نکاتی در باره "چرا تبریز تب نکرد؟!" آقای بهزاد کریمی


یاشار گولشن


• جنبش ملی ترکها در آذربایجان و دیگر نقآط ایران نیز مشابه هر جریان ملی دیگر، در درون خود گرایشات مختلفی دارد که در مقاطع مشخصی خود را پررنگتر و یا کمرنگتر بروز میدهند. اگر سازمانها و یا نفراتی با سابقه فعالیت چپ نگران این هستند که ایده های راست ممکن است دست بالا را در میان نسل جدید و بخصوص در سطح دانشگاه ها پیدا کند لازم است برای مقابله با آن برخوردی از جنس “زمان” در پیش بگیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ بهمن ۱٣۹۶ -  ٣۰ ژانويه ۲۰۱٨


مقاله اخیر آقای بهزادکریمی با عنوان چرا تبریز تب نکرد؟! * به "سکوت" تبریز در جریان تظاهرات سراسری نیمه اول دیماه امسال میپردازد. این نگاه تازه ای البته نیست، هر موقع جنبشی سراسری در ایران شروع میشود چشمها به تبریز دوخته میشود و اینکه چرا تبریز نقشی مشابه آنچه که در قیام مشروطیت و انقلاب بهمن داشت را تکرار نمیکند. من در اینجا قصد این را ندارم که روی این باصطلاح سکوت بحث کنم اما ناچارم به این نکته تاکید کنم که اطلاق سکوت در حق تبریز با واقعیت های صحنه نمیخواند. تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان ساکت نیستند اما چون شعارهای آنها در دایره توقعات نیروهای معین مرکز گرا نیست صدایشان یا اصلا شنیده نمیشود و یا بدان اعتنا نمیگردد که خود بحث مفصلی لازم دارد. آنچه که دراینجا میخواهم بگویم تاکید براینست که اگر کسی ادعا میکند که میخواهد مسائل تبریز را با نیت تفاهم توضیح دهد اولین شرطش آنست که با این مسائل صمیمی برخورد کند. تحلیلی که اساس آنرا اندیشه تاریخ مصرف گذشته تشکیل دهد، در نهایت فاصله ها را بیشتر و زخم ها را عمیقتر میسازد.
برای تحلیل بهتر مقاله بهزاد کریمی ابتدا لازم است جوهر نوشته وی را که به این صورت در پایان مقاله آمده است درنظر بگیریم. "می توان و باید که جنبش “هویت خواهی” در آذربایجان را از نفوذ “پان ترکیسم” بیرون کشید. لازمه این، رفتن است به درون آن و ایستادن پشت این نماد برای پاکسازی آن از هرگونه ناسیونالیسم افراطی."
اگر ابزار پیش برد این "باید" بنا به توصیه مقاله "رفتن به درون و ایستادن پشت این نماد" در آذربایجان است متاسفانه باید بگویم که هیچ نشانی از صمیمیت مورد انتظار در برخورد با این جنبش را به همراه ندارد. وقتی که اغلب فاکتها و واقعیتهای صحنه بر اساس ذهنیت تاریخ گذشته ارائه میشود و در حالیکه رویداد ها بصورت کج و معوج ارائه میگردد تا به نتیجه ای که از قبل آماده شده برسد، چگونه میشود توقع داشت که ادعای ایستادن پشت این نماد جدی تلقی شود؟
از این زاویه من در زیر به چند نکته کلیدی در این مقاله اشاره میکنم و تاکید میکنم که اینها تنها مشت نمونه خروار است و مساله فراتر از اینهاست.

