مخملباف به تاج زاده: اصلاحات شما باعث بقای استبداد شده


• این گناه من و شما و مردم ایران است که سکوت کرده ایم و از خاموشی خود در مقابل جنایات حکومت ایران در سوریه، احساس عذاب وجدان نمی کنیم، و سوریه را به مثالی تبدیل کرده ایم برای سوریه‌ای نشدن ایران ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ دی ۱٣۹۶ -  ۱۷ ژانويه ۲۰۱٨


دوست بسیار گرانقدر و عزیزم
آقای مصطفی تاجزاده.

همواره شما را به عنوان انسانی شریف، مبارز، معتدل، و پر جرات ستایش کرده‌ام، اما حقیقت‌جویی مرا وامی دارد که به نقد سخنان شما در تحلیل حوادث اخیر برآیم و این نامه را برایتان بنویسم.

در ویدئوی منتشره درباره حوادث اخیر همچون پیش، با استناد به این که باید جلوی سوریه‌ای شدن ایران را گرفت، بر تداوم شیوه اصلاحات اصرار ورزیده‌اید. چنانکه گویی ما از بین دوگانه (سوریه‌ای شدن، افغانستانی شدن) و ادامه اصلاحات بی‌نتیجه، که چیزی جز شرکت در انتخابات طراحی شده و در مشت خامنه‌ای نیست، راه دیگری نداریم، و از نظر شما، اصلاحات نه تنها وحی منزلی برای ایران، که برای همه دنیا و همه اعصار، حتی برای دوران هیتلر است.

در ویدئوی مزبور استدلال کرده اید که افغانستان بعد از دخالت غرب به جایی نرسیده، چرا که نیمی از افغانستان امروزه در دست طالبان است.

تاجزاده عزیز! اگرحکومت طالبان حکومت بدی بود، و حمله بین المللی باعث شد نیمی از افغانستان از دست طالبان آزاد شود، چرا نتیجه می‌گیرید که چون همه افغانستان امروز از دست طالبان آزاد نیست، پس آن آزاد شدن از اصل بی فایده بوده است! مگر برای نجات افغانستان از دست طالبان، راه دیگری هم در آن زمان موجود بود؟ اگر موجود بود، چرا حکومت ایران و دولت اصلاحات با آن حمله همراه شدند؟! و چرا آن زمان اصلاح طلبان نه تنها لب به اعتراض نگشودند که در تعیین دولت بعد از حمله در افغانستان سخت فعال و همکار غرب بودند؟

دوست عزیز! ابتدا به یاد آوریم زیستن در حکومت طالبان را. مگر فراموش کرده‌اید در دوره چندین ساله حکومت بدوی طالبان، زنان در خانه‌ها زندانی بودند. زنان به طور مطلق از درس خواندن منع می شدند. زنان اجازه خروج از خانه را نداشتند، مگر در زیر برقع و تنها به شرط همراهی یکی از محارم خود. مردان باید ریش بلند می گذاشتند و مردم در ملاء عام روزانه شلاق می خوردند و گاه سنگسار می شدند. کل کشور تلویزیون نداشت. رادیوی شریعت فقط یکی دو ساعت برنامه داشت و تنها اخبار پیروزی طالبان و اجرای احکام قضایی را اعلام می کرد. مردم در فقر و فلاکت زندگی می کردند. کشور در قحطی بود. (من به شخصه در سفری که مخفیانه به افغانستان دوران طالبان داشتم، با چشم خودم شاهد مرگ ٢٠ هزار نفر از همان قحطی زدگان بودم، و همان مرگ‌ها باعث شد فیلم سفر قندهار را بسازم.) در افغانستان دوره طالبان امید به زندگی به حداقل خود رسیده بود. چهار میلیون پشتون از ناامیدی به پاکستان مهاجرت کرده بودند و سه میلیون هزاره از سر ناچاری آواره ایران شده بودند. صدها کیلومتر بیابان و تپه و کوه بین ایران و افغانستان پر بود از جنازه زن و بچه مردمی که از ترس مرگ به دست طالبان، پای پیاده به سوی ایران گریخته بودند.

