«قسم به عزت و قدر و مقام آزادی»
درباره درونمایه و سرشت انقلابی که می آید!


احمد مجد


• آزادی پوشش و مبارزه جامعه ایران علیه حجاب اجباری یکی از گسترده ترین خواستهای سیاسی و اجتماعی است و هرگز نمی تواند به خواست بورژوازی لیبرال محدود یا توسط آن رهبری شود. این مبارزه و تحقق آزادی پوشش باید مثل هر خواست آزادیخواهانه دیگر در هر بخش از جامعه، از سوی نیروهای انقلابی و اصیل جامعه هدایت و سازماندهی شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ بهمن ۱٣۹۶ -  ۷ فوريه ۲۰۱٨


جدا از ارزیابی ها و تفسیر و تحلیلها درباره خیزشهای اجتماعی ایران، از آغاز زمستان (دیماه) تاکنون دو واقعیت برجسته روی داده است:
۱. نیمه اول دیماه گذشته، با تظاهرات و حرکتهای اعتراضی بی سابقه یی مشخص می شود که مضمون سیاسی آنها ابراز ضدیت آشکار با موجودیت نظام کنونی و بیان آشکار خواست سرنگونی یا براندازی رژیم است.
۲. نیمه اول بهمن ماه جاری، (در حالی که همان خیزش های دیماه به گونه های تازه و سازمانیافته تری ادامه یافته اند و شعارهای رادیکالتری مطرح شده) با بروز پدیده گسترده یی در تهران و چندین شهر دیگر همراه شده که با اعتراضهای انفرادی و گاه دو نفره زنان به حجاب اجباری مشخص می شود.

در این تردیدی نیست که اصلاح طلبان حکومتی بازنده اصلی خیزش دیماه از کار درآمدند. مواضع محمد خاتمی و مصطفی تاجزاده و دیگر همگنان و سران این جریان حکومتی که فراتر از امام جمعه ها و فرماندهان شاغل سپاه و نیروی انتظامی علیه حرکتهای مردمی به تشویق و تحریک سرکوب مردم پرداختند آخرین پرده های فریبکاری را بر چهره شان درید.
تلاشهای بعدی خاتمی و روحانی و دیگر همدستانشان ازجمله به صورت دفاع آبکی و بی خاصیت و بی هزینه آنها از حق آزادی پوشش، وضعیتشان را نه تنها ترمیم نکرده بلکه رسوایی آنها را ژرفای بیشتری بخشید.

نه فقط این جناح مغلوب، بلکه جناح غالب حکومت (که شخص ولی فقیه مطالب اقتصادی مردم و اعتراض علیه گرانی را پذیرفت) با نمایشهای مسخره یی مانند بازدید از زندانیان بازداشتی دیماه، بر دامنه این رسوایی حکومتی افزودند (اعلام این که در میان دستگیر شدگان دیماه هیچ زنی در زندان نبوده و مردان باقیمانده از انگشتان دو دست بیشتر نیستند. ولی صاحب منصبان همین حکومت به بیش از ۵هزار بازداشتی اذعان کردند و دست کم یک زن بازداشتی زیرشکنجه کشته شد و پیکرش را در برابر خانه پدرش انداختند[مریم_فروزان_جعفرپور]. مسخرگی دیگر این که نمایندگان مجلس رژیم گفتند حتی فیلم خودکشی یک زندانی را به آنها نشان داده اند!!)

اصلاح طلبان به عنوان بخشی از حکومت، آخرین شانس خود برای نقش آفرینی در صحنه سیاسی را سوزاندند. چنان که حامیان آنها مثل بی.بی.سی و دیگر رسانه های غربی بارها به این حقیقت و نتیجه اذعان کردند.
تلاشها و آویختن های اصلاح طلبان به این یا آن تخته پاره برای نجات از غرق شدن، آنها را هر چه بیشتر در باتلاقشان فرو برد. حتی تلاش کردند با آویختن به احادیث و روایات و نقل قولهای مذهبی به نوعی که نه سیخ بسوزد، نه کباب؛ از آزادی پوشش دفاع کنند. اما با این تلاشها آب رفته را به جوی برنگشت و با هر تلاش دیگری هم برنخواهد گشت.

تا این جا مربوط به جبهه و اردوی دشمن و همدستان و حامیان خارجی و بین المللی اوست.
ولی در اردوی دوستان یعنی جبهه مخالفان رژیم نیز گو این که بسیاری حرفها و نقش ها و گفته ها و اتهامات متقابل میان نیروهای سیاسی مخالف، در پرتوهای روشن و گرمابخش قیامهای مردمی نسبت به گذشته رنگ باخته؛ یک محتوای مشخص مطرح شده که می‌توان آن را یکی از صورت مسأله های تئوریک یا آیینه رویکردهای سیاسی جریانهای سیاسی مخالف رژیم نامید.

