جام خیام و یک سروده ی دیگر
دو غزل
سعید سلطانی طارمی
•
تا به پایان می رسم از لطف میآغازدم
باز در دام بلای عشق میاندازدم
چند و چون و رمز و رازم را نمیگوید به کس
نرد او هستم که با خود روز و شب میبازدم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۹ بهمن ۱٣۹۶ -
۲۹ ژانويه ۲۰۱٨
* جام خیام
تا به پایان می رسم از لطف میآغازدم
باز در دام بلای عشق میاندازدم
چند و چون و رمز و رازم را نمیگوید به کس
نرد او هستم که با خود روز و شب میبازدم
در سرای قهر و لطفش از تهی سرشار و مست
جام خیامم که میاندازد و میسازدم.
بر خط این دایره، ای پرسش پیرانهسر!
اسب ریل کوکیام، طفل زمان میتازدم
ناز دارد یار و بازیها، نهان و آشکار
با نیاز و حسرت و اوهام میانبازدم
ای شبِ خودجاودانانگار! خوش میخواب، من
پرچم صبحم که بر بام تو میافرازدم
تیرماه ۱٣۹٣ جاده ی چالوس
* خواب آب
هوای آینه خشکید و شد بیابانی
کجایی ای نفس جلگههای بارانی؟
غبار می وزد از آبزارهای کهن
بیا که آرزوی باغ های ایرانی
کجا نوشته ندانم که آب و آبادی
وگرنه هر گذری میرسد به ویرانی
ز تنگدستی دلها، نگاه کن در شهر
که عشق میگذرد چون زنی خیابانی
هوا بد است و زمین خواب آب می بیند
ببار ای کرم ابرهای توفانی
به سال یائسه ای شور مادرانهی خاک
پیام آب به زهدان کشتزارانی
دل مرا که در این رودبار خشکیده
ببر به آبی چشم کسی که می دانی
پس از هزارهی سوگ و سراب ای دریا
چه میشود که تنی بر سرم بیفشانی؟
۱۹/۱۲/۹۵ کرج
|