چهار ویرگول


اکبر ایل بیگی


• کنار رودخانه، به تنهایی به ماهی ها نان می دهم
شیرین می آید، سینه به آب می زند، نرم می خواند:
شورشی زیر پوست پستانم، لشکر عشق، نمی دانم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ دی ۱٣۹۶ -  ۱۷ ژانويه ۲۰۱٨


 
کنار رودخانه، به تنهایی به ماهی ها نان می دهم

شیرین می آید، سینه به آب می زند، نرم می خواند:

شورشی زیر پوست پستانم، لشکر عشق، نمی دانم.

آنگاه میان ماهی ها ماهی می گردد، فکر می کنم

خواب می بینم، شیرین در بیداری، ماهی نمی گردد.

*

فاجعه جاذبه داشت، زیرا بزرگ بود، از ماه

آمده بود، بوی فرشته داشت، و مکر آسمان.

فاجعه که رسید، هزار فاجعه از او زاده شد

فاجعه در فاجعه دیدند، این خاک، و تن ها.

*

ویرگول (مصدق)


اینجا بی تو، از برگی به برگ دیگر می رسم

رد به جا مانده بر برگ ها، ویرگول من است.

حالا روی برگی سپید، یک صندلی زیر نام تو

می نوسیم، تا هر که می آید، بنشیند، بر خیزد

بنشیند و نشستن، برخیزد و برخاستن بیاموزد.


*


و تن، بهشت ماری است هزار سر
که لانه آنجا، همه جا ساخته است

گرداگرد چشم، زبان، دست، و پا.

اینک که در بر تو گرم خوابیده ام

بر طبل سحر چه می کوبی، دلداده.

..............

اکبر ایل بیگی