مرگ دردناک بیژن قلوزی باید همه وجدانهای بیدار را برای تغییر وضعیت موجود به حرکت در آورد


اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ بهمن ۱٣۹۶ -  ۱۲ فوريه ۲۰۱٨


بیژن قلوزی کسی است که که مرگ دردناکش باید همه وجدانهای بیدار را تکان داده و جامعه ای را به حرکت در آورد، همانطور که خودسوزی یک دکه دار، مردم تونس را به حرکت در آورد و آتش حقانیت اش جامعه ای را در بر گرفت.
چه کسی او را کشت؟؟خودش یا کارفرما؟؟
چقدر دردناک است که قاتل زنده باشد و از دسترنج مقتول ارتزاق کرده باشد و یک دنیا قانون و دولت هم حامی اش باشد و راست راست در خیابان نعش کثیفش را حرکت دهد.
بیژن قلوزی را کارفرما (سرمایه) سوزاند نه خودش، درست همانزمان که شروع به ندادن حقوق اش کرد بنزین را رویش ریخت و ماه ها یکی پس از دیگری او را استثمار و به بیگاری کشاند و آخر سر فندکی زیرش گرفت.
مطمئنا اگر به مراجع قانونی هم میرفت،چیزی جز همان تجربه ی کارگران هفت تپه که باتوم و شلاق و کتک کاری از جانب مأموران قانون بود را دریافت نمیکرد.
و همه ی این عوامل دست به دست هم داد تا در روز ۲۲ بهمن که دولت سرافرازیش را جار میزند، سر افکندگی و ضد کارگری بودنش (که به دروغ رفاه مردمی را فریاد میزنند و با کلیدشان مغز همه را خورده اند) را اثبات کند و از دنیا برود.
چه مرگ دردناکی
خانواده ای پنج نفره، مستاجر، دختر دم بخت و ماه ها بیگاری و بعد خود سوزی! بیگاری و برده داری نوین را در ایران میشود در هر ناحیه ای به وفور دید.
ماه ها معوقات مزدی یعنی ماه ها نان در سفره نداشتن، یعنی ماه ها روان پریشی، یعنی ماکزیموم پتانسیل اعتراضی در وجود تک تک ما.
هر چند که با همان مزد چهار پله زیر خط فقر و با مخارج و تورم بالا و دلار پنج هزارتومانی و ارزش پایین پول ایران نانی به سفره نداشت.
خودسوزی وی در دفتر کارفرما، در جایی که پولهای کارش تل انبار و به حساب صاحب شرکت آسفالت منطقه واریز شده بیش از هر چیزی نمایانگر این است که تا چه حد کارگر بی حق و حقوق است و جز خودش یعنی جز طبقه ی کارگر که هم سرنوشت هستند، کسی را ندارد.
هم در تئوری هم در پراتیک ، هفت تپه و هپکوها بارها اثبات کرد که قانون علیه کارگر و له کارفرماست وگرنه، اگر غیر از این بود قلوزی ها خودسوزی نمیکردند و در روز کارگر جلو مجلس برچیده نمیشدند.
من بعنوان یک کارگر که کیلومترها از وی دور اما هم سرنوشت او هستم انگشت مجرمیت و نه صرفا اتهام را به طرف صاحب شرکت آسفالت و دولت دراز میکنم و همچنین شریک غم خانواده ی او که الان نان آوری ندارند هستم.

* فرهاد شیخی - فعال کارگری