«نقاط تمرکز اتحاد مردمی در قیام علیه جمهوری اسلامی را کجا باید جست؟»-سام واثقی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ اسفند ۱٣۹۶ -  ۵ مارس ۲۰۱٨


طی اعتراضات سراسری مردم ایران علیه ناکارآمدی جمهوری اسلامی در ماه‌های اخیر، یکی از پرسش‌های مهمی که مطرح می‌شود، این است، که نقاط تمرکز اتحاد مردمی و اقشار مختلف، بر علیه جمهوری اسلامی را کجا باید جست؟
برای پاسخ به این سوال باید اندکی در تاریخ چند دهه‌ی گذشته‌ی جمهوری اسلامی ورق زد و به یاد آورد، که چگونه در دوره‌ی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، اقتصاد مکتبی و ایدئولوژیک جای خود را به مرور به منطق اقتصادی بین‌المللی داد، در حالی که هرگز کنترل‌های متعارف و لازم برای منع فساد مالی و حساب‌داری شفاف اعمال نشد. به این طریق صحنه قدم به قدم برای رشد اقتصادیِ نامتوازن قشر متوسط، به شکل بی‌رویه، باز شد. در این روند و در طول چند دهه بخشی از قشر متوسط در اجماع اقتصادی با شبکه‌ی الیگارشی جمهوری اسلامی، که پس از جنگ با انتقال سرمایه به نهادها و دست‌اندرکاران نظام شکل گرفته بود، محیط جدیدی برای رشد نامتوازن اقتصاد آلوده به فساد مالی پیدا کرد. به موازات، رویکرد سیاسی این اجماع اقتصادی، تشکّل به اصطلاح «اصلاح‌طلبی» بود، که در ظاهر خود را در چالش با نظام نشان می‌داد ولی در باطن انگیزه‌‌های اقتصادی و سیاسی مشترکی در تثبیت نظام، مال‌اندوزی و قدرت‌مداری داشت. یکی از شاخص‌های این هماهنگی همواره، طفره رفتن اصلاح‌طلبان از رویارویی مستقیم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با «کلّ نظام» بوده. با سرکوب قیام ۸۸ و دوره‌ی ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد، حماقت‌ها و روال سیاست‌نامدارانه‌ی اصول‌گرایان به این حرکت سیاسی طبقه‌ی متوسط، حتا بیش از پیش هم چهره‌ی حقانیت داد: طوری که بعد از دوره‌ی احمدی‌نژاد ذات انتخابات بیشتر و بیشتر به سمت «انتخاب بین بد و بدتر» گرایش پیدا کرد.
در واقع اصلاح‌طلبی در چهارچوب جمهوری اسلامی، از دید اقتصادی، یک حرکت محافظه‌کارانه بوده که خواه ناخواه به تخریب وحشتناک کشور در ابعاد مختلف از جمله اجتماعی، اقتصادی و طبیعی انجامید، در حالی که محتوای واقعی‌اش هیچگونه «اصلاحاتی» مگر ایجاد موقعیت‌ برای چپاول اقتصاد داخلی و تبادلات خارجی نبود. این محور تخریبی که بخش اعظمی از طبقه متوسط آن را با رأی «بدِ بهتر از بدتر » خود پشتیبانی کرده و رشد دادند، در عین حال به علت عدم رعایت کنترل‌های تکامل پایدار، شفافیت و منع فساد، کاملاً بیمار، هرز و خودرو بوده و هیچ ربطی به تکامل منطقِ واقعی اقتصادِ تراز نوینِ بین‌المللی نداشته و ندارد.
در عین حال اضمحلال اقتصادی کشور و هستیِ همان طبقه متوسطی، که اصلاح‌طلبی را پشتیبانی کرد، سرانجامی‌ست که نمی‌توان آن را در تمامیّتش به حماقت‌های اقتصادی اصولگرایان و نابود‌گرایی آنان نسبت داد. این نظرگاه اقتصادی به هیچ وجه به این معنا نیست، که دولت اصول‌گرایان را از فساد و چپاول اقتصادی تبرئه کنیم، لیکن باید در نظر داشت که بنا بر شواهد اقتصادی، اگر اصول‌گرایان هرگز روی کار نیامده بودند، سیستم اقتصاد هرز و ناخردمندانه‌ی اصلاح‌طلبی باز هم به مالباختگی، فقر و بی‌پولی از یک سو و حکومت و بانک‌های ورشکسته و بی‌ارزشی ریال از سوی دیگر انجامیده بود.
