در دفاع از زندانی سیاسی محمد نظری - شورش کریمی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ اسفند ۱٣۹۶ -  ۱ مارس ۲۰۱٨


به مناسبت اعتصاب غذای طولانی مدت محمد نظری، زندانی سیاسی، که ۲۴ سال است در زندان های رژیم محبوس است، لازم دیدم مطلبی در دفاع از وی بنویسم. اما این دفاعیه در واقع دفاع از امر آزادی کلیه زندانیان سیاسی است.

زمانی که انسان به ۲۴ سال زندانی بودن فردی به اتهام عضویت در یک حزب اپوزیسیون فکر می کند، ذهن آدمی تمام قد درگیر واقعیاتی می شود که حکومت اسلامی ایران و بسیاری از حکومت های مرتجع و دیکتاتوری جهان به وجود آورده اند.تصور کردنِ ۲۴ سال معادل با ۸۷۶۰ روز محبوس بودن پشت میله های زندان برای کسی که خود زندان نرفته است از بیرون زندان کار آسانی نیست. شاید امید به آزادی باشد که سالهای طولانی را برای زندانی قابل تحمل می سازد. امیدی که می تواند در آنسوی میله های آهنی، دیوارهای بلند بِتُونی با سیم خاردارهای گرداگردش و زندانبانانی تهی از هر گونه احساسات و خصایص انسانی، با دنیای بیرون از زندان مربوط می کند و امید به رهایی را زنده نگه میدارد.

در اینجا شاید بتوان فرقی بین زندانی سیاسی و آرمانخواه با زندانی عادی که به خاطر ارتکاب جرمی راهش به زندان افتاده است قائل شد.زندانی سیاسی همواره در یک ارتباط معنوی با دنیای خارج قرار دارد. زنده بودن مبارزه برای امری که وی به خاطر آن به زندان افتاده است، به وی شور و شوق و انرژی لازم برای تحمل شرایط سخت زندان را می دهد. تجربه نشان داده است که تحمل زندان طولانی مدت و حتی مقاومت در زیر شکنجه امری کاملا مربوط به شرایط سیاسی و مبارزاتی در بیرون زندان است. در دوره های انقلابی نمونه های مقاومت بسیار بیشتر از دوره های غیر انقلابی است. در دوره های انقلابی انسان های معمولی هم چه در زندان و چه در بیرون زندان در نقش قهرمانان ظاهر میشوند. در چنین دوره هائی حتی درون مخوف ترین و تاریک ترین سیاه چالها، ، انگیزه و شوقی در انسان به وجود می آید که امید به رهایی را زنده نگه میدارد.


محمد نظری متولد ۱۳۵۰ در سال ۱۳۷۳ در بوکان به اتهام همکاری با یکی از احزاب اپوزیسون کرد بازداشت و در حالی که اتهام وارده را رد کرده بود و آن را بر اساس اعترافات دروغین اخذ شده تحت شکنجه می دانست به اعدام محکوم شد. این حکم بعد از گذشت ۵ سال به تحمل حبس ابد تقلیل یافت. اکنون محمد نظری ۲۴ سال است، بدون داشتن حق مرخصی در زندان بسر می برد. سالیان طولانی و طاقت فرسای زندان نتوانسته است امید به آزادی را از او سلب کند، وی در آخرین اعتصاب غذای خود در تاریخ هشتم مرداد ماه، که خواستار اعمال قانون جدید مجازات در پرونده خود بود و طبق قانون جدید مجازات حکم وی به ۱۵ سال کاهش پیدا می کرد، ۹۹ روز را در اعتصاب غذا به سر برد. محمد نظری در نامه ای که در دوران اعتصاب غذا از زندان منتشر کرد، چنین می نویسد؛