برای شما آن دوره سیاه طالبان بهتر بود یا امروز که علیرغم همه مشکلات نیمی از افغانستان آزاد است؟ امروز زنان در نیمی از افغانستان به مدرسه و دانشگاه می روند. حداقل در نیمی از افغانستان مردم در خیابان شلاق نمی خورند و حداقل نیمی از مردم دیگر در خطر سنگسار نیستند. کشور افغانستان انواع کانال‌های آزاد رادیو و تلویزیون را دارد، کانال‌هایی که مردم ایران هنوز آرزوی داشتن یکی از آنها را دارند.

می‌گویید در افغانستان امروز ناامنی هست؟ بله هست. اما این ناامنی را چه کسی جز حکومت ایران و پاکستان در افغانستان ایجاد می‌کند؟ قاسم سلیمانی قهرمان ملی ایران!! مسئول بعضی از ناامنی‌های درون افغانستان از طریق سپاه قدس است. گروه همین حضرت جناب سردار سلیمانی، سر صحنه فیلمبرداری ما در شمال افغانستان، نارنجک جنگی را جلوی دوربین فیلمبرداری ما پرتاب کردند و منجر به زخمی شدن بیست نفر و کشته شدن یک نفر از بازیگران و سیاهی لشکرهای فیلم ما شدند. مگر جز این است که رهبر قبلی طالبان، در حالی که از سفر به ایران بر می‌گشت، مورد حمله هوایی غرب واقع شد و کشته شد؟ او برای کدام هماهنگی به سفر ایران آمده بود؟ تاجزاده عزیز طالبان ابتدا از طرف پاکستان حمایت می شد، اما امروزه به جز پاکستان، از طرف ایران و روسیه هم حمایت می شود.

مصطفی عزیز! من یک هفته در دوران طالبان در افغانستان بوده‌ام و دو سال هم بعد از فروپاشی طالبان در افغانستان زیسته‌ام و همه چیز را با چشم خود قبل و بعد از حمله شاهد بوده‌ام. افغانستان امروز به هیچ وجه قابل مقایسه با دوران طالبان نیست. افغانستان همسایه ایران است، یک سفر چند روزه به آنجا بروید و با مردم آنجا هم کلام شوید، و برای آنها توضیح بدهید که خطا کرده‌اند که با طالبان جنگیدند، بایستی در حکومت طالبان اصلاحات می کردند و افغانستان را از دست طالبان از طریق اصلاحات آزاد می کردند. به آنها آموزش بدهید که لااقل آن نیمه دیگر افغانستان را به شیوه اصلاحات از دست طالبان آزاد کنند. تا ببینید مردم افغانستان جواب شما را چه می دهند…

مشکل ناامنی امروز افغانستان از کجاست؟

بیش از صد سال پیش، بین افغانستان و هند، بر سر تعیین مرز اختلاف بود. انگلیس ها، نیمی از پشتونستان را که متعلق به افغانستان آن روز بود، در اختیار هند قرار دادند و قرار شد بعد از صد سال، آن بخش به افغانستان پس داده شود. (١٨٩٣) حدود پنجاه سال بعد از این قرار داد، که به قرارداد خط دیورند معروف است، بخشی از سرزمین هند (پاکستان امروزی) از هند جدا شد، (١٩۴٧) و آن قسمتی از سرزمینی که متعلق به افغانستان بود، درون همین پاکستان امروزی واقع شد. اکنون پاکستان نمی گذارد افغانستان روی امنیت را ببیند، چرا که در این صورت باید نیمی از کشور خود را به افغانستان پس دهد. (همانگونه که هنگ کنگ از انگلیس گرفته شد و به چین پس داده شد.) هیچ سیاستمداری نیز در افغانستان امروز جرات آن را ندارد تا در این زمینه با پاکستان معامله کند، و مثلا از خیر زمین بگذرد و امنیت بگیرد. سازمان امنیت پاکستان هم طالبان را به عنوان نیروهای خودش حمایت می کند و نیمی از افغانستان را با جنگ چریکی طالبان اشغال کرده تا افغانستان طلب نیمی از سرزمین پاکستان را در سر نپروراند و به ناامنی خود مشغول باشد.اما دوست عزیز حالا چرا باید کشور افغانستان با این مشکلات پیچیده ارضی، مثالی شود در استدلال شما، که انگار ما باید به اصلاحات بی خاصیت ادامه بدهیم تا مبادا دچار طالبانیسم شویم.