اینک قشر متوسطی که پشتیبان اصلاح‌طلبی بوده و به قشری «نوپایین» سقوط کرده، با دردمندان قشر پایین به خیابان می‌رود و می‌گوید «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا».
یک بار دیگر به تاریخ برگردیم: در نظر داشته باشیم که جمهوری اسلامی با پرده‌برادی از اصلاح‌طلبی به عنوان قطبی در مقابل اصول‌گرایی، در چهارچوب دیکتاتوری، به مردم و در اذهان عمومی توهّمِ دمکراسی اسلامی را «قالب کرد». در این سناریو قشرهای پایین‌تر و بخصوص غیر شهری به اصول‌گرایان گرایش نشان دادند و قشرهای متوسط و بالاتر به اصلاح‌طلبان. لیکاً هر دو در بستر شبکه‌ی الیگارشی جمهوری اسلامی و اقتصاد فاسد نظام، برادر و خواهر بودند، و انگیزه‌ی اقتصادی‌ و قدرت‌مداری‌شان مشترک بوده: ثبات نظام برای استمرار چپاول بر حسب فساد و ناکارآمدی.
اینک در طی اعتراضات هفته‌های اخیر می‌بینیم، که بخش اعظم و آسیب‌خورده‌ی قشر متوسط با اقشار آسیب خورده‌ی پایین‌ در حال «متحد» شدن و بیدار شدن از توهم «دمکراسی اسلامی» و حقانیت آن هستند. این «اتحاد مردمی» بی‌تردید در حال شکل گرفتن در بعد وسیع است و قشر متوسط که خود در تحوّل و توهّم‌زدایی‌ست، نقش مهمی در تحرّک و روشنگری آن خواهد داشت. این اتحاد مردمی، اینبار نه در قالب «بودن» و استمرار نظام یعنی اتحادی پوچ، دروغ‌پرداخته‌ و سیاست‌مأبانه‌ی اصلاحی و اصولی است، که مثلاً در چهره‌ای چون محمد خاتمی بازتاب می‌شود، بلکه در هوش اجتماعی مردم ریشه دارد با انگیزه‌ی «نابودی» کلّ نظام پیش می‌رود و چنانکه شاهدیم، در جنبشی مردمی که می‌گوید «براندازیم» متشکل می‌شود.
از شاخص‌های این اتحاد مردمی این است، که دیکتاتوری را «بی‌پاسخ» زیر سوال می‌برد و مات می‌کند: دولت ورشکست است! ماه‌هاست که حقوق نگرفته‌ایم! ارزش ریال پایین است! گرسنه‌ایم! هوا آلوده‌است! دریاچه خشک است! دست‌اندرکاران فاسد‌ند!... این مورد پرسش قرار دادن‌ها که قشر متوسط و پایین را بیش از پیش متحد می‌کند، انتزاعی نیست، ایدئولوژیک نیست، بلکه وجه اقتصادی، معیشتی، اجتماعی و واقعاً حیاتی دارد.
در این راستا، هر آلترناتیوی که برای طرح‌ریزی قدم‌های بعد و آینده در نظر گرفته شود، اگر می‌خواهد موفق باشد، باید در این اتحاد ریشه بزند، هر هوشمندی یا ذکاوت ایدئولوژیک یا جهت‌یابی و رهبریتی هم به همچنین. به این دلیل است، که اعتصابات کارگران و شهروندان، اعتراض مالباختگان و ... هر «نافرمانی مدنی» که ریشه در این اتحاد و محتوای زنده و قوی‌اش دارد، نظام را از درون مورد پرسش و شکست سیاسی قرار می‌دهد، موفق‌ است و بیشتر متحد می‌کند. در ماه‌های آینده باید تلاش کرد در پشتیبانی از مردم ایران، پیرامون این محورِ اتحاد مردمی سازماندهی و یاری بیشتری شود. به عبارتی باید در راستای این اتحاد، نظام را مسلسل‌وار زیر پرسش برد، تکه تکه پوست کند و به یک سپاه نظامی و پوک خلاصه کرد، که هیچ چیز جز خشونت فیزیکی نمی‌تواند ارائه دهد.