" محمد نظری هستم، ۲۴ سال است که در پشت میله های زندان از مهاباد و ارومیه تا همین زندان رجایی شهر و هر روز بی کس تر از روز پیش تنهاتر شده ام. پدر و مادر و برادرم رهسپار گورستان بوکان شده اند و جز شما مردم کسی را ندارم. ۸۱ روز از اعتصابم می گذرد. اعتصابی برای خواسته ای ساده. خواسته ام نه آزادی و نه مرخصی بلکه اجرای قانون است. قانونی که با اجرای آن ۴ سال و نیم پیش باید آزاد می شدم ولی دست های نامرئی قدرت و امنیت از اجرای این قانون درباره من جلوگیری می کنند. حال پس از ۲۴ سال زندان و در عین تنهایی و بی کسی هیچ راه دیگری جزء اعتصاب برایم نمانده است" . سعید شیرزاد زندانی سیاسی و عضو جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان که اکنون در زندان رجایی بسر می برد و از هم بندی های محمد نظری بود در نامه ای که در دفاع از محمد نظری نوشته بود، چنین نامه خود را به پایان می برد: " قطره قطره خون این انسانی که تا کنون ایستاده است و من را یارای نگریستن در چشمانش نیست، سیلی است انسانی که حتی ۹۵ روز گرسنگی نمی تواند وصف دردها و رنج های بی پایانش باشد. انسانی با مارش فردا، انسانی از مرداد تا آبان، انسانی از گرسنگی تا رهایی و انسانی از بی کسی تا مرگ" .بعد از اعتصاب غذا محمد نظری را به بهداری زندان رجایی شهر منتقل می کنند، که در آنجا از سوی یکی از ماموران زندان مورد ضرب و شتم و بی احترامی قرار می گیرد، در پی این اتفاق دو تن از زندانیان سیاسی که شاهد ماجرا هستند با مامور مذکور درگیر می شوند و کار به زد و خورد می کشد. به دنبال آن، محمد نظری و دو زندانی سیاسی دیگر به صورت تنبیهی به زندان ارومیه منتقل می شوند. روز ۲ اسفندماه ۱۳۹۶ وی را که از بیماری سنگ کیسه صفرا رنج می برد، پس از گذشت ماه ها با پرداخت هزینه درمانی اش برای عمل جراحی به بیمارستان خمینی ارومیه منتقل کردند.

به راستی چرا انسان ها باید به خاطر مبارزه برای رفع موانع زندگی، برای آزادی، برای برخورداری از زندگی بهتر، به زندان محکوم شوند، کسانی که به آنها زندانی سیاسی گفته می شود. آیا بانیان زندان نمی دانند که از اینطریق آرمان آزادی بشر را از قید نیاز و کمبود و محرومیت نمی توانند نابود کنند؟

رژیم بورژوا اسلامی ایران برای اینکه بتواند اکثریت جامعه یعنی طبقه کارگر و زحمتکش را، خاموش و مطیع سازد، نیاز به قوانینی دارد که هرگونه اندیشه های مترقی و آزادی خواهانه را جرم قلمداد کند، و از توده ای شدن آگاهی و اندیشه های برابری طلبانه جلوگیری نماید.

برای نهادینه کردن این قوانین ارتجاعی و ضد بشری دو راه را پیگیری کرده است، نخست از راه تبلیغ و ترویج خرافات در فرهنگ و اخلاقیات توده های تحت ستم، و دوم از طریق اعمال زور و تعیین قوانینی که توسط نهاد دولت طرح و از طریق نهادهای قضایی و نظامی به اجرا گذاشته می شود.

آموزش و پرورش، مساجد، رادیو و تلویزیون، روزنامه ها و مذهب وسیله نهادینه کردن و منکوب کردن طبقه کارگر و زحمتکش نسبت به ستمی ست که نسبت آنها روا داشته می شود. هیچ حزب، جریان و تشکل مستقلی اجازه فعالیت ندارند به جزء گروه ها و نهادهای که جهت ترویج خرافات و در راستایی فرهنگ و اخلاقیات طبقه حاکم باشد.محتوای رویکردی که از طریق این نهادها و دستگاه تبلیغاتی رژیم به خورد جامعه داده می شود، در چهارچوب تنگ روبنای مذهبی اسلامی است که در آن انسان ها با همه درد و رنجی که متحمل می شوند باید شکر گذار و راضی باشند چون این زندگی را خداوند ساختگی به آنها عطا کرده و حتما حکمتی در آن وجود دارد.ذهنیتی که در ترویج این ایدئولوژی وجود دارد، تغییر ناپذیری و تسلیم انسان در مقابل خداوندگان است و اگر فاصله طبقاتی، فقر، تبعیض و بیکاری وجود دارد، پروردگار این را به وجود آورده، جهت امتحان انسان ها و اگر به این سرنوشت راضی نباشید پروردگار شما را دچار مجازات و جهنم خواهد کرد و اگر بنده خوب و سر به راهی باشید و در مقابل این سرنوشت تسلیم شوید در دنیای دروغین دیگر به بهشت خواهید رفت. لازمه موفقیت و پیشبرد چنین سیاستی دور نگه داشتن جامعه از علم و آگاهی ست و نهادینه کردن تسلیم در مقابل اراده طبقه سرمایه دارست.