مقوله پان ترکیسم

بهزاد کریمی جابجا نگرانی خود را از مقوله ای بنام پان ترکیسم ابراز میکند بدون اینکه تعریف مشخصی از آن بدهد. در کنار همه خصلت های منفی که به پان ترکیسم نسبت میدهد صریحا نمیگوید که مختصات فرهنگی این پان چیست و دنبال چه هدف سیاسی است. یکبار به روشی اشاره میکند که پان ترکیسم هویت خود را با استفاده از آن روش تعریف میکند و میگوید پان ترکیسم "در پی تعریف هویت خود در تعارض با هویت های دیگر است" در اینجا هم مشخص نمیکند که این هویتی که پان ترکیسم میخواهد تعریف کند چیست و ایراد این هویت در کجاست. البته بار منفی دادن به همین نحوه "تعریف" کردن، خود مساله قابل بحثی است. مثلا اگر این شیوه، در مقابله با یک هویت مسلط سرکوبگر اعمال بشود چرا باید این امر به خودی خود مساله ای منفی تلقی شود؟ ا گر در مقابل تحمیل تاریخ مخدوش رسمی و مسلط، یک نفر بیاید و نظرات منفی نسبت به آن ابراز کند و هویت مورد قبول خود را از طریق نفی ساخته های آن تاریخ تحمیلی تعریف کند این عمل چرا باید منفی به حساب آید. مگر بخش اعظم تاریخ نگاری ایرانی بر اساس نوعی تعارض با هویتهای دیگر بنا نشده و حول مصائبی نیست که گویا از عرب و ترک بر سر ایران و ایرانی آمده است؟ البته بهزاد کریمی روی تاریخ نگاری ایرانی ظاهرا ایرادی ندارد که در بند بعدی به آن اشاره میکنم.
در کنار این ابهام در تعریف پان ترکیسم، موارد متعددی از نمونه های رفتاری به پان ترکیسم نسبت داده شده که بدلیل مشخص نبودن تعریف آن دراین مقاله، جنبه شعاری پیدا کرده و در مواردی حتی متناقض با یکدیگر است که به ابهام قضیه اضافه میکند. جائی میگوید "پان ترکیست های آذربایجان پرست مبلغ جدایی" اند و جای دیگر از موضوع هویتی و جدائی طلبی فراتر رفته و از مقوله تعرض گفتمانی "پان ترکیسم" علیه چپ حرف میزند. اگر در همین مقاله شرحی در خصوص تعرض گفتمانی پان ترکیسم علیه چپ داده نمیشد و طی آن مساله را به بعد از فروپاشی شوروی مرتبط نمیکرد، میشد فرض کرد که در اینجا از پان ترکیسمی مشابه جریان سیاسی سالهای 1970 در ترکیه صحبت میشودکه بر بستر جنگ و جدال چپ آن موقع ترکیه با محافل راست شکل گرفته بود. اما معلوم است که منظور بهزاد کریمی آن جریان نیست هر چند که اگر هم بود بایستی مشخص میکرد که به غیر از یکی بودن نشانه انگشت که در میان ترکها دارای سابقه تاریخی است، واقعا در جنبش کنونی ترکها در ایران چه وجه تشابهی با آن جریان سیاسی ترکیه میشود دید.
با همه این احوال و با وجود اینکه در این مقاله تعریفی از پان ترکیسم ارائه نمیشود از فحوای همین تعابیر میشود مصداقهای اعمال پان ترکیستی مورد نظر بهزاد کریمی را حدس زد. به نظر میرسد که مصداقها را در "هارای هارای من تورکم" و "تورک دیلینده مدرسه" که دو شعار محوری حرکت ملی آذربایجان است میشود خلاصه کرد که بقول بهزاد کریمی سمی است که "به اتکای منابع تغذیه تئوریک خود از برون مرز، میان جوانان علاقمند به هویت ملی خویش" میپراکند و همچنین "عارضه ای است منفی بر متن یک واقعیت اجتماعی و البته در حال تغذیه از زرادخانه رسانه ای “تورکچولوق” (پان ترکیسم) آن سوی مرز چه در شمال و چه در غرب."
اگر این برداشت درست باشد که بهزاد کریمی ترک نامیدن مردم را مصداق پان ترکیسم میداند طبعا این سئوال پیش میاید که وی چه هویتی برای آنها که خود را ترک مینامند قائل است؟
هر چند باز هم ما تعریف مشخصی از هویت مورد نظر ایشان نمیبینیم اما برداشت من اینست که هویت مورد نظر وی در بطن اصطلاح "آذربایجانی" نهفته است که بکرات آنرا با مفهوم هویت ائتنیکی بکار میبرد. نکته قابل توجه اینست که وی در مواردی همین اصطلاح را به معنی تعلق جغرافیائی نیز میگیرد که میتواند این نتیجه را بدست دهد که از دید وی هر کس که اهل آذربایجان هست هویت ائتنیکی اش نیز آذربایجانی است. میدانیم که چنین فرضی از اساس نادرست است. صرف نظر از اینکه هویتی ائتنیکی با عنوان آذربایجانی یک هویت مصنوعی و تحمیلی است و در مقابل هویت ائتنیکی ترک از طرف حکومت های دوره پهلوی اول و استالین مطرح شده است، اساسا اطلاق یک هویت ائتنیکی یکسان به همه ساکنان آذربایجان که در پاره ای مناطق آن شامل غیر ترکها هم هست غیر معقول و مشکل آفرین و در عین حال راسیستی است و من شک دارم که بهزاد کریمی هم چنین قصدی داشته است.