مصطفی عزیز!

شما از اصلاحات چنان ایدئولوژی‌ای ساخته اید که اگر در زمان جنگ دوم جهانی هم بودید، با جنگیدن نیروهای خارجی با هیتلر هم مخالفت می‌کردید و می‌گفتید بهتر است هیتلر را از طریق اصلاحات سر به راه بیاوریم. دوست عزیز اصلاحات و انقلاب و حمله از بیرون، فقط سه راه برای تغییر یک وضعیت است. متاسفانه این راه را ملت‌ها انتخاب نمی کنند، بلکه این دیکتاتورها هستند که آن را به جوامع بشری تحمیل می‌کنند. همانگونه که شاه با اجازه ندادن به مطبوعات آزاد و عدم تاسیس احزاب آزاد، تن به اصلاحات نداد و انقلاب را به جامعه ایران تحمیل کرد، رهبر جمهوری اسلامی نیز با نپذیرفتن اصلاحات، انقلاب داخلی و یا حمله خارجی را به ایران دارد تحمیل می کند. پس گناه آن را به گردن ملت نیندازیم.

تاجزاده عزیز! من در زمان تصمیم حمله امریکا به افغانستان، به دلیل سفرهای مربوط به اکران فیلم سفر قندهار، نزدیک هزار مصاحبه با مطبوعات بین المللی در مورد افغانستان و از جمله مخالفت با حمله امریکا داشته‌ام. استدلال من این بود که دمکراسی را نمی شود با حمله خارجی به جایی صادر کرد. اما آرام آرام متوجه شدم حکومت ایران که اعلام می کند آمریکا حق استفاده از آسمان ما را برای حمله به افغانستان ندارد، خود شریک حمله امریکا به افغانستان است. حکومت ایران گروهی از فرماندهان سپاه پاسداران ایران را به واشنگتن فرستاد تا حمله زمینی را از طریق شمال افغانستان به کابل، با پنتاگون طراحی کنند.

اگر جزئیات آن را نمی دانید از دوست بسیار عزیز و مشترکمان جناب آقای امین‌زاده بپرسید که معاون وزارت امورخارجه ایران در زمان حمله امریکا به ایران بود و معاون محترمش آقای یعقوبی که مسئول هماهنگی های مربوطه با آمریکا در این زمینه بود.

دوست عزیز نمی شود دولت اصلاحات در زمانی که در قدرت قرار داشت، در حمله امریکا، همسو با آن (و همراه با سپاه پاسداران)، به دلیل مصالح ملی شرکت کند، و حالا که در قدرت نیست، از حمله امریکا انتقاد کند.

در ملاقاتی که من با آقای خاتمی هشت ماه قبل از پایان دوره دوم ریاست جمهوری شان داشتم از زبان خود ایشان شنیدم که: “در قضیه حمله آمریکا به افغانستان، کل حکومت ایران با آنها همکاری داشتیم. چرا که مردم افغانستان از شر دیکتاتوری طالبان رها می شدند، و ایران ما هم از شر دشمنی وحشی خلاص می شد. در آن ایام همه چیز در داخل و خارج برای اصلاحات ما و گفتگوی تمدنها داشت خوب پیش می رفت، تا اینکه بوش اعلام کرد: ایران محور شرارت است و باعث شد حکومت ایران بترسد و آماده دفاع در مقابل حمله احتمالی آمریکا شود و آقای خامنه‌ای هم از این تهدید ترسید و ناگهان شمشیر را از رو بست و بساط اصلاحات را جمع کرد…”

