آزموده را آزمودن خطاست


رقیه دانشگری


• شهروندان ایران تنها زمانی قادر به گزینش آزاد حکومت دلخواه خود خواهند شد که با مبارزاتی متشکل و بی امان، نظام جمهوری اسلامی را براندازند و با تشکیل مجلس موسسان اراده ی خود را در تعیین نوع حکومت آینده اعلام نمایند. به جزاین خواهی نخواهی رفراندوم اندیشان از مقام معظم ریاست جمهوری گرفته تا کنشگران راه دموکراسی و عدالت، در خاک پاشیدن به چشم مردم و در کژراهه بردن مبارزات جاری آن ها، همسو می شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ اسفند ۱٣۹۶ -  ۲۱ فوريه ۲۰۱٨


در روزهای اخیر بازهم همه پرسی یا رفراندوم مطرح شده است. چند سال پیش که موضوع رفراندوم به میان آمد، گویا هنوز زمینه ی مناسبی برای پذیرش آن فراهم نبود و به همین دلیل نیز خیلی زود به فراموشی سپرده شد. اما امروز همه پرسی با مضمون روشن"جمهوری اسلامی، آری یانه" توسط طیف ناهمگونی از افراد وابسته به جناح‌های گوناگون اوپوزیسیون، با گذشته‌ها، وابستگی‌ها و سمتگیری‌های سیاسی معلوم و نامعلوم به میان آمده است. آیا این بارهم باید منتظر همان سناریو باشیم یا که این طرح جایی در میان مخالفان جمهوری اسلامی خواهد یافت. به هر رو باید دید بستر سیاسی – اجتماعی ای که عده ای را به صرافت انداخته است که فعال تر از پیش در میدان سیاست ایران حرکت کنند چیست.
بیش از۶۰۰ مورد اعتراضات و اعتصابات کارگری در دهه ی۹۰ شمسی رخ داده است که شعار وارونه ی کارگران هپکو در ۱۶ بهمن سال جاری "درود برستمگر/ مرگ برکارگر" به خوبی بیانگر مضمون و ماهیت این مبارزات در چهارمین دهه ی استقرار جمهوری اسلامی است. اعتراضات خیابانی "مال باختگان"، اعتراضات پی در پی دانشجویان، اعتراضات و مبارزات مستمر زنان، تجمعات دادخواهانه و افشاگرانه ی خانواده های زندانیان سیاسی ایران، و در راس همه ی این مبارزات، خیزش جوانان و تهیدستان شهری در بیش از ٨۰ شهر و روستا در دی ماه ۹۶ با شعارهای ضدحکومتی، و گشوده شدن فصل تازه ای از مبارزات زنان که دختران خیابان انقلاب نام گرفته است، زمینه ساز دور تازه ای از رایزنی‌های سیاسی در داخل و خارج از کشور شد.
در میان رویدادهای اخیر، از همه اثرگذارتر و چالش برانگیزتر در میان اپوزیسیون خارج از حکومت و نیز در میان جناح های مختلف حکومتی، خیزش دیماه ۹۶ بوده و هست. اینک آشکار شده که خیزش مردمی دی ماه گذشته بر جنگ جناحی درمیان حکومتیان بیش از پیش افزوده است. تابه جائی که دوباره سر و کله ی آقای احمدی نژاد پیدا شد و در جلوی دوربین خبرنگاران در روز دادگاه معاون سابق خود آقای حمید بقائی به تاریخ ۲۵ بهمن۹۶ سخنانی "ساختار شکنانه" برضد قوه ی قضائی بر زبان راند.
در جنبش اعتراضی جوانان و اقشاری از تهیدستان جامعه، که بر ضد کلیت رژیم خودنمائی کرد و دو شعار آن از همه چشمگیرتر بود "مرگ بردیکتاتور" و "مرگ برخامنه ای"، دستگاه های امنیتی و قضائی رژیم به سیاست تازه ای روی آوردند تا زهرچشم بگیرند و به قول معروف "گربه را دم حجله بکشند". آن ها این بار به سیاست سرکوب در خیابان ها روی نیاوردند، اما عده ی زیادی راکه تا پنج هزار نفر نیز تخمین زده شده است، دستگیر کردند و درجا چند نفر را در زندان کشتند و به آن نام "خودکشی" دادند. در فاصله ی کوتاهی سیاست دیگری را نیز به کار بستند و آن "جاسوس سازی" از میان گروهی پژوهشگر محیط زیست بود که یکی از آن ها، آقای کاووس سید امامی چند روز پس از دستگیری بی سر و صدا در زندان "خودکشی" شد و دل‌ها را به درد آورد. داستان جاسوسی سوسمارنشان و بازتاب بین المللی آن به رسوائی بیش از پیش رژیم و به تبع آن به جنگ جناحی درون حاکمیت دامن زد. تا جائی که آقای روحانی به تشکیل کمیسیونی برای بررسی موضوع امنیت زندانیان در زندان ها تن داد. با این حال تاکنون هیچ اقدام مشخصی برای این بررسی به عمل نیامده است. آنچه تاکنون از سوی رسانه های خبری حکومتی پیش رفته است، القاء مشتی دروغ از سوی مسئولان قضائی به جامعه و گسترش دامنه ی بگیر و ببندها و بازداشت بی دلیل افرادی از میان "گروه های مدنی" بوده است؛ از کمک رسانان به زلزله زدگان کرمانشاه تا افشاگران چگونگی کشته شدن چندتن از دستگیرشدگان خیزش دی ماه در زندان.