هدف این نوشته نقد و بررسی مواضع ابراز شده یا کتمان شده گروهها و سازمانها و احزاب سیاسی مخالفان رژیم نیست. موضوعی است که از سازمانها و احزاب سیاسی که باید نقش رهبری ایفا کنند، گذشته و موضوع بحث شبکه های اجتماعی شده که اکنون دیگر با شکست همه تلاشهایی که رژیم برای جلوگیری از آنها یا به خدمت گرفتن آنها به خرج داده، رویکردهای وسیع اجتماعی و افکار عمومی را بازتاب می دهند.

• در این انقلاب «آزادی از نان شب واجب تر است»!

پرسش این است که اکسیون اعتراضی دختران و زنان علیه حجاب اجباری که با هشتگ #دختران_خیابان_انقلاب شناخته می شود:
- بخشی از حرکتهای اعتراضی مردمی و جنبش برای سرنگونی این رژیم هست یا نه؟
- اگر نیست، آیا ساختگی است و برای به انحراف کشاندن جنبش و جریان اصلی مبارزه ساخته یا تولید شده یا بخشی از همین جنبش شناخته می شود و مثل هر حرکت اعتراضی دیگری شایسته حمایت است؟
سه نمونه زیر که در شبکه های اجتماعی بسیار مطرح شده چنان گویای این موضوع اند که ما را از انبوهی دیگر بی نیاز می کنند:

۱. کاربری در فیسبوک نوشته است:
«برخی مردان دلسوز چپگرای کشورمان میگویند عدالتخواهی زنان زحمتکش #تظاهرات_سراسری به مطالبه حق آزادی پوشش #دختران_خیابان_انقلاب ارجحیت دارد! ابتدا باید به عدالت اقتصادی رسید بعد به آزادی های فردی!»
همین کاربر در پاسخ این استدلال نوشت:
«باید بگویم نگران ما نباشید. ما زنان اساسا #مولتی_تسک هستیم. با یک دست به نوزادمان شیر میدهیم و با دست دیگر خورشت را بهم میزنیم و همزمان به فرزند دبستانی مان دیکته میگوییم. ما میتوانیم به راحتی برای هر دو حقمان مبارزه کنیم. همزمان هم برای عدالت اقتصادی بجنگیم و هم برای آزادی های فردی».(این کاربر البته یادآوری کرده که با مارکسیسم و خواست عدالت اجتماعی مشکلی ندارد و خاستگاهش ضدسوسیالیستی و بورژوایی نیست ولی فمینیسم در نوشته اش موج می زند).
۲. کاربر دیگری در توییتر (هوادار و مروج تند و تیز ایده سرنگونی رژیم) در پلمیک با همرزمش درباره عکسهای زنان باحجابی که از آزادی پوشش و اقدام اعتراضی دختران خیابان انقلاب دفاع کرده اند، نوشت:
«...این داستان اگر با قیام سراسری برای سرنگونی رژیم آخوندی با شعار محوری مرگ بر خامنه ای پیوند نخوره، یک ترفند رژیم برای انحراف افکار عمومی بخصوص زنان از قیام برای سرنگونی ست ... هر وقت این جماعت جلوی زنان راه افتاده و شعار مرگ بر خامنه ای دادند من حرفت را قبول میکنم در غیر اینصورت سرگرم کردن زنان در این دور باطل است... این بحثهای روشنفکری را بگذاریم برای بعد؛ قیام کنندگان نان شب برای خوردن ندارند. بنابراین هرگونه شکاف و ایجاد شبهه در قیام سراسری برای سرنگونی گناهی نابخشودنی به خلق و تاریخ است بقول شهید خسرو گلسرخی نباید آیندگان ما را بیعرضگان تاریخ بدانند... به مشکوک بودن این حرکت که میخوان افکار رو منحرف کنن پی خواهی برد».