من البته در آن زمان برای راضی کردن آقای خاتمی برای استعفاء نزد ایشان رفته بودم. در آن جلسه به ایشان عرض کردم: “مردم فکر می کنند ما هنرمندان همیشه شما را می بینیم و توسط ما برای شما پیغام می‌فرستند، نمی‌دانند که برای همین یک ملاقات چند ماه در انتظار بوده‌ام. مردم می‌گویند که حالا که نمی‌توانید اصلاحات را پیش ببرید، اقلا استعفا بدهید تا اصل اصلاحات بدنام نشود. شاید یک روزی بشود در آینده با همین اصلاحات کاری کرد.” آقای خاتمی گفتند: “این حرف‌ها را من هم شنیده‌ام. البته باور ندارم که این حرف همه مردم باشد. ولی واقعیتش این است که من بارها استعفا داده‌ام، این استعفاها بعدها در خاطراتم چاپ خواهند شد. حتی آقای خامنه‌ای هم خاطرات می نویسند و در خاطرات ایشان هم معلوم خواهد شد که من استعفا داده‌ام. اما هرگاه استعفای من جدی شد، پای مداخله خارجی در میان آمد و من چون نمی خواهم اسباب دخالت خارجی در ایران شوم، استعفایم را پس گرفتم.”

عرض کردم: “اصلاحات شما، عین اصلاحات امان اله خان در افغانستان، چنان با دوز ضعیف وارد بدن حاکمیت استبدادی ایران شد، که برای استبداد تبدیل به یک واکسن پیشگیری شد، و بدتر از آن، باعث بقای استبداد شده و دیگر بعید است استبداد ایران از اصلاحات ایران تاثیری بپذیرد…”

این نکته را نیز باید مد نظر داشت که پیش از حمله آمریکا به افغانستان، طالبان با حمله به کنسولگری ایران در مزار شریف، ایران را تا مرز تلافی و حمله به افغانستان پیش برده بودند. در آن زمان مسئولیت حمله یا عدم حمله به افغانستان، توسط آقای خامنه‌ای بر عهده رییس جمهور وقت، آقای خاتمی گذاشته شد، که خوشبختانه ایشان به دلایل مختلف، از جمله جلوگیری از کشتار دو ملت، از حمله به افغانستان سر باز زد.

در سال ٢٠٠١حمله غرب به طالبان، علیرغم نظر روشنفکران دنیا و ایران، از جمله خود من، دلایل دنیا پسندی داشت، و در ابتدا هم موفق بود. در واقع وقتی غرب حمله کرد، طالبان با فرمان پاکستان عقب نشینی کرد. و تا مدتی افغانستان امن بود. اما با بی کفایتی های بعدی آمریکا، این حمله نیمه موفق از آب در آمد. بخشی از این بی کفایتی از این قرار است که آمریکا برای مبارزه با تروریسم به پاکستان پول می داد، و پاکستان همه ی آن پول را خرج تجهیز و ارسال دوباره گروه های تروریستی طالبان به افغانستان می کرد و بدینوسیله پاکستان نیمی از افغانستان را ذره ذره پس گرفت.

خلاصه حرف شما در آن ویدیو این است: حالا که نیمی از افغانستان هنوز در دست طالبان است، پس آزادی افغانستان بیهوده بود. دوست عزیز! یعنی بهتر بود هنوز همه افغانستان دست طالبان می بود؟!

و اما سوریه:

مصطفی عزیز! چه کسی جز ایران و روسیه پشت اسد ایستاد و سوریه را به مثالی وحشتناک تبدیل کرد؟ یک بازیگر سوری که دوست من است و در لندن پناهنده است به من گفت: برای گرفتن ویزا یک ماه در صف بودم. یک روز خمپاره ای به خیابانی که صفی در آن تشکیل شده بود اصابت کرد و تعداد زیادی از ما کشته و زخمی شدند، اما هیچکس صف ویزا را ترک نکرد. حتی زخمی‌ها که خون از آنها جاری بود، در صف ماندند. چرا که این تنها راه زنده ماندن همه ما بود.

مصطفی عزیز! شخص رهبر به همراه پوتین مسئول این جنایات در سوریه امروزند. مردم سوریه در پی جنبش سبز ما و در پی بهار عربی، به پا خواستند و خواسته ای جز دمکراسی نداشتند. اگر اسد اول بار تظاهرات مسالمت آمیز آنها را به توپ نمی بست، اگر رهبر و سپاهش، پشت اسد نایستاده بودند، اکنون سوریه مثال من بود برای شما، که ببین سوریه به چه روزگار آزادی دست یافته است. اما خامنه‌ای این مثال را معکوس کرد تا امروز از زبان شما گفته شود دخالت خارجی، یعنی سوریه‌ای شدن ایران، و ما فراموش می کنیم که آن خارجی، کسی جز حکومت داخلی ایران و شخص آقای خامنه‌ای نیست.

