست ترین و بی مایه ترین افعال موجودات است، که به سختی، نام برخی ها را بتوان آدمیزاد نهاد!
|