٣. نمونه دیگر نوشته یی با عنوان «مریم خانم، لچکت را از سر بردار!» در سایت رادیو زمانه منتشر شده با امضای «رها حنیف‌نژاد (اسم مستعار، ساکن ایران)» که خودش را از خانواده های جانباختگان مجاهدین خلق معرفی کرده، سرانجام می نویسد:
«خبر دارم که مجاهدین در دفاع از موج جدید جنبش مردم ایران فعال شده‌اند. خیلی خوب است. خوبتر می‌شود اگر ایضاً از جنبش لچک‌افکنی حمایت بفرمایند. بنابر این از خانم مریم، «مسئول شورای ملی مقاومت ایران» تقاضا می‌کنم روسری خوشگل‌شان را از سرشان بردارند. از خانم‌های مجاهد هم همین تقاضا را دارم» (کانال تلگرامی رادیو زمانه بخش دیدگاه۱۲بهمن۹۶).(۱)

می بینیم که در میان گروهها و افراد یا تفکراتی که خواست سرنگونی و براندازی رژیم ویژگی اصلی رویکرد و سیاست آنها شناخته می شود (اعم از گروههای مارکسیستی موسوم به چپ یا مجاهدین خلق) حرکت اعتراضی این زنان علیه حجاب اجباری را در عداد یا بخشی از مبارزه برای سرنگونی رژیم یا عدالت اجتماعی نمی دانند و بین خواستهای عدالت اقتصادی و اجتماعی و امر آزادی ارجحیت و اولویت قائلند. (تا آن جا که دیده ام بیشتر گروهها و احزاب سیاسی و ازجمله مجاهدین خلق، اظهار نظر رسمی نکرده اند ولی سرکوب و بازداشت این زنان معترض را محکوم کرده اند).

برخی رویکردهای پوشیده یا آشکار در چند «مشت نمونه خروار» یادشده در بالا، یادآور واپسین ماهها و هفته های رژیم شاه است که هواداران خمینی با شعار «بحث بعد از مرگ شاه»، تلاش کردند نگرانیهای جدی و مهمی که از سرشت رهبری آن انقلاب (خمینی) سرچشمه می گرفت را از دور خارج کنند.
در این جا ولی با ویژگی هایی روبه رو هستیم که موضوع را قدری پیچیده تر از سطح آن شعارهای حزب اللهی جلوه می دهد:

در یک سو از «چپ ها» و «مجاهدین خلق» ایراد می گیرند که چرا از این حرکت دفاع نمی کنند؟
یا چرا عدالت اقتصادی_اجتماعی یا سرنگونی رژیم را از خواست بخش مهمی از جامعه جدا می کنند؟
در حالی که «چپ» خود متهم است که به این مهم بها نداده، یکی زیر پرچم «چپ های فامیل»! کشف حجاب زنان مجاهد را حکم یا توصیه می کند.
بنابراین از هر سو بنگریم، محتوایی که رخ می نماید، همانا «امر ناقابل آزادی» است.
(سربازان گمنام امام زمان و دستهای پیدا و پنهان حکومت در شبکه های اجتماعی در دامن زدن به این بحثها به هر اندازه نقش داشته باشند، وجود این محتوا و رویکردها و زمینه در میان نیروهای مخالف حکومت انکارپذیر نیست).

به گمان برخی، «چپ ها» یا برخی از «چپ ها» این حق و آزادی را ندارند که بین عدالت و آزادی ارجحیت قائل شوند.
به گمان برخی دیگر، «مجاهدین خلق» یا دست کم زنانشان باید از حق آزادی پوشش چشم بپوشند و روسریشان را بردارند، تا دفاع «خوب» آنها از جنبش و حرکتهای مردمی به این وسیله «خوبتر» شود.
گروهی می گویند برای آزادی پوشش بعد از تحقق عدالت اجتماعی بحث کنیم (بحث بعد از سوسیالیسم، یادآور بحث بعد از مرگ شاه)!
گروه دیگری می گویند، چون گرسنگان نان شب ندارند «بحث روشنفکری را بگذاریم برای بعد»، (بحث بعد از سرنگونی، یادآور بحث بعد از مرگ شاه).