امااین خیزش چرا و چگونه افرادی از اپوزیسیون خارج از حکومت را با دل مشغولی ها و رویکردهای نسبتا متفاوت سیاسی گرد هم آورد؟ از زن مبارزی چون نرگس محمدی تا آقای محسن سازگارا‌ی هوادار آمریکا. وجه مشترک این ۱۵تن این است که امکان موفقیت اصلاحات را در نظام ولائی و ایدئولوژیک حاکم، منتفی می دانند و در اندیشه ی "برکناری" و یا "عبور" از جمهوری اسلامی هستند. آن هاکه سودای گذار مسالمت آمیز از وضعیت موجود به یک "دموکراسی سکولار پارلمانی" را در سر می پرورانند، همه پرسی را مشکل گشای بن بست سیاسی کشور می دانند. به این ترتیب هر ۱۵ نفر با امضای نامه ای، مردم ایران را برای تعیین حکومت آینده ی ایران، به رفراندوم فرا خواندند. امضاکنندگان با اشاره به "مجموعه ی تجربیات۴۰ سال" و تاکید بر "اصلاح ناپذیری نظام جمهوری اسلامی... و انسداد کلیه ی روش های نظارت قانونی و اصلاح مسالمت آمیز..." و "با تکیه بر "حق تعیین سرنوشت ملت ها، خواهان برگزاری رفراندوم جهت تعیین نوع حکومت، تحت نظارت سازمان ملل متحد" (۱) شدند.
جالب این جاست که این فراخوان به فاصله ی کوتاهی پس از نطق آقای حسن روحانی رئیس جمهور در روز بزرگداشت سی و نهمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷، انتشار یافت. آقای روحانی در آن سخنرانی با اشاره به بحث و اختلاف نظرهای درون حکومت گفته است: "اگر جائی ما با هم بحث داریم، به اصل ۵۹ قانون اساسی مراجعه کنیم. صندوق! صندوق آراء را بیاوریم. طبق اصل ۵۹ قانون اساسی هرچه مردم گفتند به آن عمل کنیم..." سخنان رئیس جمهورکه ناظر بر اختلافات حاد جناحی در درون حکومت است "اگر در دو تا مسئله ما اختلاف نظر داریم، جناح ها اختلاف دارند، دعوا نداره، شعار نداره...". ازسوی افرادی از جناح مقابل و حتا آقای حجاریان از رهبران اصلاح‌طلبان نادرست و حتا مضر خوانده شد. اما عده ای از عناصر اپوزیسیون خارج ازحکومت سخنان آقای روحانی را مصادره به مطلوب و گونه ای دعوت به همه پرسی قلمداد کردند. و این در حالی ست که آقای روحانی در جای دیگری گفته بود "همانطور که ۹٨درصد مردم به جمهوری اسلامی آری گفتند، الان هم خواهند گفت." در همان روز ۲۲ بهمن ۹۶ تارنمای به پیش (۲) دومین میزگرد خود را پیرامون بررسی خیزش اعتراضی مردم و عدالت اجتماعی، برگزار کرد. در آن جلسه که با شرکت مصطفی مدنی عضو هیئت هماهنگی سازمان اتحادفدائیان خلق ایران - طرفداران وحدت، بهزادکریمی فعال سیاسی! و بهروزخلیق مسئول هیئت سیاسی –اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) برگذار شد، دو تن ازشرکت کنندگان – بهزاد کریمی و مصطفی مدنی- ضرورت رفراندوم را در ایران مطرح کردند. بهزاد کریمی با توضیح دیدگاه خود پیرامون چگونگی تحول در ایران که آن را به صورت "روندی" می بیند، یعنی نه انقلاب و نه اصلاحات بلکه "تحول روندی"، رفراندوم را "گشودن افق... در پلاتفرمیزه کردن جنبش" خواند. او با اشاره به این که "جنبش های اخیر رفراندوم را در دستور کار گذاشت" گفت "ما خواستار رفراندوم هستیم که مردم خواستند....که نظام آینده را تعیین کنیم...". منظور او از خواست مردم شعار "رفراندوم، رفراندوم، اینست خواست مردم" است که بنا به گفته ی بهزاد کریمی درخیزش دیماه به میان آمده است. البته این شعار اگر هم که در خیزش دی ماه مطرح شده باشد؛ بی نهایت حاشیه ای یا خیلی کم دامنه بوده است و به این دلیل آنرا برداشت و تلقی شخصی بهزاد کریمی باید دانست. مصطفی مدنی نیز رفراندوم را "آماج نهائی کار" و راهکاری نامیدکه "با اجماع... وفاق عمومی... و همبستگی.." جمهوری اسلامی را زیر فشار بگذارد.
بهزاد کریمی روز بعد منظور خود را پیرامون رفراندوم موردنظرش در مطلبی به تاریخ چهارشنبه ۲۵بهمن۹۶ در سایت عصر نو بیان کرد:
"استراتژی تحول خواهی، در رابطه ی تنگاتنگ با برگزاری رفراندوم است. این راهبرد متکی بر جنبش اجتماعی، با پلاتفرم رفراندوم و انتخابات آزاد است که می تواند معنی یابد و روند مبارزاتی جامعه علیه جمهوری اسلامی را با همین دو شناسنامه دار کند".
بهزاد کریمی درستی و حقانیت رفراندوم خواهی را به درجه ای می بیند که پس از نگاهی به سیر طرح آن از بیست سال پیش تاکنون و اشاره به بیانیه ی ۱۵ امضائی اخیر در صفوف اپوزیسیون می نویسد: "... اکنون حتی روحانی نیز از مفیدبودن رفراندوم برای حل مشکل سخن می گوید؛ گرچه فقط و فقط در کادر حکومتی ها و با بهره گیری از اثرات خیزش دی ماه جهت تعیین نرخ در وسط دعوای"خودی" ها!"