کار بردبارانه در میان همشهری های "ساده دل"

برنامه عمل بهزاد کریمی برای منزوی کردن پان ترکیسم اینست که "میان همشهری های ساده دل و آرزومندمان می باید کار بردبارانه و دراز مدت فکری را پیش برد تا متوجه شوند اینانی که آذربایجان دوست ها را سینه زن زیر علم “بوز قورت” (گرگ خاکستری) می خواهند، آنان را نه به آرمانشهر برابری و آزادی که به جهنم تخاصمات خونین سوق می دهند!"
اولش باید بگویم که تعبیر "همشهری های ساده دل" مرا یاد مسعود بهنود انداخت که پس از درگذشت اسوه مقاومت و یادگار حکومت ملی آذربایجان صفر خان قهرمانی با لحنی تحقیر آمیز وی را “آذری مرد ساده دل” نامیده بود. به نظر میرسد در هر دو این نقل قولها، "ساده دل" کسی است که زود گول میخورد و لابد در مایه همان جوک هائی است که بصورت سیستماتیک در حق هوش و ذکاوت ترک ها تولید و توزیع میشود. از این که بگذریم، میماند نگرانی بهزاد کریمی از اینکه ممکن است کار به تخاصمات خونین سوق داده شود.
وی نگرانیش در مورد همشهری های ساده دلش از "شعار خشماگین و لومپنی “بی شرف بی شرف” در استادیوم ها و خطاب به غیر ترک،" مینالد. وی در همین مقاله اش به موردی اشاره میکند که متعاقب جریانات استادیوم آزادی در تبریز اتفاق افتاده و بنا بر نوشته وی "طی همین خیز مردمی اخیر در شرایطی که سرکوب مدیریت شده در سراسر کشور را پیش برد و در تبریز فضای امنیتی شدیدی راه انداخت اما در بحبوحه همین التهابات، اجازه برگزاری مسابقه فوتبال در استادیوم تبریز را داد تا جمعیت در شعارهای ناسیونالیستی تنگ نظرانه علیه یکدیگر به جان هم بیفتند"
این اشاره بهزاد کریمی اتفاقا نکته قابل بحثی است و نظر مرا که در بالا آوردم تائید میکند که وی فاکتها را به نفع نتیجه از پیش تعیین شدن خود کج و معوج و در مواردی وارونه نشان میدهد. برای توضیح بیشتر، بایستی در ابتدا توجه ایشان را به جریانی که در استادیوم آزادی تهران در روز 8 دیماه سال جاری گذشت جلب کنم. میدانیم که اعتراضات اخیر در روز هفتم دیماه از مشهد شروع شد و روزهای بعد با پیوستن شهرهای دیگر اوج گرفت. مسابقه بین تیم پرسپولیس و تراختور در روز هشتم در استادیوم آزادی تهران برگزار شد. انتظاراین بود که جمعیت حاضر در استادیوم که اکثریت آنها اهالی تهران و از طرفداران پرسپولیس بودند تحرکی در حمایت از جنبش عمومی داشته باشند اما همگان شاهد بودند و شنیدند که بجای همراهی با معترضین مشهد، چه رفتاری کردند و چه شعارهای راسیستی نسبت به ترک ها سر دادند، شعارهائی که "بی شرف بی شرف" هواداران تراختور در مقابل آن، کلماتی مهربانانه جلوه میکند. - بگذریم از اینکه "شعار بی شرف بی شرف" خطاب به نیروی انتظامی و در جریان دستگیری هواداران تراختور گفته میشود نه نسبت به غیر ترکها! -