حکم یا توصیه به برداشتن حجاب، هر اندازه شسته و رفته بیان شود، تفاوتی با عملکرد گشتهای ارشاد بسیج و نیروی انتظامی ندارد که از زنان در خیابان می خواهند حجابشان را جلوتر بیاورند یا لباسشان را تغییر دهند. این جا هم یکی «تذکر کلامی» می دهد که حجابتان را بردارید!!
در موضوع حجاب اجباری: پناه بردن رژیم به تاکتیک «تذکر کلامی»، گویای شکست سیاست و تاکتیک «پونز در پیشانی» و «اسیدپاشی به چهره زنان» است که بخشهای غیررسمی حکومت هرگاه در تنگنای ویژه یی قرار بگیرند، در اجرایش تردید نمی کنند.
در موضوع گرسنگان و فرودستان: با آن که در کشورهای پیشرفته سرمایه داری (آمریکا و اروپا) وقتی برآشفتگان به خیابان می ریزند، گروههایی از مردم به فروشگاههای مواد غذایی و... یورش می برند. حتی در قطر (از ثروتمندترین کشورها)، هنگامی که به خاطر نزدیکی با رژیم ایران از سوی کشورهای عربی تحریم شد، مردم به سوپر مارکتها ریختند و همه خوراکیها را به خانه هایشان بردند.
ولی واقعیت ماهیت سیاسی قیام دیماه ۹۶ به رأی العین چنین بود که حتی یک نمونه دیده نشد قیام کنندگان دنبال سیر کردن شکمشان باشند، بلکه سطح بالای سیاسی و آگاهی طبقاتی خود را نشان دادند که علت العلل سرکوب و گرسنگی و فقر و فاصله طبقاتی، یعنی همه سمبلهای آزادی کشی و از جمله حوزه های علمیه را به آتش کشیدند(دست کم در ۶۰ شهر به گفته خود صاحب منصبان رژیم).

بنابراین به روشنی می توان دریافت که اگر به همین جنبش جاری کنونی و ماهیت و ریشه های ژرف اجتماعی و سیاسی آن باور داریم، پیام قیام دیماه۹۶ و انقلابی که در راه است در یک کلام عبارت است از این که «آزادی از نان شب واجب تر است».

• گذار از مغالطه ها و فریبهای ذهنی به امر «رهبری»

در فضای سیاسی کنونی و به ویژه شبکه های اجتماعی به نادرست چنین شیوع یافته که گویا پیکار برای «آزادی پوشش» و اعتراض علیه «حجاب اجباری»، تازگی آغاز شده و یک خبرنگار و مجری تلویزیونی به نام «مسیح علی نژاد»، پرچمدار و پیشاهنگ مبارزه زنان ایران در برابر حجاب اجباری وانمود می شود.
اشاره به پیشینه و سرشت طبقاتی و سیاسی مسیح علی نژاد و جریان حرکتی که به نام «چهارشنبه های سفید» یا «آزادیهای یواشکی» شناخته شده، از آن رو ضروری است که با مغالطه های مشخصی حقایق تاریخ معاصر ایران را تحریف می کنند.

حقیقت تاریخی که با هوچیگری بر روی آن خاک می پاشند، این است که جنبش زنان ایران علیه حجاب اجباری، از اسفند۵۷ یعنی یکماه و اندی بعد از شروع حکومت خمینی و با ایستادگی در برابر حکم شرعی او آغاز شده و پیشاهنگ و پیشتاز آن زنان انقلابی و رزمنده (فدایی و مجاهد و کمونیست و دموکرات و آزادیخواهی) بودند که در همان انقلاب ضدسلطنتی نقش فعال داشتند و به ویژه بسیاری زنان با حجاب و ازجمله اعضا و هواداران با حجاب و بی حجاب سازمان مجاهدین خلق را هم در بر می گرفت.

مسیح علی نژاد، که در آن زمان کودکی دوساله بود، با کاراکتر یک خبرنگار یا مجری جنجالی، از کسانی است که به جریان سیاسی اصلاح طلبان حکومتی (آخوند محمد خاتمی) تعلق داشته و در بزک کردن خاتمی به عنوان «اصلاح طلب» فعال بوده و هنوز هم از رو کردن برخی پشت پرده های آن روزگارش استفاده می کند (انتشار فیلم آواز خواندنش در حضور خاتمی که یکسره به جیب رئیس جمهور وقت رژیم ولایی می ریزد).

حرکت یا جریان موسوم به «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبه های سفید» از نظر سیاسی حتی رفرمیستی هم نیست.
- تاکتیکها و تکنیکهایی ترویج می کند که کارکردشان آب سرد پاشیدن بر هْرم سوزان آزادی کشی و زن ستیزی رژیم است.
- اعم از استراتژی و تاکتیک، اجتماعی شدن حرکت زنان و کار گروهی و جمعی و سازمانیافتگی را تبلیغ و ترویج نمی کند.
- در برابر نیروی سرکوبگر به پایداری و ایستادگی در خیابان و به حرکت واداشتن مردمی که تماشاگر صحنه اند فرانمی خواند.
- اجرا کنندگان، در برابر اقدام نیروی انتظامی به بازداشت خود، بدون هیچ مقاومت و افشاگری تمکین می کنند.
- آن چه می ماند تعدادی عکس با انتشار گسترده در شبکه های اجتماعی است.
نتیجه آن که: خبرنگاری با پیشینه آشکار آلودگی به جناحهای درونی رژیم، در پیوند با رسانه رسمی تنها ابرقدرت جهان که آلودگی سیاسی آن ابرقدرت به معامله با این رژیم انکارپذیر نیست؛ در مسیر فشارهایی که هر چه هم شدید باشند، هدفشان نه سرنگونی رژیم، بلکه به سازش و معامله کشاندن رژیم است، اراده رزمنده و فداکاری بخشی از زنان ایران را دستاویز یک بهره کشی سیاسی کرده است.