او سپس خود نیز در دعوا با همفکران سابقش "سرنگونی طلب ها" با مشخص کردن خط فاصل خود به عنوان یک "تحول طلب" با آن ها می نویسد: "...تحول طلبان با رویکردهای فاز به فاز مردمی در می آمیزند، اما سرنگونی خواهان عموما بر آنندکه بگذار مردم خود در تجربه شان به حقانیت تز سرنگونی ما برسند!". از معنای نادرستی که بهزاد کریمی به چگونگی مبارزه ی آن دسته از کنشگران سیاسی می دهدکه برای تغییر بنیادی در نظام سیاسی حاکم تلاش می کنند، می گذریم و نگاهی می اندازیم به نقد به جای فواد تابان سردبیر سایت اخبار روز به این رویکرد بهزاد کریمی. تابان با اشاره به این که "ترم ترسناک" سرنگونی طلب، اختراع و ابتکار دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی است که "به ما تحمیل شده است"، به درستی می نویسد: "...سرنگونی طلب یک مفهوم روشن و واقعی نیست، یعنی هیچ چیزی را جز مخالفت با کلیت نظام جمهوری اسلامی تعریف نمی کند. از سلطنت طلبان افراطی، تا مجاهدین خلق، تا جریانات مختلف چپ و حتی برخی نیروهای ملی و دموکراتیک را یک کاسه می کند و نیروهای امنیتی را به سوی آن هاکیش می دهد...". (٣) از آنجا که فواد تابان در آن نوشتار خود حق مطلب را ادا کرده است، این نگارنده از پرداختن به آن موضوع می گذرم.
بهزاد کریمی در ادامه می نویسد: "استراتژی تحول طلبی چون بر گذر مسالمت آمیز تاکید دارد، بر مبارزات مدنی می ایستد و تعیین تکلیف مدنی با نوع قدرت را پیشنهاد می دهد." نوع رفراندوم موردنظر او نیز: "رفراندومی است معطوف تحول ساختاری در قدرت سیاسی. متوجه تحولات حقیقی-حقوقی به منظور تدوین قانون اساسی نوین و تعیین تکلیف جامعه با ولایت فقیه... چنین رفراندومی تفاوت بنیادی با رفراندوم مطروحه توسط آقای روحانی دارد... با اینهمه از طرح رفراندوم توسط روحانی باید استقبال کرد! نه در معنی موافقت با مضمون آن، بلکه به خاطر نفس مطرح شدن آن!..." ناگفته نباید گذاشت که این گونه رفراندوم‌ها توسط آقایان محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد، روسای جمهور اسبق رژیم نیز به میان آمده بود. در نتیجه منظور بهزاد کریمی از بیان "به خاطر نفس مطرح شدن" رفراندوم که تاکنون از طرف جناح های مختلف حکومتی بر زبان آمده است، اگر نگوییم مصلحت طلبانه است باید بگوییم سئوال برانگیز است.
به موازات همگرائی درمیان چند جریان از اپوزیسیون اصلاح طلب سابق که به سیاست برکناری مسالمت آمیز جمهوری اسلامی روی آورده اند، بخش دیگری از اصلاح طلبان درونی و بیرونی حکومت، راه‍ی جداسری آشکارتر از پیش نسبت به گروه اول را درپیش گرفته‌اند. نمایندگان فکری آن ها در اروپا – خانم ملیحه ی محمدی و آقای فرخ نگهدار از اصلاح طلبان و آقایان حسن شریعتمداری و محسن مخملباف از طرفداران رفراندوم- به دعوت آقای مهدی پرپنچی در برنامه ی روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ماه صفحه ی ۲ آخر هفته ی بی بی سی با هم به بحث و گفتگو پرداختند. در آن گفتگو هیچکدام از باورمندان به راه های دیگر گزار از فاجعه ای به نام جمهوری اسلامی شرکت داده نشدند.
در آن جلسه اما در حالی که آقایان محسن مخملباف و حسن شریعتمداری از امضاءکنندگان بیانیه ی ۱۵ نفره ی رفراندوم، از ناکارائی اصلاحات در جمهوری اسلامی سخن گفتند، خانم ملیحه ی محمدی و فرخ نگهدار بر کارائی آن در درازای ٣۹ سال حاکمیت جمهوری اسلامی پای فشردند و ضمن طرح سئوال هائی از طرف مقابل، رفراندوم را نالازم و نامیسر و تلویحا مخل پروژه ی دراز مدت اصلاحات دانستند. در این گفتگو هرچه که از سوی آقای مخملباف بر ناکارائی حکومت های ایدئولوژیک،خودی و غیرخودی بودن، انسداد سیاسی و... تاکید می شد، دل نگرانی فرخ نگهدار و هم نظر وی خانم محمدی، از فاصله انداختن سخنان آن ها میان اصلاح طلبان درون و بیرون حکومت فزونی می گرفت. باید بگویم شنیدن سخنان فرخ نگهدارکه آنهمه بی باوری نسبت به مردم و باور به دشمنان آنان را در خود مستتر داشت، برایم شگفتی آور و دردناک بود. صحنه ی کمیک- تراژیک عجیبی بود که در آن بازیگری اصلی ظاهرا به آقای محسن مخملباف، دوست وفادرار محمد خاتمی و از یاران سابق بهزاد نبوی و چهره ی اثرگذار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سپرده شده بود. او در آن صحنه رویکرد سیاسی فرخ نگهدار را به نقد می کشید. فردی که زمانی یکی از سخنگویان اصلی چپ بود و خود را از مدافعان اصلی منافع زحمتکشان کشور می‌دانست. در پایان برنامه آقای شریعتمداری با باور به درستی راهی که خود برگزیده است، اظهار اطمینان کرد که روزی خانم محمدی و فرخ نگهدار نیز به صفوف آن ها خواهند پیوست. به باور این نگارنده، چه آرزوی آقای شریعتمداری در این مورد برآورده شود و چه نشود، تغییر چندانی در صورت مسئله به وجود نخواهد آمد. مردم ایران به راه خود خواهند رفت و در جریان مبارزات شان بر ضدجمهوری اسلامی، رویگردانی خود را از مصلحت اندیشان و سیاست بازان، به نمایش خواهند گذاشت.