ابزار دیگری که حکومت برای تمکین اکثریت تحت ستم در اختیار دارد، اعمال سرکوب، شکنجه و زندان توسط دستگاه قضایی و نظامی است. دستگاه قضایی و نظامی ابزارهای هستند در اختیار دولت که از طریق تعیین قوانینی که منافع طبقه سرمایه دار را محافظت می کند، هر گونه مخالفتی را با ستم، استثمار، تبعیض، فقر، بیکاری و در کل نابرابری جرم قلمداد کرده و فرد یا گروهای که اقدام به مخالفت کنند از طریق متوسل شدن به قانون به مجازت های متفاوت می رسانند.

در این سیستم هر گونه اندیشه های آزادی خواهانه و برابری طلبانه جرم به حساب خواهد آمد و تا کنون که نزدیک به چهل سال از عمر حکومت اسلامی میگذرد هزاران نفر صرفا به دلیل داشتن اندیشه های آزادی خواهانه و برابری طلبانه جانشان را از دست داده اند و چه انسان های مبارزی که برای دفاع از کوچکترین خواسته های انسانی مجبور بوده اند سال های طولانی از زندگی خود را در سیاه چاله های رژیم اسلامی بگذرانند.

دفاع از آزادی محمد نظری و تمام زندانیان سیاسی از این حیث مهم و حیاتی است که می تواند پلی ارتباطی باشد برای ورود به دورانی تازه که آغاز شده است، خواست زندانی سیاسی آزاد باید گردد، دفاع از آزادی بیان و اندیشه است، که خواسته ای دمکراتیک و حلقه ای گمشده ای ست که می تواند جنبش های، کارگری، زنان، دانشجویان، اقلیت های تحت ستم را حول سرنگونی رژیم دیکتاتوری اسلامی متحد کند.

در تاریخ معاصر ایران چه در زمان حکومت سلطنت پهلوی و چه اکنون حکومت اسلامی، زندانیان سیاسی بوده اند که در روزگاری که عقل به تبعید رفته و ابتذال به میدان آمده مرارت های بسیار کشیدند اما اسیر روزمرگی نشدند، انسان های که راوی رنج ها و یادمان ها هستند، انسان های صبور و شجاعی که لحظه ای را در دفاع از آزادی و دعوت به ایستادگی در برابر ستمگران را از دست نداده و نمی دهند و همیشه خواهان تغییر و دگرگونی و ایجاد جامعه ای آزاد و برابر بوده اند.

می توان لیست بلند بالایی از انسان های شریف و انقلابی را تهیه کرد که در هر دو حکومت پهلوی و اسلامی بر علیه نابرابری و دیکتاتوری مبارزه کردند و حتی سال های طولانی زندان نیز نتوانست ایمان آنها به دگرگونی را سلب کند.نمونه این مقاومت و ایستادگی صفر خان قهرمانی است که ۳۲ سال را در زندان حکومت ارتجاعی پهلوی سپری و به اسطوره زندانیان سیاسی تبدیل شد. در سال های اخیر نیز رفیق شاهرخ زمانی کارگر کمونیست که ۵ سال را بدون مرخصی سپری کرده در ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ توسط حکومت اسلامی در زندان به قتل رسید. محمود صالحی و رضا شهابی فعالین کارگری دیگری هستند که سنبل مقاومت و ایستادگی در برابر سرکوب حکومت اسلامی بوده اند. و هیچ درجه از پرونده سازی و اتهام های دروغین و ناروای اقدام علیه امنیت کشور یا فعالیت تبلیغی علیه نظام، نتوانسته است از پیگیری و مطالبه حق و حقوق کارگران توسط آن ها بکاهد.   