قصد من البته این نیست که در اینجا مقصر اصلی حوادث استادیوم آزادی تهران را تماشاگران تهرانی بدانم چرا که میتوان حدس زد که آتشی که با این شعارهای رذیلانه آنهم در آن مقطع حساس و در کوران یک جنبش سراسری در استادیوم آزادی بر افروخته شد از نیروهای هدایتگر پشت پرده بر آمده و با انعکاس آن شعارها در صدا و سیما و بدون کوچکترین برخورد، زمینه را برای تشدید مسائل موجود و میوه چینی در تبریز فراهم آورده است. اگر بهزاد کریمی برگزاری مسابقه در ورزشگاه تبریز را توطئه ای میبیند که "همشهریان ساده دل" وی بدامش افتاده اند چه قضاوتی در مورد هوش و ذکاوت غیر همشهریان تهرانی خود دارد که در ابتدا آتش فتنه را در آن مقطع حساس روشن کردند؟ تازه از انصاف بدور است اگر این را هم نبینیم که بر خلاف استادیوم آزادی تهران، در عکس العمل به توهین های راسیستی تهران، شعارهائی هم که در تبریز با کلمات رکیک در کنار شعارهای معمول ملی سر داده شد در مجموع مضامین ضد راسیستی و سیاسی داشته است.
منظور من از تذکر این نکته تاکید بر صمیمی نبودن بهزاد کریمی در بیان حوادث ورزشگاه ها و شعارهای هواداران تراختور است و اینکه اگر دست های پشت پرده ای در کار است که حتما هم هست، در درجه اول از تمایلات نژاد پرستی شیفتگان پان ایرانیست و سکوت توام با رضایت صاحبان سخن و قلم بهره میبرد که دشنه ای را که در پهلو خفته است نمیبینند اما از صدای آخ قربانیان بر آشفته میشوند. البته بهزاد کریمی اولین بار نیست که چنین یکطرفه به این مساله میپردازد. چند سال پیش نیز در زمانی که دریک مسابقه بین تیم استقلال تهران و تیم تراختور، هواداران استقلال در استادیوم آزادی تهران کبوتر سفیدی را که از طرف هواداران تراختور به نشانه صلح طلبی به پرواز در آمده بود گرفتند و بیرحمانه سرش را کندند به گونه ای وارونه “پدیده تکان دهنده سربریدن کبوتر سفید توسط تنی چند از تراختورچی های متعصب و کور دل” گفته بود و وقتی به وی تذکر داده شد که جریان عکس آن بوده بازهم از آنجا که وی فاکتها را برای جا انداختن نتیجه گیری خود ابداع میکند و نه بر عکس، بدون اینکه حد اقل لحن مشابهی در مقابل آنطرفیها داشته باشد بصورت تلویحی بازهم این طرفیها را مقصر قلمداد کرد و گفت: “اما به رغم خطایی که در آدرس دهی راجع به عامل این پدیده زشت صورت گرفت، من همچنان بر اصل حرفم که چیزی نیست جز اینکه از خرد است که کلان بر می خیزد ! و اینکه بروزات نفرت ملی و قومی امروزین در این یا آن نشانه به ظاهر کوچک می تواندکه مقدمه ای برای فجایع بزرگ محتمل در آینده باشد، هستم و تکرارش هم می کنم.” **