اما اگر فرخ نگهدار از منظر باور به تغییر تدریجی نظام جنایتکار جمهوری اسلامی و راهبرد اصلاح طلبانه در همگرائی با راست‌ترین جناح اصلاح‌طلبان حکومتی، رفراندوم طلبی رابه زیر سئوال می برد، باورمندان به سیاست راهبردی تغییر بنیادین حکومت در ایران و برچیدن دین‌سالاری اسلامی و استبداد مطلقه ی فقاهتی، چگونگی امکان‌پذیری رفراندوم را مورد مداقه قرار می دهند. کنشگران سیاسی دیگری که به یک نظام دموکراتیک و سکولار باوری ریشه‌دار دارند، درحال حاضر یا سکوت اختیار کرده اند تا این نمایش را از زوایای گوناگون بنگرند و یا که با طرح مقولات خود می‌کوشند اصل رفراندام را برای برچیدن بساط جمهوری اسلامی جا بیاندازند. از آن جمله باید از آقای محمدرضا نیکفر نام برد، سردبیر رادیو زمانه که طرح ۱۵امضائی رفراندوم را به نقد کشید. او از نخستین افرادی بود که پس از خیزش دی ماه، ایده ی رفراندوم را به میان آورد، با تاکید بر "نبرد سنگر به سنگر" مردم و جنبش مدنی بر ضد حکومت اسلامی. محمدرضا نیکفر در نقد خود می نویسد: "طرح رفراندوم اپوزیسیون قدرت گرا فاقد محتوای دموکراتیک ایده ی رفراندومی است که از دل مردم و نبرد سنگر به سنگر آنان برای خودگردانی و خلع ید از رژیم در می آید." (۴) او به این ترتیب تفاوت ایده ی رفراندوم اپوزیسیون مردم گرا و دموکرات را با طرح رفراندوم اپوزیسیون قدرتگرا، روشن کرد. اما چرائی رفراندوم و چگونگی عملی شدن آن را در جمهوری فقها ناروشن گذاشت و موجب سردرگمی بیشتر پیرامون این مقوله شد.
حال چه اندازه پیشنهاد رفراندوم برای گذار مسالمت آمیز به سوی یک دموکراسی سکولار مورد اقبال نیروهای سیاسی و بیش از آن مورد پذیرش اقشار مختلف مردم قرار خواهد گرفت؟ تا چه اندازه این راهکار به نزدیکی و همگرائی جناح های درون حکومت به همدیگر و یا انفصال در صفوف آن ها و پیوستن به صفوف رفراندوم خواهان،خواهد انجامید؟ عمر این کنش سیاسی تا کجاست؟ آیا لایه های میانی جامعه که در خیزش دی ماه سال جاری، حضور نداشتند، به این دعوت سیاست ورزان و کنشگران سیاسی پاسخ مثبت خواهند داد؟ مردمی که از همان فردای انقلاب تاکنون بسیاری از راه ها را آزموده اند تا به حقوق خود دست یابند اما با سرکوب روبه رو شده اند چه واکنشی خواهند داشت؟
واقعیت این است که کنش‌ها و خیزش‌های اجتماعی لایه‌های گوناکون مردم ایران که زیر ستم جمهوری اسلامی هستند، با افت و خیزهایی همواره وجود داشته است. به یاد بیاوریم خیزش هزاران زن را در تهران و شهرستان های بزرگ ایران درست چند هفته پس از قیام ۲۲بهمن ۵۷ و در روز جهانی زن در ۱۷ اسفند ۱٣۵۷. آن ها در اعتراض به فرمان آیت الله خمینی در تحمیل حجاب به زنان کارمند به خیابان ها آمدند. خیزشی که ٣۹سال پس از آن، دختران آن مادران و مادربزرگان آن را پی گرفتند و شجاعانه در ملاعام حجاب از سر برگرفتند. (۵)
خرداد خونین سال۶۰ را به یاد بیاوریم که تظاهرات آرام چند صد هزار مخالف رژیم ولایت فقیه به خون کشیده شد و زندان های رژیم نوپا شاهد اعدام هزاران زن و مرد و پیر و جوان شد.
مردم حق طلب کردستان ایران، در همان دو سال اول استقرار جمهوری اسلامی در زیر بمباران و موشک و سلاح های شیمیائی ارتش و سپاه پاسداران خانه خراب شدند. چوبه های دار و جوخه های تیرباران، فرزندانشان را پیش چشمان شان به خاک انداخت. مردم ترکمن صحرا و خوزستان نیز سرنوشتِ بهتری نداشته‌اند.
دانشگاه ها و مدارس در چنبره ی "انقلاب فرهنگی" حکومتیان نیز ایستادگی چشمگیری از خود نشان دادند. نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ده‌ها دانشجو را کشتند و صدها دانشجو و دانشگاهی معترض و مخالف با این عقبگرد فرهنگی را به زندان ها کشاندند. جای آن نیست که فهرست کامل و بلندبالای خیزش ها و کنش‌های مردم را در این مختصر به دست بدهم. اما نمی توانم از ایستادگی "اقلیت های مذهبی" به ویژه هموطنان بهائی‌ما‌ن که زیر انواع تبعیضات رفتند، و سخنگویانشان یا اعدام شدند و یا درخانه های خود مثله، یاد نکنم. رژیم تروریست، آدم دزدی و ترورهای خانگی و خیابانی را به خارج از ایران هم کشاند و حدود ۲۰۰ تن از مخالفان خود را در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا سربه نیست کرد. از جمله به یاد داریم که زنده یادان عبدالرحمن قاسملو و عبدالله قادری از رهبران خلق کرد را در حین مذاکره با نمایندگان خود به گلوله بست.
اوج شقاوت حاکمان را در تابستان ۶۷ می بینیم که بیش از چهار هزار اسیر و زندانی را در زندان های ایران سر به دار کردند. و در برابر جنبش دادخواهی داغدیدگان و نیز بازخواست نهادهای حقوق بشر بی اعتنا ماندند. در نزدیک به چهاردهه که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، تنها دو بار در سال های ۱٣۶٨ و ۱٣۶۹ یعنی پس از "آب و جاروی" زندان های سیاسی ایران درسال ۱٣۶۷ بود که آقای رینالدو گالیندوپل اجازه پیدا کرد تا به نمایندگی از سوی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و زیر نظارت ماموران اطلاعاتی و امنیتی رژیم، اززندان های ایران بازدید کند.