خلاصه کردن و نتیجه گیری در مورد سوریه را از طریق پرسیدن سوال به خود شما واگذار می کنم.

آیا برای آن که سوریه، سوریه‌ای نشود، بهتر بود مردم سوریه از جنبش سبز و جنبش بهار عربی در تونس متاثر نمی شدند و به خیابان نمی ریختند و تا ابد با اسد می سوختند و می ساختند؟

یا این که بهتر بود نیروهای خارجی که مهم‌ترین اش حکومت ایران است، در کار آن مردم دخالت نمی کردند؟ اگر منظور شما دومی است، گناه مردم سوریه چیست؟ این گناه من و شما و مردم ایران است که سکوت کرده ایم و از خاموش بودن خود در مقابل جنایات حکومت ایران در سوریه، احساس عذاب وجدان نمی کنیم، و مردم بیچاره سوریه را که به دست حکومت ایران نابود کرده ایم، به مثالی تبدیل کرده ایم برای سوریه‌ای نشدن ایران خودمان.

امروزه حکومت سوریه با حمایت حکومت ایران، مردم سوریه را با بمب شیمیایی سرکوب می کند و ما ساکتیم و فقط از رنج آنها نتایج اصلاح طلبانه می گیریم.

مردم جهان و ما، آمریکا را در جنگ ویتنام مقصر و جنایتکار دانستیم، و ملت سوریه هم ما ایرانیان را مقصر و جنایتکار فروپاشی کشور خود می دانند. اصلاح طلبان غیر از استفاده از واژه سوریه برای کشاندن مردم پای صندوق های رای، هیچگاه از ملت سوریه، از این بابت عذر خواهی نکرده‌اند. من به خلاف آنها، بعد از نمایش هر فیلم خودم در سالن های سینما در سراسر دنیا، از این بابت از آنها عذر می خواهم. که در این فاجعه همه ما ایرانیان به سهم خود مقصریم و روزی باید به آنها جوابگو باشیم. کتاب دبستانی نسل بعدی کودکان سوری، از نام ایرانی به عنوان دشمن یاد خواهد کرد و بر ما نفرین خواهد فرستاد.

حرف خامنه‌ای که می گوید در انتخابات فرمایشی و بی خاصیت او شرکت کنیم تا نظام اسلامی را حتی اگر مخالفش هستیم، بیمه کنیم و الا خارجی حمله می کند و ایران مثل سوریه می شود، معنای مضحکی دارد. معنی این حرف خامنه‌ای این است: یا به حکومت من رای بده، یا ایران را هم برای شما مثل سوریه می کنم.

و اما تونس:

از تونس گفته اید و این که اسلامگرایان در تونس انحصار طلبی نکردند و همگان را در قدرت شریک کردند، در نتیجه امروز تونس به آزادی نسبی رسیده است. من به تونس سفر کرده‌ام و با طرفداران همه احزاب در تونس در این رابطه گفتگو کرده‌ام. ملیون می گفتند: وقتی اسلامی‌ها قدرت را در دست گرفتند، ابتدا شروع کردند به نقد مردم و اینکه هر کاری را دوست نمی داشتند، می گفتند: “این کار شما مردم تونس، اسلامی نیست.” ملیون هم می گفتند: “کار شما اسلامی‌ها هم تونسی نیست.” پس به خلاف استدلال شما، دمکراسی نسبی امروز تونس، فقط به انصاف و مدارای مذهبیون به قدرت رسیده بر نمی گردد، که به ائتلاف ملیون هم بر می گردد که جلوی مذهبی‌ها کوتاه نیامدند. پیروزی دمکراسی در تونس، از همه مهمتر به دستاوردهای مثبت رژیم قبلی بر می گردد. حاکمان قبلی سه میراث برای مردم تونس باقی گذاشته بودند: اول سطح قابل قبولی از سلامتی برای همه. یعنی بهداشت رایگان و با کیفیت. شما در تونس مردمی کج و کوله ناشی از نبود امکانات سلامتی نمی دیدید. مردم در مریضی، حکومت گذشته را حامی خود می دیدند. دومین دستاورد حکومت قبلی، زبان فرانسه بود. این مردم دو زبانه شدند و گرفتار استبداد تک زبانی ما ایرانی‌ها نشدند که دریای فکری شان از دو رودخانه عربی و فرانسوی شکل می گرفت و سوم آزادی زنان بود. که بدون آزادی زن، آزادی جوامع ناممکن است.