اما در همین نمونه ها حقیقت بزرگی را نمی توان و نباید از نظر دور داشت:
انگیزه و اراده رزمنده و آزادیخواهانه زنانی که بدون کمترین پشتیبانی جمعی و بی چشمداشت حمایت سیاسی و حقوقی، در برابر سرکوب و تحمیل این رژیم قد علم می کنند. تازه با انواع تهمت های رذیلانه و سخیف آخوندی مثل بیماری روانی و ... در رسانه های حکومتی پاسخ می گیرند.

این حرکت یا جریان از نظر طبقاتی، بورژوایی و لیبرالی است، نه دموکراتیک؟
- خواست یک آزادی مشخص فردی، محور این اکسیون فرهنگی است.
- در این اکسیون فرهنگی، هیچ پیوستگی آشکاری با سایر بخشهای جنبش مردمی بارز نمی کنند.
- افراد اجراکننده این اکسیون فرهنگی، خواست آزادی پوشش را در اکسیونهای اجتماعی و سیاسی دیگر مطرح نمی کنند.
- جداکردن یک حق و آزادی فردی که در حقانیت و ضرورتش کمترین تردیدی نیست، خط کشی و تفکیک مشخصی از مبارزه عمومی مردم ایران و گویای یک خواست فرهنگی بورژوایی است.
- گو این که اجراکنندگانش وابستگی عینی و اقتصادی به آن نیروها و طبقات، نداشته باشند و ندارند(بچه پولدارها برای آزادیهایشان خطر نمی کنند، بلکه آزادی و فضای عیاشی هایشان را از کلانتری و بسیح منطقه و ... با پولهای هنگفت خریداری می کنند).

از یاد نبریم که ماهیت هیچ حرکت و جریان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را از روی هویت فردی اعضا و عاملانش نمی سنجند. از روی سمت و سو و رویکرد و نقشی که یک حرکت ایفا می کند می توان به سرشت آن پی برد.
از دوران آغاز پایان فئودالیته در اروپا تا امروز هیچ جریان و حرکت اجتماعی نیست که در آن توده های ستمکش و استثمار شده نیروی اصلی نبوده باشند و در همه جا بورژوازی رهبری رنج و خون آنها را سرقت نکرده باشد.
بنابراین بار دیگر مسأله اصلی هر انقلاب سیاسی و اجتماعی در برابر ما قرار می گیرد: رهبری!

منظور از رهبری در این جا نه نام و نشان این حزب یا سازمان یا فرد یا شخص رهبر، بلکه یک مسأله و امر محتوایی و ماهوی است که به پرسشهای مشخصی پاسخ دهد:
- آیا به سوی سرنگونی و براندازی این رژیم در تمامیت سیاسی و طبقاتی اش پیش می رود؟
- استراتژی معین و روشن سیاسی برای سرنگونی این رژیم در عرصه های گوناگون داخلی و منطقه یی و بین المللی دارد؟
- برای جایگزینی این رژیم سیاست و برنامه و پلاتفرم مشخصی برای سمتگیری عدالت اجتماعی دارد؟

به دیگر سخن موضوع محوری «انقلابی که در راه است» هرگز این نیست که این یا آن حرکت مشخص:
- مسالمت آمیز است یا خشونت آمیز؟
- چپ روانه و زودتر از موعد است یا راست روانه و سازشکارانه؟
- نیروهای اجرا کننده و پیش برنده اش با حجاب اند یا بی حجاب؟
- نیروهای قیام کننده سیر می خورند یا گرسنه می خوابند؟

حرکت زنانی که به اعتراض برای کسب حق تردیدناپذیر آزادی پوشش برآمده اند (که جسارت و رزمندگی و فداکاری شان شایان تقدیر است)، هنگامی و در صورتی می تواند جدی شود که به این دو پرسش مشخص پاسخ دهد:
- آیا جنبش برای آزادی پوشش را می توان از جنبش برای آزادیهای عمومی و اجتماعات و اعتصابات جدا کرد؟
- آیا بدون سرنگونی این رژیم و در مسیر تحقق آن، آزادی پوشش شدنی است؟

حرکت و جریانی که ما از آن گفتگو می کنیم، از برابر این دو پرسش می گریزد. منظور این نیست که مثلا مبلغان این حرکت علیه دیگر ستمهای این رژیم چیزی نگفته اند. حرف این است که این حرکت منتزع و مجرد از جریان عمومی خیزش و انقلاب مردم ایران، در ارکستر عمومی جنبش، به اصطلاح «خارج می زند». از این روست که برخی آن را انحرافی می نامند.