به نام حکومت "مستضعفان" نان از سفره ی مردم ربودند و "آقازاده"های شان را در برج های سربه فلک کشیده ی تهران، بستنی طلائی خوراندند و پرشه های اروپائی زیر پایشان انداختند تا در خیابان های تهران ویراژ دهند و شوخی شان اوراق کردن اتومبیل های آخرین سیستم باشد (۶). تا توانستند چاپیدند و دزدیدند و خوردند و بردند و به نام الله شلاق بر گرده ی مردمی زدند که برای لقمه ی نانی در دستفروشی ها و دکه ها خون جگر می خوردند. با بی کفایتی در اداره ی ساده ترین امور نظارت بر واردات و صادرات اجناس و قاچاق مواد مخدر هزاران جوان را به سوی افیون راندند تا راحت تر بر اریکه ی قدرت تکیه زنند. هزاران دختر نوجوان را در طلب نان به فحشا کشاندند. و خیابان ها بدل به شکنجه گاه زنانی شد که الگوهای رفتاری ملایان را برنتافتند و به راه خود رفتند. به جرات می توان گفت، کشور ایران در هیچ دوره ای از تاریخ معاصر خود، چنین روزهای سیاهی و چنین حکومت تبهکاری به خود ندیده است.
نباید از نظر دور داشت که این همه در حالت انفعالی مردم صورت نگرفت. مقاومت و مبارزه ی مدنی همواره در طول این سال‌ها جریان داشته است. راست است که مردم در انتخابات حکومت نیز شرکت می‌کردند، با منطق ضعیف کردن "بدتر" و به امید اندکی زندگی بهتر و فشار کمتر. اما در تمام دوره های انتخاباتی، همواره خواست مردم فزون تر و گسترده تر از خواست چهره‌های سیاسی ای بوده است که رای مردم را از آن خود می پنداشتند. چه در زمان آقای هاشمی رفسنجانی، چه در صدارت آقای محمد خاتمی، چه در جنبش سبز و "رای من کو" در سال٨٨ و چه در انتخابات دو سال پیش که روحانی ریاست جمهوری اسلامی را به عهده گرفت. مقاومت و مبارزه ی مدنی مردم، در بستر ورشکستگی ایدئولوژیک، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی حکومت اسلامی، عقب نشینی‌های کم و زیاد رژیم را در پی داشته است.   
در گفتار بهزاد کریمی از "رویکرد فاز به فاز مردمی" عنصری از واقعیت وجود دارد. مردم "فاز به فاز" سیاست ها و وعده های حاکمان را آزموده اند و در کلیتی مرحله به مرحله مبارزه خود را با این حکومت خودکامه به پیش برده اند. آنچه فرخ نگهدار و خانم ملیحه ی محمدی به حساب اصلاح طلبان و به گونه ای به حساب تلاش‌های موتلفان خود در اجرای گام به گام اصلاحات می گذارند، نه ثمره ی عملکرد آن ها که بیشتر حاصل مبارزات مستقیم و غیرمستقیم اقشار و طبقات مختلف اجتماعی بوده است.
اما این تنها مردم نیستند که در ٣۹سال گذشته مبارزه کرده اند و عقب نشسته اند. حکومتگران هم برای حفظ قدرت خود ناگزیر از پاره ای عقب نشینی ها بوده و هستند. امروز وضعیت بحرانی کشور در همه ی زمینه های اقتصادی، اجتماعی، منطقه ای و بین المللی از طرفی، شدت یافتن اختلافات درونی رژیم که همواره بازتاب عملکرد قدرت های سیاسی، اقتصادی و نظامی موازی در جمهوری اسلامی بوده است، و فشارهای قدرت‌های بین المللی و منطقه‌ای به ویژه از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ، عواملی هستند که کارگزاران دولتی را وادار به چاره اندیشی هائی می کند. اما پیش بینی حاصل این چاره اندیشی ها و واکنش جمهوری اسلامی در برابر مردم بسیار دشوار است. تجربه ی تلخی که با پذیرش قطعنامه ی ۵۹٨ سازمان ملل متحد و آتش بس با عراق به سینه ی تاریخ کشور ما است، کشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران است در سال ۱٣۶۷.
خیزش دی ماه بر بستر تجارب گرانبهای سلسله مبارزات عمدتا مسالمت آمیز کارگران، دانشجویان و برخی لایه های نیمه مرفه شهری و نیز مبارزات انتخاباتی آن ها است که در گستره ی ایران رخ نمود. این خیزش بنا به خصلت این گونه مبارزات ناگهانی و جهشی چندان نپائید، اما مبارزات مردم را وارد فازتازه تری کرد. از همین روست که بسیاری از سیاست ورزان درون و بیرون رژیم نیز وارد دور تازه‌ای از چالش شده‌اند. طرح مجدد رفراندوم از جمله تحفه های این دوره است.
اما رفراندوم طلبان باید به این سئوال پاسخ دهند؛ چه کسی، چه ارگانی، چه نهادی، کدام دستگاه اجرائی باید این رفراندوم را بپذیرد، مدیریت کند و به اجراء گذارد؟ انتقال قدرت چگونه باید انجام پذیرد که مسالمت آمیز هم باشد؟ امضاکنندگان بیانیه ی رفراندوم، ارگان ناظر بر اجرای آن را تعیین کرده اند و آن سازمان ملل متحد است. آن ها اما درباره ی نهاد برگزار کننده و دستگاه مدیریت و اجرای طرح خود ظاهرا چیزی برای گفتن ندارند! بهزاد کریمی نیز در ابهام گوئی غریبی با طرح "جنبش مدنی زیر نظارت سازمان ملل متحد" غرق است.