عامل مهمی که حکومت های دیکتاتوری را به اتخاذ چنین سیاست های وحشیانه ای در سرکوب ابتدایی ترین حقوق انسانها یعنی آزادی بیان و حق داشتن تشکل و حزب ترغیب می کند، ترس از آگاهی توده های تحت ستم و متشکل شدن آنها در تشکل های مستقل مدنی است، چون در این جوامع میزان نابرابری و ستم در ابعاد مختلف به حدی زیاد است که در صورت وجود آزادی های دمکراتیک نخواهند توانست به حیات خود ادامه دهند و به ناچار با اختیار کردن قوانین سفت و سخت جزایی در صدد ایجاد وحشت و تمکین توده های تحت ستم برمیایند، این نوع تفکر بردوام سعی در دشمن تراشی و دشمن هراسی ست و هرگونه دفاع از خواسته ها و مطالبات طبقه کارگر و زحمتکش یا آزادی های سیاسی را اقدام علیه امنیت ملی ارزیابی کرده و احکام سنگین زندان نیز تکمیل کننده این فضای وحشت و دشمن تراشی ست.به این شکل که هرگونه تجمع یا اعتراضی را به کشورهای دشمن مرتبط دانسته و از این طریق توجیهی برای اقدامات سرکوبگرانه خود قائل می شود.

محمد نظری زندانی است که ۲۴ سال از زندگی و بیش از نیمی از عمر خود را در زندان سپری کرده است، اتهام وی عضویت در یکی از سازمان های اپوزیسیون کرد بوده است، آیا جمهوری اسلامی با اعمال چنین ستم غیر انسانی توانسته است منشاء این مقاومت در برابر قدرت را بخشکاند؟ عملکرد رژیم مانند شخصی ست که بخواهد یک معادله ریاضی را با زور جواب دهد یا صورت مسئله را پاک کند، علوم اجتماعی مانند علوم ریاضی و اقتصاد جواب علمی می خواهد و با دستور صادر کردن و زور حل نخواهند شد، تاریخ بشر این موضوع را اثبات کرده است که هیچ نیرویی نتوانسته در مقابل تکامل و رشد انسان مقاومت کند و اندیشه های جمعی و مترقی توانسته اند طی یک پروسه مبارزاتی که دارایی افت و خیزهای فراوانی ست ارتجاع را که در مقابل نو مقاومت کرده است شکست دهد. نزدیک به پنج قرن پیش بود که کلیسا، گالیله را به جرم اینکه گفته بود زمین به دور خورشید می چرخد و این به معنای ردّ فرضییه ی زمین مرکزی کلیسا که صدها سال بود همچون سخنی آسمانی تلقی می شد منجر به محکوم شدن گالیله در دادگاه تفتیش عقاید شد.و اگر بموقع توبه نکرده بود زنده زنده در آتش سوزانده شده بود. هر دوره تاریخی طول عمر مشخصی دارد، مانند هر پدیده تازه ای که طی مدتی دیگر کهنه و فرسوده میشود و پدیده تازه ای جایگزین آن می شود، سیستم سرمایه داری نیز دیگر جوابی برای بحران و بن بستی که در آن قرار دارد ندارد و تنها یک انقلاب سوسیالیستی خواهد توانست جامعه را از این همه فجایع نجات دهد.

نوشته را با نقل قولی از مارکس به پایان می برم ؛

"زیباترین چیز برای انسان زندگی است. زندگی فقط یک بار به او داده می شود . پس باید آن را چنان گذراند که سال های به هدررفته عمر . موجب عذابی دردناک نگردد و بر پیشانی داغ رسوایی نزند و تا به هنگام بدرود زندگی بتوانیم بگوییم که همه اوقاتم صرف زیباترین چیزهای جهان . صرف مبارزه در راه رهایی بشریت بوده است. چون تصادف یا حادثه ای تراژیک می تواند رشته آن را بگسلد".