توسل به پان ایرانیسم حاکم برای طرد دیگر "پان" ها

بهزاد کریمی توصیه میکند که "فقط و فقط در ایرانی دمکراتیک است که می توان تبعیض ملی را برانداخت و تنوع ملی و قومی در آن را بدل به ثروتی مشترک کرد." و برای همین هم تاکید میکند که "دمکرات های ایرانی اگر برای همه ایرانیان دمکراسی بخواهند و نه که دمکراسی را فقط برای ایران، موظفند واقعیت تنوع ملی کشورمان را در رویکرد و راهبرد آزادیخواهانه خود بسیار جدی تر در نظر گیرند و لزوم رفع تبعیض ملی و تامین برابر حقوقی ملی را در میان مردم سراسر کشور، فعالانه ترویج کنند."
مشکل بهزاد کریمی اما اینست که خود وی دست به نقد و در همین مقاله، اولین کسی است که توصیه خود را کنار میگذارد و خیلی صریح تمام ایده های پان ایرانیسم موجود و مسلط فارس گرا را با تفصیل و تاکید تکرار میکند. وی بر خلاف ابهام گوئی در تعریف هویت و پان ترکیسم، در اینجا صراحتا ابائی ندارد که تمام تاریخ رسمی پان ایرانیستی در مورد زبان "آذری" و سوابق ترک زبان شدن مردم "آذربایجان و آران" را مو بمو تکرار کند. نکته جالب اینکه وی هر چند از لفظ پان ایرانیستی "آذری" -لابد بدلیل شناخت از میزان نفرتیکه این لفظ در میان مردم بر میانگیزد-استفاده نمیکند اما با این حال، با قلب هویت ترک به "آذربایجانی" که میشود بنوعی "آذری" را خلاصه شده آن هم دید تئوری های پان ایرانیستی را تبلیغ میکند. در مقاله وی تنها یکبار لفظ "آذری" بکار رفته که آنهم بار بسیار مثبتی همراهش دارد که میتواند تصادفی هم نباشد: "هویت خواهی در آذربایجان و میان بخش قابل توجهی از جوانان آذری را، موضوعی طبیعی، درونزا و رو به رشد ارزیابی می شود تا منطقاً انکارش به عنوان معضلی در کشور جلوه گر گردد یا که از جنس وارداتی؟!"
چه شناخت قابل تحسینی از تنوع ملی و قومی و چه جدیتی در رویکرد دموکراتیک و آزادیخواهانه!