اگر رفراندوم با حضور جمهوری اسلامی و لاجرم دخالت این قدرت جبار برپا خواهد شد، به معنای آن است که خیال‌پردازی‌های فرخ نگهدار و همفکرانش درباره‌ی رژیم و ظرفیت اصلاح پذیری‌اش درست است و باید همین راه سازش و مماشات را پیمود و امیدوار بود که اصلاح‌طلبان حکومتی رقبای اصول‌گرای خود را کنار زنند و در سال‌ها و دهه‌های آینده حریفان خود را رام کنند. چرا باید برکناری چنین رژیم بالقوه‌ دموکراتی را خواست و دور تازه ای از بی ثباتی را به وجود آورد!؟ و اگر نه، هنوز همین رژیم ولائی مطلقه و مستبد است که قرار است رفراندام را برگزار کند، طرح رفراندام یکسره بی معنا نمی‌شود!؟
گیریم که جمهوری فقها به همه پرسی تن در دهد. خون ازدماغ کسی هم نریزد. با شگردهائی که بر عالم و آدم آشکار است، اگر از صندوق های جادو، دوباره جمهوری اسلامی را بیرون بکشد (انتخابات سال ۱٣٨٨ را که امیدوارم از یاد نبرده باشیم). آن وقت چه خواهد شد؟ بازی دموکراسی حکم می کند که اپوزیسیون هم تن به "آرای مردم" بدهد تا چرخه ی ویرانگر استبداد مطلقه ی فقاهتی چندین دهه ی دیگر بر دوش مردم این سرزمین بچرخد. کدام حکومت مستبدی تاکنون موجودیت و هستی خود را به رای مردم و دشمنانش گذاشته است که این ها دومی باشند، به ویژه اگر مشروعیت شان را از آسمان و خدا گرفته باشند.
در این میان آقای روحانی از همه بیشتر صراحت دارد. او می گوید "همان ۹٨درصدی که به جمهوری اسلامی آری گفتند، حالا هم می گویند." او هم واقعی ترسخن می گوید و هم شفاف تر. او خلاف رفراندم خواهان و هواداران اصلاح‌طلبان در خارج از کشور، اهرم های نظام خود را می شناسد و می داند از صندوق ها همان درخواهد آمد که مقدر است.
در انتخابات سال ٨٨، دزدی آراء در پیش چشم جهانیان رخ داد. آن کشت و کشتار و بگیر و ببند جلوی دوربین صدها مخبر داخلی و خارجی به وقوع پیوست. آقایان موسوی و کروبی پیش چشمان مردم از صحنه ی سیاست به حصر خانگی در آمدند. در پیام آقای حسن روحانی، نکته ی ظریفی نهفته است. او می گوید لطفا سرجای‌تان بنشینید. اگر قرار بر رفراندوم باشد، ما باز هم یا از صندوق ها "جمهوری اسلامی، آری" را در خواهیم آورد و یا اگر نظارتی و مقاومتی بشود، حساب این مردم با کرام الکاتبین است.
با این حساب انتظار این که حاکمان، نفی جمهوریت اسلامی خود را از راه رفراندوم بپذیرند، انتظاری عجیب و غیرمنطقی و بی پایه است. دعوت از مردم جان بر لب رسیده به ناکجاآباد است. شوخی با سرنوشت میلیون ها ایرانی است. و یا در بهترین حالت آب پاشیدن بر شعله ی فروزان مبارزات برحق آن هاست که در خیزش دی ماه سال جاری رخ نمود. و این رشته سر درازی خواهد داشت.
موضوع مور دسئوال دیگر تعیین شکل گزار از سوی پیشنهاددهندگان همه پرسی برای برانداختن جمهوری اسلامی است. و آن گزار مسالمت آمیز برای برکناری و یا براندازی رژیم سرتاپا ارتجاعی جمهوری اسلامی‌ و یا عبور از آن به سوی نظامی دموکراتیک و سکولار است. بگذریم از این که در هیچ کجای بیانیه ی رفراندوم آن ۱۵کنشگر سیاسی، شکل نظام دلخواه آنان تصریح نشده است و نمی دانیم آنها چه می‌خواهند: نظام پادشاهی یا جمهوری. بمانیم برسر شکل گزار. چگونه می شود در کشوری که هیچ چیز آن قانونمند نیست و یک طرف دعوا از هیچ جنایتی برای حفظ خود رویگردان نیست، گزار مسالمت آمیز را به یک جزم یا دقیق تر بگویم فتیش (بت) تبدیل کرد و پرستش آنرا تبلیغ کرد؟ سیر زندگی سیاسی و اجتماعی و نیز سیر مبارزات مردم ایران در دهه های گذشته، حداقل در نیم قرن اخیری که چالش گران کنونی سیاسی به آن متعلق اند، کمتر از آن قابل پیش بینی بوده است که تصورش می رفت. همین انقلاب سال۵۷ را در نظربگیریم. نگارنده که خود به نسل پیش از انقلاب تعلق دارم و سال های جوانی ام را در شکنجه گاه ها و زندان های حکومت "شاهنشاه آریامهر" گذرانده ام، بنابه باور راسخی که نسل من و همرزمان فدائی من به پیروزی راهمان داشتیم، و آن دنیای عاری از نکبت و بی‌عدالتی و ستم را چنان در نزدیکی خود می دیدیم، که اسلحه به دست گرفتیم. ما که گمان داشتیم به زودی موتور کوچک پیشاهنگ، موتور بزرگ توده‌ها را به راه می اندازد و جنگ طولانی آزادی‌بخش در می‌گیرد و ...، هرگز تصور آن را نداشتیم که در زمان حیات خود آن آرزوی شیرین را برآورده ببینیم. با توجه به قدرت حضور امپریالیسم آمریکا در ایران، گونه ای از جنگ های کلاسیک و درازمدت را محتمل می دانستیم و یا جنگ های پارتیزانی مانند ویتنام را. انقلاب شتابان تر از آن چه ما می پنداشتیم از راه رسید. ما هر کدام به زندان های درازمدت و یا دائم محکوم بودیم. بیشتر بر این اندیشه بودیم که در زندان، دوران پیری رابه سر می آوریم و در زندان زندگی را وداع می گوئیم. اما چنین نشد. مردم به سراغمان آمدند و در مدت کوتاهی با راه‌پیمایی، تظاهرات، تحصن، جنگ و گریز با نهادهای سرکوبگر و سرانجام قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن همه ی ما را از زندان رها کردند. پرستش راه گزار مسالمت آمیز و موعظه ی خشونت گریزی (که دیدیم چگونه اصلاح طلبان را در خیزش دی ماه کنار حکومت قرار داد و در برابر مردم بپا خاسته) غفلت از سازمانگری درخور و قال گذاشتن مردم درسر بزنگاه است. این گونه گفتمان‌های سیاسی برای گزار از جهنم جمهور ی اسلامی به جامعه ای مبتنی بر دموکراسی سیاسی و اجتماعی، نه منطبق بر خرد سیاسی‌ ست، نه مبتنی بر واقع بینی سیاسی و نه متکی بر درس آموزی تاریخی.