• عدالت اقتصادی_اجتماعی پیش از، یا بدون آزادیهای دموکراتیک؟!

این پرسش و موضوعی که نمونه هایش از شبکه های اجتماعی در بالا یاد شد، یادآور یک مغالطه دیرینه در تاریخ پس از سرنگونی رژیم شاه است.
در سالهای ۵٨ تا ۶۰ در میان نیروهای سیاسی ایران یک بحث یا مسأله تئوریک_سیاسی جریان داشت، با این مضمون که تهدید اصلی درونی انقلاب ایران پس از سرنگونی رژیم شاه، کدام بخش از حاکمیت دوگانه بعد از شاه است؟
- مرتجعان به سرکردگی خمینی که پیشاپیش روشن بود و هر روز بیشتر آشکار شد، هیچ حقی برای هیچ نیروی سیاسی دیگری قائل نیستند و آزادی کشی را زیر پرچم امپریالیسم ستیزی پیش می برند؟(میرحسین موسوی پس از پایان جنگ رژیم با عراق گفت: شعار مرگ بر آمریکا به اندازه چندین سازمان نیرومند اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی در بقای نظام ما موثر بوده است( مضمون)
- لیبرالهایی که سرکردگی سیاسی مشخصی نداشتند و به طور تاریخی و سیاسی ضعیفتر و پژمرده تر از آن بوده و هستند که بتوانند رهبری از خود بارز کنند؟ (از بازرگان تا بنی صدر و دیگر نوکیسه های بعد از انقلاب در این رژیم...)

این نوشته جای پرداختن به نقش و کارکرد احزاب و سازمانهایی (که رهبرانشان اعم از اشتباه یا فرصت طلبی و سازشکاری یا وابستگی سیاسی به قدرتهای خارجی) به این مغالطه دامن زدند، نیست. ولی سرچشمه سیاسی درهم شکستن یکی از مهمترین جریانهای سیاسی انقلابی ایران (سازمان چریکهای فدایی خلق) همین مغالطه بود که گویا مبارزه با لیبرالها و حمایت از بخش ارتجاعی حکومت خمینی اولویت دارد تا مبادا بازماندگان شاه دوباره برگردند. (تغافل یا تجاهل العارف این بود که بازماندگان شاه به ویژه در آن زمان، علاوه بر بی ریشگی اجتماعی، حتی از لیبرالها هم ضعیفتر و بی سرکرده تر و در نتیجه بی شانس تر بودند).

اکنون گونه دیگری از همان مغالطه دارد تکرار می شود. با این تفاوت که سرنگونی رژیم با تمام باندها و دسته بندیهای درونی اش را قیام دیماه ۹۶ به طور تاریخی به ثبت داده است: «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا».
اکنون دیگر هیچ یک از آن دو گوساله سامری (مرتجع یا لیبرال) وجود ندارند تا اصحاب و ارباب مغالطه، به جای این که کمبودهای خود را ببینند و در پی رفع آنها برآیند، به آنها بیاویزند.
اکنون این «توده های گرسنه» و «تشنگان عدالت اقتصادی» در ذهن روشنفکران انقلابی و مبارز ما به گوساله های سامری جدیدی برای فرار از برابر مسأله اصلی تبدیل می شوند. (گویی نمی دانند که اگر لنین نبود، اکونومیستها با انقلاب روسیه چه می کردند؟)

واقعیت انکارناپذیری که قیام دیماه آن را از ژرفای جامعه به روی خیابانها کشاند، نباید ما را بفریبد.
نیروی زحمتکش و فرودست جامعه موتور محرک قیام و خیزش دیماه بوده و از این پس نیز چنین خواهد بود و این نیروی فرودستان هر روز توانایی ها و نقش مهمتری بارز خواهد کرد.
قیام دیماه، برآمد و نقطه تحول کمیت به کیفیت صدها و هزارها رشته اعتراض کارگران و زحمتکشان و غارت شدگانی است که سرشت غارتگر و سیاست سرکوبگر همین رژیم زمینه اش را ساخته بود. و خود کرده را هیچ تدبیر نیست.
نتیجه این است که جناحهای درونی رژیم با نقش سنتی توهم پراکنی شان، از جنبش مردمی برای آزادی و عدالت جارو شدند و اصلاح طلبان حکومتی سرشت ضدمردمی خود را بارز کردند و دیگر جایی ندارند.