افسانه چپ ستیزی جنبش ملی ترکها

بهزاد کریمی د راین نوشته تلاش دارد چنین نشان دهد که گویا جنبش کنونی در میان ترکها در آذربایجان و ایران حرکتی بر علیه چپ میباشد چونکه "طی دهه شصت خونین، جمهوری اسلامی خونریز چپ ستیز، دمار از روزگار چپ آذربایجان – همانند چپ همه کشور- درآورد و میدان را برای جولان دادن گرایش تند ناسیونالیستی نه فقط غیر چپ بلکه کاملاً چپ ستیز در این دیار صاف کرد!"
این تاکید در ابتدا ضروری است که فرض چپ ستیزی در جنبش ترکها خطاست و به طبع آن، دیگر نگرانی ها در این زمینه نیز بی اساس میباشد. البته باید اذعان کنم که اگر معیار چپ بودن را صرفا وابستگی به بقایای سازمانهای چپ مرکز گرای ایرانی بدانیم حرف بهزاد کریمی را میشود قبول کرد اما کسی چنین معیاری را جدی نمیگیرد. همانطور که تحرکات چریکی دهه پنجاه را نمیشود در دوره جاری کپی کرد به همان دلیل نیز نمیشود انتظار داشت که احزاب و نظرات مارکسیستی و سوسیالیستی کلاسیک قرن نوزدهم در دوره کنونی نیز به همان سیاق در محافل دانشگاهی حضور داشته باشد. افول چپ کلاسیک در میان جوانان ترک در آذربایجان را نه در چپ ستیزی آنها و نه در نتیجه سرکوب چپ در ایران، بلکه در رسوائی و افول حکومت های توتالیتر کمونیستی و بر آمدن دولتهای مستقل از دل این حکومتها، در رسوائی چپ ایرانی در دنباله روی کورکورانه از سیاستهای پان ایرانیستی حکومتهای پهلوی و اسلامی و در همگرائی چپ ایرانی با جناح حامی ولایت فقیه حکومت اسلامی برای سرکوب جنبش ترکها در سالهای اول پس از انقلاب بهمن باید دید. بعلاوه فوران اطلاعات در دوره حاضر امکاناتی را پیش آورده که جوانان آذربایجان با مراوده با جوامع شمال و غرب و ملاحظه زندگی آنها و آنچه که بر سر ترکها در آذربایجان و دیگر نکات ایران میاید رفتارهای متفاوتی نسبت به پدران و مادران خود بروز میدهند.
جدا از این نگاه خود محور به اندیشه چپ در ایران، بایستی این را هم تذکر دهم که جمهوری اسلامی بعد از دهه شصت و بخصوص با سناریوی بد و بدتر ابداعی اش، در حالیکه عموما با چپ ذوب شده در "چپ های خط امامی" مدارا میکرد، بیشترین تیغ تیز سرکوب را به سمت فعالان ملی مدنی ملتهای غیر فارس گرفته بود که سهم ترکها نیز از این سیاست، زندانهای طولانی مدت برای فعالانی بود که جرمشان تنها فعالیت های فرهنگی و حمایت از محیط زیست بوده است.
واقعیت اینست که جنبش ملی ترکها در آذربایجان و دیگر نقآط ایران نیز مشابه هر جریان ملی دیگر، در درون خود گرایشات مختلفی دارد که در مقاطع مشخصی خود را پررنگتر و یا کمرنگتر بروز میدهند. اگر سازمانها و یا نفراتی با سابقه فعالیت چپ نگران این هستند که ایده های راست ممکن است دست بالا را در میان نسل جدید و بخصوص در سطح دانشگاه ها پیدا کند لازم است برای مقابله با آن برخوردی از جنس “زمان” در پیش بگیرند نه اینکه مشابه آنچه که بهزاد کریمی دراین مقاله مطرح میکند چهره بزک کرده همان قالبی را ارائه کنند که مدتهاست اعتبار خود را در میان ترک ها از دست داده است. شستن چشمها و دیدن شفاف آنچه که در صحنه میگذرد و تغییر زاویه دید تنگ نظر بر آن اساس ، اولین شرط برخورد صمیمانه به این جریان است و اگر هم همراهی نمیشود موثرترین خدمتی که میتوان به نفع چپ نمود متوقف نمودن حرکات ایذائی و خرابکاری در اقدامات آنهائی است که تلاش دارند ایده های چپ و مبارزات زحمتکشان را به میان توده مردم ترک ببرند. در باب همین رفتارهای خرابکارانه هیپوکراتیک، بجاست به نمونه همین چند ماه پیش اشاره بکنم وقتی که در مراسم تدفین مبارز زحمتکش محمد جراحی در تبریز جمعی از فعالان چپ وابسته به گروه های مرکز گرا که از تهران آمده بودند از سرود خوانی بزبان ترکی حاضران برآشفتند و با بهم زدن مراسم شروع به سرودخوانی بزبان فارسی کردند. سخن یکی از فعالان نسل جدید چپ تبریز در این مورد قابل تعمق است که "مگر نه این که جنبش کارگری یک جنبش کثیرالمله و در نتیجه چند زیانه است؟ مگر نه این که همانطور که سرمایه مرز نمی شناسد جنبش کارگری هم قرار است بی مرز و البته بی تعصب باشد؟ اگر این طور است، در این صورت، آیا نابردباری فعالین کارگری در مقابل زبان غیرفارسی و سرودی غیرکارگری اما بومی و ملی قابل سرزنش نیست؟"

* چرا تبریز تب نکرد؟!
akhbar-rooz.com

** به بهانه "سکوت" تبریز! "جنبش سبز" و"حرکت ملی"
akhbar-rooz.com