نکته ی دیگری که در این گونه آلترناتیوسازی ها به دیده می آید، الگوبرداری از جوامع و تجربه‌های دیگر است. بخش بزرگی از جریان های آرمانخواه ایران در گذشته، انقلابات کشورهای مختلف را الگوی تحول اجتماعی ایران کرده بودند. انقلاب۵۷ نشان دادکه مردم ایران بنا به تاریخ و فرهنگ و سنن و اخلاق خود و نیز بسته به شرایط حاکم بر آن لحظه‌ی ایران و جهان، راه برون رفت از چنبره ی استبداد را بر می گزینند. آن ها در انقلاب۵۷ با دستی خالی از اعتصاب و راهپیمائی و تظاهرات شروع کردند تا به قیام ۲۲بهمن رسیدند. در قیام بود که با مصادره ی سلاح از زرادخانه های رژیم سابق اینجا و آنجابه مقاومت و یا تهاجم مسلحانه دست زدند. پادگان ها به تصرف مردم در آمدند و ارتش تا دندان مسلح و قدرتمند شاهنشاهی یکشبه از هم پاشید و تسلیم اراده ی خلل ناپذیر مردم شد. انقلاب ایران یکی از دو انقلاب معاصر بود که در نمایش قدرت توده ها در برابر زرادخانه های نظامی دنیا را لرزاند. طبقه ی کارگر ایران که پس از کودتای ۲٨ مرداد نه سندیکای درست و حسابی داشت و نه رهبری آبدیده، قهر انقلابی خود را با بستن لوله های نفت و خواباندن جریان تولید به طور شگفت انگیز و غافلگیرکننده ای به منصه ی ظهور رساند. باقی اقشار و طبقات اجتماعی هم هر کدام در رشته های کاری خود به همین منوال رفتارکردند: اعتصاب. این قهر انقلابی بود نه اعمال خشونت.
همان سیر و روند را هم اینک در اشکال مینیاتوری آن در کشورمان شاهد هستیم. با این تفاوت که توده های کار و زحمت، یک انقلاب بزرگ را پشت سر گذاشته اند و تجارب مثبت و منفی آن را در حافظه‌ی تاریخی خود دارند. تقلیل دادن گزار قهرآمیز به خشونت گرائی و یا تبلیغ سوریه ای شدن، تجزیه ی ایران و مانند آن در بهترین حالت چیزی جز تحقیر و خوار و خفیف کردن ملتی نیست که به وقت در برابر ستم و ستمگر گردن برافراشته است و کمتر نان خود را از راه دریوزگی و استغاثه که از راه اتکاء به قدرت همبسته ی خود از حلقوم دزدان سفره های خود بیرون کشیده است. ملت تحقیرشده و جبون، ملتی که عزت و کرامت اش را از بین ببرند، ملتی که به مرگی تدریجی محکوم شناخته شود، هرگز قادر نخواهد بود در برابر مهاجمان خارجی و داخلی مقاومت کند.
ترس آفرینان از"تجزیه ی کشور" و یا "سوریه ای شدن ایران" که سال هاست و هر بار با عناوین مشابهی به میدان آمده اند، هرگز با مردم ایران مستند و متکی برقرائن و شواهد سخن نگفته اند. آن ها که مردم را از حمله ی آمریکا و اعراب و اسرائیل ترسانده اند، هرگز دلایل آن را و منافع "هجمه کنندگان" احتمالی را بر نشمرده اند. آن ها با این توهم پراکنی ها، مردم ایران را محکوم به گزینش تنها یک "راه گزار" می‌کنند. مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز! چنین منظوری البته در بیانیه ی ۱۵امضائی رفراندوم مستتر نیست. اما تاکید مطلق برشیوه ی گزار مسالمت آمیز چه درآن نامه وچه در گفتارها و نوشتارهای بخشی از اپوزیسیون که هر روز ساز تازه‌ای کوک می‌کند، چیزی به جز این را به ذهن متبادر نمی کند که گویا باورمندان به گزار قهرآمیز خشونت پرست هستند و جاده صاف کن تجزیه ایران.
