ارغنون


لقمان تدین نژاد


• روزگاران،
در فرسایشِ کیهانیِ خویش
هم‌نوا با ارغنونی فرو می‌ریخت
که استادِ چیره‌دست
برای آسمان‌ها می‌نواخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۴ بهمن ۱٣۹۶ -  ٣ فوريه ۲۰۱٨


 
 
روزگاران،
در فرسایشِ کیهانیِ خویش
هم‌نوا با ارغنونی فرو می‌ریخت
که استادِ چیره‌دست
برای آسمان‌ها می‌نواخت
آن دور دورها،
در بتکده‌ی باستانی،
با گنبدِ ترک خورده
دیوارهای ریزشی
و کف پوسیده
که جیر جیر صدا می‌کرد زیر پای زائران
ردیفِ مردان، زنان،
دختران، پسران،
در همخوانیِ مثنویِ بلندی که کاهنِ سالخورده
هزاران هزار سال پیش
سروده بود
در خلوتِ اِشکفتِ کوهستانیِ خویش
و آنسوی ایماهای غریبِ خود
به تاریکی‌های خلائی می‌انجامید
که از آن خورشیدهای تابستانی می‌زایید
مه‌آلوده جهانی خیال‌انگیز،
با نقش‌های روانِ نامفهوم
و آوازهایی شایسته‌ی زنانِ زمین
خدای آفتاب
به درون می‌خزید از روزنه
‌رنگهای زرد و سرخ و سبز شفاف را
می ربود از شاهکارهای اوستاد
شبح های پریده رنگ بر جا می نهاد
بر زمینه‌های تاریک
و پیروزمندانه دور می‌شد
در سمت سیاهی‌های آنسوی اقیانوس‌ها
آن دورترها در آستانه‌ی جُلگه
روستائیان دست گشوده از کار
پایکوبی می‌کردند
با آهنگ شاد آکوردئون
در میخانه
در شادمانیِ زوجِ جوان
که زیر طلسمِ خدای تقدیر
برای بازپرداختِ وام خویش می‌رفتند،
عشق ورزیدن،
شخم زدن،
عرق ریختن،
نوزاد بر پستان گرفتن،
و مزه‌ی نمک و شیرینی را
در ته گلو احساس کردن
در تاریک روشنای غروب
صدای زنگوله‌ی برّه‌ی گمشده می‌آمد
از سمتِ سپیدارِ کنارِ جوی
نسیم میان شاخ و برگ‌ها می‌پیچید
با نوای ارغنون می‌آمیخت
و بتکده‌ی باستانی
بی هیچ احساسی
به هرآنچه در پیرامون می‌گذشت
همچنان در خود فرو می‌ریخت
خرده خرده
تا خِشتِ آخر

لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