اما اگر بگوییم خواست آزادیهای مردمی اعم از آزادیهای فردی و اجتماعی را باید تا تحقق عدالت اجتماعی به تأخیر انداخت یا مسکوت گذاشت، چه کرده ایم؟
فرودستان برای تداوم حرکتها و خیزشهایشان بیش از همه به چه چیزی جز آزادی و گسسته شدن هر چه بیشتر توان سرکوبگر این حکومت و ارگانهایش نیاز دارند؟
آزادیهای فردی و اجتماعی برای مردم اعم از فرودست و متوسط، واجبتر از نان شب و بلکه هوای ضروری برای تنفس و زنده ماندن است، تا بتوانند خیزشهایشان را ادامه یا ارتقا دهند.

• جلوه های انحراف و اپورتونیسم کدامند؟

پس از آن چه درباره مسأله محوری انقلاب یعنی امر رهبری گذشت، بسیاری از بحثها و درگیریهای کلامی و ذهنی بر سر شعارها و اکسیونها، جلوه هایی از این واقعیت اند که نیروهای گوناگون سیاسی در پی تحقق هژمونی خود بر این جنبش و انقلابند.
در این که هر جنبش و حرکتی، رهبری و پرچمداری سیاسی و استراتژیک خودش را می خواهد، هیچ تردیدی نیست.
در این که هر نیروی سیاسی باید برای این هژمونی همه تلاشهای خود را در عمل اجتماعی و سازماندهی و هدایت و اداره خیزشها و حرکتهای اعتراضی به کار بندد، باز کمترین گمانی روا نیست.

این یک حق مسلم سیاسی و اجتماعی است و طبعا روشهای دموکراتیک و انسانی و اخلاق انقلابی ویژه خود را می طلبد. ولی:
- آیا نادیده گرفتن حق زنان در آزادی پوشش به عنوان «بحث روشنفکری را بگذاریم برای بعد»، پوششی برای تاریک اندیشی کسانی نیست که نمی توانند همین امروز جدیت خود در دفاع از حقوق زنان در صحنه عمل اجتماعی را به آزمایش بگذارند؟ به خصوص چنین چیزی اگر ریشه در یک اندیشه یا رویکرد ایدئولوژیک داشته باشد، نه فقط انحرافی و فرصت طلبانه که ارتجاعی هم هست.
- اگر چنین مدعیانی می ترسند که در این جریان از سوی بورژوازی لیبرال بلعیده شوند و تلاشهایشان به جیب ساکنان «آن سوی دریاها» بریزد؟ باز دچار انحراف و اپورتونیسم نوع دیگری هستند.
- تحویل آزادی پوشش یا دیگر حقوق زنان به بعد از استقرار سوسیالیسم، بدون تضمین و دفاع از مبارزه کنونی آنها هم، پوششی است برای پنهان کردن کمبودهای سازمانی و اجتماعی و سیاسی نیروهایی که می ترسند توسط بورژوازی لیبرال بلعیده شوند.
شاید خود را لقمه کوچکی می بینند، ولی:
- اگر در حمایت از آزادیها (بی تعارف همه آزادیها) جدی باشند؛
- اگر به نیروی همان فرودستان و خیزشهای سازمانیافته آنان متکی باشند؛
باید این حقیقت را دریابند که آن نیرو یا اراده سیاسی که تلاش کند آنها را ببلعد در جریان فروبردن چنین لقمه یی که جامعه ستمزده و شورشی را پشت سرش دارد خفه یا منفجر خواهد شد.