مردم ایران همچنین نشان داده اندکه عناد و دشمنی با هم ندارند. سر ستیز آن ها همواره با حکومت های مرکزی بوده است. کرد و ترک و عرب و فارس، سنی و شیعه و بهائی و ارمنی و یهود درحصار جغرافیائی ایران، به ندرت برضد همدیگر گام برداشته اند. آن ها همیشه هرچه بر سرشان آمده را از حکومت های مرکزی دیده‌اند. اگر هم اینجا و آنجا افرادی از شهروندان بهائی به دست کسانی کشته شده اند، پای نیروهای مرتجع اسلامی (فداییان اسلام، انجمن حجتیه و...) در میان بوده است. تهیدستان در خیزش های اخیر نیز به همان گونه عمل کرده اند. شعار "مرگ بر" و "زنده باد"ی جز "مرگ برخامنه ای" و شعار وارونه ی "مرگ بر کارگر، زنده باد ستمگر" از زبان آن ها شنیده نشده است. پر بدیهی است که خلق ها و اقوام گونه گون ایرانی، اقلیت های مذهبی، زنان و افراد فراجنسیتی در حکومت فقها زیر بار انواع ستم ها و تبعیضات قرار گرفته اند. آن ها به حق خواهان برابری حقوقی و به رسمیت شناخته شدن هویت خویش هستند و خواهند بود. هر حکومتی که به حقوق و خواست آن ها بی‌اعتنا باشد، از اعتبار ساقط می‌شود. آن ها رهایی از شر جمهوری اسلامی را می خواهند و برخلاف پیش‌گویان سیاسی راه برچیدن بساط جمهوری اسلامی را در جریان مبارزه و از راه آزمون و خطا پیدا می‌کنند. و چه بسا راه رهایی ترکیبی باشد از مبارزه ی مسالمت آمیز و قهرآمیز. نباید فراموش کنیم که این جنگ دو سویه است.
شهروندان ایران تنها زمانی قادر به گزینش آزاد حکومت دلخواه خود خواهندشدکه با مبارزاتی متشکل و بی امان، نظام جمهوری اسلامی را براندازند و با تشکیل مجلس موسسان اراده ی خود را در تعیین نوع حکومت آینده اعلام نمایند. به جزاین خواهی نخواهی رفراندوم اندیشان از مقام معظم ریاست جمهوری گرفته تا کنشگران راه دموکراسی و عدالت، در خاک پاشیدن به چشم مردم و در کژراهه بردن مبارزات جاری آن ها، همسو می شوند و از این رو نقاط اشتراک شان بر نقاط افتراق شان خواهد چربید .آزموده را آزمودن خطاست.
امروز تجویز الگوهای گزار در کشورهائی که دموکراسی در آن ها نهادینه شده است به مردم ایران، گفتمان بی روحی است در قالب متدهای کهنه. همان متد کهنه ی الگوسازی و صدور راه های گزار به شکلی اراده‌گرایانه. بی آن که صادرکنندگان این راهکارها که قهر و غضب را نه به مردم و تنها بر دشمنان مردم می پسندند، در نظر داشته باشند که گزار دردناک قهرآمیز همیشه برگرده ی ملت ما تحمیل شده است. هیچ چیز بدتر از قهر و غضب و بهتر از "بادوستان مروت، بادشمنان مدارا" نیست. هیچ آرزوئی معصوم تر و شریف تر از این نیست که جهانی داشته باشیم آباد و آزاد، به شرطی که بر سر راه برپائی آن خونی ریخته نشود. اما چه باید کرد زمانی که تسمه از گرده ها می کشند تا نان و آزادی ات را بربایند؟ بنگریم به خشونت های خیابانی اخیرکه چگونه مسالمت جوترین فرقه ی عقیدتی ایران– دراویش- را ناگزیر از واکنش های دفاعی در برابر یورش های خشن نیروهای امنیتی رژیم نمود. مردم بی دفاع قربانیان خشونت اند. مدارا با خشونت، تداوم بخش خشونت است. تاریخ ایران امروز بیش از همیشه نشان می دهدکه راه جهنم با نیات خیر مفروش می شود.
چاره، در سازمان‌یافتگی اعتراض ها و مبارزات حق خواهانه ی مردم است؛ کارگران، زنان، جوانان و دانشجویان، زحمتکشان و تهیدستان شهر و روستا، حقوق بگیران، ملیت ها و اقوام، اقلیت‌های دینی، فرقه های عقیدتی و حقیر شدگان، تبعیض دیدگان، شکنجه شده گان، عزیز از کف دادگان و...
چاره ی مردمانی که جمهوری اسلامی را نمی خواهند و دموکراسی، جدائی دین از دولت، حقوق برابر زنان و مردان،حل مسئله ملیت های ایرانی، حفظ امنیت و استقلال ملی و عدالت اجتماعی را آرزو دارند، مبارزه ی متشکل است حول خواسته‌های مشترک و به شکل‌های گوناگون. مبارزه ای که جلوه ای از نافرمانی مدنی‌ است و به صورت اعتصاب و تحصن، راهپیمائی، خیزش و شورش نمایان می شود و راه‍ی گذار جامعه از استبداد به آزادی را بر همگان می نمایاند.



[۱] جملات داخل گیومه برگرفته از متن بیانیه ی رفراندوم ۱۵امضائی است.

[۲] "به پیش" تحت مسئولیت شورای دبیران و مدیریت فنی شورای دبیران: اژدر بهنام، نادر عصاره، صادق کارگر، سیامک سلطانی و بهروز خلیق است که "می خواهد در خدمت برگزاری کنگره ی مشترک" توسط طیف هائی از فدائیان و کنشگران چپ باشد "برای پایه گذاری تشکل حزبی واحد". برگرفته ازتارنمای به پیش.

[٣] نگاه کنید به سرگردان در میانه ی میدان انقلاب و اصلاح. فوادتابان. سایت اخبارروز. پنجشنبه ۲۶بهمن ۱٣۹۶-۱۵ فوریه ۲۰۱٨

[۴] نگاه کنیدبه سایت زمانه دوشنبه ٣۰بهمن ۱٣۹۶. رفراندوم و تقابل پوزیسیون-اپوزیسیون. محمدرضا نیکفر

[۵] نگاه کنید به شش روز خیزش. ناصر مهاجر. از کتاب خیزش زنان ایران در اسفند ۱٣۵۷ (دفتر نخست) مهناز متین- ناصر مهاجر. ص۵۱

[۶] اخبار شفاهی. ازشنیده های نگارنده.