هنرمندان و حکومت تونس هزاران تابو را در رابطه با زنان شکسته بودند و زن رها شده از قیود سنت و مذهب، به این راحتی سر در اسارت استبداد دینی جدید نمی داد. در تونس کسی چادر را به زور از سر آنها نکشیده بود تا دیگری به زور بر سرشان کند. آنها در یک پروسه فرهنگی به این رهایی از حجاب رسیده بودند. من بسیاری از دختران جوان هنوز محجبه را دیدم که با مردان دست می دادند و روبوسی می کردند و در کنار آنها فیلم های سانسور نشده را در سینماها تماشا می کردند.

در همین رابطه قابل اشاره است که بیشترین میراث ما از دوران شاه صد و پنجاه هزار آخوند بود که فقط ارتش را در اختیار نداشتند و پول نفت را. بورقیبه و بن علی در تونس، سپاه ملاها را برای ملت باقی نگذاشتند، تا آنها را تحمیق و تحقیر و استثمار کنند و بن علی در هنگام انقلاب آنقدر مقاومت نکرد تا مخالفینش ادامه دهنده خشونت بی انتهای بعد از انقلاب او باشند.

مصطفی عزیز! همه موفقیت انقلاب قبلی تونس را به اخلاق زاهدانه یا اصلاح طلبانه رهبران مذهبی آن نمی‌توان تقلیل داد. که به اتحاد وطن پرستان و وجود اتحادیه‌های مستقل و انصاف حکومت قبلی و حساسیت و آگاهی مردم تونس هم باید مربوط دانست. مردم تونس همین امروز، انقلاب هفت سال قبل خود را با انقلابی دیگر محافظت می کنند. اتفاقی که در بعد از انقلاب ایران همواره از آن ممانعت شده است.

بلایی که دوران شاه بر سر ما آورد، فقط استبداد او نبود. تحمیل دهها هزار آخوندی بود که قرار بود سپاه مبارزه او با کمونیسم در جنگ سرد باشند و در نبود احزاب، در بزنگاه تاریخ، یکباره علیه خودش شورش کردند و او را فراری دادند و ایران و مردمش را به اسارت گرفتند.

تاجزاده عزیز ترامپ خود پرست و نامتعادل است، اما آیا پوتین که پشت سر خامنه‌ای ایستاده، سالم است و منافع ایران را در نظر دارد؟ دوست عزیز آیا ترامپ خارجی است و پوتین داخلی؟ آنچه شما از آن می ترسید سوریه‌ای شدن ایران است. آنچه من بر آن معترض ام، سوریه‌ای کردن سوریه و کودتای خزنده روسیه در ایران است.

من همچنان امریکا را باعث کودتای ٢٨ مرداد و استبداد بعدی آن در ایران تا زمان انقلاب ۵٧ می دانم. ترامپ را آدمی از نظر روانی نامتعادل می دانم و امیدوارم هرچه زودتر به دست مردم آمریکا عوض شود. همچنان با حمله خارجی مخالفم، و حمله دولت های خارجی را به قصد کمک به دمکراسی در ایران نمی دانم. اما دیگر باور هم ندارم حکومت ایران اصلاح پذیر باشد. خامنه‌ای آنقدر از ترس یا لجاجت، بر استبداد دینی اصرار می کند که لاجرم با خشونت انقلاب و یا حمله خارجی های منفعت طلب عوض خواهد شد. در این صورت، تحمیل راه حل پر مصیبت حمله خارجی یا خشونت انقلابی بر کشور و ملت، مسئولیت اوست، و مسئولیت اصلاح طلبان بلاتکلیف، نه مردم جان به لب رسیده ایران.

محسن مخملباف
١٠ ژانویه ۲۰۱٨