با توجه به آن چه درباره سرشت طبقاتی و سیاسی جریان درگیر بهره کشی از آزادیخواهی زنان بر سر حجاب اجباری، گذشت:
- آزادی پوشش و مبارزه جامعه ایران علیه حجاب اجباری یکی از گسترده ترین خواستهای سیاسی و اجتماعی است و هرگز نمی تواند به خواست بورژوازی لیبرال محدود یا توسط آن رهبری شود.
- این مبارزه و تحقق آزادی پوشش باید مثل هر خواست آزادیخواهانه دیگر در هر بخش از جامعه، از سوی نیروهای انقلابی و اصیل جامعه هدایت و سازماندهی شود.
- آزادی پوشش تنها با سرنگونی این رژیم و در جریان آن، هنگامی محقق می شود که غل و زنجیرهای دیکتاتوری و سرکوبگریهای این رژیم از هم بگسلند یا در یک روند دم افزون گسستگی باشند.
- آزادی پوشش زنان را با چنین اکسیونهایی از چنین حکومتی انتظار نداریم و از قانون و قضاییه و مجلس این رژیم چیزی نمیخواهیم. بلکه این قانون و حق و آزادی را در جریان اعتراضهای اجتماعی و در مسیر سرنگونی این رژیم خودمان می نویسیم و اجرا می کنیم.
- تنها نیروهایی که به سرنگونی این رژیم و جایگزینی آن با یک نظام دموکراتیک و عادلانه فرا می خوانند، می توانند و باید حامی و سازماندهنده اعتراضهای زنان علیه حجاب اجباری باشند.
- مبارزه برای آزادی پوشش و علیه حجاب اجباری، یک مبارزه اجتماعی است و تنها با جنبش سازمانیافته زنان و در پیوند با حضور فعال زنان در همه زمینه های جامعه پیش می رود.
چه استدلال کودکانه و غیرمنطقی و غیرعلمی و غیرعملی که بدون آزادیهای فردی و اجتماعی، بتوان عدالت اجتماعی را در یک انقلاب تأمین کرد.
پیکار برای آزادیهای دموکراتیک بخش جدایی ناپذیر هر مبارزه یا کمپین طبقاتی است.
اگر کسانی به گونه یی تحول یا کودتا یا معامله موهومی در «بالا»، یا در چشمداشت حمله خارجی به ایرانند تا سهمی بگیرند، جز خیال خامی نیست و خود جلوه دیگری از انحراف و فرصت طلبی است.
آن قدرت سیاسی که بدون حضور و نقش مردم تصرف می شود، هرچه باشد، یک انقلاب نیست.
اگر کسانی چنین می اندیشند که صادقانه تلاش خواهند کرد ابتدا عدالت اجتماعی را محقق کنند و بعد به مردم بگویند حالا که دیگر گرسنه نیستید بیایید آزادی را هم تجربه کنید، امروز ما را از خنده روده بر می کنند ولی فردا کسی را نخواهند یافت که بر سرنوشت خودشان بگرید. چنین «اپورتونیسم صادقانه» یی دست کم برای خودشان خطرناکترین است (گوینده این حرف را از یاد نبرده ایم؟).

عدالت اجتماعی را توده های سازمانیافته و رهبری شده یی می توانند محقق کنند که خودشان آن را کسب کرده باشند و بدانند که برای بقا و ارتقای همان عدالت اجتماعی، وجود آزادیهای دموکراتیک حیاتی و تعیین کننده است.
سوسیالیسم و عدالت اجتماعی قبل از هر چیز یک پیکار دموکراتیک ژرف و گسترده و بسیار پیشرفته اجتماعی است.
بدون وجود آزادیهای فردی و اجتماعی که بتوان در آن نیروهای اجتماعی را آگاه کرد و آموزش و سازمان داد نمی توان به آستانه سوسیالیسم گام نهاد.

با آرزوی پیشرفت و ارتقای جنبش و ژرفای بیشتر جنبش و انقلابی که تنها «در قفای آزادی» فرا خواهد رسید، این سخن را با شعر فرخی یزدی به پایان می برم:

قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
که روح بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بودآن کس
که داشت از دل و جان احترام آزادی
چگونه پای گذاری بصرف دعوت شیخ
به مسلکی که ندارد مرام آزادی
هزار بار بود به ز صبح استبداد
برای دسته پا بسته، شام آزادی
به روزگار قیامت بپا شود آن روز
کنند رنجبران چون قیام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز
کشم ز مرتجعین انتقام آزادی
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد
چو فرخی نشوی گر غلام آزادی

----------------
۱. این جا موضوع داوری درباره ماهیت نویسنده یا محتوایش در میان نیست. نویسنده آن متن در سایت زمانه، بارها از «چپ های فامیل» یاد کرده، که شباهت شگفت انگیزی میان تاکتیک و تکنیک نوشته با اقدامهای سازمانیافته دستگاههای امنیتی رژیم علیه مجاهدین خلق و فداییان خلق (سوءاستفاده از خانواده ها و نام بنیانگذاران و چهره های تاریخی این دو سازمان) برقرار می کند. پرداختن به نادرستی استفاده از عنوانها و تناقضهای دیگر این نوشته، به نسبت تردید در سرشت آن، فرعی است و موضوع این بحث هم نیست.